یادداشتی بر سریال آسپرین؛ همه که مثل من سیریش نیستند!

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه

سریال سازی برای شبکه‌ی نمایش خانگی دقیقا از کِی شروع شد؟ لابد با یکی از سریال‌های مهران مدیریِ قهر کرده با تلویزیون یا قلب یخیِ آقای لطیفی. نمی‌دانم، ولی به هر حال در همان دوره و زمانه بوده که استارت این کار زده شد. به هر حال چندین سال است که این سریال‌ها همراه ما هستند و هر وقت برای خرید یک شانه تخم مرغ یا یک شیشه مربا به بقالی می‌رویم، نظرمان را به خود جلب می‌کنند. من تا آن‌جا که حوصله کردم و زمان داشتم، سعی کردم این تولیدات داخلی را دنبال کنم؛ چرا که دوست دارم فیلم و سریالی ببینم که بازیگران‌اش به زبان مادری‌ام حرف می‌زنند و همان‌طوری زندگی می‌کنند که ما داریم زندگی می‌کنیم. حالا بعد از موفقیت سریال شهرزاد و لذت بردن از نوع داستان‌گویی‌اش و در حالی که دارم برای آمدن فصل دوم سریال روزشماری می‌کنم، تصمیم گرفتم سَرم را با سریال دیگری که تبلیغات‌اش را به صورت کاملا اتفاقی روی دکه‌های روزنامه فروشی دیدم گرم کنم. با شک و تردید شروع کردم به دیدن‌ سریال آسپرین (Aspirin) تا ببینم آیا می‌تواند چیز خوبی برای تماشا کردن باشد یا نه. راست‌اش را بخواهید، نه کارگردان سریال (فرهاد نجفی) را می‌شناختم و نه در مورد ساخته شدن این سریال چیزی خوانده‌ بودم. اما از همان ابتدا می‌شد فهمید لحن سریال و نوع روایت داستان با بقیه‌ی فیلم و سریال‌های ایرانی که دیده‌ایم فرق دارد؛ آسپرین در قسمت‌های اول پر بود از آرتیست‌بازی و پیچ‌های داستانی به سبک سریال لاست (Lost) که کمی نامانوس به نظر می‌رسید و در مقایسه با لاست، هم پرداخت ضعیف‌تری داشت و هم از تعلیق کمتری برخوردار بود. سریال از همان قسمت اول، آن‌قدر داستان کوتاه و بلند سرمان ریخت و راوی داستان، کامیون‌اش را همراه با بوق دنده عقب آورد و حجم زیادی از مواد گمراه‌کننده را سرمان خالی کرد که حسابی گیج شدیم و نفهمیدیم کی به کی بود و چی به چی شد! من آسپرین را همراه با همسرم تماشا می‌کردم و بدون استثنا در پایان هر قسمت از هم می‌پرسیدیم: “چی شد؟! چه اتفاقی افتاد بالاخره؟ داستان به کجا می‌خواد برسه؟”

می‌خواهید به من بگویید مخاطب عامی، آماتور یا چه می‌دانم، قشر غیر فرهیخته که اصولا هیچ چیزی از سینما و تلویزیون و مدیوم نمایشی نمی‌فهمد و کف هرم فرهنگی جامعه را تشکیل می‌دهد؟ خب بگویید. ولی بقیه را چکار می‌کنید؟ من خودم شهرزاد را به ده‌ها نفر از آشنایان و همکاران توصیه کردم و هر سه‌شنبه صبح که سر کار می‌آمدیم چند دقیقه‌ای با اشتیاق راجع به اتفاقات رخ‌داده در اپیزودی که دیروز دیده‌بودیم، حرف می‌زدیم. ولی واقعا جرات نکردم آسپرین را به کسی پیشنهاد بدهم.

اما گویی بخش “زندگی شیرین می‌شود” هم در کار است و آسپرین تازه دارد روی غلتک می‌افتد. کم‌کم بعد از پخش یازده قسمت از سریال، تازه دارم آن حسی را به آسپرین پیدا می‌کنم که پس از دیدن اپیزود اول شهرزاد داشتم. تازه دلم می‌خواهد اتفاقات را با دقت بیشتری دنبال کنم و ببینم واقعا چه بلایی سر سارا آمده؟ تکلیف سینا و فرهاد و آن آریای عاشق‌پیشه چه می‌شود. پروژه‌ی آسپرین به کجا می‌رسد و بر سر نیمای مادرمرده چه خواهد آمد. کم‌کم دارم در مورد دکتر صبوری و هدف‌اش برای خودم خیال‌بافی می‌کنم. ولی این را باید بگویم  و لال از این دنیا نروم: آقایان سازنده‌ی سریال! باور کنید مخاطب (مشتری؟) اعصاب پولادین ندارد و اگر از چیزی که شما قصد ارائه (فروش؟) اش را دارید خوشش نیاید، پا می‌شود می‌رود یک جای دیگر. آقای فرهاد نجفی! همه که مثل من و همسرم سیریش نیستند که تا ته و توی هرچیزی را در نیاورند، بی‌خیال نشوند. باور کنید، باور کنید ده، یازده قسمت برای جذب کردن مخاطب زمان زیادی است. جدی می‌گویم!


Birthday_Footer

راهنمای تماشای سریال


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۱۶ دیدگاه
  1. میترا

    باسلام دوستان.این سریال با همه فیلم و سریالهای ایرانی کلی فرق داشت.وبسیار جذاب و شیک بود و من رو دنبال خودش کشوند و بعضی صحنه ها بسیار سورپرایز بود.و مشتاقانه منتظر فصل دوم این سریال هستم.بازی بازیگران هم از بازیگران تلویزیون بالاتر بود.خسته نباشید به تمامی عوامل سریال.

  2. المیرا

    حاضر نیستم چشم رو برای دیدن تولیدات رسانه ایی بی خود ایرانی خسته کنم ( و رایگان دانلودشون کنم) چه برسه به اینکه پولی بابتش پرداخت کنم!

  • 1
  • 2
loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما