برد پیت و آدام سندلر از سینما و نتفلیکس و بازیگری می‌گویند

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
گفت و گوی برد پیت با آدام سندلر

برد پیت که امسال در فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» کوئنتین تارانتینو بازی کرده و آدام سندلر بازیگر فیلم «جواهرات تراش‌نخورده» برای گپ استودیوی ورایتی «بازیگر مقابل بازیگر» روبه‌روی هم نشستند. در بخش مکالمه‌ی بازیگر مقابل بازیگر ورایتی رسم است که دو سوپراستار با هم گپ می‌زنند و متوجه می‌شوند در مواردی بیشتر از شهرت با یکدیگر نقاط مشترک دارند.

کارنامه‌ی سینمایی برد پیت و آدام سندلر بعد از آن که اواخر دهه‌ی هشتاد وارد هالیوود شدند، روی ریل‌های موازی پیش رفت. آن‌ها جزو آخرین نسل سوپراستارهای تراز اول دهه‌ی نود بودند که در فیلم‌هایی با ژانرهای متنوع بازی می‌کردند.

سندلر با کمدی‌های ناهنجار و زمخت تبدیل به بازیگر مطرح پرفروش شد. فیلم‌هایی مثل «گیلمور خوشحال» (Happy Gilmore) و «آبدارچی» (The Waterboy) او را به شهرت رساندند در حالی که پیت اعتبارش را به عنوان بازیگر شخصیت‌های پیچیده در «۱۲ میمون» و «باشگاه مشت‌زنی» (fight club) به دست آورد. سال گذشته، پیت نقش آدم سودازده‌ای را در «روزی روزگاری در هالیوود» بازی کرده در حالی که سندلر در فیلم عجیب و غریب نیویورکی «جواهرات تراش‌نخورده» به لحاظ شخصیت‌پردازی در اندازه‌های بزرگتری ظاهر شد.

هنوز هم با وجود همه‌ی تغییرات کارنامه‌ی این دو نفر، آن‌ها به رد و بدل کردن چیزهایی که آن‌ها را به عنوان هنرمند به هم پیوند می‌دهد، ادامه می‌دهند.

پیت در حالی که روزهای اولیه‌شان را در سینما به یاد می‌آورد به سندلر می‌گوید: «چیزی که من دوست دارم این است که وقتی شروع کردیم سیم‌ها و نورهای بزرگ همه جا بودند. شما دائم در حال عرق ریختن بودید و دوربین‌های بزرگ با سروصدای زیاد مشغول کار بودند. اما حالا کار به جایی رسیده که تقریبا در اتاق خودمان در تاریکی می‌نشینیم. همه چیز کاملا متفاوت شده است.»

فیلمسازی از زمانی که پیت و سندلر برای اولین‌بار روی پرده‌ی سینما ظاهر شدند تغییر کرده است. پروژه‌های امسال آن‌ها که زمزمه‌ی گرفتن اسکارشان هم به گوش می‌رسد اثبات همین نکته هستند:‌ کار برد پیت در فیلم «روزی روزگاری در آمریکا» کوئنتین تارانتینو برای مثال یک‌جور آگاهی پست مدرن به مخاطب می‌دهد که در دهه‌ی ۶۰ چه‌طور همه چیز گذرا بوده است. در فیلم «به سوی ستارگان» جیمز گری، برد پیت تنها در فضای خارج از جو زمین گم می‌شود و احساس می‌کند که زمان و لحظه مطلقا چیز دیگری است.

در مورد سندلر، ‌«جواهرات تراش‌نخورده» توسط برادران جاه‌طلب و جوان سفدی کارگردانی شده که جسورانه‌ترین و دیوانه‌وارترین لبه‌ی تیز سینمای مستقل را نشان می‌دهند.

اما با وجود همه‌ی تغییراتی که هالیوود کرده، یک سری چیزها جاودانی و ابدی هستند. یکی رفاقتی است که بین گروهی از بازیگران وجود دارد. بازیگرانی که به خاطر میل‌شان به سرگرمی و بروز انسانیت‌شان به هم پیوند می‌خورند. دیگری هم حس شوخ‌طبعانه‌ی برادرگونه‌ی آدام سندلر. سندلر به داریوش خنجی اشاره می‌کند. مدیر فیلمبرداری که هر دوی آن‌ها با او کار کرده‌اند و به پیت می‌گوید: «اون نمی‌تونست جلوی خودشو بگیره. دائم می‌گفت: «یه چیزی توی صورت تو هست که از صورت برد بهتره!» نمی‌دونم حالا یا من چشم‌های بهتری دارم یا چیز دیگه‌ایه.»

آدام سندلر: من کوئنتین را دیده‌ام. او در مورد بی‌نقص بودن فیلمنامه بسیار دقیق و سختگیر است. خب وقتی تو فهمیدی باید نقش چه شخصیتی را بازی کنی، اولین کاری که کردی چه بود؟

برد پیت: این یکی فیلمنامه‌اش کمی شرایطش متفاوت بود. چون فیلمنامه‌ی قبلی لو رفته بود از روی این فقط یک کپی وجود داشت. اولین کپی‌اش و تو باید به خانه‌اش می‌رفتی تا آن را بخوانی. فکر می‌کنم کاراکتر ریک دالتون (لئوناردو دی‌کاپریو) باید اول بازیگرش انتخاب می‌شد. در نتیجه اولین‌باری که من رفتم یک فیلمنامه‌ی تر و تمیز و مرتب بود. بعد وقتی دوباره به من زنگ زد و برگشتم فیلمنامه پر از پرانتز و توضیح و لکه‌های جوهر بود.

سندلر: و دیالوگ‌ها چه‌طور بود؟

پیت: این چیزی است که من در مورد برادران کوئن کشف کردم و در مورد تارانتینو هم همین حس را دارم. یک موسیقی خاصی در دیالوگ‌هایشان وجود دارد. او یکی از معدود نویسندگانی است که وقتی دیالوگ‌هایش را می‌خوانم بلافاصله حس می‌کنم که تماشاگر چه‌طور آن را می‌شنود.

سندلر: در سکانس بروس لی، تو فقط یک گوشه‌ای ایستادی و می‌خندی و وقتی طرف لاف می‌زند هیجان‌زده می‌شوی. من قبل‌تر هم آدم‌هایی مثل کاراکتری را که تو بازی کردی، دیده‌ام.  منظورم بدلکارهاست. و آن‌ها همیشه تو را به این نتیجه می‌رسانند که: «آن‌ها باحال‌ترین آدم‌های سر فیلمبرداری هستند».

پیت: واقعا هم همین‌طور است. و راستش من خیلی خوشحالم که بدلکارها سر صحنه باشند. برای همه چیز به آن‌ها تکیه می‌کنم. تو را نمی‌دانم اما من در این که خودم بدلکاری‌هایم را انجام بدهم هیچ نکته‌ی ویژه‌ای نمی‌بینم.

سندلر: نه.

پیت: چیزی که من در مورد تو متوجه شدم این است که شما یک گروه دارید و عادت دارید که بداهه‌پردازی بکنید. شما یک دیالوگ دیگر و یک برداشت دیگر را امتحان خواهید کرد. آیا وقتی درام بازی می‌کنید هم همین روش را به کار می‌برید؟

سندلر: نه واقعا. من افکارم را آن بیرون می‌گذارم و فقط در زمان پیش تولید درباره‌شان با بقیه صحبت می‌کنم.

پیت: یک‌بار آنتونی هاپکینز را دیدم. اواسط دهه‌ی نود بود که روی فیلمی با هم کار می‌کردیم. سکانسی بود که برایش کار نمی‌کرد. او برای چیزی حدود ۳۰ ثانیه پشتش را به همه‌ی ما کرد و بعد برگشت و توانست کار را درست انجام دهد. فقط وارد صحنه شد و کاملا لحن متفاوتی داشت. کلمات همان کلمات بودند و باشکوه بود. من از آن موقع همیشه چیزی را در نظر می‌گیرم و تلاش می‌کنم که وقتی اوضاع صحنه آشفته شد روی آن متمرکز شوم. هر وقت بچه‌های کمدین می‌بینم که این‌طوری بداهه‌پردازی می‌کنند به نظرم خیلی تر و تازه می‌آید.

سندلر: ما چند صحنه‌ی معدود در «جواهرات تراش‌نخورده» داشتیم که من در خانه رویش کار می‌کردم و این چیز دیگری بود. بعد ناگهان می‌بینی جلوی بازیگر دیگری هستی، چشم تو چشم می‌شوید و ناگهان همه‌چیز شبیه این می‌شود که: «اوه خدایا این کاملا حس و حال دیگری دارد.» این حسی است که معمولا وقتی احساس می‌کنم کاری را درست انجام داده‌ام پیدا می‌کنم. وقتی کاملا در آن لحظه حضور دارم. آن‌وقت است که به خودتان اجازه می‌دهید بگویید: «خب حداقل حس واقعی داشت».

پیت: این جریان همیشه مورد بحث من است. اگر به تو حس واقعی می‌دهد، پس قرار است برای مخاطب هم واقعی باشد. چون دوربین حس شما را می‌خواند. فقط برایم جالب بود که ببینم در کمدی چه‌طور به چنین حسی می‌رسید.

سندلر: هر چه قدر واقعی‌تر، بهتر. اما به جز آن آدم‌هایی هستند که وقتی می‌آیند یک قدم از واقعی بودن عقب‌تر می‌روند، مثلا با میوه‌ها شیرین‌کاری می‌کنند و بعد می‌بینید که این بامزه‌تر از هر کاری است که می‌توانید انجام بدهید.

پیت: اگر بخواهی می‌توانی همه‌ی روز درام بازی کنی. تو با فیلم‌های زیادی از جمله همین آخری این را ثابت کرده‌ای. با این که ریشه‌هایت از کمدی آمده آیا هیچ‌وقت مصر بودی که حتما مسیرت را تغییر بدهی؟ و از کجا این اعتماد به نفس را پیدا کردی؟

سندلر: فکر می‌کنم در نهایت فقط پل توماس اندرسون بود که برای من چیزی نوشت: Punch Drunk Love. نمی‌دانستم چه‌طور چنین چیزهایی برای خودم بنویسم. من به دانشگاه نیویورک رفته‌ام. در استراسبرگ درس خوانده‌ام و همه‌ی آن دوره‌های بازیگری را گذرانده‌ام. هیچ‌وقت در مدرسه مونولوگ‌های کمدی انجام نمی‌دادم. برای خودم استندآپ برگزار می‌کردم اما وقتی در مدرسه بودم فقط کارهای جدی انجام می‌دادم.

پیت: من آخر دهه‌ی هشتاد وارد سینما شدم. برای تو چه وقت اتفاق افتاد؟

سندلر: من سال ۱۹۸۸ کالج را تمام کردم. حدود سال ۸۹ بود که وارد سینما شدم.

پیت: خب آن موقع هنوز بلاک‌باسترها را با استالونه و شوارتزنگر داشتیم. بعد وارد دهه‌ی نود شدیم و سینمای مستقل بیشتر شد. اوایل قرن بیست و یکم کار برای ساختن فیلم‌های جالب سخت‌تر شده بود. می‌توانستید ببینید که سینما به سمت بلاک‌باسترها می‌رود. بیشتر به این دلیل که پخش فیلم‌ها و آگهی‌ها وحشتناک گران شده بود. نمی‌توانستید روی فیلم‌های جسورانه ریسک کنید. مگر این که زیر ۱۰ میلیون دلار هزینه کرده بودید. بعد سرویس‌های استریم آمدند و دوباره به طرز شگفت‌انگیزی راه‌های جدیدی پیدا شد.

سندلر: خوش‌شانس بودم که با آن‌ها کار کردم.

پیت: تو درواقع از آن خط قرمز گذشتی.

سندلر: دقیقا اما حتی خودم هم نمی‌دانستم که دارم این کار را انجام می‌دهم. آن‌ها علاقمند به کار کردن بودند. بسیار شور و شوق داشتند. رابطه‌ی من با نتفلیکس خیلی خوب است. آن‌ها عاشق پدید آوردن فرصت‌هایی برای انواع مختلف کمدی هستند.

پیت: فکر می‌کنم می‌خواهم بگویم من برای تغییرات آماده‌ام. با تغییرات نمی‌جنگم. چیزهای مثبت را بیشتر و بیشتر می‌بینم. واقعا فکر می‌کنم فیلم‌های جالب‌تری ساخته می‌شوند.

سندلر: فیلمسازهای فوق‌العاده‌ی زیادی داریم.

پیت: از طرف دیگر مردم درباره‌ی مرگ تجربه‌ی سینما صحبت می‌کنند. آیا تجربه‌ی سینما از بین رفته چون تجربه‌ی فیلم دیدن در خانه خیلی خوب شده؟

سندلر: به نظرم از بین نرفته. من همین پنج روز پیش فیلم تو، «روزی روزگاری در هالیوود» را روی پرده‌ی سینما دیدم. رفتن به سینما و دیدن آن روی پرده خیلی کیف داشت. البته تارانتینو هم از شما می‌خواهد که آن را روی پرده ببینید. فکر نمی‌کنم چیزها برای همیشه رفتنی باشند. فکر می‌کنم الان هر چیزی جایی است که باید باشد. من فیلم «به سوی ستارگان» را در خانه دیدم و حس خصوصی‌تری داشتم. دوست داشتم که با فیلم تنها باشم چون در طراحی صدایش غرق شدم. نماهایش را کامل بررسی کردم و آن سکانس‌های آرام کره‌ی ماه. واقعا مرا تکان داد.

پیت: منظورت را گرفتم.

بیشتر بخوانید:
داستان عاشقانه‌ی یک جدایی؛ گفت‌وگو با بومباک، برنده‌ی بزرگ جوایز گاتهام



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما