کلنگزنی در طبیعت چه بر سر حیوانات میآورد؟
بسیاری از زیستگاهها هماکنون بواسطهی جادهها، کشتزارها، شهرها و طیف وسیعی از سازههای دیگر انسانی تقسیم و یا به عبارت سادهتر تکهتکه شدهاند. چندپارگی زیستگاه فرآیندی است که به موجب آن نواحی بزرگ و پیوستهای نهتنها از نظر مساحت کاهش پیدا میکنند بلکه در واقع به دو یا چند قطعه تفکیک میشوند. بدیهی است که وقتی زیستگاه تخریب میشود، ممکن است قطعاتی چندپاره شده از آن زیستگاه باقی بماند. این قطعات اغلب به وسیله چشماندازهایی که یا تغییر کردند یا کیفیت پیشین را از دست دادهاند، از یکدیگر جدا و اصطلاحا ایزوله میشوند. زیستگاههای چندپاره نیز معمولا در زمینهای با حداقل میزان مطلوبیت یعنی زمینهایی با شیبهای تند، خاکهای ضعیف یا نواحی غیرقابلدسترس واقع شدهاند.
چندپارگی معمولا زمانی اتفاق میافتد که کاهش مساحت یک زیستگاه زیاد باشد، اما گاهی نیز این اتفاق زمانی رخ میدهد که تنها مساحت اندکی از یک زیستگاه به واسطهی حضور جاده، راهآهن، کانال، خطوط انتقال نیرو، حصار، لولههای انتقال نفت، خطوط آتشنشانی یا سایر موانع دستخوش تغییر اثرگذاری شده باشد. در این قبیل شرایط مسیرهای جابجایی گونههای مختلف حیاتوحش به عنوان مثال به قسمتهای مجزا تفکیک میشود. قطعات تکه پاره شده زیستگاه در اکثر موارد جزایری به جا مانده از زیستگاههای اصلی منتهی با یک چشمانداز نامانوس و صرفا انسانی هستند. در حال حاضر چندپارگی زیستگاهها یک تهدید جدی و مهم تنوعزیستی در کل دنیاست، چرا که گونههای مختلف جانوری یا حتی گیاهی تحت چنین شرایطی نمیتوانند به حیاتشان ادامه دهند.
تفاوتهای مهم زیستگاههای دستخورده با زیستگاههای بکر
زیستگاههای تکهتکه شده، سه تفاوت مهم با زیستگاههای بکر و طبیعی دارند: ۱) میزان حواشی قطعات به ازای مساحت زیستگاه به نسبت بیشتر است. ۲) مرکز هر قطعه زیستگاه به یک لبه یا حاشیه نزدیکتر است. ۳) زیستگاه پیوسته پیشین جمعیتهای بزرگ را در خود میزبانی میکرده اما وقتی که به قطعات مجزا تفکیک میشود، جمعیتها هم بالطبع کوچکتر میشوند.
حضور ساده یک مانع مثل جاده میتواند بقا و ماندگاری گونهها را به شیوههای گوناگون و نامحسوسی به مخاطره بیندازد. چندپارگی زیستگاه ممکن است توانایی پراکنش و مهاجرت یک گونه را محدود کند. مهمترین هدف پروژه ملی یوز آسیایی در حال حاضر، به سرانجام رساندن پروژه ایمنسازی جادهها بالاخص در محور عباسآباد (جاده سمنان به مشهد) است. تاکنون چند سری مطالعات در این محور انجام شده است و تیمهای مشاور پروژه بر اساس یک تحقیق جامع بر مبنای آزمون و خطا، طول مدنظر و دلایل فنی آن را به وزارت راه اعلام کردهاند و موافقت این وزارتخانه نیز کسب شده است. این پروژه که به یک شرکت پیمانکار سپرده شده، بنا دارد تا ۳۲ زیرگذر جاده محور عباسآباد را به عنوان اولویت اول برای عبور یوزهای مهاجر ایمنسازی و بهسازی کند و در عین حال ۱۲ کیلومتر از این جاده نیز فنسکشی شود.
بسیاری از گونههای پرندگان، پستانداران و حشرات درون جنگلی به دلایل مختلف نظیر خطر شکار یا تمایل به دوری از محیطهای آفتابی، گرم، پر سر و صدا و خشک حتی از فضاهای باز خیلی کوچک هم نمیگذرند. ضمن اینکه جانورانی که از جاده میگذرند هم اغلب توسط وسایل نقلیه موتوری کشته میشوند. در نتیجه اکثر گونهها پس از ناپدید شدن جمعیتهای اصلی، دیگر در جوار قطعات برجامانده از زیستگاهها مجدد اجتماع نمیکنند. وانگهی هنگامی که پراکندگی جانوران به دلیل چندپارگی زیستگاه کم میشود، گیاهان با میوههای گوشتی یا دانههای چسبناک هم که پراکنش دانهها و بذرهایشان وابسته به جانوران است، تحتتاثیر قرار میگیرند. بنابراین بسیاری از گونههای بومی که میتوانستند به صورت بالقوه در یک زیستگاه باشند و اجتماع تشکیل دهند، دیگر در این قطعات زیستگاهی ایزوله به چشم نمیخورند. یک دلیل اینکه جنگلهای بلوط زاگرس در ایران هماکنون تحتفشار جدی قرار دارند نیز همین مساله است. شکار بیرویه سنجابهای ایرانی و چندپارگی زیستگاه در عمل تاثیر مثبت آنها در پراکنش دانه بلوطها را از بین برده است. مادامی که جریانهای جمعیتی و توالی طبیعی، گونهها را در قطعات ایزوله به سمت انقراض سوق میدهند، موانعی همچون جادهها هم باعث میشوند که گونههای جدید نتوانند خود را به این نواحی برسانند و به همین دلیل است که تعداد گونههای بومی به مرور زمان در یک قطعه زیستگاهی کاهش پیدا میکند. نتیجه اینکه انقراض محلی در قطعات زیستگاهی کوچک اغلب بیشترین سرعت و شدت را دارد.
حیواناتی که گرسنه و تشنه میمانند
یک جنبه زیانبار دیگر چندپارگی زیستگاه این است که میتواند امکان جستجوی غذا را بالاخص توسط گونههای بومی محدود کند. اکثر گونههای جانوری، خواه گونههایی که زندگی انفرادی دارند و خواه آنهایی که در گروههای اجتماعی زیست میکنند، برای پیدا کردن آب یا استفاده از منابع غذایی که گاه پراکندگی وسیعی دارند و گاه تنها در فصول خاص پیدا میشوند، بایستی بتوانند آزادانه از جایی به جای دیگر بروند. یک منبع غذایی مشخص، ممکن است تنها برای چند هفته از سال یا حتی فقط یکبار آنهم در ظرف چند سال مورد نیاز باشد، اما هنگامیکه زیستگاه چند پاره میشود، یک گونه عملا فقط به یک قطعه زیستگاهی محدود میشود و ممکن است که توانایی مهاجرت برای جستجوی آن منبع کمیاب را نداشته باشد. به عنوان مثال حصارها میتوانند جلوی مهاجرت طبیعی علفخواران بزرگ مانند کلهای یالدار یا بیسونها را بگیرند و آنها را مجبور به چرای بیش از اندازه در زیستگاههای نامطلوب کنند. نتیجه این امر هم گرسنگی و از طرف دیگر تخریب زیستگاه است. اما در نظامهای رودخانهای این سدها هستند که میتوانند زیستگاههای آبی را چندپاره کنند.
موانعی که زیستگاه را چندپاره میکنند؛ امکان جستجوی غذا، جفتیابی، مهاجرت و تشکیل اجتماع در محیطهای جدید را از جانوران سلب میکنند. چندپارگی اغلب باعث شکلگیری زیرجمعیتهایی میشود که در برابر انقراض محلی آسیبپذیر هستند. چندپارگی زیستگاه به دلیل انشقاق یک جمعیت گسترده به دو و یا چند زیرجمعیت، ممکن است که کاهش جمعیت و بالطبع آن انقراض را تسریع کند چرا که تحت این شرایط هر زیرجمعیت به یک منطقه محصور میشود و لذا فرصتهای جفتیابی هم محدود میشود. یوزهای آسیایی در کشور ما به شدت از این اتفاق آسیب دیدهاند. جمعیتهای کوچکی نظیر یوزهای آسیایی نسبت به مسایلی نظیر درونآمیزی (Inbreeding depression) ، رانش ژنتیکی(Genetic drift) و سایر مشکلات مربوط با ابعاد کوچک جمعیت به شدت حساس هستند. منظور از درونآمیزی این است که پویایی بیولوژیکی در یک جمعیت به دلیل جفتگیری افراد نزدیک به هم کاهش پیدا کند. رانش ژنتیکی نیز به تغییر در توالی یک نوع ژن در یک جمعیت گفته میشود. مادامیکه یک محدوده خیلی وسیع از زیستگاه پشتیبان یک جمعیت بزرگ باشد، شرایط برای آن جمعیت ایدهآل است منتهی در صورت وقوع چندپارگی دیگر هیچکدام از قطعات آن زیستگاه شاید نتوانند بقای یک زیرجمعیت بزرگ را در درازمدت تضمین کنند.
گونههای مهاجم و خارجی
چندپارگی زیستگاه باعث میشود که آسیبپذیری نسبت به تهاجم گونههای آفت بومی و خارجی افزایش پیدا کند. به عنوان مثال در نواحی معتدله آمریکای شمالی، ابعاد جمعیتی حیوانات همهچیزخوار بومی مانند راکونها، اسکانکها، و زاغهای آبی ممکن است که در حواشی جنگلی افزایش پیدا کند. حاشیه جنگل جایی است که این حیوانات همهچیزخوار میتوانند به راحتی غذای خودشان را مثل تخم یا حتی جوجه پرندگان پیدا کنند و این صرفا مختص زیستگاههای با شرایط عادی و طبیعی نیست بلکه حتی در مورد زیستگاههایی که وضعیتی مخدوش و آشفته هم دارند، مصداق دارد. در حاشیه جنگلهای استوایی تکهتکه شده نیز موارد مشابه و متعددی از شکار پرندهها و جوجههایشان در لانه رخ میدهد. جویندگان مهاجم اغلب به دنبال آشیانههای داخل جنگل هستند و با این کار مانع زادآوری موفق بسیاری از گونههای پرندگان میشوند که لانهشان را صدها متر دورتر از حاشیه جنگل بنا کردهاند.
گاومرغان که انگل آشیانهها هستند، در مزارع و زیستگاههای حاشیهای زیست میکنند. آنها از زیستگاههای حاشیهای به عنوان نقاط تهاجمی یا خطوط حمله استفاده میکنند به عنوان مثال یک گاومرغ بیش از ۱۵ کیلومتر در جنگل پرواز میکند تا خود را به لانه پرندگان آوازخوان جنگلی برساند و در آنجا تخم بگذارد. گاومرغها با این کار در حقیقت از پرندگان آوازخوان جنگلی سوءاستفاده میکنند تا جوجههایش را آنها بزرگ کنند و به همین دلیل است که از گاومرغ به عنوان انگل یاد میشود. مشابه این کار را کوکوها که تابستانها در ایران فراوان هستند و اغلب به صورت مهاجر عبوری دیده میشوند، انجام میدهند. اگر خاطرتان باشد پیشتر نیز در دیجیکالامگ مطلبی در این زمینه منتشر ساختهایم. کوکوهای معمولی علاقهای به نگهداری از جوجههای خود ندارند و این وظیفه خطیر را به راحتی بر دوش سایرین میاندازند.
احتمالا آمیزهای از چندپارگی زیستگاه، افزایش تعداد مهاجمان به آشیانهها و تخریب زیستگاههای زمستانگذرانی استوایی سبب کاهش چشمگیر برخی از گونههای پرندگان آوازخوان مهاجر در آمریکای شمالی مانند سسک نیلگون بالاخص در نیمه شرقی ایالات متحده است. علاوه بر تاثیرات محلی، گونههای مختلف پرندگان در آمریکای شمالی و اروپا نیز در پاسخ به تغییرات الگوهای کاربری زمین که اغلب حاصل فعالیتهای کشاورزی و جنگلداری هستند، گاه افزایش و گاه کاهش را در مقیاسهای منطقهای تجربه کردهاند. گربههای اهلی (خانگی) نیز در نواحی مسکونی با مناظر از هم گسسته، ممکن است که شکارچیان خیلی مهمی باشند. به عنوان مثال در یک منطقه از ایالت میشیگان، ۲۶ درصد مالکان گربههایی داشتند که از خانه فرار کردند. هر گربه به طور متوسط در طول هفته یک پرنده را شکار میکند و این میتواند حتی شامل گونههایی شود که از نظر حفاظتی نگرانیهایی دربارهشان وجود دارد.
انسان در بسیاری نواحی جهان، مهمترین شکارچی حیاتوحش است. هنگامیکه جادهسازی زیستگاه را چندپاره میکند، شکارچیان هم بالطبع میتوانند از طریق شبکه جادهای نهتنها به نواحی دوردست بروند بلکه حتی به شکل گستردهتری هم شکار کنند. بدون کنترل و نظارت بر شکار، پناهگاهی برای حیوانات باقی نمیماند و جمعیت آنها کاهش مییابد.
چندپارگی زیستگاه در ضمن جمعیتهای جانوران وحشی را به حیوانات اهلی نزدیکتر میکند. در نتیجه بیماریهای حیوانات اهلی هم میتواند خیلی آسانتر به گونههای وحشی که اغلب نسبت به بیماریها هیچ ایمنی ندارند، منتقل و در بین آنها شایع شود. در عین حال با افزایش سطح تماس، این پتانسیل بالقوه هم هست که بیماریها از گونههای وحشی به گیاهان و حیوانات اهلی و حتی انسانها منتقل شوند. در زیستگاههای جنگلی از هم گسیخته آمریکای مرکزی، اغلب تراکم بالایی از موش پا سفید، گوزن و ککهای ساق سیاه مشاهده میشود. نرخ بالای عفونتهایی مثل بیماری لایم (نوعی عفونت اسپروکتی شایع در نیمکره شمالی که به وسیله نیش نوعی کنه منتقل میشود و اغلب با تب شدید، خستگی و افسردگی در انسان همراه است. حیواناتی مثل موش و گوزن در این معادله نقش حیاتی دارند و میتوانند چرخه بیماری را به آسانی به سمت انسانها سوق دهند) خصوصا افزایش این بیماری در بین افرادی که در مناطق مذکور زندگیمیکنند، رابطه میان این بیماری و تاثیرات ناشی از چندپارگی زیستگاه را به خوبی نشان میدهد.
منبع: A primer of conservation biology, Penned by Richard B. Primack, printed in China 2012
واقعا مطلب مفیدی بود،مرسی
در ابتدا و مانند همیشه باید بگم که مطالب خانم حیدری منو در اولین نگاه مجاب می کنه که باید این لینک رو باز کنم و بخونم و سپاس از این همه طراوت در تحریرات ایشون.و نکته اصلی که می خوام به زبان ساده بگم و نمی دونم چند نفر با من مخالف یا موافقن اینه که….. ما هر کاری دلمون می خواد می کنیم در این زمین بکر،در ابتدا برای بقای خودمون بود و جدیدا برای منافع مادی مون.حیات وحش رو با از بین می بریم چون مزاحم این اهداف ما هستن اما من معتقدم…. این ما هستیم که مزاحم اونا هستیم،اونها پیشتر از ما ساکنان ثابت و اصلی زمین بودن و ما بزور به اونها مسلط و مهمان ناخوانده و البته کشنده شدیم….
مرگ طبیعت یعنی مرگ حیوان ها
و مرگ حیوان ها یعنی مرگ انسان ها
خودمون خودمونو نابود میکنیم برای آسودگی خودمون