پاورقی دنبالهدار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دهم/بخش یازدهم)
بخش زیادی از فعالیتهای جاری در این حوزه در نایروبی، از طرف گروههایی صورت میگیرد متشکل از برنامهنویسان یا شرکتهایی که بهدنبال ساخت نرمافزار هستند و میخواهند برای نرمافزارها و محصولات خود، مخاطبانی در سطح بینالمللی پیدا کنند. در همین سفر با مرد جوانی دیدار کردم که کندی کِردی[۱] نام داشت و برای بخش مشاورهی آیهاب کار میکرد. کردی مشغول ساخت نرمافزاری بود برای محیطبانان کنیایی. بودجهی ساخت این نرمافزار را سازمان ملل متحد تأمین کرده بود. اگر این نرمافزار ساخته و عرضه شود، به کمک محیطبانان خواهد آمد تا بتوانند بهتر از قبل با شکارچیان غیرمجاز برخورد کنند.
ضمناً حجم زیادی از این فعالیتها، از بالا به پایین بود. یعنی دولت یا شرکتهای ایالات متحدهی آمریکا، سرمایهگذاران، برنامهنویسان و سازمانهای خیریهی ثروتمند میآیند و ایدهی نرمافزارهای مختلف را بررسی میکنند تا به نرمافزار مد نظرشان برسند. این نرمافزار باید ابزاری باشد کاربردی که به تغییروتحول در مناطق کمترتوسعهیافته کمک کند و به توسعه و رشد در آن مناطق دامن بزند. قارهی آفریقا در جهان معروف است به اینکه تکنولوژی خطوط ثابت تلفن در آن راه نیافت و بدون گذار از این تکنولوژی، مستقیم رفت بهسراغ استفاده از تلفنهای همراه. بنا به همین دلیل، طرز تفکری که مایهی رشد انفجاری صنعت ساخت و عرضهی نرمافزارهای مربوط به تلفن همراه بود، در ابتدا بهصورت خام از کشورهای غربی به آن مناطق رفت و در آفریقا و علیالخصوص کنیا، اجرایی شد. هرچند، در آن دوره اغلب مردمان کنیا اصلاً به تلفن همراه هوشمند دسترسی نداشتند که بخواهند از این نرمافزارها استفاده کنند.
النور مرچنت، یکی از پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا که در آیهاب کار میکند، میگوید: «سهم تلفنهای همراه هوشمند از بازار آنقدری نبود که اقتصاد شکلگرفته دور این محصول، بخواهد اصلاً موفق بشود. ایدهی ساخت نرمافزارهای موبایلی، ایدهای بود خام و شکستخورده.»
مرچنت میگوید: «مسائل مختلف و کارهای گوناگون بر اساس تصورات افراد است که شکل میگیرد و انجام میپذیرد. حتی اگر این تصورات، تصوراتی باشند مغلوط و نادرست، باز هم کار انجام میشود. در جهان این تصور شکل گرفته بود که کنیا در زمینهی تلفن همراه خیلی حرف برای گفتن دارد. مشخص شد که این تصور، اشتباه بوده و با سنجش اشتباه به آن رسیدهاند.» مرچنت ماجرا را اینگونه تعریف میکند. بسیاری از شرکتهای نوپایی که در آن برهه شکل گرفتند و با هزینهی خیریهها و کمکهزینههای اینچنینی آغاز به کار کردند، به جایی نرسیدند و شکست خوردند. تا سالهای سال در عرصهی تکنولوژی کنیا دیگر نه خبری از امثال اوشاهیدی بود و نه خبری از نمونههایی مانند امپسا. مرچنت میگوید: «حتی میخواهم برای نمونه به رابط کاربری خود امپسا دقت کنید. بسیار کُند است. اصولاً طراحی شده تا روی تلفنهای قدیمی ساخت شرکت نوکیا از آنها استفاده شود. یعنی روی تلفنهایی که نرمافزارهایشان یا اصلاً به کار نمیافتند، یا اگر کار کنند، خیلی طولش میدهند. امپسا در واقع نرمافزاری بود واسطه و کاملاً متنی. هنوز هم که هنوز است، به همان شیوهی سابقش کار میکند.»
به عبارت دیگر، ایدهی انقلابی موبایلی یا انقلابی نرمافزاری یا اپی، خیلی افتضاح در کنیا اجرا شد.
به عبارت دیگر، ایدهی انقلابی موبایلی یا انقلابی نرمافزاری یا اپی، خیلی افتضاح در کنیا اجرا شد. این ایده را از محیطهایی مانند ایالات متحده یا اروپا وام گرفته بودند. در آن مناطق، انقلاب موبایلی و انقلاب نرمافزاری، پدیدههایی بودند فرهنگی و فراگیر. اما در کنیا، حقیقت چیز دیگری بود و با وضع رایج و اوضاع حاکم بر ایالات متحده و اروپا بسیار فرق داشت. مثلاً یکی از تفاوتهای عمدهی کنیا با آن دو خطهی دیگر، این بود که هنوز اقشار زیادی از مردم نمیتوانستند هزینهی خرید تلفنهای همراه هوشمند را بپردازند.
کینیامو میگوید: «وقتی ایده در محیط واقعی اجرا شد، اصلاً عمل نکرد.» برای دیدار با کینیامو به دفتر کاری جدیدش، واقع در شرکتی تازه رفته بودم. این شرکت تازه که قرار بود در حوزهی تکنولوژی فعالیت کند، فوندرز کلاب[۲] یا همان باشگاه مؤسسان نام داشت و همگی در آنجا داشتند آمادهی برگزاری مراسم شکوهمند افتتاح شرکت میشدند. در محوطهی پارکینگ شرکت تعدادی درخت سر به آسمان کشیده بودند و چند تایی میمون داشتند بازیکنان و سرخوش از درختها بالا و پایین میرفتند و از این شاخه، به آن شاخه میپریدند و روی آنها تاب میخوردند.
کینیامو میگوید: «ما در اینجا ترکیبی داشتیم از دو دسته آدم. اگر بخواهم آنها را برایت توصیف کنم، باید بگویم که یک دستهشان، کسانی بودند که یا از ایالات متحده شروع کرده، یا به آنجا رفته و برگشته بودند. دستهی دیگر هم کسانی بودند که از ایالات متحدهی آمریکا و اروپا به کنیا آمدند و با خودشان سرمایهای اولیه و پول آوردند. عدهی زیادی از اینها آنچه را داشتند، از دست دادند. راستش را بخواهی، عدهی خیلی زیادی غیرآفریقایی آمده بودند اینجا و همگی خیلی خوشبین بودند و از اینکه در آفریقا هستند و دارند اینجا کار میکنند، هیجان داشتند… بهدنبال انجام خیلی کارها افتادند. جشنوارههایی مخصوص برنامهنویسی و ارائهی راهکار برای امور مختلف برگزار کردند، عدهای دیگرشان بهدنبال ساخت سامانههای کامپیوتری افتادند و عدهای دیگر هم دورههای کوتاهمدت و فشردهی آموزشی راه انداختند. خیلی شلوغ شده بود. اما زمان درستش نبود.»
کینیامو میگوید: «همهی اینها روی شست حامیان مالی میچرخید. آنها هم میآمدند و مثلاً میگفتند که دنبال چیزی هستند در حوزهی انرژی. بعد هم تا میتوانستند، همین طور بیحساب پول خرج میکردند. از هزار و یک نقطهی مختلف به اینجا آمده بودند. از سازمان ملل متحد گرفته تا سازمانهای ناسودبر و مردمنهاد و آدمهایی که میآمدند تا ایدهها را بررسی کنند و تصمیم بگیرند و بگویند که آهاه! بله. این ایده به درد آفریقا میکرد. پای یکعالمه پول هم وسط بود. تا قبل از اینکه سال ۲۰۱۵ برسد، همهی این پولها یا برای چیزی خرج شدند و یا جایی آن را جایی خواباندند. حجم زیادی از این مبالغ با ذهنیت عرضهمحور به بازار و این محیط تزریق شدند. سرمایهگذاران بیشتر از اینکه دید اقتصادی داشته باشند، به تمام این فعالیتها به چشم امور خیریه مینگریستند. این میشد که با خودشان میگفتند اگر میتوانی نرمافزار را بسازی، خیلی بد نیست و ایرادی ندارد که محصولی باشد شلخته و ناکارآمد، ولی روایت ساخت آن، خودش داستانی است جذاب و بهدردبخور.
کینیامو میگوید: «وضعیت اینطوری بود که میگفتیم خب، آمدی و گیریم سرمایهی یک میلیون دلاری را هم جلب کردی و پول را گرفتی. آنوقت میخواستی چه کنی؟ در اینجا بود که نابرابریها خودش را بهوضوح نشان میداد. عرصهی بازی و قواعد آن برای همهی بازیکنان یکسان نبود. اگر کسی به حلقههای مختلف افراد با تواناییهای گوناگون دسترسی نداشت، اگر نمیتوانست خودش را به همایشهای مختلف برساند، منظورم همان همایشهایی است که در آن پول و سرمایه به شرکتها و افراد میدهند، آن هم از طرف افرادی که اغلب خودشان ساکن این منطقه نیستند، اگر کسی نمیتوانست به این قبیل چیزها دسترسی داشته باشد، آنوقت کارش ساخته بود و باید همهچیز را تعطیل میکرد.»
به گفتهی کینیامو، بخش عمدهای از مشکل، از اینجا نشأت میگرفت که سرمایهگذاران و خیّران، میخواستند در نایروبی نیز همان ذهنیتی را حاکم کنند که بر سیلیکن ولی حکم میراند. کینیامو میگوید: «اوضاع اینطوری بود که معمولاً کارکنان سابق شرکتهای آمریکایی میآمدند و سخنرانی میکردند. خودتان میدانید دیگر. توی سخنرانیهایشان میگفتند که “این شیوه در سیلیکن ولی جواب داده، پس حتماً در اینجا و برای شما هم جواب میدهد.”»
اما کنیاییها نمیتوانستند نرمافزاری بسازند که همهجا را قبضه کند و اصطلاحاً به آن اپ قاتل بگویند و بعد هم انتظار داشته باشند که سرمایهگذاران، توجهشان معطوف موفقیت این نرمافزار شود و آن را به قیمت میلیونها دلار از سازندگانش بخرند. البته اگر در سانفرانسیسکو میبودند، شرایط فرق میکرد و سرمایهگذاران، واقعاً نرمافزار را به قیمت میلیونها دلار از سازندگانش میخریدند. کینیامو میگوید: «این آدمها اصلاً نمیدانستند دارند مشغول چه کاری میشوند و قدم در چه راهی میگذارند. در این منطقه کسی که میرود سراغ کارآفرینی، در واقع درگیر نوعی منازعه بر سر بقا میشود. کاری است واقعاً دشوار. گرداندن شرکتهای نوپا حقیقتاً سخت است. اما در این منطقه، سختتر هم هست. چرا که در این خطه، شرکت نوپا باید بهدنبال حل مشکلاتی باشد که در نقاط دیگر دنیا، دولتها بهدنبال رتقوفتقش هستند و به آن رسیدگی میکنند.»
به گفتهی کینیامو، بخش عمدهای از مشکل، از اینجا نشأت میگرفت که سرمایهگذاران و خیّران، میخواستند در نایروبی نیز همان ذهنیتی را حاکم کنند که بر سیلیکن ولی حکم میراند.
این میشود که مسیر ساخت نرمافزارهای مربوط به تلفن همراه تغییر میکند. تا پیش از این، همگان بهدنبال ساخت نرمافزارهایی بودند جهانی که دنیا را تغییر بدهد و در هر نقطهای به کمک کاربرش بیاید. اما بعد از مدتی متوجه میشوند که باید مسیر را تغییر بدهند و میروند سراغ ساخت نرمافزارهایی بومیتر که پاسخگوی نیازهای بهخصوص اهالی و ساکنان هر منطقه باشند. کینیامو میگوید: «برای اینکه بشود از چیزهای مختلف در این محیط استفاده کرد، خیلی خیلی از آنها را تغییر یافته و بومیسازی شدهاند. اصولاً روال کار به این صورت است که قبل از اینکه گروهی مشغول ساخت نرمافزار شوند، به سازوکار کشور و محیط اطراف خودشان نگاهی میاندازند و تصمیم میگیرند که کدام مشکلات را میخواهند حل کنند و از میان بردارند. معمولاً کسانی که میروند پی ساختن نرمافزار، باید در نظر بگیرند که بعد از یک سال، از دور رقابت خارج خواهند شد و به زمین خواهند خورد. آخر سازندگان از همان ابتدای کار بهدنبال کسب درآمد هستند. برای همین، مشتریها و کاربران نرمافزار، تبدیل میشوند به تنها محل درآمد سازندگان آن. کسانی هم که بهشکل جدی میافتند دنبال تأسیس شرکت نوپا و ساخت نرمافزار، اصولاً سراغ این کار آمدهاند تا خرج خوردوخوراک و زندگیشان را در بیاورند. ذهنیت همه این است که میروم فلان نرمافزار را میسازم و با پولش، کرایهی خانه را میدهم و بعد هم دستمزد دو سه نفر از عوامل شرکت را میپردازم تا چرخ شرکتمان بچرخد. کسی نمیرود که شرکت تأسیس کند تا بتواند نرمافزاری بسیار جذاب بسازد و بعد هم آن را به قیمتی بسیار بالاتر بفروشد. کسی دنبال این چیزها نیست.»
درست مطابق همین اوصاف است که در کنیا موج تازهای شکل میگیرد از شرکتهای نوپای متعدد در حوزهی تکنولوژی. شرکتهایی که بعد از ظهور این موج تأسیس میشوند، آشکارا بهدنبال اهدافی هستند متفاوت از اهداف شرکتهای قبلی. این شرکتها بهدنبال پاسخگویی به نیازهای کاربران بومی و کنیایی خود هستند. وقتی در کنیا بودم، در اغلب مکالمهها نام یک نرمافزار دائم و دائم به میان میآمد و تکرار میشد. این نرمافزار چیزی نبود جز سِندی[۳]. هرسمن میگوید: «کار این نرمافزار اصولاً این است که همهی موتورسیکلتهایی را که توی شهر و دوروبر خودت میبینی، تبدیل میکند به پیک تا اقلام و چیزهای مختلف را جابهجا کنند و به دست کاربران برسانند. الآن هم دارد محبوب و محبوبتر میشود و امروز و فرداست که در این حوالی تنه به تنهی اوبر بزند.» خود کینیامو بستری برای اطلاعرسانی به راه انداخته تحت عنوان جاده یعنی چه؟[۴] سامانهی جاده یعنی چه برای فعالیت بر توئیتر مبتنی است و کاربران این سامانه تشویق میشوند تا از چالهها و دستاندازهای توی کوچه و خیابان عکس بگیرند یا آدرس آن را بدهند. کاربران این سامانه درگیر بحثهایی جدی و طولانی میشوند و با یکدیگر به گفتوگوهای سازنده میپردازند. نرمافزار دیگری هم هست که ساختهی دست شرکتهای نوپای تأسیسشده در جریان این موج متأخر است. این نرمافزار که بهسرعت دارد جای خود را در میان کنیاییها پیدا میکند و محبوب میشود، برای میوهفروشهایی طراحی شده که در کنار جاده اقلام خود را عرضه میکنند. میوهفروشها میتوانند با استفاده از این نرمافزار، به مزرعهدار یا صاحب باغ وصل شوند و قرارومدارهای خود را بهکمک نرمافزار بگذارند. خود هرسمن و راتیچ پروژهای دیگر به راه انداختهاند. این پروژه که بریک[۵] نام دارد، مودمی است برای اتصال به اینترنت که در نامساعدترین شرایط هم کار میکند و در نقاط دورافتاده برای تلفنهای همراه هوشمند، امکان دسترسی به اینترنت بیسیم را فراهم میآورد.
چنین تکنولوژیها و نرمافزارهایی امروزه بسیار بهکار میآیند، چرا که ۸۸ درصد از مردم کنیا تلفن همراه دارند. بنا به گزارش وبسایت هیومن آیپیاو[۶]، یکی از بزرگترین خبرگزاریهای حوزهی تکنولوژی در قارهی آفریقا، ۶۷ درصد از تلفنهای همراهی که در بازار کنیا به فروش میروند، از جملهی تلفنهای همراه هوشمند هستند. این آمار در میان دیگر کشورهای آفریقایی بسیار بالاست و کنیا یکی از کشورهایی در قارهی آفریقا محسوب میشود که مردم آن، سریعتر از مردمان هر کشور دیگری، دارند به خرید و استفاده از تلفنهای همراه هوشمند روی میآورند. دولت کشور کنیا نیز با طرح ساخت شهر کُنزا[۷] یا همان کُنزا سیتی موافقت کرده است. کُنزا سیتی طرحی است جنجالی برای ساخت «شهری تکنولوژیک» با اختصاص بودجهای ۱۴ میلیارد دلاری. این شهر قرار است در حوزهی فناوری اطلاعات ۲۰۰ هزار موقعیت شغلی تازه ایجاد کند. شغلهای مرتبط به حوزهی فناوری اطلاعات، امروزه ۱۲ درصد از کل اقتصاد کنیا را تشکیل میدهند. پنج سال پیش، این آمار کمتر بود. در آن زمان ۸ درصد از کل اقتصاد کنیا مربوط میشد به مشاغل حوزهی فناوری اطلاعات. شرکت اپل حضور چندان پررنگی در کنیا ندارد، اما طی جلساتی که با کارآفرینان داشتم، از دهان آنها شنیدم که مؤسسان شرکتهای نوپا و دیگر فعالان این حوزه، اغلب برای اینکه جایگاه اجتماعی خود را به رخ دیگران بکشند، آیفون به دست میگیرند و در جلسات مهم کاری، حتماً ترتیبی میدهند که طرف دیگر حاضر در جلسه، ببیند که آنها آیفون دارند.
عدهی زیادی از برنامهنویسان نیز تغییر رویه دادهاند و کمکم دارند دیدگاهشان را نسبت به کارآفرینی در حوزهی تکنولوژی تغییر میدهند و به ترکیبی متعادل میرسند از کار برای کسب درآمد و از سوی دیگر، کارآفرینی اجتماعی. نلسن کوامه میگوید: «نوعی آگاهی از این قضیه دارد رواج مییابد و همه دارند متوجه میشوند دیدگاه صفر و یکی سابقشان دیدگاهی بود غلط. قبلاً میپنداشتند که راهاندازی شرکت نوپا یا باید برای کسب درآمد و سود مالی باشد، یا اینکه شرکت را باید برای انجام رسالتی اجتماعی تأسیس کرد. دارند کمکم متوجه میشوند که کارآفرینی اجتماعی حداقل برای بقا و دوام خودش هم که شده، باید بهدنبال کسب درآمد باشد.» این معادله از هر دو طرف درست است و از سوی دیگر هم صدق میکند. کوامه میگوید: «همه کمکم دارند به چیزی فراتر از کسب درآمد و صرف این موضوع فکر میکنند. انگار تمام سازوکار حوزهی تکنولوژی دارد میرود به سمت نوعی اقدام جمعی.» بنا به تخمین کوامه، تنها حدود ۳۰ درصد از شرکتهای نوپا هستند که برای ادامهی فعالیت خود، به کمک خیرین و کمکهزینههای اینچنینی احتیاج دارند و طبق الگوی سازمانهای اجتماعی عمل میکنند.
[۱] Kennedy Kirdi
[۲] Founder’s Club
[۳] Sendy
[۴] What Is a Road?
[۵] BRCK
[۶] Human IPO
[۷] Konza City