پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل ششم/بخش سوم)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه

تیم سخت‌افزاری مشغول ساخت صفحه‌ای چندلمسی بود که واقعاً کار می‌کرد. جابز هم با شوروحرارت دنبال کارشان را گرفته بود. تیم طراحی صنعتی شرکت هم به‌دنبال ایده‌هایی بود تا در طراحی این دستگاه، همه‌چیز تازه باشد. در داخل این تبلت باید حتماً تراشه‌ای به‌کار می‌بردند که بتواند نرم‌افزارهای مبتنی بر صفحه‌ی لمسی را که استریکن نوشته بود، اجرا کند.

اعضای گروه ساخت این دستگاه تا پیش از آن هنگام هرگز تراشه طراحی نکرده بودند، اما رئیس آن گروه، یعنی استیو هاتلینگ پیش‌تر این کار را انجام داده بود و این بار هم خود او پیش قدم شد. هوپی می‌گوید: «هاتلینگ گفت “باشد. هیچ مشکلی نیست. کمی بودجه برای خودمان دست‌وپا می‌کنیم و تراشه را می‌سازیم… یک میلیون دلار پول نیاز داریم؛ هشت ماه بعدش هم تراشه‌مان را ساخته‌ایم.”»

اعضای گروه حدوداً پنجاه عدد نمونه‌ی اولیه‌ی متفاوت می‌سازند…

راجع به اینکه کار ساخت تراشه را شرکت برادکام[۱]، شرکت ساخت تراشه واقع در جنوب کالیفرنیا، انجام بدهد، به توافق نظر رسیدند. اپل در حرکتی نامعمول، از مهندسان حرفه‌ای شرکت برادکام دعوت کرد تا بیایند و با چشمان خودشان شاهد «جادو» باشند. هوپی می‌گوید: «فکر می‌کنم از آن موقع به بعد این اتفاق دیگر هیچ‌وقت تکرار نشد.» هاتلینگ فکر می‌کرد که اگر پیمانکارانی خارج از شرکت، نمونه‌ی اولیه‌ی تکنولوژی را هنگام کار ببینند، به وجد خواهند آمد و همین کار را بهتر و با سرعت بیشتر انجام خواهند داد. برای همین گروهی کوچک از مهندسان شرکت برادکام را به آزمایشگاه شرکت اپل بردند. هوپی می‌گوید: «وقتی آن لحظه رسید و دیدیم که آن آدم‌ها چقدر به هیجان آمده‌اند، حسابی ذوق کردیم. راستش را بخواهید، یکی از آدم‌هایی که آن روز در آن تیم بود، امروز در اپل کار می‌کند، اما آن موقع عضوی از آن تیم بود و هنوز هم آن روز را خوب در خاطرش دارد.»

اما ساخت تراشه قرار بود ماه‌ها طول بکشد.

هوپی می‌گوید: «همین قضیه خودش موتور محرکه‌ای بود که باعث می‌شد نمونه‌های اولیه‌ای بسازیم که بیش از پیش “راحت و آشنا” باشند.» با رشد پروژه، عده‌ی پرشمارتری به‌سراغ آن می‌آیند و تمایل دارند تا در آن سهیم باشند. اعضای گروه می‌دانستند که اگر محصولی خوب تحویل ندهند، احتمالاً مدیران شرکت علاقه‌ی خود را به این پروژه از دست خواهند داد. استریکن می‌گوید: «آخر سر صفحه‌ی نمایشگری ساختیم که به شبیه آیپد بود، اما به کامپیوتر خانگی وصل می‌شد. این وسیله یکی از محصولاتی بود که من می‌خواستم ساخته شود… باید چیزی می‌ساختیم که مردم دست‌شان را رویش می‌گذاشتند و با آن کار می‌کردند.»

البته اولین تبلت‌هایی که به‌صورت نمونه ساخته شدند، چندان چشمگیر و درخشان نبودند.

استریکن با لبخند تعریف می‌کند: «نمونه‌هایی ساختیم که درواقع تبلت بودند، تبلت‌های مک… ابزارهایی بودند که بیش از یک ساعت باتری نگه نمی‌داشتند. اصلاً کارآیی نداشتند.» البته توصیف استریکن از این نمونه‌های اولیه، درمقایسه با توصیف باس اوردینگ کمی بهتر است. چرا که باس اوردینگ مجبور بود برای خلق رابط کاربری، با این نمونه‌های اولیه کار کند. اوردینگ می‌گوید: «بدنه‌ی دستگاه به‌شدت داغ می‌کرد و عمر باتری‌اش هم بیشتر از دو دقیقه نمی‌شد.» این را که می‌گوید، می‌خندد.

اعضای گروه حدوداً پنجاه عدد نمونه‌ی اولیه‌ی متفاوت می‌سازند… همگی این نمونه‌های اولیه، اجداد ضخیم، سفیدرنگ و تبلت‌مانند آیپد به‌شمار می‌روند. وقتی دستگاه در این مرحله قرار داشت، طراحان نرم‌افزار می‌توانستند صفحه‌ی لمسی را به مک وصل کنند و بدون اینکه از باتری آن یا بهره‌وری‌اش مایه بگذارند، روی ساخت نرم‌افزار مخصوص کار کنند. اعضای گروه طراحی رابط کاربری هم به‌دنبال این بودند تا مناسب‌ترین رابط را بسازند و روی دستگاه پیاده کنند.

منازعات فرهنگی

با ادامه‌یافتن کار بر روی پروژه، عده‌ای از اعضای گروه، تحت تأثیر فرهنگ خشک و نامنعطف حاکم بر اپل، زیر فشار قرار می‌گیرند. علی‌الخصوص استریکن، زیرا او به سلسله‌مراتب شرکت‌ها و فضای ثابت و بی‌تلاطم آن‌ها عادت نداشت و پژوهشگری بود بلندپرواز که خلاف عادت رایج کار می‌کرد و دست به آزمایش می‌زد و اگر خاطرتان باشد، به‌تازگی هم از دانشگاه ام‌آی‌تی خارج شده بود. استیو هاتلینگ، رئیس او، استریکن را مؤاخذه می‌کرد که چرا در جلسات کاری میان صحبت مافوق‌های خودش، ازجمله خود هاتلینگ، می‌پرد؛ از طرف دیگر هم استریکن دائم به هاتلینگ حمله می‌کرد و او را «کارمند ساده» و تمام‌عیار می‌دانست. به‌گفته‌ی خود استریکن رابطه‌ی او با کارمندان مسن‌تر شرکت که تصمیم نهایی را می‌گرفتند و تمام تصمیمات را رد یا تأیید می‌کردند، بسیار بدتر بود؛ کارمندانی که نوعی باشگاه اعضای قدیمی تشکیل داده بودند. استریکن می‌گوید: «خیلی از کارمندان خیلی خیلی وقت پیش به شرکت آمده بودند. از جمله‌ی آن‌ها، فیل شیلر[۲] [معاون ارشد بخش بازاریابی]. سال‌های سال می‌شد که آن‌ها توی شرکت حضور داشتند… چنین باشگاهی گویی به‌صورت خودبه‌خودی شکل گرفته بود.» استریکن فکر می‌کرد که در طول جلسات، ایده‌هایش را بدون بررسی کافی، رد می‌کنند. می‌گوید: «می‌آمدند توی جلسه و رفتارشان این‌جوری بود که “بگذار ببینم این ایده چیست که مطرح شده… آخر همه که حق ندارند از خودشان ایده صادر کنند.”»

استریکن در خارج از چارچوب پروژه، فردی بود تنها و اندوهگین. می‌گوید:‌ «سعی داشتم با آدم‌های تازه آشنا بشوم، اما تلاش‌هایم آن‌چنان که بایدوشاید جواب نمی‌داد… حتی بخش منابع انسانی شرکت هم می‌خواست کمکم کند. مرا به آدم‌های تازه معرفی می‌کردند.»

اعضای گروه هنوز به‌درستی نمی‌دانستند که به‌دنبال ساخت چه چیزی هستند.

ذات ملایم و لطیف اوردینگ نیز گاهگداری در ورطه‌ی آزمایش قرار می‌گرفت. اوردینگ به‌صورت هفتگی با مدیرعامل شرکت جلسه داشت، اما حملات شخصی و شدید جابز را تُندتر از آن می‌دید که در حدوحدود تحملش باشد. اوردینگ می‌گوید: «دوره‌ای بود که طی حدود دو ماه، یا شاید نصف سال یا چیزی در آن حدود، اصلاً سر جلساتم با استیو حاضر نمی‌شدم.» جابز آن‌چنان با بی‌رحمی همکاران خود را نقد می‌کرد و آن‌ها را زیر سؤال می‌برد که اوردینگ تصمیم گرفت دیگر در آن جلسات شرکت نداشته باشد. او می‌گوید: «اصلاً نمی‌خواستم بروم. پیش خودم گفته بودم که “نه خیر، نمی‌روم، استیو از آن عوضی‌هاست.”. خیلی خیلی پیش می‌آمد که بدون هیچ دلیل خاصی، رفتار بسیار زننده‌ای از او سر می‌زد. هیچ‌کس هم دلیل این رفتارم را متوجه نمی‌شد، چون بیشتر کارمندان سرودست می‌شکستند تا بتوانند در چنین جلساتی حضور داشته باشند… می‌گفتند “اوه، استیو است دیگر.” اما من دیگر بسم بود و خسته شده بودم.»

در میانه‌ی تمام این دردسرها و ناراحتی‌ها، اعضای گروه هنوز به‌درستی نمی‌دانستند که به‌دنبال ساخت چه چیزی هستند. آیا می‌خواستند نوعی مک بسیار قدرتمند و خوب بسازند که کاربر بتواند با لمس دست با آن کار کند؟ یا می‌خواستند دستگاهی همراه بسازند که سیستم‌عاملی کاملاً متفاوت داشته باشد؟ ذهن خودتان را شفاف کنید و افکارتان را سروسامانی بدهید و بروید به آستانه‌ی قرن بیست‌ و یکم… در همان سال‌های انتهایی قرن بیستم و ابتدایی قرن بیست و یکم هنوز استفاده از تبلت‌های لمسی رایج نبود؛ هنوز هم تبلت‌های لمسی بیش از آنکه به محصولاتی واقعی در بازار شباهت داشته باشند، شبی ابزارآلاتی تخیلی از دنیای سریال پیشگامان فضا بودند.

گروه آتگت در قلمرویی ناشناخته به‌سر می‌برد.

[۱] Broadcom

[۲] Phil Schiller



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. سیّد احسان آل آقا

    سلام و خسته نباشید
    دو بخش از فصل ششم منتشر شده ولی هنوز آیکون‌اش خاموش هست و اصلا روند انتشار این فصل (برخلاف فصول پیشین) شفاف و مشخص نیست.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X