پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل ششم/بخش اول)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه

ساخت نمونه‌ی اولیه

نخستین نمونه‌ی یگانه دستگاه

جانی آیو بالاخره پیش خودش تصمیم گرفت که زمان انجام کار فرا رسیده است. شاید جابز آن روز که آمده بود تا طبق معمول سری به استودیوی طراحی صنعتی شرکت بزند، حالش بر خلاف معمول خوب بود. شاید هم جانی آیو فکر می‌کرد که نمونه‌ی اولیه‌ای که مهندس‌ها و مسئولان طراحی رابط کاربری ساخته‌اند، چیز خوبی است. منظورم همان نمونه‌ی اولیه‌ای است که وقتی نیشگونش می‌گرفتند، تصاویر بزرگ می‌شد و کاربر، می‌توانست نقشه را روی آن در جهت‌های مختلف بچرخاند. شاید جانی آیو فکر می‌کرد که نمونه‌ی اولیه‌ای که شکسته‌بسته سرهم‌بندی‌ شده، دیگر از این بهتر نمی‌شود و واقعاً وقتش رسیده تا آن را به جابز نشان بدهند. در هر صورت، در یکی از روزهای تابستان سال ۲۰۰۳ آیو دست جابز را گرفت و او را به آزمایشگاه کاربران برد که درست کنار استودیوی طراحی خودش قرار داشت. در همین آزمایشگاه از وجود گروه آتگت پرده برداشت و پروژه‌ی آن‌ها را به جابز نشان داد و گذاشت که خود جابز، شخصاً کمی با قابلیت‌ها و امکانات مختلف تکنولوژی چندلمسی کار بکند.

آیو بعدها گفت: «جابز اصلاً و ابداً از دستگاه خوشش نیامده بود. فکر می‌کرد که این ایده مفت نمی‌ارزد. من هم که فکر می‌کردم ایده‌ی ما، حسابی بزرگ و محشر است، احساس می‌کردم احمقی بیش نیستم. گفتم «خیله خب، بیا به پشت دوربین‌های دیجیتال فکر کن. چرا باید روی پشت دوربین‌های دیجیتال، هم صفحه‌ی نمایشگر کار بگذاریم و هم یک‌عالمه دکمه؟ چرا همه‌ی آن دکمه‌ها را نبریم روی صفحه‌ی نمایشگر؟» در آن لحظه، فقط همین یک مورد کاربرد تکنولوژی لمسی به ذهنم می‌آمد. همین مثال، خودش نشان می‌دهد که تکنولوژی چندلمسی آن موقع چقدر خام بود و تازه اول مسیر بودیم.»

آیو گفته است: «حتی بعد از شنیدن این حرف‌ها، باز هم خیلی خیلی مخالف ایده بود و اصلاً زیر بار نمی‌رفت.»

بنا به گفته‌ی آیو، جابز تا چند روز بعد از دیدن نمونه‌ی اولیه‌ی دستگاه داشت راجع به آن فکر می‌کرد.

البته اگر بخواهیم از دیدگاه جابز به قضیه نگاه کرده و علت مخالفتش را درک کنیم، باید بدانیم که استیو جابز در آن روز جلوی دستگاهی به بزرگی یک میز ایستاده بود که به پروژکتوری وصل بود و از این پروژکتور، تصویری بر روی یک تکه کاغذ سفید پخش می‌شد. مدیرعامل شرکت اپل به‌دنبال ساخت و عرضه‌ی محصولات مختلف بود، نه کارکردن با وسایلی شبیه کاردستی کلاس علوم.

بنا به گفته‌ی آیو، جابز تا چند روز بعد از دیدن نمونه‌ی اولیه‌ی دستگاه داشت راجع به آن فکر می‌کرد و مشخصاً طی همین چند روز بود که نظرش برگشت. طولی نکشید که جابز به این نتیجه رسید که در حقیقت خیلی هم از این دستگاه تازه خوشش آمده است. مدتی بعد هم، درست همان‌طور که در فصل قبل خواندیم، روی سن رفت و به همگان اعلام کرد که اپل این دستگاه را اختراع کرده است. بعدتر هم در مصاحبه با والت ماسبرگ[۱] گفت که که ایده‌ی ساخت تبلتی چندلمسی درواقع به فکر خودش رسیده است. جابز در آن مصاحبه گفت: «راستش می‌خواهم چیزی را با تو در میان بگذاریم که برای خودش یک‌جورهایی راز است. در حقیقت من بودم که اول پیِ ساخت تبلت را گرفتم. فکر این در سرم بود که بالاخره یک روز از شر کیبورد راحت شویم و روی صفحه‌ی شیشه‌ای نمایشگر که چندلمسی هم هست، چیزهایی را که می‌خواهیم، تایپ کنیم.» با تمام این اوصاف، جابز تا زمانی که به‌خواست جانی آیو با او همراه نشد و نمونه‌ی اولیه‌ی دستگاه را ندید، هیچ‌چیز راجع به پروژه‌ی ساخت تبلت لمسی نمی‌دانست. ضمناً، همان اولی که دستگاه را دید، به‌کل آن را رد کرد.

استریکن می‌گوید: «وقتی اولین نمونه‌ی ساخته‌شده را دید، چیزی گفت توی این مایه‌ها که “این دستگاه فقط به‌درد این می‌خورد تا وقتی می‌روم توالت، ای‌میل‌هایم را آنجا بخوانم.” البته یک روایت دیگر هم شنیدم که گفته بود دستگاهی می‌خواهد تا هروقت می‌رود دستشویی، بتواند آنجا بنشیند و ای‌میل‌هایش را بخواند. هر دوی این‌ها را روایت می‌کنند.» به‌رغم این حرف استریکن، ویژگیِ مذکور بدل به اصلی‌ترین شاخصه‌ی دستگاه شد؛ استیو می‌خواست تکه‌شیشه‌ای در دست بگیرد و روی همان تکه‌شیشه، ای‌میل‌هایش را بخواند.

مدیرعامل شرکت اپل به‌دنبال ساخت و عرضه‌ی محصولات مختلف بود، نه کارکردن با وسایلی شبیه کاردستی کلاس علوم.

یک روز گروه آتگت نزدیک استودیوی طراحی صنعتی اپل ایستاده بودند که گرگ کریستی به‌سرعت نزدیک‌شان می‌شود. کریستی در آن زمان مرتب با استیو جابز جلسه داشت و در این جلسات، راجع به تکنولوژی چندلمسی صحبت می‌کردند. یکی از اعضای گروه از کریستی پرسیده: «استیو تازگی‌ها راجع به این محصول چی‌ گفته؟»

کریستی در جواب آن شخص گفته: «خب راستش اولین چیزی که همه‌تان باید بدانید این است که استیو خودش شخصاً تکنولوژی چندلمسی را اختراع کرده. همگی‌تان برگردید سر یادداشت‌های‌تان و این نکته را از اول بنویسید.» این حرف را گفته و بعد لبخند زده.

اعضای گروه پشت چشمی نازک کرده‌اند و بعد هم خندیده‌اند… رفتار استیو جابز همیشه به همین شکل بوده. وقتی مصاحبه‌ی جابز با ماسبرگ منتشر می‌شود، هوپی جا می‌خورد. می‌گوید: «استیو گفت “بله. این‌طور بود که رفتم پیش مهندس‌های شرکتم و گفتم “دستگاهی می‌خواهم که فلان‌کار و بهمان‌کار را انجام بدهد”… همه‌ی این حرف‌ها چرند محض است، چون او هیچ‌وقت نیامد پیش‌مان و چنین چیزی نخواست.» تا پیش از اینکه استیو نزد اعضای گروه آتگت برود و نمونه‌ی اولیه‌ی دستگاه‌شان را ببیند، هیچ‌کس کلمه‌ای حرف راجع به دستگاه چندلمسی از دهان جابز نشنیده بود. هوپی می‌گوید: «تا جایی که من می‌دانم، جانی جابز را آورد و نمونه‌ی اولیه‌ی تکنولوژی چندلمسی را نشانش داد و بعد از آن، مغز استیو به‌کار افتاد… استیو همیشه همین کار را می‌کند، خودتان که می‌دانید. بعد از مدتی برمی‌گردد سراغ ایده‌ای که در جریان است و می‌گوید که این از اول هم فکر خودش بوده. هیچ‌کس هم به خودش زحمت نمی‌دهد تا به او بگوید که اصلاً از این خبرها نیست.» این را که می‌گوید، می‌خندد. به‌نظر نمی‌رسد اوقاتش بابت این قضیه تلخ شده باشد؛ چنین چیزی در زمان زمامداری جابز در اپل امری بوده بسیار رایج و جزء حقایق اولیه. هوپی می‌گوید: «البته ایرادی هم ندارد.»

[۱] Walt Mossberg

راهنمای خرید آیفون


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما