پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش ششم)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه

دوباره می‌رسیم به ادعای بزرگ استیو جابز مبنی بر اینکه شرکت اپل مبدع تکنولوژی چندلمسی است. آیا اصلاً شواهدی در تأیید این مدعا وجود دارند؟ باکستن می‌گوید: «کاملاً مطمئنیم که مهندسان شرکت اپل نه صفحه‌ی لمسی‌خازنی را ساخته‌اند، نه صفحه‌ی چندلمسی را. اما قطعاً در بهبود وضعیت این تکنولوژی نقشی مؤثر ایفاء کردند. از این یک فقره اصلاً نباید غافل بود.» ضمناً، همین شرکت اپل بود که باعث شد استفاده از صفحات لمسی‌خازنی و چندلمسی در صنعت تکنولوژی بسیار رایج شود.

تا پیش از ورود اپل به عرصه‌ی تکنولوژی لمسی، محققان و مخترعان نیم‌قرن بود که داشتند روی این تکنولوژی کار می‌کردند. اما اپل پا پیش گذاشت، یکی از پیشروترین شرکت‌هایی را که در این زمینه فعالیت می‌کرد، به‌طور تمام‌وکمال خریداری کرد و دستورات لمسی بسیار ساده‌تر خود را برای استفاده از این تکنولوژی نزد کاربران جا انداخت. با تمام این اوصاف، هنوز یک سؤال به قوت خودش باقی است. چرا این‌قدر طول کشید تا تکنولوژی لمسی، بالاخره به اصلی‌ترین راه ارتباطی بین انسان و کامپیوتر بدل شود؟ مگر نه اینکه مقدمات و زمینه‌های استفاده از این تکنولوژی، از چند دهه پیش به‌وسیله‌ی محققان و پژوهشگران فراهم شده بود؟ باکستن می‌گوید: «همیشه جاافتادن چیزی همین‌قدر طول می‌کشد. راستش را بخواهیم، تکنولوژی چندلمسی خیلی سریع‌تر از تکنولوژی موس بین مردم جا افتاد.»

«آیفون در میان تمام دستگاه‌ها و ابزارآلات دیجیتالی، نخستین وسیله‌ای بود که جهشی خارق‌العاده و چشمگیر نسبت به دیگر وسایل هم‌رده‌ی خود داشت.»

باکستن اسم این پدیده را گذاشته بینی بلند اختراعات. فرضیه‌ی بینی بلند اختراعات بیان می‌کنند که باید حدود دو دهه از هر اختراعی بگذرد تا آن اختراع، کم‌کم در جامعه فراگیر شود. طی این مدت، شرایط اجتماعی و دیگر تکنولوژی‌های رایج در میان مردم باید به‌گونه‌ای تغییر کنند که زمینه برای رواج آن اختراع مهیا گردد و اختراع برای کاربران خوش‌آیند یا کاربردی به‌نظر برسد. علت اینکه باکستن آن را بینی بلند اختراعات نامیده، این است که وقتی میزان مصرف و رواج یک اختراع به‌خصوص را در طول زمان به‌شکل نمودار ترسیم می‌کنیم، شبیه نیم‌رخ آدمی می‌شود که پیشانی بلند و بینی کشیده و درازی دارد. مثلاً تکنولوژی موس تا زمان انتشار ویندوز ۹۵ چندان میان مردم رایج نبود. تا پیش از آن، مردم اغلب با استفاده از کیبورد، فرامین خود را در محیط داس تایپ می‌کردند یا حتی بسیاری از آن‌ها، اصلاً کامپیوتر در منزل نداشتند که بخواهند با کامپیوتر کار کنند.

باکستن می‌گوید: «آیفون در میان تمام دستگاه‌ها و ابزارآلات دیجیتالی، نخستین وسیله‌ای بود که جهشی خارق‌العاده و چشمگیر نسبت به دیگر وسایل هم‌رده‌ی خود داشت. چرا که آیفون، برای اولین بار در رابط کاربری خود تصاویر را روان و جاری نشان می‌داد.» وقتی باکستن می‌خواهد دستورات چندلمسی این دستگاه را توصیف کند و بگوید که موقع کار با آیفون، چطور حرکات دست انسان بدل به فرامینی برای دستگاه می‌شوند، حرف‌هایش لحنی شاعرانه پیدا می‌کنند و می‌گوید: «تا پیش از آیفون، می‌شد همه‌چیز را فشار داد و کوبید و جنباند. می‌شد همه‌ی این‌ کارها را کرد، اما هیچ‌چیز جریان نداشت. هیچ‌چیز با حالتی روان از این‌سو به سوی دیگر نمی‌رفت. هیچ‌چیز زنده نبود. هیچ‌چیز به پرواز در نمی‌آمد. نمی‌شد چیزی را به‌ملایمت نوازش کرد، محکم فشار داد یا آن را خم کرد. فقط باید فشار می‌دادی و فشار می‌دادی و فشار می‌دادی. همه‌چیز هم تق‌تق‌تق تکان می‌خورد و می‌جهید. هیچ‌چیز با حالتی ملایم تکان نمی‌خورد و حرکتی نرم نداشت.»

اپل کاری کرد که چیزها با فرامین چندلمسی حرکات نرم داشته باشند، اما فراموش نکنیم که اپل، خودش صفحات چندلمسی را خلق نکرد. همین قضیه است که بسیار اهمیت دارد. گروه‌های مختلف و چندین و چند نفر مخترع و مبدع تلاش‌های‌شان را در حرکتی پیوسته کنار هم گذاشته‌اند تا بالاخره‌ صفحه‌ی چندلمسی خلق شود. هر تکنولوژی وسیع و جهان‌گستر دیگری نیز به همین شیوه خلق می‌شود. مثلاً همین مورد صفحات چندلمسی را موزیسین‌هایی خلق کرده‌اند که می‌خواسته‌اند مرزهای آفرینش هنری را جابه‌جا کنند؛ مهندس‌های خلاقی آن را آفریده‌اند که می‌خواسته‌اند بهره‌وری را در کار خود بالا ببرند؛ مدیرعامل‌هایی به خلق صفحات لمسی کمک کرده‌اند که شیفته‌ی گسترش امکانات آموزشی بوده‌اند و می‌خواسته‌اند آن را در دسترس همه قرار بدهند؛ دانشمندانی تمام همّ‌وغم خود را مصروف ساخت این صفحات کرده‌اند که از بیماری‌هایی مزمن و دردناک رنج می‌برده‌اند و می‌خواسته‌اند به‌نحوی، با دردهای خود کنار بیایند.

باکستن می‌گوید: «این قضیه‌ی ماجرای استیو جابز و تامس ادیسن وجهی دارد که خیلی مرا نگران می‌کند. آخر فقط به همین دو نفر هم محدود نیست. یک‌عالمه مخترع دیگر هم هستند که همین حرف‌ها را راجع‌به آن‌ها می‌زنند. استیو جابز و تامس ادیسن معروف‌ترینِ این مخترعان هستند. از این نگران می‌شوم که همیشه جوری دیگر از اسطوره‌ی تامس ادیسن برای جوانان حرف می‌زنند. همیشه توی گوش جوانان می‌خوانند که طراحی نابغه آمد جلو و کار را یک‌سره کرد. همیشه پای مخترعی بسیار بزرگ در میان است. یک بار استیو جابز بوده، یک بار بیل گیتس. هر دفعه هم فقط یک نفر است. این‌قدر برای جوانان از این حرف‌ها می‌زنند که هیچ‌کس به آن‌ها مفهوم کار گروهی و جمعی را یاد نمی‌دهد، هیچ‌کس چیزی از روند طولانی و تاریخچه‌ی انجام کار چیزی به جوانان نمی‌گوید.»

همان‌طور که توی دفتر بنت استومپی در سرن نشسته بودیم، او داشت با جزئیات بسیار دقیق و فراوان برایم توضیح می‌داد که چطور اختراعات او در دهه‌ی ۱۹۷۰، راه را برای ساخت آیفون در آینده هموار کرده است. گزارشی که در آن از صفحه‌ی لمسی صحبت شده، در سال ۱۹۷۳ منتشر گردیده و یک سال بعد از انتشار این گزارش، شرکتی در دانمارک بر اساس طرح پیشنهادی استومپی شروع به تولید صفحات لمسی کرده است. در مجله‌ای آمریکایی راجع‌به اختراع استومپی گزارشی مفصل کار کرده‌اند و بعد از انتشار گزارش، بزرگ‌ترین شرکت‌های حوزه‌ی تکنولوژی در آن روز، با صدها و هزاران درخواست مختلف برای کسب اطلاعات بیشتر از این فناوری، به‌سراغ خالق او رفته‌اند. استومپی می‌گوید: «من به انگلستان سفر کردم، به ژاپن مسافرت کردم و به بسیاری کشورهای دیگر رفتم و به هر جا که رفتم، تجهیزاتی را نصب کردم که در روند توسعه‌ی سرن به‌دست آمده بود.» کاملاً پذیرفتنی است که خلاقیت‌های استومپی در زمینه‌ی ساخت صفحات لمسی، جذب روند کلی ساخت صفحات لمسی شد و دیگر مخترعان و پژوهشگران از ابداعات او استفاده کردند، اما او برای این استفاده‌ها نه اعتباری گرفت و نه پاداش مالی دریافت کرد. اما این ماجرا همیشه برای تکنولوژی‌های بسیار تازه و درحال‌تکوین تکرار شده است. هیچ نمی‌شود فهمید که کدامین نمونه برای اولین بار به‌وجود آمده یا کدام دو تلاش، همزمان بوده‌اند یا کدام نمونه‌ی ساخته‌شده، در پیش‌برد تکنولوژی، تأثیری بنیادین داشته است.

بعد از اینکه بازدیدمان از سرن به‌پایان می‌رسد، استومپی دعوتم می‌کند تا به خانه‌اش بروم. همین‌طور که داریم از سرن می‌رویم بیرون، می‌بینیم که مردی جوان دارد در امتداد راهرو پیش می‌رود. سرش را خم کرده روی صفحه‌ی تلفن همراهش. استومپی می‌خندد و جوری سرش را تکان می‌دهد که انگار بخواهد با همان تکان سر، بگوید این‌همه دردسر برای این بود؟

اگر آدم بخواهد تمام زندگی خودش را به‌شکل جدی وقف اختراع کند، ممکن است با عواقب ناخوش‌آیندی روبه‌رو شود.

شاید هم واقعاً آن‌همه دردسر برای این بوده است. اگر آدم بخواهد تمام زندگی خودش را به‌شکل جدی وقف اختراع کند، ممکن است با عواقب ناخوش‌آیندی روبه‌رو شود. البته منظورم اختراع واقعی است، نه این هیاهوی تبلیغاتی که معاونت بازاریابی شرکت‌ها به‌راه می‌اندازند. آدم اگر تمام زندگی خود را وقف اختراع کند، به‌احتمال خیلی زیاد با چشم‌های خودش خواهد دید که از حاصل دسترنج و زحمات او، از وسیله‌ای که او با مشقات بسیار اختراع کرده، به‌نحوی دیگر استفاده می‌کنند. ممکن است اختراع آدمی ناشی از چنان تجربه‌ی شخصی و منحصربه‌فردی باشد که ردپای وقایع زندگی خصوصی آدم را بشود در آن تشخیص داد یا اینکه چیزی باشد از ایده‌ای عمومی که در آن لحظه «به فکر همه می‌رسد.» جانسن، ترمن، نوریس، موگ، استوپی، باکستن، وسترمن و تمام تیم‌هایی که پشت این افراد بوده‌اند، همگی در خلق صفحه‌ی چندلمسی نقش داشته‌اند. چه کسی است که بتواند قدم پیش بگذارد و بگوید که اگر هر یک از این افراد نبودند، آیفون امروز چه حالتی داشت؟ البته تبدیل‌کردن هر تکنولوژی به وسیله‌ای که در سطح جهان و بین همگان محبوب شود و بازارها را قبضه‌ی خود کند، مستلزم مهارتی است متفاوت از مهارت اختراع. تازه فقط تبدیل تکنولوژی به وسیله نیست. این وسیله خودش باید ساخته شود، باید توزیع گردد و کار بازاریابی رویش انجام شود… شرکت اپل در تمامی این زمینه‌ها مهارتی بی‌نظیر دارد.

اما تصور کنید که شاهد رشد روزبه‌روز مصرف تلفن‌های همراه هوشمند و تبلت هستید. تصور کنید که با چشم‌های خودتان می‌بینید استفاده از صفحات لمسی خازنی در جهان رواج پیدا می‌کند. تصور کنید که شاهد مدیرعاملی میلیاردر شده‌اید که پا روی صحنه می‌گذارد و می‌گوید شرکتش، صفحه‌ی لمسی خازنی را اختراع کرده است…. آن هم کِی؟ سی سال بعد از این‌که شخص شما، ایده‌ی ساخت چنین دستگاهی را برای دیگران جا انداخته‌اید. تصور کنید که توی بالکن آپارتمان یک‌اتاقه‌تان در طبقه‌ی سوم مجتمعی مسکونی در حومه‌ی شهر ژنو نشسته‌اید و این تصاویر را روی تلویزیون می‌بینید و صدای آن مدیرعامل میلیاردر توی گوش‌تان می‌پیچد. همان آپارتمانی که اجاره‌اش را از حقوق بازنشستگی‌تان می‌پردازید و تازه، مدارکی در دست دارید که نشان می‌دهد در جای‌جای تکنولوژی به‌کاررفته در صفحه‌ی لمسی، رد پای شما دیده می‌شود، اما انگار چنین چیزی برای هیچ‌کس در این دنیا اهمیتی ندارد. متأسفانه چنین سرنوشتی، سرنوشت مشترک اغلب مخترعان و مبدعان و مهندسانی است که حاصل کار گروهی و ادامه‌دارشان طی سال‌ها، نهایتاً سر از محصولی مانند آیفون در آورده.

معمولاً هیچ‌وقت پیش نمی‌آید که به تکنولوژی‌های مختلف، محصولات گوناگون و حتی آثار هنری نگاهی بیندازیم و پیش خودمان بگوییم که این‌ها، همگی پدیده‌هایی هستند که با مشارکت بی‌دریغ عده‌ای زیاد، حتی بعضاً طی چند نسل متمادی، پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند. اغلب از این وجهِ پدیده‌ها چشم می‌پوشیم. مغز ما آدم‌ها معمولاً روایت ساخت چیزهای مختلف را تا این حد شسته‌رفته پیش خودش تحلیل و طبقه‌بندی نمی‌کند. ما همگی به‌دنبال دیدن آن لحظه‌ی اوره‌کا، اوره‌کا هستیم. به‌دنبال اینیم تا میلیونرهای ازخودمطمئن روی صحنه بیایند و بگویند چه چیزی را ساخته‌اند، نه اینکه مخترعان و پیشگامانی با روح آشفته پیش چشمان‌مان ظاهر شوند که داستان‌های‌شان پایان‌هایی باز دارد.

 

قسمت‌های گذشته:

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (مقدمه/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل اول/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل دوم/بخش چهارم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل سوم/بخش چهارم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل چهارم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش اول)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش دوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش سوم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش چهارم)

پاورقی دنباله‌دار کتاب «یگانه دستگاه: تاریخچه مخفی آیفون» (فصل پنجم/بخش پنجم)



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. علیرضا خردمند

    نمیشه کتاب کاغذیه این رو چاپ کنین…
    ترجمه که عالیه .. آیفون هم که طرفدار داره … پس دیگه چی می مونه

    آدم چشماش درد میاد اینها رو توی تبلت بخونه…

    1. امیرحسین میرزایی امیرحسین میرزایی

      پس از پایان انتشار پاورقی روی وب‌سایت دیجی‌کالامگ، نسخه‌ی چاپی این کتاب هم چاپ خواهد شد؛ درست مثل کتاب امپراطوری اپ.

      1. علیرضا خردمند

        مرسی از بچه های خوب دیجیکالامگ و امیرحسین عزیز…
        امیرحسین جان؛ چرا کتاب ایلان ماسک که توسط دیجیکالامگ ترجمه شده چاپ نمیشه…
        جدی میگم؛ خیلی از دوستان من دنبال کتاب ایلان ماسک هستند…
        مخصوصا که کتاب در مورد شرکت اسپیس ایکس هم صحبت می کنه که الان همه مجلات دارن در مورد فالکون هوی می نویسن و طبیعتا خیلی طرفدار داره…
        من تمام کتاب دیجیتالی که توسط دیجیکالامگ ترجمه شده را خوندم و واقعا اطلاعاتم در مورد پشت پرده مذاکرات ایلان ماسک برای تاسیس شرکت معظم اسپیس ایکس بالا رفت…
        صد در صد موضوع خوبیه …فقط حیف که در بایگانی دیجیکالامگ مونده
        با تشکر از بچه های خوب دیجیکالا

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما