نقد فیلم پلتفرم؛ در نکوهش جامعهی معاصر انسانی
در نقد فیلم پلتفرم خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
فیلم «پلتفرم» محصول شبکهی نتفلیکس ناگهان فضای اینترنت را به تسخیر خودش درآورد. این روزها تقریبا همه در فضای مجازی از تجربهی دیدن «پلتفرم» مینویسند. جدا از این که نتفلیکس حالا با محصولات اریجینال سینمایی هم توانسته اسم و رسمی برای خودش پیدا کند، این فیلم اسپانیایی با ساختاری متفاوت به مفهومی میپردازد که خیلیها را مجذوب خودش کرده است.
این اولین فیلم بلند گالدر گازتلو اوروتیا، کارگردان اسپانیایی است و به لحاظ ایده و میزانسنی که داستان در آن اتفاق میافتد جالب توجه است. فیلمی با مدت زمان مناسب یک ساعت و نیم که همهی قصهاش در فضای بستهی یک زندان اتفاق میافتد اما این زندانی معمولی نیست بلکه زندانی عمودی است.
میزانسن حفره یا همان زندانی که کاراکترهای در آن حبس شدهاند کاملا تئاتری است. یک لولهی مکعب شکل طولانی که به طبقات مختلف تقسیم شده است. طبقاتی که درواقع اشارهای به طبقات اجتماعی هستند. قصهی فیلم برخلاف چیزی که ممکن است به نظر برسد پیچیدگی چندانی ندارد. در هر طبقه از این حفرهی ۳۳۳ طبقهای دو نفر همسلول هستند. نکتهاش این جاست که قبل از زندانی شدن از هر کدام از آنها دربارهی غذای محبوبشان سوال کردهاند تا آن را در منوی زندان بیاورند. در طبقهی صفر یا همکف آشپزخانهی بزرگ و آشپزان و سرآشپز است که میتواند نمادی از ابرقدرتها و سیاستمداران باشد. آنها غذاها را آماده میکنند و روی یک سکو میگذارند و از این جاست که دنائت بشری به تصویر کشیده میشود.
سکوی غذا برای مدتی در هر طبقه میایستد. طبیعی است که طبقات بالاتر با انواع و اقسام تنوع غذایی به صورت کامل روبهرو هستند اما هر چه آنها میخورند از میزان غذا کم میشود و پسماندهایشان به طبقات پایینتر میرسد و از طبقهی دویست و چندم به بعد دیگر اصلا غذایی نیست.
حرص و آز و طمع جزو هفت گناه کبیرهی انسانهاست. کارگردان اسپانیایی برای نشان دادن کراهت این گناه از هیچ صحنهی مشمئزکنندهای روگردان نیست. در سلولهای پایینتر وقتی برای مدتی غذا به آدمها نمیرسد خوی حیوانیشان تشدید میشود و حتی دست به کشتن یکدیگر میزنند تا از گوشت بدن همسلولیشان تغذیه کنند. اگر این چند جمله حالتان را بد کرد فیلم را نبینید چون کارگردان با صراحت هر چه تمامتر همهی این لحظهها را نمایش میدهد.
هر کسی میتواند برای ورود به حفره چیزی به همراه داشته باشد. اکثرا با وسایل دفاعی مثل چاقو و غیره میآیند. این وسط یک نفر خودخواسته با کتاب «دن کیشوت» سروانتس راهی حفره شده تا بتواند در ازای زمان ماندن در حفره یک مدرک دانشگاهی معتبر کسب کند. گورنگ که کتاب و تفکر را به هر چیز دیگری ترجیح داده و قاعدتا نمایندهی بخش برتر بشر یعنی عقل و دانش است، قهرمان قصهی ماست.
همهی نمادها آماده است تا کارگردان حرفش را با نمایش آنها بزند. مشکل فیلم «پلتفرم» اینجاست که در نهایت حرف خیلی پیچیدهای ندارد حتی اگر حرفی که میخواهد بزند به خصوص این روزها از اهمیت خاصی برخوردار باشد.
فیلم از شکاف طبقاتی میگوید و بیاعتنایی طبقات بالاتر به طبقهی پایینتر که در نهایت باعث میشود طبقهی پایینتر رحم و شفقت را فراموش کند. فیلم «برفشکن» بونگ جون هو همین مفهوم را در یک قطار به شکل ظریفتر و سرگرمکنندهتر و تماشاییتری روایت کرده بود.
فیلم از حرص و آز بشر حرف میزند که به سهمش قانع نیست. در ادامهی فیلم متوجه میشویم که اگر هر طبقه به سهم خودش قناعت کند همهی طبقات سیر میشوند. ولی در نشان دادن این حرص و طمع با نماهای متعدد به دندان کشیدن ران مرغ و خوردن برنج با کف دست و خلاصه نمایش زشتی چنان افراط شده که دیدن فیلم را به کار دشواری بدل میکند.
فیلم از این میگوید که چهطور در شرایط خاص آدمها خوی انسانیشان را ممکن است کنار بگذارند و حتی قهرمانمان هم برای لحظاتی دچار دنائت میشود. تنها نکتهاش اینجاست که گورنگ سریع خودش را پیدا میکند. گورنگی که در کتاب «دن کیشوت» که با خودش آورده استحاله پیدا میکند و بعد از یافتن یک سانچو پانزای سیاهپوست دست به حمله میزند منتها دشمن او آسیاببادیهای فرضی نیستند. دشمنش جهل و حرص و آز مردم عادی و بهرهکشی ابرقدرتهاست.
همهی این حرفها هر چند نگرانیهای جامعهی معاصر انسانی هستند اما زاویهی نگاه صریح و خشن «پلتفرم» نکتهی جدیدی ندارد. تکرار مکررات است و به همین دلیل متوجه نمیشوم چرا با این حد از ستایش روبهرو شده است؟ از آن فیلمهایی است که میخواهد نشان بدهد حرفهای مهمی میزند، که در این مورد حرفهایش واقعا مهم هستند اما با نمادپردازی بیش از اندازه پیچیدهنمایی میکند. حتی نمادپردازیهای فیلم هم عمیق و پیچیده نیستند. همه چیز بیش از اندازه گل درشت است که البته با توجه به شیوهی سبعانهی کارگردانی اثر به نظر میرسد این گلدرشتی تعمدی بوده است.
البته همچنان میزانسن آن حفره و ساختاری که کارگردان ایجاد کرده جذاب و به لحاظ بصری و مفهومی قابل تامل است اما در پرورش کاراکترهایش چندان موفق عمل نکرده است. «پلتفرم» اصلا همانطور که از اسمش پیداست بیشتر به فضا میپردازد تا شخصیت (پلتفرم در لغت به معنای سکوست و به همان سکوی پر از غذا اشاره دارد که همهی مباحث فیلم حول آن میچرخد). یک ایدهی اولیهی جذاب و یک ساختمان جذابتر همهی چیزی است که فیلم «پلتفرم» از آن بهره میبرد و به همین دلیل به نظرم رویکردها به فیلم به قول معروف اووریتد بوده و آن را بیش از حد تحویل گرفتهاند. فیلم دریچهی جدیدی به روی تماشاگرش باز نمیکند. به لحاظ زیباییشناسی گاهی موفق است و گاهی از شدت بیپرده بودن و صراحت مشمئزکننده میشود. به لحاظ نگاهش به انسان هم فیلم بیش از اندازه خصمانهای است.
خوب که نگاه کنیم «پلتفرم» دیدگاه فاشیستی نسبت به انسان دارد. آدمهای سکو به جز قهرمان ما که با کتابش به آن جا آمده، تحتتاثیر شرایط از عواطف انسانی کاملا بیبهرهاند. کارگردان غیرمنصفانه همهی انسانهای حفره را آدمهایی اسیر حرص و طمع معرفی کرده که فقط یک منجی میتواند نجاتشان بدهد. آن هم نه منجی که خود آنها صدایش کردهاند. کسی نجات دهنده میشود که خودش نور را دیده و میخواهد دنبال آن برود. بقیه جلوی راهش را میگیرند و تنها راه نجاتشان این است که توسط همان منجی سرکوب بشوند. «پلتفرم» به انسان و روحیهی انسانی ایمان ندارد و ایدهی راه نجاتش توسط یک فرد و آن هم با سرکوب دیگران حاصل میشود.
بگذریم که به لحاظ توسعه و بسط قصه، هر چند طرح اولیه درخشان است، فیلمنامه لاغر است و یک سوم میانی آن فقط به ضرب و زور صحنههای پر از خشونت مخاطب را میکشاند. نمیشود به طراحی صحنهی درخشان فیلم اشاره نکرد که از نقاط قوتش است و بار فیلمنامه را هم به دوش میکشد و به مخاطب همان حس خفگی در چارچوب زندان را القا میکند.
«پلتفرم» از آن فیلمهایی است که به هر حال در اولین نمایشاش در جشنوارهی تورنتو سر و صدای زیادی به پا کرد و باید آن را دید. تحلیل کرد. از آن عبرت گرفت اما فریب ظاهر پیچیدهاش را هم نخورد.
در طول تاریخ و به خصوص در دوران اخیر به واسطه گسترش رسانه های جمعی ما متاسفانه شاهد یک پدیده بسیار خطرناک هستیم و اون شلتاق روشنفکرنماها هستش!
هر بار فردی، گروهی و یا بخشی از جامعه که از شرایط موجود به تنگ آمده اند و خواسته اند حرف شان را بزنند ( همانند همین فیلم اخیر) با خیزش گروهی روشنفکرنما مواجه شده اند که در گیر و دار «مو» و «پیچش» مو گیر کرده اند که مثلاً این جای فیلمش میزانسنش کجش است و آن جای دکوپاژش راست است و چه و چه و چه!!!
بابا دست بردارید شما این همه تحصیلات آکادمیک کرده اید که به مردم کمک کنید نه اینکه مشکلی بر مشکل مردم بیفزایید. نقد فیلم بکنید ولی پیام اساسی فیلم رو هم بگیرید.
البته نمی توان منکر شد که حتی اگر مردم هم بخواهند اقدامی برای بهبود وضعیتش شان بکنند پیش نیازش «آگاهی» است و این فیلم دارد این آگاهی را به ما می دهد. حالا شما به اصطلاح منتقد و روشنفکر هی مته به خشخاش بگذار!!!
در چند سطر این فیلم نمونه ی ب سخره گرفتن انسانیت و القای خوی حیوانی و مانور بر وحوشی ب نام انسان در تمام دقایق فیلم و درگیر کردن غرایز پست انسانی و گره زدن ب واقعیت بشر و قبولاندن رذل بودن گونه بشر و نداشتن لیاقت انسانیت و از ان سو عده ی قلیلی ک بسیار سخاوتمند و انسان کامل و صاحب این ادمهای وحشی .مذهبی و غیر مذهبی خوب و بد. هستند ک در مقام خدایی کردن بر این انسانهای پست هستند و منتظر یک حرکت و سرگرمی هستند این فیلم………کاملا ضد خداباوری و قدرت اراده ی انسان و غلبه بر فساد و تباهی و شکست اهریمن و شیطان ب طوری ک کاملا انسانیت خدا اخرت و قدرت اراده ی انسان رو ب سخره گرفته و ب مخاطب القا میکنند ک شما جز شکم پرستان احمق و دانایان بی اراده و پاک نیتان سست و رو ب زوال چیزی بیش نخواهید بود ک همین طرز فکر مانیفست سکولار و لیبرالیسم مطلق است ودر اخر برای من ایرانی پلتفرم علی ابن ابی طالب و غلامرضا تختی عملیست… ب رغم شلوغ بودن استمداد و نقدها و استدلال های فراوان و بعد از خواندن تمام نقدها و دیدن فیلم ب نتیجه ای جز هزارتوی بی انتهای محتوای مختلف برای پوشاندن القاعات فیلم ب چیز خاصی جز عرایزم در بالا نرسیدم
فیلم عشق سرمایه دار ها و دنیای سرمایه داری هستش
تعداد طبقه های خیلی زیاد و غذایی که هر کار کنی به همه نمیرسه. پس اونی که اون پایینی همینه که هست، هر جا هستید بخورید
عوضی ترین آدم ها اینو ساختن
نویسنده این نقد، حتی اندازه یک بیننده ساده متوجه نکات فیلم نشده، حداقل چندبار فیلم رو میدیدی بعد نقد می کردی!