نقد فیلم پالتو شتری؛ پرادعا، توخالی و بیسر و ته
فیلم سینمایی پالتو شتری را مهدی علیمیرزایی کارگردانی کرده است. علیمیرزایی بیشتر بابت نوشتن فیلمنامه آثاری چون «گشت ارشاد» و «در مدت معلوم» شناخته شده است گرچه پیش از این چند تله فیلم را هم کارگردانی کرده.
پالتو شتری اولین فیلم بلند سینمایی علیمیرزایی است و از فیلمهایی است که از بخش نگاه نو به بخش اصلی راه پیدا کردهاند.
در نقد فیلمهای جشنواره خطر لو رفتن داستان فیلم وجود دارد
ممکن است فیلم علیمیرزایی در نگاه اول یک کمدی به نظر برسد اما با توجه به این نکته که هنگام دیدن فیلم به سختی ممکن است کسی حتی لبخند به لب بیاورد واضح است که با یک کمدی (حتی یک کمدی مبتذل) طرف نیستیم. کارگردان فیلم که در رشته سینما تحصیل کرده و ارشد فلسفه دارد از هر چیز به مقداری به فیلم اضافه کرده تا شاهد آش شله قلمکاری عجیب و غریب باشیم که به هر چیزی شبیه است به جز سینما.
به هر حال برای نقد فیلم باید تلاش کنیم از طریق منطق درونی اثر به آن نزدیک شویم. مشکل اینجاست که پیداکردن منطق درونی پالتو شتری کار سادهای نیست. فیلم اگرچه گاهی جنبههای فانتزی دارد اما در فضای واقعگرایانه میگذرد. با این وجود با اثری مواجه نیستیم که چندان به پردازش شخصیتها در یک فضای واقعگرایانه علاقه نشان دهد.
در واقع مشکل اصلی فیلم اینجاست که از یک سو سعی میکند با تحلیلهای روانشناختی و فلسفی به عمق شخصیتها نفوذ کند و از طرف دیگر اثری بیقید و رها باشد که کاری به شخصیتپردازی جدی و عمیقشدن درون کاراکترها ندارد. همین هم کل تحلیلهای روانشناختی و فلسفی فیلم را به مجموعه ایده زردِ غیرهنری تبدیل کرده.
شخصیتهای ِ سطحی و بیمزه فیلم دست به اقداماتی میزنند که انگیزههای روشنی ندارد. برای مثال شخصیت اصلی فیلم که همیشه توسط دوستش بابت نداشتن مدرک تحصیلی و عدم ورود به دانشگاه تحقیر میشود دیپلم دارد و در مقطع ارشد تاریخ به دختر یکی از بستگانش تدریس خصوصی میکند. جوانی که علاقهای به تحصیل آکادمیک ندارد اما ۲۴ ساعته مشغول شرکت در کلاسهای دانشگاه به صورت مستمع آزاد است.
جوانی که گاهی در یک کافه کار میکند، گاهی نمیکند و شاید هم اصلا مهم نیست کیست و چه میکند. مشخص نیست چرا یک مدرس کنکور ِ عاشق دانشگاه علاقهای به تحصیل آکادمیک ندارد اما عاشق حضور در همان محیط آکادمیک است. همچنین محیط کافه، محیط دوستان، انگیزههای آدمها در کنشها و واکنشهاشان همه روی هوا رها شدهاند.
در عین حال همانطور که اشاره شد انگیزههای کاراکترها که باید درون فیلم جاری باشند و از طریق سینما خودشان را بیان کنند، بیرونی شده و در فیلم به سوژه تحلیلهای سطحی روانشناسی و فلسفی بدل شدهاند.
کاراکتر اصلی با بازی سام درخشانی دوستی دارد که به فلسفه نیچه علاقهمند است و ظاهرا تصمیم گرفته ابرمرد نیچه باشد. دوستی که یک پالتوی شتری دارد و با پوشیدن آن احساس قدرت میکند. قدرتی که صرف تحقیر سایرین میشود و همین ماجرا کاراکتر اصلی فیلم را در تضاد با این دوست یا این کاریکاتورِ ابرمرد قرار میدهد.
در شرایطی که فیلم از نظر منطق درونی لنگ میزد اما فروتنانه در حد یک کمدی سطحی باقی میماند با اثر تحملپذیرتری مواجه بودیم اما متاسفانه با اثری پرادعا طرفیم که قصد دارد ظرف یکی دوساعت به تمام ساحتهای علوم انسانی و فلسفی سرک بکشد.
به نظرم کارگردان فلسفه و سینماخواندهی ِ پالتو شتری فیلمی ساخته که هم توهین به فلسفه است و هم توهین به سینما.
نیچه، هایدگر، آرنت، عقل سرخ ِ سهروردی و مجموعه بیمعنایی از اسامی که هیچ ارتباط سینمایی بخصوصی نه با اثر دارند و نه سر سوزن به هنر تبدیل شدهاند. ظاهرا علاقهای وجود داشته که مجموعهای از اسامی فلاسفه وارد فیلم شوند بیآنکه کارکرد بخصوصی داشته باشند.
در عین حال فیلم، دستانداختن مشتی دانشجوی فلسفهخوانده سطحی هم نیست چه اینکه وقتی نوبت به روایت دیدگاه ِ خود فیلمساز هم میرسد، میفهمیم با درک عمیقتری مواجه نیستیم.
پالتو شتری انسجام درونی ندارد. کمدی نیست، اثری روشنفکرانه یا متفکرانه هم نیست. خنده به لب نمیآورد در عین حال که به فکر هم فرو نمیبرد. درگیر تعلیق یا هیجان نمیکند. استفاده فیلم از روانشناسی و فلسفه، درون یک بافت چندصدپاره به شدت بیمعنا است و فیلم را صد چندان بدتر کرده.
فیلم تلاش میکند شوخیهایی هم داشته باشد تا از مخاطبش خنده بگیرد ولی شوخیها به حد حیرتانگیزی بیمزهاند و گاهی از فرط تکرار، آنقدر آزاردهندهاند که بیننده آرزو میکند کاش در سالن حضور نداشت.
برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجیکالا مگ بروید.