نقد فیلم من میترسم؛ قصهی آدمهای این دوره و زمانه
در نقد فیلم من میترسم خطر اسپویل وجود دارد.
فیلم «من میترسم» آخرین ساختهی بهنام بهزادی از آن فیلمهایی نیست که سر ضرب یقهی تماشاگر را بگیرد و او را وادار کند که با فیلم همراه شود. مثل همهی فیلمهای بهزادی از «تنها دو بار زندگی میکنیم» اولین فیلمش که بسیار موفق بود تا «وارونگی» که چندان هم موفق نبود ریتم کندی دارد و قصهاش را خیلی با طمانینه روایت میکند.
به نسبت فیلمهای قبلیاش البته قصهی پرملاتتری دارد. بیشتر از آن که روی روابط میان آدمها متمرکز شود روی اتفاق استوار است. ماجرای تقابل دو مرد که یکی در موضع قدرت است و دیگری در موضع ضعف. اتفاقی باعث میشود که جایشان با هم عوض شود و آن جاست که متوجه میشویم قرار گرفتن در موضع قدرت راه را برای بیراهه رفتن باز میکند مگر این که ظرفیت قهرمان زیاد باشد. قهرمان قصهی بهزادی نشان میدهد که ظرفیت چندانی ندارد.
فیلم با نماهای هلیشات از یک میدان خاص شهر شروع میشود. نمایی که یکجور پاساژ میان سکانسهای فیلم میشود. اول کار دو داستان موازی داریم که خوب هم روایت میشوند. درگیرکننده هستند. مشکل از قهرمان یکی از قصهها با بازی پوریا رحیمی سام است. رحیمی سام انتخاب خوبی برای نقش بهمن نبوده است. از همان اول کار هیچ سمپاتی در تماشاگر ایجاد نمیکند و آنقدر پرخاشگر و حق به جانب است که کمکم فکر میکنیم هر بلایی سرش بیاید حقش است.
از آن طرف قصهی امیر جعفری تا جایی که مربوط به خودش است درست پیش میرود. هم بازی خوبی دارد و هم موقعیت آدمی که از قدرت سوءاستفاده میکند را خوب پرداخته. مشکل فیلم از جایی شروع میشود که قرار است دو قصه به هم وصل بشوند. کاراکتر مهندس برای کاری که انجام میدهد دلیل کافی ندارد. در حقیقت کل قصه برمبنای انگیزهای بنا شده که منطقی به نظر نمیرسد. اگر این نقطه ضعف را بپذیریم بقیهی درام کارش را درست انجام میدهد. بهمن نشان میدهد که فرق چندانی با مهندس ندارد. ایدهی فیلم همین است که نشان بدهد در برابر جایگاه قدرت باید ظرفیت داشت وگرنه وقتی دستت به جایی بند نیست شرافتمند بودن کار پیچیده و دشواری محسوب نمیشود.
باید به شیوهی کارگردانی بهزادی و پلان سکانسهایش هم اشاره کرد. شیوهای که بهزادی به آن علاقهی زیادی دارد. سکانسها به شیوهی یک نمای متوالی گرفته شدهاند. البته در مدل روایت «من میترسم» این شیوهی فیلمبرداری نه نکتهی مثبتی محسوب میشود و نه نقطه ضعف. تاثیر چندانی نه روی روایت دارد و نه زیباییشناسی فیلم (به جز پردهی اول و سکانسهای تعقیب بهمن) ولی امین جعفری در نقش مدیر فیلمبرداری کار دشوارش را خوب انجام داده است.
بهترین قسمت فیلم ماجرای تعقیب بهمن با موتور است. پلانسکانسهای بهزادی آنجا جواب میدهد و به علاوه نشان میدهد که بهمن به عنوان کسی که با قدرت سیستم طرف است چه هراسی درون وجودش رخنه کرده. از منظر جامعهشناختی «من میترسم» میتواند تحلیلهای پیچیدهتری داشته باشد. این که چهطور سیستم قدرت با فساد درونی باعث ایجاد رعب و وحشت در شهروندان معمولی میشود. این که چهطور افراد معمولی هم ممکن است بخشی از قدرت فاسد شوند.
نتیجهی فیلم البته واقعا ترسناک است. آنقدر که من هم به عنوان مخاطب میترسم. آدمهای این دوره و زمانه یا در چرخهی قدرت مثل مهندس خرابکاری میکنند یا مثل بهمن وقتی قدرت دستشان میافتد ظرفیتشان را از دست میدهند. چون تنها کاراکتری که وسط این بازیها پی زندگی میرود و خودش را از دایرهی ابتذال خارج میکند زنی است که چمدانش را بسته تا از ایران برود.
ارزشگذاری فیلم از چهار ستاره: دو و نیم ستاره
بیشتر بخوانید:
در روزهای جشنوارهی فیلم فجر ۹۸ نویسندهی دیجی کالا مگ بشوید