نقد فیلم آشفته‌گی؛ آرزوهای بزرگ بربادرفته

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲ دقیقه
نقد فیلم آشفته گی

فریدون جیرانی در فیلم‌هایش زنده‌ کننده سنتی است که در دهه سی و چهل در مطبوعات ایران مرسوم بوده است. پاورقی‌نویسی‌هایی در ستون صفحه حوادث روزنامه‌ها. جیرانی در فیلم‌هایش همان کاراکترها و همان قصه‌ها را به تصویر می‌کشد. فیلم آشفته‌گی هم از لحاظ قصه در همان حال و هواست اما با گاف‌های زیاد در روایت و یک‌جور آشفتگی که در مسیر قصه و هدف کارگردان دیده می‌شود.

«خفه‌گی» فیلم قبلی فریدون جیرانی که مهر تایید از منتقدان گرفت همین قصه خیانت و ور شر روحیه انسان را در بستر یک درام عاشقانه منتها با فرمی متفاوت به تصویر می‌کشید. به نظر می‌رسد که موفقیت آن فیلم به لحاظ ساختاری جیرانی را به اشتباه انداخته و حالا فیلم آخرش مسیری را طی می‌کند که می‌خواهد شبیه فیلم قبلی متفاوت باشد اما منحرف شده است.

اولین مشکل و آخرین مشکل فیلم درامی است که خوب شروع می‌شود اما هیچ برنامه‌ای برای پیش رفتن و پایان‌بندی‌اش وجود ندارد. خب وقتی فیلمنامه مسیرش درست نباشد طبعا نمی‌شود فرم ساختاری مناسبی برایش پیدا کرد. اینکه همه قاب‌های فیلم کج باشند واقعا چه منطق روایی و فرمی داشته است؟ در حالی که مثلا فضای استیلیزه و میزانسن‌های خلوت و سیاه و سفید بودن فیلم «خفه‌گی» در راستای فضای درام بود و از لحاظ زیبایی‌شناختی هم به فیلم‌های اروپای شرقی شباهت پیدا کرده بود.

اینجا قاب‌های کج واقعا هیچ منطقی ندارد جز اینکه جیرانی دنبال یک بداعت تصویری بوده ولی بداعت تصویری بدون منطق زیبایی‌شناختی و بدون اهمیت در پردازش درام چطور می‌تواند به کارکرد خودش دست پیدا کند؟

«آشفته‌گی» تلفیقی شده از همان داستان‌های پاورقی حوادث با فیلم‌های نوآر و درنهایت هیچ‌کدام هم نیست. داستان فیلم هر چند ایده اولیه جالبی دارد در بسط طرحش کاملا ناموفق است و لاغر می‌شود. هنوز کاراکتر باربد را درست نشناخته‌ایم. رابطه او با برادرش بردیا ناقص است که یک‌دفعه شاهد یک نقطه عطف در قصه هستیم. مشکل‌مان با فیلم‌های دیگر این بود که نقطه عطف نداشتند یا دیر اتفاق می‌افتد. در فیلم جیرانی این نقطه عطف آنقدر سریع اتفاق می‌افتد که حتی ذره‌ای هیجان ایجاد نمی‌کند. انگار کتاب «جنایت و مکافات» را از وسطش شروع کرده باشید.

بعد بازی‌ای که باربد واردش می‌شود باید پیچیده‌تر از چیزی باشد که در فیلم می‌بینیم. اما همه چیز خیلی سردستی و سطحی برگزار می‌شود تا قهرمان فیلم تغییر کند و به جای باربد، شاهد دریا مشرقی باشیم. مشرقی که این‌بار مثل فیلم‌های قبلی جیرانی قربانی یا مظلوم ماجرا نیست. مشرقی که قرار است به سبک نوآرهای کلاسیک فم‌فتال (زن اغواگر) باشد اما با وجود بازی خوب مهناز افشار آنقدر کاراکترش بی‌پشتوانه و دیالوگ‌ها و اکت‌هایش در فیلم سرد و بی‌منطق هستند که نمی‌توانیم او را در نقش فم فتال باور کنیم.

شانس می‌آوریم که آخر کار خودش در یک نامه همه فیلم را گره‌گشایی می‌کند چون آن سکانس‌های پایانی فیلم که انگار با چسب نه چندان محکمی به فیلم الصاق شده‌اند به هیچ وجه گویا نیستند. یکدفعه میله‌های زندان، دیالوگ‌های آشفته و البته فلاش‌بک اسلوموشنی که بد است.

بهرام رادان و مهناز افشار البته همه تلاش‌شان را کرده‌اند که کاراکترهایشان را درست از کار دربیاورند. در حقیقت به جز بازیگر نقش ترانه، همسر باربد که خیلی بد است، بقیه اجراهای خوبی دارند. مشکل نه از فیلمبرداری است نه از بازیگران و نه حتی کارگردانی جیرانی. مشکل از فیلمنامه‌ آشفته‌ای است که موفق نمی‌شود فضا و شخصیت بسازد و حتی نمی‌تواند داستانش را به شکلی روایت کند که مخاطبش هیجان‌زده شود.

به نظر می‌رسد فقط کارن همایونفر وسط آشفته‌بازار «آشفته‌گی» می‌دانسته که برای این فیلم چه موسیقی فضاسازی می‌کند و همان را ساخته است. باقی زحمات عوامل تحت‌الشعاع فیلمنامه بد برباد رفته است.

برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجی‌کالا مگ بروید.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. مریم

    می‌بینم که نقد فراستی رو کلمه به کلمه پیدا کردین

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما