فیلم بزرگترین شومن؛ قصه دلپسندی که منتقدان دوستش نداشتند
مایکل گریسی را تا پیش از فیلم The Greatest Showman کسی نمیشناخت. بعد از این فیلم هم کمتر کسی او را میشناسد. در زمینه جلوههای ویژه کار میکرد و پیش از «بزرگترین شومن» فقط فیلمهای ویدیویی ساخته بود. «بزرگترین شومن» اولین فیلمی است که ساخته و نکته عجیبش اینجاست که برای اولین فیلم سراغ ژانر موزیکال رفته است.
فیلم «بزرگترین شومن» لایههای عمیقی ندارد. شخصیتپردازیها حتی در مورد کاراکتر بارنوم پیچیده نیستند و همه چیز به سادگی قابل حدس است. چیزی که فیلم را سرپا نگه میدارد استفاده از کلیشههای هالیوودی است.
اگر دیمیان شزل دو سال پیش فیلم «لالالند» را میسازد که با استقبال خوبی از سوی منتقدان روبهرو میشود پیشتر برای نشان دادن پیوندش با موسیقی «ویپلش» را ساخته که موزیکال نیست اما به جهان موسیقی نقب میزند. از طرف دیگر «لالالند» یکجور ادای دین به موزیکالهای قدیمی هالیوود هم هست.
«بزرگترین شومن» به آن سطح و اندازه نمیرسد. ولی جاهطلبی گریسی برای ساخت یک فیلم موزیکال خوش آب و رنگ قابل ستایش است. موزیکالی که بیشتر از آن که به «لالالند» نزدیک باشد از سبک و سیاق «بینوایان» تام هوپر پیروی میکند. این را فقط به این خاطر نمیگویم که نقش اول هر دو فیلم را هیو جکمن به طرز درخشانی بازی کرده بلکه بیشتر به خاطر شیوه استفاده از موسیقی که به جای قطع کردن قصه فیلم، دیالوگها را به شکل موزیکال بیان میکنند. در حقیقت بخشی از درام و دیالوگها به کمک آوازها پیش میرود.
دیالوگهایی که یکی از کسانی که پشت آنهاست، بیل کاندون، نویسنده موزیکالهای بزرگی مثل «شیکاگو» و «دختران رویایی» است. قصهای که بدون پیچیدگی به سبک کلاسیکهای هالیوود روان و شیرین پیش میرود.
قصه فیلم اقتباسی از زندگی یک شخصیت حقیقی است: پی.تی.بارنوم یکی از دورهگردهای افسانهای و رییس یک سیرک بزرگ بود. جمله معروفی از بارنوم هست که کارگردان فیلم قطعا به آن باور داشته. بارنوم میگوید: «هر چقدر فریب شما بزرگتر باشد، مردم بیشتر آن را دوست خواهند داشت و باور میکنند».
فیلم «بزرگترین شومن» با صحنههای باشکوه سیرک و آوازخوانیهای متعدد مخاطبش را فریفته و مسحور میکند. پشت موسیقی درجه یک آن که تلفیق هیجانانگیزی از راک و پاپ و اپراست دو آهنگساز بااستعداد به نامهای بنج پاسک و جاستین پل قرار دارند. همان کسانی که پشت موزیکال درخشان «لالالند» هم بودند.
سکانس اول فیلم ناامیدکننده است. جایی که بارنوم را در حقیقت در میانه فیلم در سیرک خالیاش میبینیم. فلاشبک سریع اولیه برای نشان دادن کودکی دورهگرد مشهور مفید است. عشق و دخترک ثروتمند، چریتی هم باورپذیر از کار درآمده به همین دلیل وقتی به دوران بزرگسالیشان میرسیم ازدواج آنها و رابطه دوستانهشان دور از ذهن نیست.
با این حال یکی از مشکلات فیلم به انتخاب بازیگرانش برمیگردد. شخصا هیو جکمن را دوست دارم. در طول فیلم هم به نظرم کارش خوب است به خصوص که تجربه آوازخواندن و اکت موزیکال را در موزیکال «بینوایان» هم به نوعی تجربه کرده اما از لحاظ منطق قصه سن و سالاش به این ماجرا نمیخورد. با این وجود به لطف بازیاش این نقیصه خیلی توی چشم نمیزند.
بقیه بازیگران خیلی خوب هستند. ربکا فرگوسن در نقش خواننده اپرای مجلل احساساتی که عاشق بارنوم میشود درخشان است. میشل ویلیامز توانسته اینبار از لبخندهای شیریناش در نقش کاراکتری استفاده کند که کمی رویاگونه دارد و همین باعث میشود همه آن ایستادنهای صبورانهاش پای بارنوم حال و هوای فانتزی داشته باشد که با اتمسفر فیلم سازگار است. و یک زاک افرون که زیر سایه هیو جکمن تبدیل به جوان اول فیلم میشود.
فیلم همان شعارهای موزیکالهای قدیمی را دنبال میکند: «دنبال رویاهایت برو تا موفق بشوی. خودت باش. از کسی که هستی خجالت نکش. به دوستانت وفادار بمان.»
درحقیقت از هر فیلم موزیکالی تکهای برداشته و آنها را به هم چسبانده است. نتیجه؟ واقعا بد از کار درنیامده. در تمام مدت فیلم به لطف موسیقی خوب و آوازها و بخصوص صحنه پردازی و فیلمبرداری جذاب چشم از صفحه برنداشتم.
حتی منتقدانی که به فیلم تاختهاند هم منکر شیرینی آن نیستند هرچند ایده فیلم درباره بارنوم را احمقانه میدانند. خب بنظرم با ارفاق میشود گفت فیلم نگاه سادهانگارانهای به کاراکترش دارد و لزوما به چشم یک فیلم بیوگرافیک درباره زندگی بارنوم نباید به آن نگاه کرد. برای من «بزرگترین شومن» یکی از آن نمایشهای پرزرق و برق هالیوودی بود که از تمام امکاناتش استفاده میکند تا شما را به هر ترتیبی با داستانش همراه نگهدارد و موفق هم میشود.
فیلم البته لایههای عمیقی ندارد. شخصیتپردازیها حتی در مورد کاراکتر بارنوم پیچیده نیستند و همه چیز به سادگی قابل حدس است. چیزی که فیلم را سرپا نگهمیدارد استفاده از کلیشههای هالیوودی است.
و برای لذت بردن از یک قصه ساده هیچ چیزی بهتر از کلیشههای هالیوودی نیست.
بیشتر بخوانید: فیلم «تالی»؛ کارگردان و فیلمنامهنویسی که برای بالغان فیلم میسازند
این فیلم به لحاظ بافت و ساخت سینمایی قابل مقایسه با «لالالند» نیست
اما در بعد موزیکال حاوی قطعات موسیقایی دل انگیز، پر شور و زیبایی هست
ولی در بعد پیامی که در پس زمینه فیلم وجود دارد به شخصه بر این باورم که بر لالالند ارجحیت دارد : شاید در دنیایی که همه ما با شتاب به دنبال موفقیت، ثروت و شهرت هستیم این فیلم می خواهد به ما متذکر شود که اگرچه همه اینها ویژگی های خوبی هستند، اما لازم است در مسیر، به انسانیت و قدرشناسی نیز متعهد بمانیم.
سلام. اگه ممکنه به غیر از فیلمای جدید درباره ی قدیمی ترا هم بنویسید. فیلم Three Colors Red رو معرفی کنید لطفا. ممنون.