فیلم‌هایی که باید در تعطیلات عید ببینید؛ «چهارصد ضربه»

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

فیلمی درباره یک نوجوان طغیان‌گر به نام آنتوان دوانل. جدال با خانواده، با معلمان مدرسه، با جامعه بی‌رحم و تلاش برای بقا. یک شاهکار تاریخی که هنوز پس از گذشت دهه‌ها از کیفیتش کم نشده است. تصویر پاریس دهه پنجاه که از قاب تاریخ بیرون می‌زند و حرف‌هایی بدون زمان و مکان برای مخاطب سینما دارد.

چرا باید چهارصد ضربه را ببینیم؟

دیدن فیلم چهارصد ضربه برای هر مخاطب جدی سینما واجب است. تقریبا هر لیستی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما پیدا کنید که توسط منتقدان و فیلم‌سازان تنظیم شده باشد قطعا به نام چهارصد ضربه هم بر می‌خورید. از طرفی این فیلم یکی از شاخص‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین آثار موج نوی سینمای فرانسه و از بهترین فیلم‌های کل تاریخ سینمای فرانسه است. با دیدن چهارصد ضربه در یک بعد از ظهر توی شهر تهران، پرتاب می‌شوید به چیزی حدود نیم قرن قبل، جایی در پاریس تا زندگی یک نوجوان را از نزدیک و به ملموس‌ترین شکل ممکن ببینید. تجربه‌ای بدیع و دلپذیر که فقط از دستان بزرگ سینما برمی‌آید.

بیانیه‌ای علیه سینمای نسل گذشته

نمی‌شود از چهارصد ضربه حرف زد و به موج نوی سینمای فرانسه اشاره نکرد. نوشتیم که چهارصد ضربه یکی از شاخص‌ترین و مشهورترین فیلم‌های این موج است اما وقتی از موج‌ نوی سینمای فرانسه حرف می‌زنیم به چه جریان سینمایی اشاره داریم؟

موج نوی سینمای فرانسه به مجموعه‌ای از فعالیت‌های سینمایی که از اواخر دهه ۱۹۵۰ (حدود سال ۱۹۵۸) آغاز شد و تا اواخر دهه ۱۹۶۰ طول کشید اشاره دارد. اما ویژگی‌های این موج سینمایی چه بود و چرا در تاریخ سینما اهمیتی انکار نشدنی پیدا کرد؟

موج نوی سینمای فرانسه بر پایه تفکری متفاوت و جدید نسبت به سینما شکل گرفت. نگاهی که سال‌ها بعد هم تا حدودی توسط سینماگران اروپایی و تعدادی از سینماگران مستقل آمریکایی دنبال شد و به سینما به عنوان یک مدیوم بیان جدی نگاه می‌کرد. در واقع باید گفت موج نو واکنشی بود به گذشته و شیوه‌های سنتی فیلم‌سازی در فرانسه. زمانی که فیلم‌سازی به شکل استودیویی پیش می‌رفت و عموما بر پایه اقتباس‌های ادبی شکل می‌گرفت. کارگردان بیشتر مثل یک تکنسین بود و نمی‌شد او را مولف فیلم محسوب کرد. قاعده‌های فیلم‌سازی مثل نوعی علم به شکل جزمی و بدون انعطاف در نظر گرفته می‌شدند و شکستن این قاعده‌ها در حکم ناشی‌گری بود. موج نو شورشی بود علیه همه این اصول.

اما یکی از پدران معنوی موج نو کسی نبود جز آندره بازن. مردی که احتمالا در طول تاریخ سینما همواره به عنوان یکی از تاثیرگذارترین و مشهورترین نظریه‌پردازان فیلم باقی خواهد ماند. بازن در اوایل دهه پنجاه میلادی به همراه چند تن دیگر، مجله‌ای به نام کایه‌دوسینما را تاسیس کرد. کایه‌دوسینما به رسانه‌ای تبدیل شد که مروج دیدگاه نظریه‌پردازان موج نوی سینمای فرانسه بود. بازن به واقع‌گرایی علاقه داشت و به همین دلیل نماهای دارای عمق میدان و برداشت‌های بلند را در جهت واقع‌گرایی بیشتر سینما می‌پسندید. از طرف دیگر سینماگر را یک مولف در نظر می‌گرفت که باید در آثارش یک سبک شخصی منحصر به فرد را نمایندگی کند. مجموعه‌ای از نویسندگان و منتقدان فیلم به بازن پیوستند و در کایه‌دوسینما نوشتند؛ کسانی چون فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، ژاک ریوت و کلود شابرول. تک تک این نام‌ها چند سال بعد به ستاره‌های سینمای جدید فرانسه تبدیل شدند.

خیلی از منتقدان و کارشناسان سینما معتقدند موج نو با فیلمی از کلود شابرول به نام سرژ زیبا در سال ۱۹۵۸ آغاز شد. اما شهرت بین‌المللی و جدی‌تر این فیلم‌ها زمانی اتفاق افتاد که فرانسوا تروفو در سال ۱۹۵۹ فیلم چهارصد ضربه را ساخت. داستان زندگی پسری نوجوان به نام آنتوان دوانل که مورد توجه جهانی قرار گرفت و مخاطبان را درباره موج جدید فیلم‌های سینمای فرانسه کنجکاو کرد.

کارگردان‌های این فیلم‌ها ترجیح می‌دادند به جای استودیو در محیط‌های واقعی فیلم‌برداری کنند (نمی‌توان منکر تاثیر موج نئورئالیستی سینمای ایتالیا بر این نوع تفکر شد). آن‌ها به جای اقتباس‌های ادبی به سراغ مسائل روز اجتماعی رفتند. در فیلم‌های‌شان پاریس نقشی مرکزی داشت و جوانان و مسایل مربوط به آن‌ها مضمون بعضی از این فیلم‌ها را شکل می‌داد. فیلم‌های موج نو قواعد سنتی سینما را زیر سوال می‌بردند. شیوه‌های متفاوت فیلم‌برداری، تدوین، استفاده از صدا و حتی بازیگری. یک بازنگری اساسی درهرآن چیزی که تا پیش از این تحت عنوان سینما شناخته می‌شد. نهایتا نباید از خاطر برد که موج نوی سینمای فرانسه نقش بسیار پررنگی به کارگردان در مقام یک مولف داد. کسی که باید از الف تا ی فیلم را کنترل کند و با سبک خاص و منحصر به فردش به فیلم رنگ و بویی ویژه بدهد. اما برگردیم به چهارصد ضربه، یکی از مهم‌ترین فیلم‌های آن دوران.

 کودکی تلخ آنتوان دوانل

چهارصد ضربه ماجرای یک پسر نوجوان را روایت می‌کند که در مدرسه و خانه با مشکلات کوچک و بزرگ رو‌به‌رو است. زندگی با آنتوان چندان مهربان نیست. در خانه آنقدرها دوست داشته نمی‌شود و مدرسه‌ هم بیشتر شبیه یک پادگان کوچک است. مجموعه‌ای از واکنش‌های او به رنجی که در خانه و مدرسه می‌کشد به تبعاتی ناخوشایند منجر می‌شود. فرار از مدرسه، اخراج از مدرسه و نهایتا فرار از خانه. سرگردانی در پاریس. شهری بسیار بزرگ برای آنتوان دوانل کوچک. فیلم خط زندگی آنتوان را تا سردرآوردنش از یک مرکز مراقبت از کودکان بزهکار دنبال می‌کند. در ضمن نگران لو رفتن قصه نباشید چون در این جنس از سینما قصه آنقدرها اهمیت کلیدی ندارد. در واقع نوع پردازش آنچه روایت شد کلیدی است و چهارصد ضربه را به شاهکاری که هست، تبدیل می‌کند. همه ریزه‌کاری‌هایی که سرکوب یک نوجوان را در نهادهای مختلف آن دوران کشور فرانسه نشان می‌دهد. همه‌ نماهای سینمایی ناب که پاریس را در چشمان یک نوجوان طغیان‌کرده به دقیق‌ترین شکل ممکن نمایان می‌کند.

 شیفته هیچکاک، منتقد کایه‌دوسینما

نهایتا نمی‌شود چهارصد ضربه را به عنوان فیلمی برای دیدن پیشنهاد کرد و مختصری هم از کارگردان فیلم نگفت. فرانسوا تروفو، مردی که در ۵۲ سالگی بر اثر تومور مغزی درگذشت اما از خودش کارنامه سینمایی پرباری به جا گذاشت.

تروفو متولد سال ۱۹۳۲ در پاریس است. او در درجه اول پیش از آنکه کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس یا منتقد سینما باشد یک «عشق ِ فیلم» بود. یک نوجوان شیفته سینما که اولین فیلم زندگی‌اش را در ۸ سالگی دید و تا وقتی زنده بود از فیلم دیدن و لذت بردن از سینما دست نکشید. او مثل تعدادی دیگر از کارگردان‌های موج نوی سینمای فرانسه تحسین‌کننده فیلم‌سازان آمریکایی آن دوران بود. کارگردان‌هایی مثل آلفرد هیچکاک، نیکلاس ری، هاوارد هاکس و جان فورد. تروفو مجموعه مصاحبه‌هایی هم با هیچکاک داشت که تحت عنوان هیچکاک / تروفو در سال ۱۹۶۷ منتشر کرد.

این کارگردان فرانسوی پیش از آنکه فیلم‌سازی را شروع کند صرفا یک منتقد بود که در نشریه کایه‌دوسینما فعالیت می‌کرد. یک منتقد تند و بی‌رحم که سینمای نسل گذشته را به باد انتقاد می‌گرفت و با مقاله‌هایی آتشین تلاش می‌کرد ظرفیت‌های یک سینمای جدید را نشان دهد. تروفو بلاخره در سال ۱۹۵۹ چهارصد ضربه را به عنوان فیلم اولش ساخت و مورد توجه جهانی قرار گرفت. او پس از این موفقیت در چندین فیلم دیگر سرنوشت کاراکتر اصلی فیلم چهارصد ضربه یعنی آنتوان دوانل را دنبال کرد. در همه این فیلم‌ها یک بازیگر یعنی ژان‌پیر لئو به جای آنتوان در سنین مختلف نقش ایفا کرد. خیلی‌ها معتقدند آنتوان دوانل به نوعی خود تروفو بود با بسیاری ویژگی‌های مشترک. تروفو که فیلم‌سازی را در اواخر دهه ۵۰ میلادی آغاز کرده بود تا یک‌سال پیش از مرگش در سال ۱۹۸۴، به فیلم ساختن ادامه داد. ربع قرن فعالیت بی‌وقفه و یک کارنامه هنری کاملا قابل دفاع.

پس از دیدن چهارصد ضربه به عنوان اساسی‌ترین فیلم تروفو، دیدن فیلم‌های دیگری مثل «به پیانیست شلیک کن»، « ژول و جیم » و« روز به جای شب » هم می‌تواند برای آشنایی بیشتر با این کارگردان معتبر فرانسوی راه‌گشا باشد.

 



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۲ دیدگاه
  1. علیرضا

    فیلم معرفی کردنتون، کار خوبیه
    ولی اینکه هیچ اشاره ای به اسم فیلم به زبان اورجینالش( انگلیسی، فرانسوی و ..) نمی کنید، خیلی عجیبه
    خیلی از فیلم ها هستن با عنوان اصلی خودشون تو همه جای دنیا شناخته می شن و ترجمه کردن اسمشون ،هم بی معنی میشه و مخاطب را گمراه می کنه.

    و ضمن اینکه اگه قرار باشه ما اینها رو تماشا کنیم (دانلود کنیم یا احیانا بخریم) ، قاعدتا باید با عنوان اصلیشون دنبالشون بگردیم

    پس لطفا اسم فیلم به زبان اورجینالش رو هم بنویسید

  2. امید

    سلام. لطفا فیلم Three Colors: Red رو هم معرفی کنین. ممنون.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما