مصاحبه با کارگردان ایرانی که امید اسکار دارد
علی عباسی کارگردان ایرانی فیلم «مرز» است. مهمترین فیلم سوئدی امسال که از روی داستان «آدم درست را راه بده» (Let the Right One in) اقتباس شده؛ داستانی نوشته جان لیندکوییست در سال ۲۰۰۴ که سال ۲۰۰۸ فیلمی ترسناک-رومانتیک سوئدی به همین نام از روی آن توسط توماس آلفردسون ساخته شد. فیلم علی عباسی امسال از طرف سوئد به آکادمی اسکار معرفی شد تا در بخش بهترین فیلمهای خارجیزبان حضور پیدا کند.
فیلم علی عباسی یکی از تاثیرگذارترین و پرشورترین فیلمهای امسال جشنواره کن بود. این تاثیرگذاری به دلیل داستان احساسبرانگیزش بود که درباره مامور گمرکی است که بعد از مدتی متوجه میشود انسان نیست. یک دلیل دیگر هم داشت که فیلم همه را شوکه کرد. یک صحنه خشونتبار در فیلم وجود دارد که باعث شد تماشاگران فیلم در صندلیهایشان مچاله شوند. علی عباسی در جشنواره کن امسال برنده جایزه بخش نوعی نگاه شد. درپ با علی عباسی به عنوان یکی از کارگردانانی که به اسکار معرفی شده گپ کوتاهی زده است.
– آیا شما در ایران بزرگ شدید و بعد برای ساخت فیلم به سوئد رفتید؟
من در ایران به دنیا آمدم و بزرگ شدم. وقتی ۲۰-۲۱ ساله بودم فقط میخواستم جهان را ببینم. با خودم فکر میکردم که شاید ساکن آلمان یا اتریش شوم. اما در نهایت بعد از مدتی مقصدم سوئد شد و آنجا معماری خواندم.
بعد شروع به ساختن تعدادی فیلم کوتاه کردم و در یک مقطع تصمیمام بر این شد که در یک مدرسه فیلمسازی ثبتنام کنم. احساسی داشتم شبیه این که «من باید ببینم که دنیای حرفهای فیلمسازی چطور است. چون من از پیشزمینه کاملا متفاوتی میآمدم.»
– آن تجربه احتمالا روی فیلم «مرز» تاثیر داشته است. یا حداقل روی بخشی از آن که درباره روشی است که با مردم برخورد میکنیم یا این که چطور آنها را درک میکنیم.
مردم اغلب از من سوال میکنند که آیا فیلم ربطی به پیشزمینه من دارد. این که به هر حال من در سوئد یک خارجی هستم. و البته که همینطور است. من خارجی هستم. اما واقعیت اینجاست که فکر نمیکنم خارجیبودن اهمیت زیادی داشته باشد. قرار گرفتن در یک جمعیت اقلیت یا خارجی بودن، یک تجربه جهانی است. حتی اگر شما سفیدپوست، یا عضو طبقه متوسط جامعه باشید هم، اگر در موقعیتی قرار بگیرید که با ارزشها و معیارهای شما منطبق نباشد باز هم ممکن است خودتان را خارجی حس کنید.
حالا که این را گفتم اضافه کنم که همیشه نسبت به کاراکترهایی احساس شور و علاقه میکردم که در حاشیه اجتماع بودند. مردمی که آنقدر ارزشهایشان دور از دیگران است که در خطر بیرون افتادن از لبه تمدن قرار دارند. گاهی اوقات برای نشان دادن این که وقتی برخی چیزها ترک میخورند تا چه حد لایه تمدن نازک است به چیز زیادی نیاز ندارید.
– وقتی فیلم را در جشنواره کن دیدم سر آن سکانس خشن مخاطبان میخندیدند، منقبض شده بودند و شکایت میکردند. خیلی طول کشید تا متوجه شوید چطور باید با این یک سکانس خاص کنار بیایید؟
نه واقعا. برای من آن سکانس در بستر فیلم خیلی طبیعی اتفاق میافتاد. طبیعی بود چون اتفاقی بود که برای آن کاراکترها طبیعی به نظر میرسید. اگر مثل بقیه مردم رفتار میکردند عجیب بود.
چیزی که من قبل از گرفتن این سکانس به آن فکر کردم این بود که: «خیلی خوب! ما مصالح لازم را داریم.» مثل هر صحنه عاشقانه دیگری کمی غریزه حیوانی و محرکهای آنی در آن هست و بعد سکانس صمیمیتر میشود. در همه فیلمهایی که من دیدهام در سکانسهای عاشقانه تعادلی میان این دو قطب برقرار بوده است. فقط سعی داشتم برداشتی بگیرم که صمیمانهتر باشد؛ شاعرانهتر و آرامتر. و از این نقطه نظر میبینید که آن سکانس چطور منطقی به نظر میرسد.
منبع: THE WRAP