۱۰ کاراکتر زن تاثیرگذار سریال بازی تاج و تخت

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
زنان سریال بازی تاج و تخت

تعداد و اهمیت کاراکترهای زن در کتاب «نغمه یخ و آتش» و به تبع آن زنان سریال بازی تاج و تخت واقعا مخاطب را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. زنان «بازی تاج و تخت» همپای مردان یا گاهی حتی جلوتر از آنها در بازی قدرت نقش خودشان را ایفا می‌کنند. و البته شیوه‌شان برای محافظت از خانواده‌شان، رسیدن به تخت آهنین و سیاست‌ورزی با هم زمین تا آسمان فرق دارد. یونگ هفت آرک‌تایپ (کهن الگو) زنانه برمبنای شخصیت و داستان‌های اساطیری الهه‌های یونان باستان تعریف می‌کند. وجود هر زنی مجموعه‌ای از کهن‌الگوهاست که یکی یا چندتایشان در هر شخصیت برجسته‌تر می‌شود. زنان «بازی تاج و تخت» تا دلتان بخواهد مجموعه پیچیده‌ای برای بررسی این کهن‌الگوها هستند.

۱. سرسی لنیستر

او از آن دسته زنانی است که برای رسیدن به قدرت از همه ویژگی‌هایش بهره می‌برد: از زیبایی گرفته تا هوش بالایش. در او چند قدرت به موازات هم حرکت می‌کنند: جاه‌طلبی و هوش آتنا، جذابیت و هیجان آفرودیت و حتی آن حس قوی مادرانگی دیمیتر در او به یک اندازه وجود دارند و در موقعیت‌های مختلف می‌تواند از هر کدام از این ویژگی‌هایش برای حفظ جایگاهش استفاده کند. سرسی پیچیده‌ترین زن سریال است. دائم در حال دسیسه است با این حال نمی‌توانید از او متنفر شوید. شاید چون در همان فصل اول با تشریح رابطه‌اش با رابرت براتیون، متوجه خیلی چیزها شده‌ایم. اینکه بخشی از بی‌پروایی و خیانت سرسی بخاطر بی‌توجهی واضح همسرش به او بوده. همسری که سرسی دوستش داشته ولی او همچنان در فکر مرده لیانا استارک بوده است. سرسی همیشه برای رضایت پدرش و نگهداشتن اسم خاندان تلاش می‌کند تا جایی که پای فرزندان خودش وسط می‌آید و آن وقت حس مادرانگی و حفاظت از آن جافری مهیب باعث می‌شود حتی در سیاست هم دست به کارهای اشتباهی بزند که لنیسترها را به خطر بیاندازد. از آنهایی است که برای رسیدن به هدفش از هیچ کاری ابا ندارد و به جز فرزندانش دیگر به هیچ‌کس از صمیم قلب عشق نمی‌ورزد حتی به جیمی.

۲. کاتلین استارک

مشخص‌ترین بخش شخصیتش مادرانگی دیمیتر است و البته همسرداری هرا. او در درجه اول مادری است که تمام حواسش پی حفاظت از فرزندانش است. همین نیروی مادرانگی به او قدرت می‌بخشد و کاتلین وارد بازی می‌شود که خودش تمایلی برای حضور در آن ندارد اما وسوسه سانسا برای ملکه شدن و آرزوی اینکه راب لرد وینترفل باشد کاتلین شرافتمند را وارد زنجیره‌ای از اتفاقات می‌کند که هم او و هم خانواده‌اش را به سوی نابودی سوق می‌دهد. از آن طرف او نمونه زن زندگی است. پشت ند می‌ایستد و تصویری از یک همسر وفادار را دارد. کاتلین در نکاتی که مربوط به آینده خانواده‌اش می‌شود تیزبین است اما اثری از هوش سیاه سرسی در وجودش نیست. بخشی از فاجعه عروسی خونین و اشتباهات راب به گردن کاتلین است که جیمی لنیستر را بخاطر دخترانش آزاد می‌کند و بعد هم جلوی راب را نمی‌گیرد تا سر لرد کارستارک یکی از مهم‌ترین هم‌پیمانان‌شان را نزند. آخرین تصویری که از کاتلین در ذهن مخاطب باقی می‌ماند زن شرافتمندی است که همیشه برای همسر و فرزندانش نگرانی دارد. و چقدر جالب که همین زن تا ابد عشق واقعی لرد پیتر بیلیش بی‌بندوبار باقی می‌ماند. تصور اینکه چطور بیلیش به زنی با خصوصیات کاتلین دل‌بسته هم غیرقابل‌باور است.

۳. آریا استارک

از من می‌پرسید دوست‌داشتنی‌ترین عضو خانواده استارک است. از همان اول که سر کلاس گلدوزی نشسته و حواسش پی تمرین تیراندازی برادر کوچکش است نشان می‌دهد یک آرتمیس تمام‌عیار است. آریا باهوش‌ترین عضو خاندان استارک است. وقتی از پدرش می‌پرسد که سانسا چطور حاضر می‌شود با موجودی مانند جافری ازدواج کند؟حتی لرد ادارد استارک بزرگ هم پاسخی برای دخترش ندارد. آریا همیشه به موقع از مهلکه‌ها فرار می‌کند. ویژگی که هیچ‌کدام از افراد خانواده استارک ندارند. دیدن بزرگ شدن این دختر باهوش چه لذتی دارد. آن حس انتقامی که در وجودش شعله‌ور است و هر شب با گفتن اسم دشمنانش آتش‌اش را تیزتر می‌کند، قابل احترام و تحسین‌برانگیز است. این دختر نوجوان می‌تواند نفرتش را کنترل کند و به تایوین لنیستر خدمت کند تا جان خودش را نجات بدهد. بعید می‌دانم هیچ‌کدام از استارک‌های دیگر(به جز سانسا که البته بیشتر برده‌وار رفتار می‌کند تا اینکه تسلیم هوشیارانه داشته باشد) توانایی چنین کاری داشته باشند. آخرین تصویرمان از آریا در سریال نشان می‌دهد که چقدر با استارک‌های دیگر فاصله دارد. وقتی کیسه پول همسفر و ناجی‌اش را برمی‌دارد و او را همان‌جا با زخمش رها می‌کند تا بمیرد. حالا به جز جافری یک نفر دیگر از فهرست انتقامش کم شده است و آریا هم دیگر یاد گرفته چطور باید در این دنیای بی‌رحم زندگی کند.

۴. سانسا استارک

دختر خوب خانواده که برای بانو شدن تربیتش کرده‌اند، کاملا از کهن‌الگوی پرسفون پیروی می‌کرد. بی‌مسئولیت و وابسته بود. از همان اول که خاندان سلطنتی وارد وینترفل می‌شوند می‌داند که جافری تنها شانسی است که راه او را به سمت پایتخت و قصر باز می‌کند بی‌آنکه متوجه خطراتش باشد یا درکی از موقعیت خاندان‌های مختلف نسبت به هم داشته باشد. این دختر شیرین فقط دلش می‌خواهد موردتوجه باشد. بعد هم که به ضرب کشته شدن پدرش بالاخره متوجه اوضاع و احوال می‌شود آنقدر از خودش جسارت و اراده ندارد که بتواند موقعیتی را که در آن گیر افتاده اداره کند. وقتی مجبورش می‌کنند با تیریون ازدواج کند نشان می‌دهد که هنوز هم شرایط و موقعیتش را درک نکرده چه برسد که بخواهد راه فراری پیدا کند. اگر لرد بیلیش بخاطر علاقه‌اش به کاتلین استارک، دخترک را از قصر بیرون نمی‌برد احتمالا سانسا تا آخر عمرش همان‌جا می‌ماند و کاملا منفعل نظاره‌گر نابودی تمام اعضای خانواده‌اش بود. لرد بیلیش یک فرصت برای سانسا خریده و بعد سانسا کهن الگوهای دیگر وجودش را فعال می‌کند تا از این فرصت استفاده کند. این دخترک نازنازی اما در فصل‌های بعدی نشان داد که درجاتی از آتنا در وجودش است. مستقل می‌شود و با هوش و درایت خودش نبرد حرامزاده‌ها را به نفع خاندان استارک برمی‌گرداند. حالا پرسفون دیگر به اعماق وجود رفته و به جایش قوی و مدیر و مدبر و حتی سیاستمدار است. آنقدر که در فصل آخر به طعنه خطاب به لرد تیریون بگوید: «فکر می‌کردم تو باهوش‌ترین مردی هستی که می‌شناسم.»

۵. مارجری تایرل

مارجری تایرل

نسخه مقابل سانسا استارک فصل‌های اول است. بخصوص که هردویشان در موقعیت همسری جافری قرار می‌گیرند و می‌شود تفاوت‌هایشان را دید. مارجری عاقل و بادرایت بدون اینکه احساساتش را درگیر ازدواج با جافری یا قبل از آن رنلی براتیون کند، فقط به هدفش فکر می‌کند. یک آتنای کامل است. آنقدر حس جاه‌طلبی‌اش قوی است و در عین حال آنقدر کنترل احساساتش را به دست دارد که می‌تواند حتی روی جافری هم تاثیر بگذارد. تنها زن سریال است که سرسی لنیستر از او می‌ترسد. فقط یک زن دیگر که به آتنای وجود خودش واقف است می‌تواند درک کند در وجود ماجری تایرل چه قدرت عظیمی وجود دارد. سرسی می‌بیند که مارجری توانایی این را دارد که جافری را از او جدا کند و جای مادرش را برایش پر کند. مارجری حتی از سرسی هم زیرکانه‌تر عمل می‌کند و در حالی که طرف مقابل خشم خودش را به راحتی بروز می‌دهد صبر می‌کند و با پنهان‌کاری بعدتر به تامن خیلی بیشتر از جافری نزدیک می‌شود. آنقدر که تامن مرگش را تاب نمی‌آورد. مشکلش این بود که آنقدر با آتنا و آفرودیت با اعتماد به نفس بازی کرد که از قدرت دیمیتر مادرانه سرسی غافل شد.

۶. ایگریت

ایگریت

حقیقی‌ترین و آزاده‌ترین زن سریال، ایگریت است. غریزه زنانه‌اش از همه قوی‌تر است. مخلوطی از زنانگی آفرودیت و شجاعت و روحیه مردانه آرتمیس. کمتر پیش می‌آید که در یک زن این دو نیرو به موازات هم وجود داشته باشند و همین باعث می‌شود ایگریت تا این اندازه متمایز از بقیه زنان «بازی تاج و تخت» باشد. او تنها زن سریال است که فقط بخاطر غرایز و وجود خودش دست به انتخاب می‌زند. نه درگیر اسم خانوادگی است و نه در بازی‌های قدرت نقش دارد. سرنوشت جان اسنو را سر راهش قرار می‌دهد و دختر وحشی عاشق یکی از نگهبانان نایت‌واچ می‌شود که سوگند خورده مجرد بماند. ایگریت قوی‌تر از جان اسنوست چون احساساتش را بیشتر از او می‌شناسد. ایگریت احتمالا تنها کاراکتر سریال است که پشیمانی برایش مفهومی ندارد چون با همه وجودش هماهنگ با طبیعت زندگی می‌کند. چه کسی فکرش را می‌کرد عاشقانه‌ترین دیالوگ این سریال جمله ایگریت باشد: «تو هیچی نمی‌دونی جان اسنو».

۷. شی

شی

حسادت زنانه می‌تواند مخرب‌ترین نیروی عاطفی بشر باشد. تیریون در تمام نقشه‌هایش برای اداره کردن اوضاع فقط یک اشتباه می‌کند: به شی علاقمند می‌شود و همین باعث می‌شود فراموش کند شی حالا تبدیل به بزرگترین پاشنه آشیلش شده. شی شاید نقش همسر را برای تیریون نداشته باشد اما در وجودش الگوی هرا از همه قوی‌تر است. الهه زناشویی و زندگی مشترک که بزرگترین نقطه ضعفش حسادت است. بعد از ازدواج اجباری تیریون با سانسا همین حسادت شعله‌ور شی کار دستش می‌دهد. حسادت شی او را از یک موجود جذاب مرموز تبدیل به پست‌ترین آدم می‌کند که درنهایت تصویری که از او به جا می‌ماند زنی حقیر است که قدرت عشق را نه باور دارد و نه چیزی از آن می‌فهمد.

۸. دنریس تارگرین

دنریس تارگرین

اسطوره‌ای‌ترین زن «بازی تاج و تخت» است. اگر کفه یخ در اختیار استارک‌ها، مهم‌ترین خاندان داستان است کفه آتش دنریس تارگرین است. در وجودش هم وقار و هوشمندی آتنا را دارد، هم وفاداری هرا در زندگی مشترک و هم مادرانگی دیمیتر نسبت به مردم و اژدهایانش. با اینکه قرار بود کال دروگو نردبانش برای بازگشت به وستروس باشد در زندگی مشترک وفاداری و شجاعت را یاد می‌گیرد. اگر می‌خواهید تصویر درستی از دنریس داشته باشید شرح دو سکانس بهتان کمک خواهد کرد. کال دروگو زخمی شده و امیدی به بهبودش نیست اما دنریس حاضر نمی‌شود مردی را که اول کار با زور و بخاطر شرایط با او ازدواج کرده در صحرا رها کند. به جایی می‌رسند که نیمی از قبیله در حال مرگند. نه فقط از گرسنگی و تشنگی که بیشتر از ناامیدی. دنریس قبول می‌کند که طبق رسوم قبیله کال دروگو را وسط آتش بگذارند تا جسم بی‌جانش خاکستر شود. برخلاف برادر بزدلش، دنریس واقعا از تبار آتش است. پس سرش را بالا می‌گیرد و با آن سه تخم اژدها که مثل گرانبهاترین الماس دنیا تمام مدت سفر با دقت همراه خودش آورده به میان آتش می‌زند تا هم با همسرش خداحافظی کند و هم خودش را مطمئن کند که یک تارگرین واقعی است. صبح که آتش خاموش می‌شود دنریس صحیح و سالم با سه اژدها بر دوش‌اش مثل ققنوس از میان خاکسترها متولد می‌شود. از همان لحظه تبدیل به قدرتمندترین و تحسین‌برانگیزترین زن سریال می‌شود.
سکانس دوم وقتی است که دنریس شهرهای آزاد را فتح می‌کند و برده‌های هر شهر را آزاد می‌کند. درایت او و گوش سپردن به حرف مشاورانش باعث می‌شود قلمروی دنریس تارگرین مهد دموکراسی شود. اما رسیدن به دموکراسی بهای خودش را دارد. به همین دلیل وقتی یکی از مردم پیش دنریس می‌آید و از اژدهای او شکایت می‌کند که دختر نوزادش را از بین برده، در حقیقت سخت‌ترین نبرد پیش روی دنریس قرار گرفته. اعتقادش به مردم و دموکراسی یا عشقش به اژدهایانی که عامل پیروزی و قدرتش هستند. درنهایت دنریس تارگرین تصویر اسطوره‌ای خودش را حفظ می‌کند. اژدهایانش را داخل یک غار حبس می‌کند و در حالی که چشمانش نم اشک دارد سرش را بالا می‌گیرد و خودش به سمت نور حرکت می‌کند.

۹. ملیساندرا

ملیساندرا

از میان زنان «بازی تاج و تخت» هیچ‌کدام دارای کشف و شهود معنوی هستیا نیستند به جز ملیساندرا. ملیساندرا پیچیده‌تر از آن است که الان بشود گفت واقعا چیزی که در وجودش دارد همان کهن‌الگوی هستیاست یا همه آن ایمان و آرامش‌اش از سیاست‌ورزی‌اش می‌آید و نه باورهای معنوی‌اش. او توانسته خردش را بر استنیس براتیون غالب کند. آنقدر قدرت دارد که به جمع زیادی بقبولاند استنیس نه تنها از لحاظ قانونی که از لحاظ الهی هم وارث بر حق رابرت براتیون است. در حالی که از تاثیر او بر استنیس و کاری که می‌خواهد با گندری، فرزند نامشروع رابرت براتیون انجام دهد وحشت‌زده شده‌ایم در یک اقدام شجاعانه دوباره سر داووس را به جمع یاران استنیس بازمی‌گرداند و باعث می‌شود واقع‌بینی‌اش را نسبت به مسائل تحسین کنیم. این زن مرموز و پیچیده ایمان آدم‌ها را هدف قرار می‌دهد و نقش‌اش بعد از نجات جان اسنو از مرگ اهمیت بیشتری هم پیدا می‌کند.

۱۰. برین از تارث

برین

او می‌تواند آینده آریا استارک باشد. زنی که آرتمیس‌وار قدرت‌های زنانه‌اش را نادیده می‌گیرد و به جایش زور بازوی مردانه‌اش را تقویت می‌کند. سر عهد و پیمانش با کاتلین استارک مانده درنتیجه تازه کارش شروع شده است. آریا که از چنگش در رفت ولی سانسا هنوز مانده. دختری که به راهنما نیاز دارد. هرچند برین از آن دسته زنانی نیست که بتواند راهنمای خوبی باشد. با این وجود نمی‌شود شجاعتش را تحسین نکرد و بیشتر از آن حسی که بنظر می‌رسد ته دلش به جیمی لنیستر پیدا کرده و باعث شده بالاخره نشانه‌ای از زنانگی در وجودش ببینیم. هرچند خودش انکارش کند. زنی که حالا صاحب شمشیر والرین‌هاست. شمشیری به نام «نگهدارنده پیمان».

بیشتر بخوانید: به استقبال بازی تاج و تخت‌؛ همه اتفاقات فصل اول تا هفتم گیم آف ترونز



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۳ دیدگاه
  1. مریخ

    ممنون عالی بود
    شخصیت مورد علاقه خودم که برین بود، چون با من شباهت زیادی داشت…

  2. محسن

    واقعا لذت بردیم عالی بود خسته نباشید!

  3. سیدحسین هاشمی رهق

    عالی بود
    مرسی

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X