جادهی خشم به بزرگی مد مکس ۲ است
سهگانهی قدیمی «مد مکس» یکی از مجموعههای سینمایی مورد علاقهی من است. دومین فیلم این مجموعه یعنی «مد مکس ۲» را هم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای اکشن تاریخ سینما میشناسم.
مد مکس ۲ بهقدری خوبی است، که به هیچ وجه فکر نمیکردم فیلم اکشن دیگری بتواند از آن بهتر باشد. مد مکس ۲ بهترین صحنههای اکشنی که دیدهام را به من نشان داده بود. نحوهی تعریف داستان و دنیای پساآخرالزمانی زیبایی هم که به تصویر کشیده حتی تا به امروز تکرار نشده بود. مد مکس ۲ از همان زمانی که دیدماش من را مجذوب خود کرده بود.
من از «جادهی خشم» میترسیدم. به «جرج میلر»، کارگردان استرالیایی فیلمهای کلاسیک مد مکس اعتماد داشتم، اما سن بالایاش من را نگران کرده بود. «جرج میلر» هفتاد سالاش است. فکر میکردم کارگردانی با این سن، اصولا نمیتواند مخاطب مدرن و نسل جدیدی از جوانان را راضی کند. از این که میلر فردی عادی نیست شک نداشتم. هر چه باشد او فیلمی برای مخاطب کودک ساخته بود که در آن حیوانات با نمکی خودشان را دار میزدند یا اعتیاد داشتند.
میدانستم که فیلم میلر، حسابی بیمارگونه خواهد بود، اما به نتیجهی نهایی و اینکه آیا میتواند نسل جدید سینما بروها را راضی نگه دارد مطمئن نبودم. «جادهی خشم» دیدگاه من را نسبت به میلر که هیچ، نسبت به مد مکس ۲ هم عوض کرد. باورم نمیشود که این حرف را میزنم، اما «جادهی خشم» از مد مکس ۲ بهتر است.
مد مکس ۲ یکی از موثرترین فیلمهای تاریخ است. تصویری که این فیلم، از دنیایی آخرالزمانی نشان میدهد، الهام بخش مجموعهها، فیلمها و بازیهای زیادی شده است. از بازیهایی مثل فالآوت گرفته تا مجموعه رمانهای دیسکورلد، از این فیلم برای ساخت اتمسفرشان ایده گرفتهاند.
فقط آنقدر بدانید که جیمز کامرون، دیوید فینچر، گیرمو دل تورو، رابرت رودریگز و چهرههای مطرح سینمایی دیگری، مد مکس را یکی از مهمترین فیلمهای تاثیر گذار روی کارشان عنوان کردهاند.
تنها چند ماه از عرضهی «جادهی خشم» گذشته است و در حالی که تمام منتقدین (اغراق هم نمیکنم وقتی میگویم تمام منتقدین)، به ستایش فیلم پرداختهاند، نمیدانم آیا این فیلم میتواند تاثیر بزرگ سهگانهی اصلی فیلم مد مکس را داشته باشد یا نه. بد نیست به این موضوع هم اشاره کنم که مد مکس ۲ مربوط به ۱۹۸۱ است، اما بسیاری از بازیها و فیلمهایی که از روی آن ساخته شده، جدید هستند.
با این حال، یک موضوع را میتوانم بررسی کنم: مد مکس: جادهی خشم، به کلاسیکی مد مکس ۲ است. باور این که «جادهی خشم»، یک بلاکباستر اکشن تابستانی است، اما در عین حال تمام قواعد کلاسیک سینما را رعایت میکند، موضوع سختی است.
آنقدر سینما نمیدانم که بخواهم اتفاقات فیلمنامه و زمان دقیق برخوردها بررسی کنم و به فیلم القابی مثل «پیرو مکتب فیلمنامه نویسی فلان کس» را بدهم، اما میدانم که سرعت روی دادن اتفاقات در آن، شبیه فیلمهای قدیمی است. فیلم همچنین این موضوع را رعایت کرده است که حتما از تمام عناصر نشان داده شده، در بخشی از فیلم استفاده کند. یعنی فیلم صحنهی اضافه ندارد. اگر صحنهای در فیلم است، در راستای اتفاقات در آن قرار داده شده. باز هم یادآوری میکنم: در حال صحبت دربارهی یک فیلم اکشن تابستانی هستم!
شخصیت پردازی «جادهی خشم» هم درست مثل مد مکس ۲ است. شخصیت «مکس»، نقشی در داستان ندارد. مکس شخصیت اصلی نیست، بلکه این وظیفه به دوش «فیوریوسا» محول شده است. مکس درست مثل فیلمهای قدیمی، دنبال کار خودش است. مکس وارد میشود؛ روند داستان و شخصیتها را عوض میکند و به همان راحتی هم دوباره از داستان خارج میشود. مکس درست مثل فیلمهای قبلی، به دنبال منافع خودش است. مکس میخواهد زنده بماند. بهقول خود فیلم، مکس بهطور غریزی به دنبال بقا است و بس.
«جادهی خشم» حتی در داستاناش هم از مد مکس ۲ پیروی میکند. داستان «جادهی خشم» بهقدری در هسته شبیه مد مکس ۲ است که لغت Reboot یا بازنگری برایاش به خوبی استفاده شده. نیازی هم نیست تا به چهرهها، محیط و ماشینها اشاره کنم. میزان توجه به جزییات در فیلم بهطور ترسناکی بالا است؛ طوری که میتوانید به یک خط روی ماشینی نگاه کنید و داستان پشت آن را بفهمید. تمام ظاهر فیلم «مد مکسی کلاسیک» است.
عنصر دیگری هم «جادهی خشم» را باز در دستهی فیلمهای قدیمی قرار میدهد. فقط برای یکی دو صحنهی این فیلم از کامپیوتر استفاده شده است؛ آن هم در دورهای که فیلمی مثل «گتسبی بزرگ» یا حتی درامهای خانوادگی را هم در مقابل پردهی سبز میسازند.
جرج میلر تمام افراد تیم را به بیابان برده تا فیلم بسازد. به غیر از صحنهی طوفان (که آن هم کمتر از یک دقیقه است)، تمام فیلم واقعی است. یعنی تمام آن انفجارهای بزرگ و خرابکاریهایی که میبینید واقعی هستند. احتمالا سن بالای جرج میلر هم در این موضوع بیتاثیر نبوده. او همانطور که مد مکسهای قدیمی را میساخته، با این فیلم رفتار کرده است. «جادهی خشم» بیش از ۱۵۰ بدلکار داشته است. اگر فیلم را دیده باشید دلیل حضور این همه بدلکار را درک خواهید کرد.
تمام اینها که درباره فیلم گفتم به کنار، «جادهی خشم» به یک دلیل از مد مکس ۲ بهتر است: فیلم مسائل روز جامعه را در خودش جای داده است. یکی از مهمترین عناصر فیلم، بررسی موضوع فمینیسم است. «جادهی خشم» یک فیلم فمینیست است. قهرمان فیلم، به دنبال این است که زنهایی که مورد ظلم واقع شدهاند را آزاد کند. در کنار موضوع فمینیسم، بررسی وضعیت تروریسم آن هم به نحوهی امروزیاش در این فیلم صورت گرفته است. ضدقهرمان فیلم، با دادن وعدهی بهشت به پیرواناش، آنها را به عنوان فداییهای خود بزرگ کرده است. زمانی که در فیلم، شخصیت «ناکس» از سوی این ضدقهرمان رها میشود، کاملا هویتاش را از دست میدهد؛ انگار که بخش بزرگی از رواناش را از او گرفتهاند. ضدقهرمان اصلی فیلم، همچنین زنهایاش را در گاوصندوقی زندانی کرده و تنها چیزی که از زنهایاش میخواهد، به دنیا آوردن پسر است.
من این فیلم را با هدف سرگرمی محض نگاه کردهام، اما باز هم توانستهام چنین ایدههایی را از آن بگیرم. فیلم در عین سرگرمکننده بودن، عمیق است. فیلم به قدری جزییات دارد که نمیتوان تمام آنها را با یک بار دیدن فهمید. اتفاقات فیلم هم به قدری سریع هستند که ممکن است بخش زیادی از جزییات فیلم را از دست بدهید.
تا به امروز مقالههای زیادی در سایتهای مختلف خواندهام که «جادهی خشم» را بهعنوان یکی از مهمترین فیلمهای امسال عنوان میکنند. اکثر تحلیلگران سینمایی روی این موضوع اتفاق نظر دارند که «جرج میلر» باید جایزهی بهترین کارگردان اسکار امسال را بگیرد. حتی یکی از منتقدان بسیار روی این موضوع تاکید کرده بود که «شارلیز ترون» مستحق اسکار بهترین بازیگر زن است. با توجه به محتوای بیمارگونه و خشن فیلم، اصلا انتظار ندارم تا آن را در مراسمهایی مثل اسکار ببینم، اما اگر هم قرار باشد این فیلم، در اسکار امسال رقابت کند، احتمالا این رقابت مقداری سخت خواهد بود. امسال کارگردانهای بزرگ دیگری هم مثل «کوئنتین تارانتینو» یا «آلخاندرو اینیاریتو» فیلم ساختهاند. با تمام این اوصاف، انتظار دارم که «جادهی خشم» امسال جوایز زیادی بگیرد. همین چند وقت پیش، «سازمان جهانی منتقدین» این فیلم را به عنوان بهترین عنوان سال انتخاب کرد. این موضوع حتی برای من هم عجیب بود؛ چون این سازمان بیشتر به فیلمهای مستقل و هنری جایزه میدهد. با این حال، «جادهی خشم» و «جرج میلر» به عنوان بهترینهای سال انتخاب شدند.
«مد مکس: جادهی خشم» بهراحتی یک از بهترین فیلمهای دههی اخیر است. اگر فیلم را ندیدهاید، همین حالا دست به کار شوید. مطمئن باشید که ناراضی از پای آن بلند نخواهید شد.
«عنصر دیگری هم «جادهی خشم» را باز در دستهی فیلمهای قدیمی قرار میدهد. فقط برای یکی دو صحنهی این فیلم از کامپیوتر استفاده شده است؛ آن هم در دورهای که فیلمی مثل «گتسبی بزرگ» یا حتی درامهای خانوادگی را هم در مقابل پردهی سبز میسازند.»
خوب بودن فیلم به کنار، من مد مکسو بیشتر به عنوان یه اعتراض پنهانی به این سیستم فیلمسازی تو هالییود می بینم. گرایش فیلمسازهای هالیوودی به استفاده ی گزاف از جلوه های ویژه تو فیلماشون کوچک ترین ارزش هنری و زیباشناسانه رو از فیلمایی که چنین طرز فکری بودجه شونو تامین می کنه ساقط کرده. مثال بارزش همین سه گانه ی هابیت بود که واقعاً مثل تیری بود که به قلبم خورده باشه. چقدر این سه گانه CGI هاش بد بود. چقدر CGI هاش بد بود. حتی در و دیوار و چمناشم مصنوعی به نظر می رسید. حالا وقتی تو چنین وضعیتی یکی مثل میلر میاد یه فیلم کاملاً روانی و حتی خطرناک مثل مد مکس رو به صورت زنده و با بدلکار فیلمبرداری می کنه، آدم نمی تونه یه پیام به فیلمسازهای دیگه در نظر نگیرتش. امیدوارم فیلمسازها پیامشو در نظر بگیرن. چون از این بلاک باسترهای آغشته به CGI زشتی و بدسلیقگی می باره.
داستان فیلم بی شباهت به حال و روز امروز خودمون نیست
به نظر من تمام فیلم در اون جمله آخر خلاصه میشه؛ جمله ای که متعلق به خود میلر هست:
فیلم یک روایت از حوادثیه که در آینده و در زندگی نسل های بعد و در نتیجه مستقیم اعمال قهرمانانه مکس، ناکس و فیوروسا برای سرنگونی جامعه ضد انسانی ایمورتال جو اتفاق می افته. جامعه ای که مردان و زنان رو فاقد خصوصیات انسانی و «شی» (things) می دونه.
با این توضیحات به نظر می رسه ناکس نقش کلیدی تری در روایت میلر داره. شخصی که تمایل شدیدی به انجام کاری معنادار برای به خاطر سپرده شدن بعد از مرگ در زندگی کوتاه خودش داره. در صحنه پایانی ماجراجویی در جاده خشم هم به همین موضوع اشاره میکنه : «شاهد من باشید!»
ناکس که در ابتدا به عنوان یک سرباز عادی ایمورتال جو (Warboy) پا به جاده خشم گذاشته بود، در طول فیلم و راندن در جاده خشم در نهایت، خود بهترش رو پیدا می کنه.
همین ایده رو می تونین در Road Warrior هم ببینید؛ جایی که مشخص میشه راوی فیلم شخصی هست که توسط مکس نجات پیدا کرده و حالا به عنوان مبارز افسانه ای و برای نسل های آینده در جاده قدم میزاره.
و در پایان جمله انتهایی فیلم: «به کجا باید برویم، مایی که در این بیابان برهوت به دنبال خود بهترمان می گردیم.» بیش از هر چیز این مسئله رو پررنگ می کنه و سایر مسائل پس زمینه رو پیکان هایی جهت اشاره به این هدف و ابزاری برای شکل گیری تفکرات میلر قرار میده.
یکی دیگه از چیزایی که در این فیلم بهش اشاره شده بود بحران آب و سوخت در آیندس.