بازگشت به جایی که از آن آمدهایم
آخر هفته برای اندکی دور شدن از شهر آدمها، به روستای ابیانه رفتم. جایی خارج از روستا، محل مناسبی برای بر پا کردن چادر بود. مکانی در میان درختان، که میشد از آنجا صدای شرشر نهری کوچک را شنید. لطافت هوایی که درون سینه فرو میرفت بینظیر بود؛ صدای رودخانهی کوچک و چند پرنده بینظیر بود؛ منظرهی دشت ستارگان و بازی ابرها بینظیر بود.
فکر کردم شاید چون انسان چند صد هزار سال در دل طبیعت زندگی کرده و متناسب با آن تکامل یافته، حضور در این فضا برایش خوشایند است. به هر حال چند ده سال بیشتر نیست که آدمها در شهرهای بزرگ زندگی میکنند و هنوز خیلی با دود و دم، شلوغی، سر و صدا و تنشهای فیزیکی و روانی آن اخت نیستند. فکر کردم شاید وقتی از تهران بیرون میآییم و به جنگل میرویم، صرفا از شهر آدمها به شهر درختان آمدهایم. شاید اینها هم مثل آدمها، درون خودشان در حال رقابت کردن هستند. مثلا همه برای رسیدن به نور، تلاش میکنند بلندتر شوند و یکی سنگینی خود را روی دیگری میاندازد. زیر زمین هم با ریشههایشان برای جذب هرچه بیشتر آب و مواد غذایی رقابت میکنند. این تقریبا همان کاری است که ما هم در شهر انجام میدهیم و با این کارمان صبح را به شب میرسانیم. شاید فقط زمانی که برای یکی دو روز از میدان رقابت با گونهی خودمان دور میشویم، احساس خوبی داریم. احتمالا اگر روزهای بیشتری در جنگل باشیم، حسابی با موجودات زندهی آن به مشکل بر میخوریم.
فارغ از اینکه چرا از یکی دو شب ماندن در طبیعت لذت میبریم، اگر از جمله آدمهایی هستیم که در شهرهای بزرگ زندگی میکنیم و دائم درگیر کار هستیم، بد نیست گاهی به جایی که از آن آمدهایم، بازگردیم. بهتر است گاهی به دل طبیعت برویم، شب بمانیم و فقط به سکوت گوش دهیم. بهتر است به ستارهها نگاه کنیم و فکر کنیم که واقعا جهان از کجا آمده و ما کجای عالم قرار داریم. احتمالا این هنگام میفهمیم که در جهان کوچکتر از آنچه همیشه فکر میکردیم، هستیم.
عکس فوق العاده است. بدون افکت و ویرایش هستش آقا مهدی؟!
ممنونم. در چنین عکسهایی انجام پردازش در فوتوشاپ معمول هست.
سپاس. بیشتر آسمان و ستاره ها برای من جالب بودن. من که تا حالا از نزدیک چنین آسمان درخشان و پر ستاره ای رو ندیدم. البته Light pollution یا همون” آلودگی نوری” هم بی تأثیر نیست..