امپراطوری اپ (فصل دوم/بخش اول)
فصل دوم – بخش اول
نصباش کن
ذهن یک میلیونر اپ
“من در شغلام بیشتر از ۹.۰۰۰ پرتاب را گل نکردم. در بیش از ۳۰۰ بازی باختم و برای پرتاب تعیین کنندهی تیم برنده به من اعتماد کردند و آن را خراب کردم. بارها و بارها و بارها در زندگیام شکست خوردم و همین دلیل موفقیتام بود.“
– مایکل جردن
دورهی نقاهتام بعد از تصادف، بیشتر از یک سال و نیم طول کشید. دکترها گفته بودند که دیگر نمیتوانم از بازویم مثل قبل استفاده کنم.
چی؟!
ناگهان موجی از افکار به ذهنام هجوم آوردند.
بسکتبال تعطیل؟ پرتاب بیس بال با بچههای نداشتهام ممنوع؟ من حتی هنوز ازدواج نکردهام. یک زن در مورد با من بودن چه حسی خواهد داشت؟ دیگر نمیتوانم حتی یک در را برایاش باز نگه دارم. نمیتوانم رانندگی کنم یا بنویسم؟ من یک مرد هستم. اگر نتوانم از بازویم استفاده کنم، چگونه میتوانم یک زندگی کامل برای خودم و خانوادهام داشته باشم؟ من فقط ۲۷ سال دارم.
این افکار در سرم میچرخیدند و تکرار میشدند. حتی لحظاتی بود که سعی میکردم به دکترها ثابت کنم در اشتباهاند؛ اما شکست خورده و وحشت زده میشدم.
روزانه دوساعت تمرینات طاقت فرسای فیزیوتراپی انجام میدادم و سعی میکردم با انجام تمرینات خاص عضلات بازوی چپام را تقویت کنم تا بتوانم دوباره بعضی از حرکات را انجام بدهم. بعد از هر جلسه، درد زیادی در بدنم میپیچید و به ناامیدی مطلق بدل میشد. بعد از این جنگ هر روزه، داروهای مسکنام را مصرف میکردم. روی کاناپهی بزرگام مینشستم و از یادآوری آنچه در طول روز بر من گذشته بود، افسرده میشدم.
قبل از تصادف مثل بقیهی مردم سوالهایی در ذهنام داشتم؛ مثل: هدف از زندگی چیست؟ قدم بعدیام برای آینده چه میتواند باشد؟ اما بعد از تصادف سوالها عوض شدند: چطور میتوانم دوباره از بازویم استفاده کنم؟ و اگر این مساله به اندازهی کافی مهم نیست، پس چطور میتوانم درآمد کافی برای پرداخت ۱۰۰.۰۰۰ دلار هزینههای بیمارستان را تامین کنم ؟
وضعیتام طوری بود که از شدت درد نمیتوانستم دراز بکشم و بخوابم. در آن دوره، حدود پنج هفته نتوانستم درست بخوابم و همین باعث عوارض فکری و جسمی شده بود. آن زمان درد و رنج زیادی داشتم و با این حال حسم این بود که زندگیام رو به بهبود است.
دقیقا در همان زمان در بدترین حالت روحی بودم. یک روز بعد از ظهر که تنها و افسرده بودم بجای شکرگذار بودن بابت جان سالم به در بردن از چنین تصادف وحشتناکی، به این فکر میکردم که چرا نجات پیدا کردم؟ آن روز من بیدار بودم و داروهای قوی مصرف کرده بودم و اشکهای ناخودآگاهام صورتام را خیس کرده بودند که ناگهان صدایی در درونم درست مثل بلندگوهای فرودگاه فریاد کشید:
“توانایی تو بیشتر از این حرفهاست! بجنگ چاد، بجنگ. تسلیم نشو. تو هنوز هم میتوانی زندگی رویاییات را بسازی. فقط باید این را باور داشته باشی و دست بهکار شوی.“
نمیدانم آن روز بر من چه گذشت یا آن صدا از کجا بود. شاید صدای خالقام یا ندای درونام بود اما هرچه که بود چنان تاثیری بر من گذاشت که میدانستم چارهای جز گوش کردن به آن ندارم. از آن لحظه به بعد و در تمام آن تاریکیها، بارقهای از امکان دوباره ساختن زندگیام در من روشن شد.
از آنجایی که در این سفر با من همراه بودید، از شما میخواهم که به صدای بلندگوی درونتان گوش کنید. به خودتان و حرفهی اپلیکیشن ایمان داشته باشید. به راهنمای درونتان اعتماد کنید و آن قربانی غرغروی درون را ساکت کنید؛ چرا که در نتیجهی سعی و تلاش بهترینها به سویتان خواهد آمد.
فرقی نمیکند که چه کاری را شروع میکنید. اپلیکیشن یا پای سیب؛ مهمترین بخش، داشتن ذهن یک آدم برنده است. در واقع، ضروریترین وجه این حرفه و دلیل اینکه بعضیها پولدار و بعضیها ورشکست میشوند، همین است.
باورهای برنده در حرفهی اپ
در ستایش امپراطوری اپ“استراتژیهای درآمدزایی از طریق اپلیکیشنها که در این کتاب آمدهاند ساده، موثر و ثابت شده هستند. در دنیای اپ تعداد کمی هستند که برای نوشتن چنین کتابی مناسب هستند و چاد، بر اساس موفقیتهای پی در پیاش از ابتدا تا کنون یکی از آنهاست. »
– «آلن جانسون»، ناشر اپ، با ۱۸ میلیون دانلود و ۱۱ اپ در برترینها
ممکن است شما بگویید: “اما چاد من ذهنیت مثبت داشتهام، اما با همهی این حرفها مشغول خواندن این کتاب هستم، نه؟“
خب، در این حرفه ذهنتان شما را به بازی میگیرد و مدام به شما میگوید: “من نرمافزار بلد نیستم. من پول ندارم. هیچ وقت یک کسب و کار راهاندازی نکردهام.“
هرکاری که در زندگی انجام میدهیم تحت تاثیر افکار و باورهای ماست. وقتی که باورهای درونیمان را عوض میکنیم نتیجه عوض میشود. بگذارید افکارتان را در بارهی این کسب و کار عوض کنم تا بتوانید زندگی رویاییتان را بسازید.
در مراسم و مهمانیهایی که میروم، میشنوم مردم دربارهی این حرفه، دودل هستند. من هم قبلا در همان مرحله بودم و باید افکار محدودم را کنار میگذاشتم تا از آن رد میشدم.
بگذارید چند نمونه از ترسهای رایج مردم را به شما بگویم:
– هیچ وقت قبلا این کار را انجام نداده بودم… تجربه و سابقهای در این زمینه ندارم.
من هم همینطور بودم؛ اما آدمهای موفق را دیدم و از آنها درس گرفتم.
اگر میخواهید به موفقیت برسید باید راهی پیدا کنید و کسانی را پیدا کنید که در این مسیر موفق بودهاند و آنها را سرمشق خود کنید. حتما در اولین فرصت یک نفر را به عنوان نمونه پیدا کنید.
قدمهای کوچک بردارید و به یاد گرفتن ادامه بدهید. ممکن است گاهی اشتباه کنید؛ اما به مرور سطح اعتماد به نفس و دانشتان بالا میرود. و خیلی زودتر از آنکه متوجه شوید، دیگران شما را سرمشق خودشان قرار میدهند.
– این خیلی سخته. نمیفهمماش. به اندازهی کافی باهوش نیستم.
هر کسی میتواند وارد این حرفه شود؛ حتی اگر نمیتوانید بفهمیدش. مثل هر چیز دیگری در زندگیتان که فقط باید از جایی شروعاش کنید. این یکی از آسانترین کسب و کارهایی است که میتوانید واردش شوید؛ چرا که همیشه بازار به شما میگوید قدم بعدی چیست و تنها کاری که شما باید انجام دهید گوش تیز کردن است.
در این کار باید حواستان به بازار باشد؛ درکش کنید و آنچه مشتریان میخواهند را به آنها بدهید. ممکن است اوایل چندان موفق نباشید؛ اما نباید ناامید شوید و دست از کار بکشید.
– من خیلی به کامپیوتر وارد نیستم. من توسعه دهنده نیستم. من نمیتوانم کد بزنم.
من هم همینطور. من هم بلد نیستم برنامهنویسی کنم و قصد این کار را هم ندارم. شما بدون توجه به مهارتهای کامپیوتریتان میتوانید وارد این حرفه شوید. اگر بتوانید ایدهی یک اپ را روی کاغذ بکشید و برنامهنویسها یا طراحان را متقاعد کنید، بعدش آنها برای شما کار خواهند کرد. حتی اگر خودتان میتوانید کد بزنید بازهم پیشنهاد من این است که افرادی را استخدام کنید تا این کار را برایتان انجام بدهند تا شما بتوانید روی توسعه و بهبود کارتان متمرکز شوید.
دو دوست اپآفرین من موقع شروع کارشان مدرک مهندسی نرمافزار داشتند و خیلی زود فهمیدند که باید این کارها را به برنامهنویسان دیگر بیرون-سپاری کنند تا بتوانند اپآفرین باقی بمانند.
– این کار خیلی هزینه دارد. من پولی برای هدر دادن ندارم. من برای شروع این کار پول کافی ندارم.
شما برای شروع کار به پول زیادی احتیاج ندارید. مثلا برای توسعهی یک اپ ساده به چیزی بین ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ دلار نیاز دارید. به محض اینکه اپلیکیشنتان را راه انداختید، بسته به فروشتان، خواهید دید که ظرف دو ماه حساب بانکیتان پر از پول میشود.
وقتی من کارم را شروع کردم مقادیر هنگفتی بدهی داشتم و به عنوان شانس آخر هم از ناپدریام پول قرض کردم. هیچ کارمندی نداشتم و همهی کارها را برون سپاری کردم.
ورود رقبای جدید در این حرفه به طرز شگفتآوری کم است. شما نیازی به مدرک تحصیلی نخواهید داشت و مثل کارگزاران سهام لازم نیست مجوز کار داشته باشید. لازم نیست برای یک دورهی چهار سالهی تحصیلی ۶۰.۰۰۰ دلار یا بیشتر، خرج کنید. لزومی به پرداخت ۵۰.۰۰۰ دلار برای یک مجوز نمایندگی ندارید و همچنین احتیاجی به چندین کارمند و تجهیزات زیاد و خرج و مخارج و فضایی برای تبلیغات ندارید.
حتی اگر موفق هم نشدید، خسارتتان نسبتا کم است. اما اگر به کارتان ادامه بدهید و از اشتباههایتان درس بگیرید، فرصت پولدار شدن را به خودتان میدهید.
– من اهل تجارت نیستم. نمیدانم چطور میشود یک کارآفرین شد.
اصلا مجبور نیستید هیچکدام از اینها باشید. و البته این کار خیلی از بقیهی کارها راحتتر است.
اپل کار نشر و توزیع را انجام میدهد؛ در نتیجه شما میتوانید روی تبلیغات متمرکز شوید. اگر مدام بازار را مد نظر داشته باشید و قدمهایتان را بر اساس اطلاعات درست بردارید، میتوانید یک کار موفق داشته باشید.
– من به اندازهی کافی وقت ندارم. یک کار تمام وقت دارم. وقت کافی برای یاد گرفتن این کار ندارم.
این شغل مطمئنا زندگی و زمان را به شما باز میگرداند. حتی اگر در یک شغل تمام وقت سالی ۱۰۰.۰۰۰ دلار درآمد داشته باشید، آیا به ندیدن همسر و فرزندانتان یا یک زندگی تمام و کمال نداشتن میارزد؟
قسمت خیلی خوب این کار این است که به شما امکان میدهد بهصورت نیمه وقت شروع کنید و وقتی با اوضاع کار آشنا شدید و اعتماد به نفس پیدا کردید میتوانید قدمهای بزرگتری بردارید.
وقتی درآمدتان دو برابر شد و بههمین خاطر از کارتان استفا دادید، وقت بیشتری برای انجام کارهایی که دوست دارید، خواهید داشت. وقت و آزادی برای انجام آنچه که میخواهید، با هر کس که دوست دارید و هرزمان که مایلید چیزهایی هستند که این شغل برای شما دارد.
– من اعتماد بهنفسام را از دست دادهام. از وقتی شغلام را از دست دادهام افسردهام. بحران مالی سختی داشتهام.
وقتی که بچه بودم، با یکی از همسایهها به نام «اسمالز» فوتبال بازی میکردم که حدودا ۱۱۰ پوند وزن داشت. اگر با او برخورد میکردید تقریبا هیچ اتفاقی نمیافتاد و نهایتا اگر هم از جایاش تکان میخورد دوباره سر جایاش برمیگشت؛ طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. این موضوع خیلی با عقل جور در نمیآمد چون همه از او بزرگتر و قویتر بودند. خب پس چطور ممکن بود که او ضربههای محکمی میخورد و کماکان روی پایاش ایستاده بود؟ یک روز در سالن نهارخوری مدرسه به سمتاش رفتم:
– اسمالز، چطوریه که تو تو زمین فوتبال اون ضربههای محکم رو میخوری، ولی نمیفتی؟ تو خیلی کوچیکی، رازت چیه؟
– واقعا میخوای بدونی؟
– آره، واقعا میخوام بدونم.
– من از حرکت وا نمیمونم.
– چی؟
– وقتی ضربه میخورم به پاهام نگاه کن؛ هیچ وقت متوقف نمیشم. آره من ضربه میخورم و به اطراف هول داده میشم؛ اما پاهام هیچ وقت از حرکت نمیایستن. به خودم اجازه نمیدم که به افتادن فکر کنم. ماجرا اینه.
اولین واکنشام به حرفهای اسمالز این بود که کاملا احمقانه هستند. اما وقتی بیشتر در موردشان فکر کردم متوجه معنی واقعی حرفها شدم و بهنظرم کاملا درست آمدند. همه چیز در زندگی، در کسب و کار و در هر چیز دیگر همینطور است. همه میدانیم که وقتی میافتیم باید دوباره بلند شویم؛ اما آنچه اکثرمان فراموش میکنیم این است که اغلب اوقات فکر میکنیم در حال سقوط هستیم. دست از مبارزه میکشیم و اجازه میدهیم که شرایط سخت برایمان تصمیم بگیرد. در اکثر موارد ما خیلی بیشتر از آنکه فکر کنیم به پیروزی و ایستادن روی پایمان نزدیکایم. معمولا، مهم این است که در آن شرایط دوام بیاورید و کمی بیشتر پاهایتان را حرکت دهید و در نهایت میبینید که در حال دویدن برای رسیدن به نقطهی پایان هستید.
از شرایط کنونی خودتان مثل سوختی که به شما قدرت میدهد، استفاده کنید. مثل یک اهرم فشار. آنطور که به نظر من میآید شما دو راه دارید. دست روی دست بگذارید و فقط غرغر کنید، یا از امکاناتتان استفاده کنید و شرایط را به نفع خودتان تغییر دهید. اگر ماشین من چپ نمیکرد و چهار بار غلت نمیزد، مطمئن نیستم که اهرم فشار لازم را برای تغییر به دست میآوردم. درد میتواند بهترین موهبت و بزرگترین سلاح برای پیشرفت ما باشد؛ به شرطی که نگاه ما به آن در همین راستا باشد.
– تعداد کمی از این راه پول درآورده اند. رقابت با کله گندهها سخت است. همهی ایدهها را قبلا مطرح کردهاند و راهی برای پولدار شدن نیست.
بزرگان این عرصه هم مثل شما هستند. این حرفه تازه متولد شده و هرکس دیگری میتواند به خوبی کله گنده ها اپ ارایه دهد. ممکن است آنها پول زیادی برای تبلیغات داشته باشند؛ اما شما هم میتوانید بدون هزینه یا با پول خیلی کمی، طبق آنچه بعدها در همین کتاب میبینید اپ خودتان را تبلیغ کنید.
آنچه حرفهی اپ را منحصر به فرد میکند این است که بزرگان این صنعت هم مثل بقیه در یک زمین بازی میکنند. آنها هم مثل من و شما سوالها و چالشهای یکسانی دارند.
این کسب و کار تازه راه افتاده است. همانطور که قبلا گفتم، مثل اینترنت است؛ زمانی که تجارت الکترونیک شروع شد. شما فرصت رشد همزمان با این صنعت را دارید و مجبور نیستید ایدهی جدیدی داشته باشید؛ همینکه ایدهی اپهای موجود را اصلاح کنید، میتوانید پول در بیاورید.
– من برای رسیدن به معدن طلا حاضرم. میتوانم بدون کار کردن درآمد بالایی داشته باشم.
خیلیها با ذهنیت اشتباه و غیر واقعی «یک شبه پولدار شدن» به این حرفه میپیوندند. اما شما اینطور نباشید. این کتاب ابزار فکر کردن مثل یک تاجر و نقشهی رسیدن به طلا را در اختیارتان میگذارد. شما باید کار کنید؛ اما مجبور نیستید به سختی تقلا کنید و زندگیتان در همین روند از دست برود.
این لاتاری اپ یک بار موفق نیست و شماهم نباید دیدتان اینطور باشد. ما همگی منافع بلند مدت میخواهیم، پس اگر شما مثل یک حرفهی دایم به آن نگاه کنید، آنوقت گسترش پیدا میکند و تبدیل به یک منبع درآمد همیشگی میشود.
– فقط چون دیگران موفق بودند، دلیل نمیشود من هم موفق بشوم.
کاملا درست است. مهمترین چیز در این حرفه ذهنیات شماست. ما میتوانیم بزرگترین دشمن یا قهرمان خودمان باشیم؛ اما در نهایت آزادیم انتخاب کنیم و تصمیم بگیریم که قرار است کدامشان باشیم.
سلام
چیکار کنیم دیجی کالا چنین کتاب هایی رو مثل کتاب روش های مدیریت در گوگل رو چاپ کنه ؟ یا حداقل حداقل حداقل حداقل یکم با سرعت بیشتری منتشر بشه. خیلی دیر دیر میاد
مرسی
خیلی خوب بود. منتظر ادامه مطلب هستیم
خیلی پاورقی عالی هستش…اگه امکان داره قسمتهاش رو با فاصلهی کمتری منتشر کنید
خانم قمری اخه هفته ای یک صفحه از این کتاب برای این همه خواننده کافیه 🙂
سلام خانم قمری واقعا ازتون ممنونم بابت انتخاب این مقالتون . میتونم با قدرت بگم که توی راه اندازی استارت آپم خیلی داره کمکم می کینه. منتظر ادامه مطالب هستیم
واقعا مطلب فوق العاده عالی ای بودی ، مرسی ، محکم و پرقدرت ادامه دهید خانم قمری ،
به نظر من (یه برنامه نویس )حرف های جالبی بود ولی همیشه فاصله وجود داره بین حرف تا عمل .
البته تا اینجا بیشتر در مورد اعتماد به نفس بوده این چند بخش تا ببینیم راهکارهایی که در ادامه ارائه میشه چقدر عملی هستند و قابل توجه .
البته از نظر من در دنیای اپ هیچ چیز جز تکامل نمیتونه باعث موفقیت بشه ولا غیر .