فیلمهای مردان ایکس از بدترین تا بهترین؛ جهان تاریک ابرقهرمانهای متفاوت
وقتی اولین فیلم «مردان ایکس» (ایکس من) در ۱۴ جولای سال ۲۰۰۰ اکران شد، فیلمهای ابرقهرمانی اوضاع خوبی نداشتند. با اینکه جلوههای ویژهی کامپیوتری به پیشرفتهای خوبی رسیده و تصویر کردن قهرمانهایی با قابلیتهای ویژه و فرا انسانی راحتتر از همیشه شده بود، ولی خاطرهی «بتمن و رابین» (۱۹۹۷) همه را بدبین کرده بود و ساخت فیلم دربارهی قهرمانهایی که لباسهای خاص و عجیب میپوشیدند و مردم را نجات میدادند ایدهی مسخرهای به نظر میرسید.
حالا و بعد از بیست سال، مجموعهفیلمهای مردان ایکس با سیزدهمین فیلمش «جهشیافتههای جدید» به پایان کار خود نزدیک میشود. چشمانداز سینمای جهان کاملا تغییر کرده و فیلمهای ابرقهرمانی نزدیک یکدهه است که بر گیشههای سینمایی پادشاهی میکنند. با اینکه ایکسمن چراغ فیلمهای ابرقهرمانی را روشن کرد و مسیری را راه انداخت که حالا به جایگاه فعلی رسیدهایم، ولی هیچکدام از فیلمهای دنیای خودش در گیشه موفقیت چشمگیری نداشته است. فروش فیلمهایشان نسبتا خوب بوده ولی در اکران شگفتی نیافریدهاند و فروشهای جهانی خیرهکننده نداشتهاند.
فیلمهای مردان ایکس برخلاف جهان سینمایی منسجم و گستردهی مارول، درهم و برهم و پیچخورده است و پر است از سفرهای زمانی و ریبوتها و تناقضهای روایی. رسواییهای اخلاقی و شایعههای پشت صحنه حول برایان سینگر که اولین، دومین، هفتمین و نهمین فیلم مردان ایکس را کارگردانی کرده است هم شرایط را برای این فیلمهای دنبالهدار پیچیدهتر کرده.
ولی همهی این مشکلات به کنار، وقتی فیلمی از دنیای مردان ایکس خوب ساخته میشود، تماشایش شدیدا لذتبخش است. جمعی قهرمان از زن و مرد و پیر و جوان دور هم جمع میشوند که همگی جهشیافتهاند و هرکدام قدرتهای شگفتانگیز و تماشایی خودش را بروز میدهد؛ از دستکاری آبوهوا تا کنترل فلزات و التیام بدنهایی که لتوپار شدهاند. وقتی یک فیلم ایکسمن در بهترین حالت خودش ساخته میشود، حد و مرزهای یک فیلم استودیویی ابرقهرمانی را جابهجا میکند.
حالا که استودیو سازندهی مجموعهفیلمهای مردان ایکس یعنی «فاکس قرن بیستم» زیرمجموعهی غول سیریناپذیر دیزنی شده است، شخصیتهای ایکسمن هم به زودی به جهان سینمایی مارول میپیوندند و با ریبوتهای جدید و بازسازیهای نو برای نسلی تازهنفس طرف خواهیم شد.
ولی پیش از آنکه این موج تازه شروع شود، بد نیست ببینیم دنیای مردان ایکس تا به امروز چه فیلمهایی را به ما نشان داده است و بدترین و بهترینشان کدام بوده.
۱۲. دارک فینکس/ققنوس سیاه (Dark Phoenix)
- سال ساخت: 2019
- کارگردان: سایمون کینبرگ
سایمون کینبرگ که یکی از نویسندگان ایکسمن سوم بود و در تعداد زیادی از فیلمهای مردان ایکس به عنوان نویسنده و تهیهکننده حضور داشت، برای کارگردانی اولین فیلم بلندش سراغ «ققنوس سیاه» رفت تا به نوعی سرگذشت این قهرمان را بازآفرینی کند. در بخشهایی هم موفق عمل کرد، برای مثال سوفی ترنر تصویر بهتری از جین گری نمایش داد و موفق شد خشم پنهانی و خطرناکی را که برای سالها درون جین گری مانده بود به خوبی بروز دهد. ولی دیگر بخشهای فیلم چیزی از یک فاجعه کم ندارد.
شخصیتهای منفی فیلم که موجودهایی فضایی و تغییرشکلدهنده هستند بیمایه و بدون خلاقیت درآمدهاند. از آنها بدتر رهبرشان است که جسیکا چستین نقشش را بازی کرده و اساسا ضدقهرمانی تکبعدی، بدون جذابیت و فراموششدنی است. واقعا چطور ممکن است جسیکا چستین را در نقش منفی فیلمی بیاوریم و کاراکترش انقدر بیبخار و کسلکننده شود؟
ققنوس سیاه به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی کاملا شکست میخورد، و در مقایسه با دیگر فیلمهای مردان ایکس هم به شدت جایگاه ضعیفی دارد. به نظر میرسد هالیوود این روزها به قدری برای ارائهی مضمونهای مورد علاقهی جنبشهای حقوق زنان عجله و شتاب دارد که کمتر به عناصر مهمتر فیلمهایش توجه نشان میدهد. انگار با خودشان میگویند همین که شخصیت اصلی و قهرمان فیلممان یک زن است کافی است و باقی چیزها را بیخیال میشوند.
۱۱. خاستگاه مردان ایکس: ولورین (X-Men Origins: Wolverine)
- سال ساخت: 2009
- کارگردان: گوین هود
ساخت یک اسپینآف از فیلمهای مردان ایکس که تمرکزش روی کاراکتر به شدت محبوب هیو جکمن (ولورین) باشد اصلا ایدهی بدی نیست، اما فیلمی که گوین هود ساخت از خیلی جهات مسیرش را اشتباه رفت. فیلم زیادی خودش را جدی میگرفت و تلاشش برای «جدی» و «تلخ» شدن نتیجهی عکس داد که باعث شد فیلمی زودگذر و بیاثر شود.
در این فیلم وید ویلسون (همان ددپول معروف) با چنان فضاحتی به نمایش در آمد که رایان رینولدز در دو فیلم ددپول تا جایی که میتوانست از خجالتش در آمد. جلوههای ویژهی فیلم کهنه و کماثر بودند و با دیدنش فکر میکردید صحنههای یک بازی کامپیوتری دهه نودی را تماشا میکند. جلوههای بصری فیلم دچار یک مشکل دیگر هم شد. اگر خاطرتان باشد نسخهای از این فیلم در همان روزهای اول اکرانش بیرون آمد که کیفیت نسبتا خوبی داشت، ولی نماهای جلوههای ویژهاش نهایی نشده بودند و مدلهای خام و کارنشده را میتوانستید ببینید.
بدتر از همه، این فیلم مثلا بنا بود «خاستگاه» مردان ایکس باشد و بخشهای ناگفتهای از گذشته را به ما نشان دهد، ولی عملا هیچ قصهی جدید و معمای حلنشدهای را برملا نمیکند و حتی در جاهایی برخلاف روایتهایی که دیده بودیم پیش میرود.
۱۰. مردان ایکس: واپسین پایداری (X-Men: The Last Stand)
- سال ساخت: 2006
- کارگردان: برت راتنر
هیچکس فکرش را نمیکرد فیلمی که با اقتباس از دو خط داستانی جذاب و مهم کمیکهای مردان ایکس (تبدیل جین گری به ققنوس سیاه، و کشف درمانی برای جهشیافتهها) ساخته شده است تا این اندازه بد و ابلهانه در بیاید.
تصویری که فمکه جنسن از ققنوس سیاه نشان داد به اندازهی کافی نامناسب بود، ولی افکتهای کامپیوتری که به چهرهاش اضافه کردند و چشمهای سیاه و خرابیهای مصنوعی اطرافش همه چیز را بدتر میکرد. انتخابها و لحظات بد بسیاری در این فیلم وجود دارند، از جمله کشته شدن یکهویی و بدون زمینهچینی چارلز اگزیویر و خلع قدرتهای مگنیتو.
تعجبی ندارد که فیلمها و پروژههای بعدی ایکسمن جوری عمل کردند که انگار چنین فیلمی هیچوقت ساخته نشده است.
۹. مردان ایکس: آپوکالیپس (X-Men: Apocalypse)
- سال ساخت: 2016
- کارگردان: برایان سینگر
بعضیها شاید از آپوکالیپس خوششان بیاید، چون ایدههای بدی ندارد و دیدن اسکار آیزاک در نقش یک ضدقهرمان خداگونه جالب بود. خدایی که از دوران کهن بیدار میشد و تلویزیون میدید تا با وقایع زمان آشنا شود. ولی باقی عناصر و ابعاد فیلم اصلا چیز جالبی نیست. مثلا مگنیتوی جوان با بازی مایکل فسبندر، شخصیتی که خودش از بازماندگان هولوکاست است، به تحریک آپوکالیپس (آیزاک) متقاعد میشود که آشوویتس را نابود کند. یا میستیک (جنیفر لارنس) که عملا هیچ کاری خاصی نمیکند و فقط الکی گریمش کردهاند تا آبی شود و پوست ویژهی میستیک را داشته باشد. تمام جلوههای ویژهی گرانقیمت و عظیم فیلم هم مثلا قرار بوده است تلاش آپوکالیپس را برای نابودی زمین نشان دهد، ولی به قدری ابتدایی و غیردراماتیک صحنهپردازی شدهاند که حس میکنید کودکی مشغول خرابکاری با لگوهایش است.
فرصتسوزی دیگری برای دنیای ایکسمن که میتوانست فیلم خیلی بهتری باشد.
۸. مردان ایکس (X-Men)
- سال ساخت: 2000
- کارگردان: برایان سینگر
اگر این فیلم موفق نمیشد و جواب نمیداد، هیچکدام از آثار این فهرست ساخته نمیشد. بعد از گذشت بیست سال از اکرانش، هنوز هم جذابیتهایش را حفظ کرده است؛ ایان مککلین در نقش مگنیتو جذاب و دیدنی و باحال است، هیو جکمن را با همان دقایق اولیهی حضورش در فیلم به عنوان ستارهای قدرتمند و محبوبترین ایکسمن میشناسیم، و مضمون اصلی فیلم دربارهی اقلیت تحت فشاری که باید بین مصالحه با نیروی سرکوب یا نابودی آن، یکی را انتخاب کند، در این دوره و زمانه هنوز هم به روز و درگیرکننده است.
ولی با همهی نکات مثبتش، فیلم لحظات اغراقشده زیاد دارد و جلوههای ویژهاش در مواردی خوب به سرانجام نرسیده است.
۷. ددپول (Deadpool)
- سال ساخت: 2016
- کارگردان: تیم میلر
ساخته شدن این فیلم ابرقهرمانی مفرح و بامزه که خلاف جهت مردان ایکس و کلا تمام فیلمهای ابرقهرمانی شنا میکند، در دنیایی که همه چیزش را زیادی جدی میگیرد لازم و ضروری بود. نقش ددپول انگار تمام و کمال برای رایان رینولدز خلق شده است و او از تمام لحظاتش در این فیلم نهایت لذت را میبرد. ددپول شور و شعفی با خودش و اعمالش به دنیای ابرقهرمانها آورد که قابل انکار نیست. به تمام کلیشهها و قواعد این ژانر پشت پا میزند و هرچیزی را که دیگران جدی گرفتهاند، به باد تمسخر میگیرد و یادمان میآورد خود دنیا چیز چندان جدی و سفت و سختی نیست، چه برسد به فیلمهای ابرقهرمانی و کلا سینما.
ولی این بامزگی و سرحالی ددپول یک ور منفی هم دارد. گاهی اوقات حس میکنید برای خنده گرفتن یا در آوردن شوخیها زیادی تلاش میکند و همین از اثرگذاری و بامزگی لحظات میکاهد.
ددپول با هزینهای به مراتب کمتر از دیگر فیلمهای ابرقهرمانی ساخته شد و با وجود درجهبندی بزرگسالش، فروش خیلی خوبی کرد و راهش برای ساخت دنبالههای بعدی باز شد. این ثابت میکند که میتوان اثری غیرمتعارف ساخت و همهی فرمولها را زیر و رو کرد، و باز هم به موفقیت رسید.
۶. وولورین (The Wolverine)
- سال ساخت: 2013
- کارگردان: جیمز منگولد
دو سوم اول این فیلم همه چیز تقریبا عالی پیش میرود. ولورین از حاشیهی امن خودش بیرون میرود و وارد دنیایی ناآشنا شبیه تریلرهای علمیتخیلی ژاپنی میشود، دنیایی مملو از قطارهای سریع، خلافکارهای یاکوزا و نینجاهای شمشیر به دست. حضور ولورین در یک دنیای غریبه و ناشناس این فرصت را به مخاطب میدهد تا ببیند او چقدر با خودش و درونیاتش بیگانه است. جیمز منگولد با کنار گذاشتن برخی عناصر فیلمهای ابرقهرمانی، ماهیتی زمینیتر و ملموستر به این فیلم بخشید تا حسرتها و ناراحتیهای این ابرقهرمان را به ما نشان دهد.
برای همین، یک سوم پایانی کمی توی ذوق میزند. در نیم ساعت آخر و نبرد نهایی ولورین و ضدقهرمانی که در ابتدا ضد قهرمان نبود، باز هم با کلیشههای ابرقهرمانی و لحظات اکشن و جلوههای ویژهی زیاد از حد طرف هستیم. ولی آنطور که بعدا مشخص شد، گویا منگولد و هیو جکمن با این فیلم فقط داشتند خودشان را گرم میکردند تا برگهای برندهشان را در آینده رو کنند.
۵. ددپول ۲ (Deadpool 2)
- سال ساخت: 2018
- کارگردان: دیوید لیچ
فیلمی بزرگتر، جسورانهتر و اکشنتر از قسمت اول. در همان ابتدای فیلم، ددپول حس میکند شخصیت و داستانش فاقد عمق دراماتیک است، به خاطر همین نامزدش کشته میشود تا ددپول بتواند پسزمینهی تراژیک داشته باشد.
ولی چیزی که باعث شد ددپول ۲ فیلم بهتری باشد، شوخیهای بامزهتر و لحظات حسی بهتر بود. بخش زیادی از پیشرفت شوخیهای فیلم مدیون ایکس فورس، تیمی از جهشیافتهها بود که ددپول جذبشان میکرد و کنار هم قرارشان میداد. بخش احساسات فیلم هم به خاطر حضور جولین دنیسون در نقش راسل بود، یک جهشیافتهی نوجوان که در پرورشگاه بزرگ شده است و بدرفتاریهایی که در آنجا دیده، او را سمت منفی شدن سوق داده.
جاش برولین در نقش مردی ظاهر شده است که از آینده آمده و بخشی از اعضای بدنش مکانیکی است. ولی انگار از تمام پتانسیلهایش در این فیلم استفاده نشده و به نظر میرسد برای فیلمهای بعدی ددپول برنامه داشته باشند.
۴. ایکس ۲ (X2)
- سال ساخت: 2003
- کارگردان: برایان سینگر
دومین فیلم ایکسمن از هر لحاظ قدم بزرگی برای فیلمهای ابرقهرمانی به حساب میآمد و در همان دقایق ابتدایی به مخاطبش میگفت با فیلمی جنجالی طرف است. در افتتاحیهی ایکس۲ نایتکرالر که قابلیت تلپورت شدن دارد، به کاخ سفید یورش میبرد تا رئیس جمهور آمریکا را ترور کند.
لحظات نفسگیر و دیدنی شبیه این در ایکسمن ۲ کم نیستند؛ مثل زمانی که مگنیتو برای فرار از زندان پلاستیکیاش، از خون نگهبان آهن بیرون میکشد و به ذراتش شکل میدهد تا سلاحی برای گریز او شوند. یا وقتی آیسمن (شان اشمور) به پدر و مادرش میگوید که جهشیافته است.
در این قسمت برای اولین بار میدیدیم که مگنیتو و چارلز بعد از سالها اختلاف را کنار میگذارند و علیه دشمنی مشترک (ویلیام استایکر با بازی برایان کاکس) متحد میشوند که قصد دارد تمام جهشیافتههای دنیا را نابود کند. ایکس۲ شاید در پردهی سوم و گرهگشایی نهایی مثل نیمهی اولش خوب عمل نکند، ولی فیلم مهم و تأثیرگذاری است و آثار ابرقهرمانی امروزی تا حدودی جایگاهشان را مدیون آن هستند، چرا که به همه نشان داد چه قصههای عمیق و چندلایهای در کمیکها وجود دارد و هالیوود را به فکر وا داشت تا در نهایت سرمایههای کلان خود را روی اقتباسهایی بیشتر و بزرگتر و گستردهتر بگذارد.
۳. مردان ایکس: کلاس اول (X-Men: First Class)
- سال ساخت: 2011
- کارگردان: متیو وان
ساخت فیلمهای پیشدرآمد ریسک زیادی دارد و احتمال شکست خوردنشان زیاد است، ولی «ایکسمن: کلاس اول» به دلیل یکی از نقصهای دنیای ایکسمن، فیلم موفقی شد؛ اینکه جهانشان کاملا مشترک و وابسته به هم نیست و اگر همه را دنبال هم ببینید، حس میکنید هرکدام در زمینهای ساز خودش را میزند. این به متیو وان فرصت داد تا دنیای شخصی خودش را در این فیلم بسازد و روایتی متناسب با قصهای که داشت تعریف کند. برای همین به جای اینکه مدام فکر کنیم از نظر منطق زمانی و ترتیب وقایع، کلاس اول در کجای ایکسمن قرار میگیرد، میتوانیم از دیدن آن به عنوان یک فیلم مستقل لذت ببریم.
در اینجا چارلز اگزیویر با بازی جیمز مکآوی، جوانی پرانرژی است که تازه از آکسفورد فارغالتحصیل شده است و اریک لنشر (مگنیتو) با نقشآفرینی مایکل فسبندر هم جوانی سرسخت و بیرحم است که برای انتقام، به دنبال نازیها افتاده. رابطهی بین فسبندر و مکآوی واقعا زیبا و دیدنی به تصویر کشده شده است و با همان اولین دیدارشان مطمئن میشوید که هردو برای نقشهایشان عالی انتخاب شدهاند. رقابت/رفاقتی که تا دههها بعد ادامه پیدا میکند، جرقهاش در لحظاتی که در این فیلم میبینیم زده میشود. باقی بازیگران هم اجرایی دیدنی به نمایش گذاشتهاند، از جمله جنیفر لارنس که در آن زمان هنوز به شهرت امروزش نرسیده بود.
کلاس اول در زمینهی شخصیتهای منفی هم خوب عمل کرده است و انتخاب کوین بیکن در نقش سباستین شا، دانشمندی نازی که اریک لنشر را به مگنیتو تبدیل میکند، نتیجهی خیلی خوبی داده است.
۲. مردان ایکس: روزهای گذشتهی آینده (X-Men: Days of Future Past)
- سال ساخت: 2014
- کارگردان: برایان سینگر
حالا که به عقب برمیگردیم، به نظر میرسد روزهای گذشتهی آینده میتوانست گزینهی خوبی برای پایانبندی مجموعهفیلمهای ایکسمن باشد. یک حماسهی پر و پیمان دربارهی سفر در زمان که بازیگران کلاس اول و ایکسمن ۱ را کنار هم میآورد تا به کمک هم از شکلگیری آیندهای سراسر مرگ و تاریکی جلوگیری کنند. در این فیلم صحنهای دیدنی و بهیادماندنی حضور دارد؛ همان سکانس معروف کوییکسیلور که برای نجات ولورین و مگنیتو و چارلز، با سرعت خارقالعادهاش میشتابد و ما اطراف را از زاویه نگاه او میبینیم، که همه چیز انگار منجمد شده است و در برابر سرعت شگفتانگیز او، با کندترین حالت خود میگذرد. مگنیتو هم که یک استادیوم را از جا میکند و مقابل کاخ سفید فرود میآورد و همه میبینند چه کارهای عظیمی از او ساخته است.
پیتر دینکلج، ستارهی سریال «بازی تاج و تخت» در اینجا نقش دانشمندی را بازی میکند که با اختراع رباتهایی هوشمند، تهدیدی برای انسانها و جهشیافتهها میشود. ولی قهرمان اصلی فیلم میستیک (جنیفر لارنس) است که سفری را از انتقام تا بخشش و رستگاری طی میکند و در نهایت جان رئیس جمهور ریچارد نیکسون را هم نجات میدهد.
دیگر از یک فیلم ایکسمن چه میخواهید؟
۱. لوگان (Logan)
- سال ساخت: 2017
- کارگردان: جیمز منگولد
آخرین حضور هیو جکمن در نقش ولورین از بسیاری جهات با بقیهی فیلمهای مردان ایکسمتفاوت است. بعد از ددپول این دومین فیلم مجموعه بود که درجهی بزرگسال گرفت و خشونت و جدیتی روی فیلم حاکم بود که نشان میداد اگر قید و بندهای دست و پا گیر و خشونتهای بدون خون پیجی ۱۳ نباشد، فیلمهای ابرقهرمانی چقدر تأثیرگذارتر میشوند. جیمز منگولد که بعد از ولورین باری دیگر با هیو جکمن همکاری میکرد، لوگان را به شکل یک وسترن مدرن ساخت. حالا ولورین را شکسته و زخمخورده میدیدیم که اسیر حسرت و پشیمانی است و سعی میکند گذشتهاش را فراموش کند، در حالی که برخلاف میلش سمت آیندهای وحشتناکتر میرود. بیدلیل نیست که منگولد، اسکات فرنک و مایکل گرین برای این فیلم نامزد اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی شدند.
در کنار لوگان، چارلز را نیز میبینیم که حالا پیر و فرتوت و زمینگیر شده و نیازمند نگهداری است.
بعد از این فیلم تلخ و تأثیرگذار که تا حدودی راه را برای فیلمهایی مثل «جوکر» تاد فیلیپس و سریال «واچمن» اچبیاو باز کرد، دیگر راه بازگشتی برای ایکسمن وجود نداشت و انگار به حد نهایی خودش رسید. باید امیدوار باشیم که دیزنی برای حضور کاراکترهای مردان ایکس در جهان سینمایی مارول برنامههای خوبی داشته باشد و از بهترین عناصر این مجموعهفیلمها بهره ببرد.
منبع: variety
۱۳ – جهش یافته های جدید (۲۰۲۰)
۱۲ – خاستگاه مردان ایکس : ولورین (۲۰۰۹)
۱۱ – مردان ایکس : آخرین ایستادگی (۲۰۰۶)
۱۰ – مردان ایکس : ققنوس تاریک (۲۰۱۹)
۹ – مردان ایکس : آخرالزمان (۲۰۱۶)
۸ – مردان ایکس (۲۰۰۰)
۷ – ددپول (۲۰۱۶)
۶ – ولورین (۲۰۱۳)
۵ – ددپول ۲ (۲۰۱۸)
۴ – مردان ایکس : مردان متحد (۲۰۰۳)
۳ – مردان ایکس : کلاس اول (۲۰۱۱)
۲ – مردان ایکس : روزهای گذشته آینده (۲۰۱۴)
۱ – لوگان (۲۰۱۷)
رو های گذشته اینده دیدم خیلی رومن تاثیر گذاشت واقعا عالی بود. گفتم الان میام میبینم سایت ها تا تونستن بد بیرا بار فیلم کردن دیدم نه واقعا عالی بودهسایت ها هم خوب گفتن بهش.(اخه سر قضیه فیلم ونوم همینجور شده بود)
سه قسمت لوگان_وولورین از تمام فیلمای این مجموعه جذاب تر بودن و شخصیت لوگان توی مجموعه آشفته و درهم ایکس من خیلی حیف شد ، من حتی طراحی شخصیت چارلز اگزیرور روهم م خیلی دوست داشتم اما اتفاقات ضد و نقیض مجموعه همه چیزو انگار به بازی و سخره گرفته بود . نظر شخصی خودم : ددپولو اصلا دوست نداشتم یه لوس پرحرف که برای بانمک بودن دست به دامن شوخی های غلیظ و رکیک و متعدد جنسی بود .
وقتی توی یک فیلم اونچه که بیشتر خودشو نشون میده پیرامون حواشی جنسی میگرده نشان ضعفشه ، از سایر جذابیتا نتونستن استفاده کنن ، اصلا ددپول یک اتفاق نامربوط و احمقانه توی ایکس من بود .
سلام خیلی ممنون از آقای شجاعی چون همچین مقاله ای لازم بود هر چند کاملا موافق نیستم وای در کل مقاله خوبی بود
فیلم لوگان به نظرم بهترین فیلم کمیک بوکی عه و با اختلاف از دارک نایت و اند گیم بهتره از دکوپاژ عالی تا داستان و شخصیت پردازی شگفت انگیز
چیزی که برام جالبه رشد آقای جیمز منگولد
بعضی از کارگردان ها نثل نولان و تارانتینو از همون فیلم اول در حال ساختن شاهکارن بعضی ها هم مثل آقای منگولد اول کارای بد و حتی افتضاح میسازن اما بعد کم کم یاد میگیرن اشتباهاتشون رو درست میکنن و بعد میان شاهکاری مثل لوگان و فیلم نسبتا خوبی مثل فورد علیه فراری میسازن
خلاصه که این دومین مقاله ای بود که از این سایت خوندم و اولین مقاله ای که ارزش خوندن داشت
اون قبلیه خیلی فاجعه بود که درمورد برتری دیسی از مارول بود
حتی عنوانش هم آدم رو به خنده می اندازه
البته شما متخصص و منتقد فیلم هستید ولی من ققنپس سیاه را از همه فیلمهای ایکس من بیشتر دوست دارم.
ققنوس سیاه از امه بدتر بود