از تام و جری تا ماتریکس؛ بدترین فیلمهای سال ۲۰۲۱
صنعت سینما در سال ۲۰۲۱ نیز تحتتاثیر کرونا ویروس قرار داشت اما شاهد اکران و عرضهی فیلمهای قابلتوجهی بودیم، از آثار شاخصی همچون «قدرت سگ»، «بلفاست»، «داستان وست ساید» و «لیکریش پیتزا» تا عناوین تجاری خوشساختی همانند «زمانی برای مردن نیست»، «جوخه انتحار»، «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» و «تلماسه». با این وجود، همهی آثار اکران شده به صورت سنتی یا دیجیتالی، موفق ظاهر نشدند. بعضی از فیلمهای بزرگ و موردانتظار، تقریبا همهی طرفداران را ناامید کردند و بعضی دیگر، از نظر فنی یا داستانی به شدت ضعیف بودند. بدترین فیلمهای سال ۲۰۲۱ که در ادامه به آنها میپردازیم، ادعاهای بزرگی ندارند اما حتی اگر نگاه خوشبینانهای به آنها داشته باشیم، باز هم باید اقرار کنیم سرگرمکننده نیستند و گاهی به شعور مخاطب توهین میکنند.
بدیهی است که چنین فهرستی نتواند همه را راضی کند و احتمال دارد بعضی از این فیلمها را دوست داشته باشید و حتی از تماشای آنها لذت برده باشید اما واقعیت این است که از نگاه اکثریت، ضعیف در نظر گرفته میشوند و حرف تازهای برای گفتن ندارند. هر ساله فیلمهای بدی در دسترس قرار میگیرد که تماشای آنها، مساوی است با هدر رفتن انرژی و وقت شما؛ در نتیجه توصیهی ما این است که تا حد ممکن از آنها دوری کنید.
۲۵- رستاخیزهای ماتریکس (The Matrix Resurrections)
- کارگردان: لانا واچوفسکی
- بازیگران: کیانو ریوز، کری-ان ماس، یحیی عبدالمتین دوم، جسیکا هنویک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۴ از ۱۰۰
رستاخیزهای ماتریکس را اگر به چشم یک اثر مستقل نگاه کنیم، شاید آنقدرها هم بد نباشد یا حداقل در فهرست بدترین فیلمهای سال ۲۰۲۱ قرار نگیرد اما متاسفانه به دلیل ارتباط مستقیمی که با نسخههای پیشین دارد، چنین کاری امکانپذیر نیست. و کافی است فیلم را با قسمت اول که نزدیک به ۲۳ سال قبل به نمایش درآمد، مقایسه کنید تا متوجه شوید چرا طرفداران را ناامید کرده است.
داستان پیرامون «نئو» (کیانو ریوز) اتفاق میافتد که یک بازیساز موفق به حساب میآید و برای یکی از استودیوهای شرکت برادران وارنر، بازی طراحی میکند. او یک سهگانه به نام «ماتریکس» ساخته که طرفداران زیادی دارد و حالا به اجبار، قرار است قسمت چهارم آن را بسازد. شرایط زمانی عوض میشود که «مورفئوس» (یحیی عبدالمتین دوم) از دنیای بازیهای ماتریکس، به دنیای نئو میآید و به او میگوید زندگیاش یک دروغ بزرگ است و با مصرف قرص قرمز، میتواند حقیقت را ببیند.
رستاخیزهای ماتریکس یک فیلم غیرضروری است که هیچ چیز به قسمتهای پیشین اضافه نمیکند و لانا واچوفسکی آن را به محفلی برای ارجاعات فرامتنی تبدیل کرده است تا عدم علاقهاش به ادامه دادن این مجموعه را یادآور شود. لحظات زیادی در فیلم وجود دارد که احساس میکنید لانا واچوفسکی به خستگی مزمن دچار است و میخواهد هرچه سریعتر ماتریکس ۴ را بسازد و به زندگی شخصیاش بازگردد.
اما شاید بدترین بخش فیلم، سکانسهای اکشن آن باشد که حتی از نسخهی سال ۱۹۹۹ عقبتر است و هیچ جذابیتی ندارد. رستاخیزهای ماتریکس اکثر امضاهای مجموعه را کنار گذاشته و فقط نام این مجموعه را یدک میکشد تا بفروشد (که در این زمینه هم شکست خورد). شاید حالا بهترین زمان باشد که پروندهی این سری فیلم محبوب برای همیشه بسته و بایگانی شود.
۲۴- جنوب بهشت (South of Heaven)
- کارگردان: هارون کشالس
- بازیگران: جیسون سودیکیس، اوانجلین لیلی، مایک کولتر، شیا ویگهام
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۴ از ۱۰۰
اتفاق خوشایندی است که گاهی بازیگران کمدی را در نقشهای جدی ببینیم اما این ترفند همیشه جواب نمیدهد؛ به همین دلیل است که برای هر «ویل هانتینگ خوب»، فیلمی شبیه به «جنوب بهشت» داریم؛ یک ملودرام قابلپیشبینی و نامتوازن که جیسون سودیکیس را در نقش اصلی دارد.
این بازیگر برندهی جایزهی اِمی، نقش «جیمی ری» را ایفا میکند، یک مرد خوشرفتار و مهربان که زندگیاش با آدمهای بد گره میخورد. جیمی برای سرقت مسلحانه، بیش از یک دهه زندانی میشود تا اینکه به او اطلاع میدهند عشق زندگیاش، «اَنی» (اوانجلین لیلی) به سرطان مبتلا شده است. اَنی تنها یک سال دیگر فرصت زندگی کردن دارد و جیمی قسم میخورد تا پس از آزادی مشروط، بهترین سال زندگی همسرش را رقم بزند اما افسر آزادی مشروط او، «اشمیت» (شیا ویگهام) نقشههای پلیدانهی دیگری برای جیمی دارد.
ایدهی اولیه فیلم شاید جالب باشد اما جنوب بهشت سریعا به یک تریلر معمولی تبدیل میشود که بر مبنای کلیشهها استور است. جیمی ناخواسته به سوی جرم و جنایت سوق داده میشود و یک گنگستر به نام «پرایس» (مایک کولتر) نیز در جستجوی او است. هنگامی که پرایس نامزدِ در حال مرگ جیمی را تهدید میکند، او قهرمانانه از هر کسی که در مسیر بازپسگیری دخترک قرار دارد، رد میشود تا به اَنی برسد. اما چیزی که باعث میشود چیزی به نام تعلیق در فیلم وجود نداشته باشد، نیشخندی است که همواره روی صورت جیسون سودیکیس دیده میشود. گویی او ماجراها را چندان جدی نمیگیرد و فیلم را به چشم کمدی میبیند.
در نقد نیویورک تایمز آمده است: «یک نقشآفرینی خود کمبینانه، دستپاچه و همراه با لبخندهای کوچک که توجهِ مخاطب را گدایی میکند، حتی با اینکه جیمی یکی از پس دیگری، تصمیمات مضحکی میگیرد». البته جیسون سودیکیس را نباید مقصر اصلی بدانیم، فیلمنامه هم افتضاح است.
شخصیت اَنی که به سرطان دچار است و باید شرایط پریشانکنندهای داشته باشد، در اکثر دقایق پرانرژی و مسرور به نظر میرسد. داستان با تکیه بر اتفاقات تصادفی احمقانه پیش میرود و فیلمساز نتوانسته لحن جدی فیلم را حفظ کند. این فیلم ظاهرا آنقدر مسیر جنوب بهشت را ادامه داده که از مدار خارج شده است.
۲۳- قرنطینه (Locked Down)
- کارگردان: داگ لیمان
- بازیگران: ان هتوی، چیویتل اجیوفور، بن استیلر، لیلی جیمز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۴۲ از ۱۰۰
با شیوع کرونا ویروس، بدیهی بود فیلمهایی از راه برسند که اتفاقاتشان در همین دوران رخ میدهد؛ اما برای هر «میزبان» (که از آثار ترسناک خوب سال ۲۰۲۰ بود)، یک فاجعه همانند «قرنطینه» وجود دارد. ما با یک فیلم نیمه سرقت، نیمه درامِ عاشقانه روبرو هستیم که داستان «لیندا» (ان هتوی) و «پکستون» (چیویتل اجیوفور) را دنبال میکند که به دلیل محدودیتهای ایجاد شده از سوی کرونا ویروس در لندن، نتوانستهاند طلاق خود را قطعی کنند.
آنها که به اجبار با یکدیگر هستند، تصمیم میگیرند یک سرقت شجاعانه از یک جواهرفروشی را ترتیب دهند تا حداقل ثروتمند شوند. برنامه این است که لیندا و پکستون، یک الماس ۴ میلیون دلاری را بدزدند، نصف پول را به «سرویس سلامت همگانی» بدهند؛ بعد جدا شوند و زندگی تازهای را آغاز کنند.
البته بدیهی است که سرقت مذکور باعث میشود تا این زوج به یکدیگر نزدیک شوند. نویسنده، «استیون نایت» و کارگردان، داگ لیمان، در نهایت به شما میگویند که شخصیتهای اصلی از خانهنشینی در دوران کرونا استفاده خواهند کرد تا دوباره عاشق شوند و فصل تازهای را برای زندگی خود آغاز کنند اما واقعیت این است که چنین پیامهایی شوخی به نظر میرسند.
ان هتوی و چیویتل اجیوفور حداکثر تلاش خود را کردهاند اما تمرکز بیش از حد فیلم روی زندگی در قرنطینه، باعث شده تا اِلمانهای مرتبط با داستان سرقت، در اکثر دقایق به حاشیه بروند. هر ایدهای که سازندگان داشتهاند، جواب نداده است و با یک فیلم خنثی و بیمعنی روبرو هستیم که نمیدانیم اصلا چرا وجود دارد. نیویورک تایمز فیلم را «یک اشتباه مشمئز کننده» توصیف کرده است.
ناامیدکنندهترین اتفاق، حضور داگ لیمان در پشت دوربین است که با «لبه فردا» نشان داد فیلمساز شاخصی است اما متاسفانه قرنطینه و «هرجومرج گام برمیدارد» (که هر دو در سال ۲۰۲۱ به نمایش درآمدند) شاید باعث شوند تا کیفیت بالای لبه فردا را یک تصادف بدانیم.
۲۲- هالووین میکشد (Halloween Kills)
- کارگردان: دیوید گوردون گرین
- بازیگران: جیمی لی کرتیس، جودی گریر، آندی ماتیچاک، آنتونی مایکل هال
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۲ از ۱۰۰
«هالووین» (۲۰۱۸) ساختهی دیوید گوردون گرین، آغاز تازهای برای این مجموعه بود که در گیشه موفق ظاهر شد و نقدهای مثبت زیادی دریافت کرد. این فیلم، همهی دنبالههای فراموششدنی نسخهی اصلی سال ۱۹۷۸ را نادیده گرفت و داستان «لوری استرود» (جیمی لی کرتیس) را مستقیما ادامه داد. منتقدان فیلم را دوست داشتند اما چنین چیزی را نمیتوانیم در رابطه با هالووین میکشد بگوییم، یک دنبالهی ملالآور و معمولی که باعث میشود امیدی به قسمت سوم (که ظاهرا در راه است) هم نداشته باشیم.
فیلم، اتفاقات قسمت قبل را ادامه میدهد؛ جایی که لوری، «مایکل مایرز» را در زیرزمین خانه زندانی کرد و سپس آن را به آتش کشید. مایرز راهی برای فرار ندارد تا اینکه آتشنشانها از راه میرسند و او را نجات میدهند (و مسلما همهی آن کشته میشوند).
مایرز مطابق معمول، در جستجوی لوری است تا او را به قتل برساند اما در نهایت (خطر اسپویل)، از سوی گروهی که «تامی» (آنتونی مایکل هال) تشکیل داده است، مورد حمله قرار میگیرد. او چندین گلوله و چاقو میخورد و بلاهایی بر سر او نازل میشود که هیچ انسان فناپذیری نمیتواند از آنها جان سالم به در ببرد. اما مایرز زنده میماند و همانند پلیس آهنی، بلند میشود و به کشتار ادامه میدهد.
پایان فیلم به طور همزمان، گیجکننده و ناامیدکننده است و تایید میکند که قدرتِ مایکل مایرز از یک منبع فراطبیعی سرچشمه میگیرد. لوری که روی تخت بیمارستان دراز کشیده است، میگوید: «او هرچه بیشتر آدم بکشد، بیشتر به چیزی تبدیل میشود که قابل شکست دادن نیست». بعضی از دنبالههای پیشین هالووین، چنین مسیری را رفته بودند اما حقیقتا کسی انتظار نداشت دیوید گوردون گرین هم بخواهد این ایدهی نخنماشده را تکرار کند.
اینکه مایکل فناناپذیر است، یعنی شانه خالی کردن از زیر مشکلات داستان و تبدیل کردن فیلم به یک تبلیغ کوتاه برای قسمت سوم. هالووین میکشد در زمینهی ترساندن هم به کلی ناتوان است.
۲۱- تام و جری (Tom and Jerry)
- کارگردان: تیم استوری
- بازیگران: کلویی گریس مورتس، مایکل پنیا، کالین جست، کن جیونگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۱ از ۱۰۰
با موفقیت «کارآگاه پیکاچو» (۲۰۱۹) و «سونیک خارپشت» (۲۰۲۰)، استودیوها به این نتیجه رسیدند که تقاضا برای فیلمهای لایواکشن با حضور شخصیتهای سیجیآی کارتونی، همچنان بالا است؛ تام و جری با همین رویکرد ساخته شد اما نتوانست به موفقیتی برسد.
با اینکه مخاطب هدف فیلم، کودکان هستند و همانند دو اثر فوق، خود را جدی نمیگیرد اما هیچ دلیلی به مخاطب نوجوان یا بزرگسالان نمیدهد که آن را انتها تماشا کند. اکثر انیمیشنهای سالهای اخیر (خصوصا محصولات پیکسار)، معمولا نیمنگاهی به مخاطب بزرگسال دارند اما «تیم استوری» صرفا فیلمی ساخته که کمتر کسی میتواند از آن لذت ببرد یا حداقل خاطرهای از گذشته برایش زنده شود. کیفیت شخصیتهای انیمیشنی شاید قابل قبول باشد اما فیلمنامهی ضعیف اثر، جذابیتها را کاهش داده و حتی بازیگران مستعد هم فرصتی برای خودنمایی ندارند.
داستان در یک هتل بزرگ، در منطقهی منهتن نیویورک اتفاق میافتد؛ جایی که جری زندگی میکند. بهزودی قرار است یک جشن عروسی در این هتل برگزار شود و از آنجایی که حضور یک موش، میتواند همه چیز را خراب کند، کارمند جدید هتل، «کایلا» (کلویی گریس مورتس) پیشنهاد میدهد از تام برای گیر انداختن جری استفاده کنند. ماموریت به دام انداختن جری، مطابق برنامه پیش نمیرود و جشن عروسی خراب میشود؛ مسلما پس از آن، شخصیتها باید همه چیز را درست کنند تا در نهایت این عروسی برگزار شود. همراه با این اتفاقات، تعدادی موسیقی هیپهاپ گوشخراش هم پخش میشود که هیچ سنخیتی با فضای کودکانهی اثر ندارند.
روزنامه تلگراف در توصیف تام و جری نوشته است: «فیلم با سه کبوترِ رپر آغاز و پس از آن وارد سراشیبی میشود». مایکل پنیا، کالین جست و کن جیونگ در نقشهای فرعی حضور دارند اما بامزگیهای آنها هم نمیتواند این فیلم را نجات دهد.
۲۰- ایون هنسن عزیز (Dear Evan Hansen)
- کارگردان: استیون شباسکی
- بازیگران: بن پلت، جولیان مور، کِیتلین دیور، ایمی آدامز
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۰ از ۱۰۰
بعضی اوقات، یک اثر تئاتری درجه یک، به دنیای سینما میآید و به کلی تاثیرگذاریاش را از دست میدهد. فیلم در رابطه با یک جوان ۱۷ ساله به نام «ایون» (بن پلت) است که از اضطراب اجتماعی رنج میبرد و روانشناس به او گفته است باید برای خودش نامه بنویسد. ایون این کار را انجام میدهد و در نوشتههایش از علاقهاش به «زوئی» (کِیتلین دیور) میگوید. برادر زوئی، «کانر» (کولتون رایان) یکی از این نامهها را پیدا و مدتی بعد خودکشی میکند.
پس از مرگ کانر، همه فکر میکنند او قصد داشته این نامه را برای ایون ارسال کند و ایون به جای گفتن حقیقت، داستانی دروغین از دوستیشان ابداع میکند. با این کار، والدین کانر به او اجازه میدهند تا به زوئی نزدیکتر شود.
ترسیم چنین شخصیتی چندان سخت نیست، زیرا حتی روی کاغذ هم برای اکثر مخاطبان قابل درک است: یک جوان تنها و منزوی که سرنوشت او را به مسیر تازهای برده و حالا حاضر است دروغ بگوید و هر کاری انجام دهد تا مشکلات روحیاش را بهتر مدیریت کند و شاید به عشق برسد. مشکل اما بازی مصنوعی بن پلت است که اتفاقا در نسخهی تئاتری هم این نقش را ایفا کرده بود اما در نسخهی سینمایی، هیچ جذابیتی ندارد و حتی نتوانسته چنین شخصیت قابل درکی را به درستی ارائه دهد. پلت شاید روی صحنهی تئاتر عالی باشد اما اینجا، خنثی و بیمزه است.
موسیقیهای استفاده شده در فیلم، همانند نسخهی تئاتری جواب ندادهاند و به فضاسازی اثر کمکی نمیکنند. روزنامه شیکاگو سان-تایمز در این رابطه نوشته است: «آهنگهای شاد و یک خط داستانی سنگین در رابطه با خودکشی نوجوانان، ترکیب خجالتآور و آزاردهندهای است».
۱۹- خانواده آدامز ۲ (The Addams Family 2)
- کارگردان: کنراد ورنن، گرگ تیرنان
- صداپیشگان: اسکار آیزاک، شارلیز ترون، کلویی گریس مورتس، نیک کرول
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۰ از ۱۰۰
قسمت اول خانواده آدامز در سال ۲۰۱۹ اکران شد و خیلی زود از یادها رفت. برگ برندهی این انیمیشن، تیم صداپیشگی آن بود که شامل اسکار ایزاک، شارلیز ترون، بت میدلر، فین ولفهارد، کلویی گریس مورتس، نیک کرول و به دلایل نامعلومی، اسنوپ داگ میشد. این بازسازی کودکانه از مجموعهی کلاسیک و خاطرهانگیزِ خانواده آدامز چندان محبوب منتقدان نبود اما با توجه به بودجهی ساخت پایین و با تکیه بر عنصر نوستاژی، به فروش خیرهکنندهای در گیشه رسید.
قسمت دوم سریعا تایید شد و صداپیشگان مشهور قسمت اول، در این نسخه هم حضور دارند اما حتی استعدادهای آن کافی نیست تا این انیمیشن سطحی و فراموششدنی را نجات دهد. خانواده آدامز ۲ از آن آثاری است که تنها اعضای همین خانواده میتوانند آن را تحمل کنند، زیرا شکنجه است!
در داستان این قسمت (که کاملا مستقل به حساب میآید)، «گومز» (اسکار ایزاک) یک سفر جادهای را برای خانواده تدارک میبیند تا فرزندانش با او و همسرش، احساس نزدیکی بیشتری کنند. فیلم، چهار نویسنده دارد (از جمله «دن هرناندز» و «بنجی سمیت») اما از یک داستان سطحی بهره میبرد و حتی طنز درستی ندارد تا در پایان، طرفداران قدیمی مجموعه را هم ناامید کند. مجله امپایر در نقد این انیمیشن نوشته است: «شخصیتهایی که ادعا میکنند عجیب بودن خوب است، در این فیلم ۹۳ دقیقهای ملالانگیز، هیچ کار عجیب یا متفاوتی انجام نمیدهند».
۱۸- رزیدنت ایول: به راکون سیتی خوش آمدید (Resident Evil: Welcome to Raccoon City)
- کارگردان: یوهانس رابرتس
- بازیگران: کایا اسکودلاریو، هانا جان کامن، رابی امل، اون جوگیا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۰ از ۱۰۰
«به راکون سیتی خوش آمدید» بدون هیاهو و تبلیغات فراوان اکران شد که نشان میدهد حتی استودیوی سازنده هم میدانست نباید روی آن حساب باز کند. یوهانس رابرتس در گفتگو با وبسایت پولیگان ادعا کرده بود که میخواهد «رزیدنت ایول را دوباره ترسناک کند» اما در فیلمی که ساخته است، خبری از ترس نیست. البته در مقایسه با اقتباسهای قبلی ساختهی «پل دبلیو. اس. اندرسون»، راکون سیتی قطعا به بازیها نزدیکتر است.
این بازسازی جدید، داستان دو قسمت اول سری بازی رزیدنت ایول را اقتباس کرده است و هرکسی که با آنها آشنایی دارد، میتواند معدود لحظات ترسناک این فیلم را پیشبینی کند، از جمله حضور «لیکر». رابرتس همچنین در گفتگو با وبسایت آیجیان به این نکته اشاره کرده که از زاویه دوربین ثابت بازیهای کلاسیک دههی ۹۰ میلادی در این فیلم تقلید کرده است. چنین رویکردی شاید کمی نوستالژی ایجاد کند اما برای فیلمی که در سال ۲۰۲۱ ساخته شده است، چندان جواب نمیدهد.
یوهانس رابرتس اهمیت ویژهای به راکون سیتی داده است تا آن را تبدیل به یکی از شخصیتها کند اما متاسفانه، این شهر تنها شخصیت جذاب فیلم است. «کریس و کِلِر ردفیلد» در کنار دیگر شخصیتهای محبوب مجموعه، سطحیتر از آن هستند که بتوان درکشان کرد. فیلمنامه هم وضعیت بسیار بدی دارد و سازندگان موفق نشدهاند دو داستان مختلف را به خوبی با یکدیگر تلفیق کنند. در اکثر دقایق، این حس را دارید که فیلم عجله دارد سریعتر پیش برود و قضیه را تمام کند اما این عجله با تعلیق همراه نیست.
به جز معدود ارجاعاتی که برای طرفداران جدی مجموعه راضیکننده است، فیلم چیزی ندارد که مخاطب را هیجانزده کند. معدود سکانسهای اکشن فیلم بسیار ضعیف کار شدهاند و مخاطب را به یاد فیلمهای درجه دو سینمای خانگی میاندازند، زامبیها در کل حضور کمرنگی در فیلم دارند و کمتر پیش میآید که مخاطب احساس کند شخصیتها در خطر هستند.
۱۷- سعادت (Bliss)
- کارگردان: مایک کیهیل
- بازیگران: اوون ویلسون، سلما هایک، مادلین زیما، نستا کوپر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۸ از ۱۰۰
یک دههی قبل، فیلم درخشان «زمین دیگر»، مایک کیهیل را به عنوان یک استعداد تازه به طرفداران ژانر علمی تخیلی معرفی کرد اما ساختهی جدید او از هر نظر ناامید کننده است. «گِرِگ» (اوون ویلسون) یک مرد میانسال است که پس از طلاق و اخراج از کار، دچار فروپاشی روانی میشود.
گِرِگ پس از به قتل رساندن رئیس خود، به یک کافه میرود و آنجا با زنی به نام «ایزابل» (سلما هایک) آشنا میشود که ظاهرا از این قتل آگاه است. ایزابل به او میگوید که در واقع یک دانشمند نابغه است و یک جهان تازه خلق کرده که در آنجا، همهی مشکلات جهان حل شدهاند. ایزابل همچنین کاری میکند که قتل رئیس همانند خودکشی به نظر برسد. اگر تماشای فیلم را ادامه دهید، در نهایت متوجه میشوید گِرِگ به یک مرد بیخانمان معتاد تبدیل شده است یا حداقل اینگونه به نظر میرسد.
«سعادت» در اوج دوران کرونا ویروس منتشر شد، دقیقا در دورانی که آدمها در خانه محسوب شده بودند، نیاز داشتند از واقعیت فرار کنند و حداقل ساعاتی را در یک دنیای متفاوت بگذرانند، اما فیلم برخلاف ادعاهایش، توانایی عرضهی یک دنیای تازه را ندارد.
وبسایت ایندیوایر در نقد فیلم نوشته است: «حتی بدترین شبیهسازها هم از دنیای این فیلم، منطق و وضوح بیشتری دارند». وبسایت شیکاگو دیلی هم مشکل فیلم را «فیلمنامهی سطحی و مبهم که تحتتاثیر ماتریکس است» دانست.
بزرگترین اشتباه مایک کیهیل این است که مدت زمان زیادی را صرف توضیح دادن قوانین جهانی که ساخته است، میکند. البته این حاشیههای بیمعنی، تنها گوشهای از مشکل هستند. شیمی رابطهی اوون ویلسون و سلما هایک فاجعه است و در کنار یکدیگر هیچ حسی زنده نمیکنند. آنها نقشهای خود را نیز چندان جدی نگرفتهاند و نمیتوان با این شخصیتها ارتباط برقرار کرد.
۱۶- تکینگی برهنه (Naked Singularity)
- کارگردان: چیس پالمر
- بازیگران: جان بویگا، اولیویا کوک، بیل اسکاشگورد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۷ از ۱۰۰
روی کاغذ، تکینگی برهنه باید به یکی از بهترین فیلمهای سال تبدیل میشد. اثری به تهیهکنندگی «ریدلی اسکات»، کارگردانی چیس پالمر که فیلمنامهی «آن» (۲۰۱۷) را در کارنامه دارد و ستارگانی همچون بیل اسکاشگورد، اولیویا کوک و جان بویگا. این کمدی نامتعارف، همهی ویژگیهای یک فیلم کلاسیک مدرن را داشت اما نتیجهی نهایی یک اثر سردرگم و سطحی است.
«کیسی» (بویگا) یک وکیل تسخیری است که به بحران اخلاقی دچار شده است. او متوجه میشود یکی از موکلانش در یک معاملهی مواد مخدر ۵۰ میلیون دلاری نقش دارد، در نتیجه تصمیم میگیرد این پول را به سرقت ببرد. کیسی با کمک یک موکل دیگر، «لیا» (کوک) و دوست وکیلش، «دِین» (اسکاشگورد) این کار را انجام میدهد. آنها مکررا به او یادآوری میکنند، سرقت از آدمهای بد، کسی را تبدیل به آدم بد نمیکند.
راهنماییهایی آن دو، در کنار صحبتهای همسایه که میگوید جهان هر لحظه ممکن است به داخل یک سیاهچاله بلعیده شود، کمک میکنند تا کیسی بر بحران اخلاقیاش غلبه کند اما اوضاع زمانی پیچیدهتر میشود که اعضای کارتل مواد مخدر مکزیک از راه میرسند.
تکینگی برهنه، ایدههای خوبی دارد اما هیچکدام از آنها به درستی اجرا نشدهاند. مضامینی که در رمان «سرخیو د لا پاوا» وجود داشت، در نسخهی سینمایی راه به جایی نمیبرد و به نظر میرسد چیس پالمر دقیقا نمیداند فیلم را میخواهد در چه ژانری بسازد. نیویورک تایمز در توصیف این فیلم ناامیدکننده، به این نکته اشاره داشته که «پیوند ژانر علمی تخیلی و درام حقوقی در تکینگی برهنه، آن را به یک فیلم جنایی معیوب تبدیل کرده است».
۱۵- زنی پشت پنجره (The Woman in the Window)
- کارگردان: جو رایت
- بازیگران: ایمی آدامز، جولیان مور، وایت راسل، گری اولدمن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۶ از ۱۰۰
چیزی که در وهلهی اول تعجبآور جلوه میکند، حضور جو رایت در پشت دوربین است؛ فیلمسازی که آثار شاخصی همچون «غرور و تعصب»، «تاوان»، «هانا»، «تاریکترین لحظات» و «آنا کارنینا» را در کارنامه دارد. اگر کمترین شناختی از این کارگردان دارید، احتمالا در مواجهه با زنی پشت پنجره، غافلگیر خواهید شد.
این تریلر روانشناختی قرار بود در سال ۲۰۱۹ به اکران سینماها درآید اما نمایش اولیهی آن، با بازخوردهای مناسبی همراه نبود. دیزنی (که با خرید شرکت فاکس، امتیاز این فیلم را هم تصاحب کرد)، قصد داشت آن را در سال ۲۰۲۰ روی پرده ببرد که کرونا ویروس از راه رسید. در نهایت، امتیاز فیلم به نتفلیکس فروخته شد و یکی از بدترین فیلمهای سال در اختیار مخاطبان قرار گرفت.
«دکتر آنا فاکس» (ایمی آدامز) پس از طلاق، بیشتر از گذشته تنها شده است و روزهایش را با نوشیدن، مصرف قرص و جاسوسی کردن از همسایهها میگذارند. او یک شب، قتل یکی از همسایگانش را به چشم میبیند یا حداقل فکر میکند که دیده است.
زنی پشت پنجره خیلی زود به مخاطب میگوید دکتر فاکس یک راوی قابل اعتماد نیست و اگرچه همین ساختار در رمان «اِی.جی فین» جواب داده بود اما در نسخهی سینمایی ناموفق از کار درآمده است و اِلمانهای رمزآلود داستان به کلی حذف شده است. فیلم یک تقلید کورکورانه و درجه دو از ساختههای «آلفرد هیچکاک» است که مخاطب را چندان درگیر نمیکند و میتواند جایگزین مناسبی برای قرص خوابآور باشد.
پس از نمایشهای اولیه ضعیف، بسیاری از سکانسها دوباره فیلمبرداری شدند تا شاید فیلم را بهبود ببخشند اما حتی این تلاشها نیز به جایی نرسیده است. ایمی آدامز در نقش فاکس، قابل قبول است اما یک فیلمنامهی بد و ریتم کندی که رایت پیادهسازی کرده، تماشای زنی پشت پنجره را به تجربهای زجرآور تبدیل کرده است.
۱۴- نامقدس (The Unholy)
- کارگردان: ایوان اسپیلوتوپولوس
- بازیگران: جفری دین مورگان، کیتی اسلتون، ویلیام سدلر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۶ از ۱۰۰
با آثاری همچون «شیاطین» (کن راسل)، «جنگیر» (ویلیام فریدکین) و «طالع نحس» (ریچارد دانر)، با قاطعیت میتوان گفت دههی ۷۰ میلادی، عصر طلایی فیلمهای ترسناک مذهبی بود. از آن دوران تاکنون، چند فیلم نسبتا خوب در این زیرسبک داشتهایم اما اکثر عنوان ترسناک مذهبی معاصر، نتوانستهاند جادوی سه اثر کلاسیک مذکور را تکرار کنند و نامقدس هم از این قاعده مستثنی نیست.
داستان پیرامون دختری به نام «آلیس» (کریکت براون) اتفاق میافتد که مشکلات شنوایی دارد تا اینکه یک روز با مریم مقدس دیدار میکند. پس از این ملاقات، نه تنها شنوایی او برمیگردد بلکه میتواند بیماران را شفا دهد.
«گِری فِن» (جفری دین مورگان) خبرنگاری است که حقیقت را کشف میکند. آلیس بیچاره با مریم مقدس روبرو نشده است، بلکه روح زنی به سراغ او آمده که در دوران «محاکمات جادوگری سیلم» اعدام شد. این زن قبل از اینکه کشته شود، قدرت خود را به یک عروسک منتقل کرد که برای ۱۰۰ سال، کسی آن را پیدا نکرد تا اینکه گِری فِن از راه میرسد! در واقع تقصیر گِری است که این جادوگر آزاد شده و در کالبد مریم مقدس، آلیس را فریب داده است؛ پس حالا باید راهی برای نجات دادن دخترک پیدا کند.
مورگان و براون تلاش خود را کردهاند تا ضعفهای فیلمنامه را بپوشانند اما چندان موفق نمیشوند. فیلمنامه بر مبنای همان فرمولهای کلیشهای مرسوم استوار است، جامپ اسکرهای کلیشهای دارد و جلوههای ویژهی اثر مخاطب را اذیت میکنند. نامقدس برای طرفداران ژانر ترسناک هیچ چیز تازهای ندارد.
۱۳- آخرین پسر (The Last Son)
- کارگردان: تیم ساتن
- بازیگران: توماس جین، سم ورثینگتون، هدر گراهام
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۵ از ۱۰۰
«مشین گان کلی»، خوانندهی موسیقی رپ، در چند سال اخیر به دنیای سینما آمده و با اینکه در فیلم «دِرت» (۲۰۱۹) قانع کننده بود اما پس از آن، نتوانسته نظر مخاطبان و منتقدان را جلب کند. او در آخرین پسر، نقش مقابل سم ورثینگتون را بازی میکند.
«ایزاک لِمِی» (ورثینگتون)، یک خلافکار بیرحم است که طبق یک پیشگویی، توسط یکی از پسرانش کشته خواهد شد. او تصمیم میگیرد تا برای جلوگیری از این اتفاق، همهی فرزندانش را به قتل برساند. «کَل» (مشین گان کلی) یکی از پسران ایزاک که خودش یک خلافکار است، برای مبارزه با پدر برمیخیزد.
آخرین پسر بیش از اندازه طولانی است و همان اندک تعلیقی که میسازد هم به جایی نمیرسد. مشین گان کلی تمام تلاش خود را کرده تا نقش پسر ایزاک را به خوبی ارائه دهد اما قابل باور نیست و حضور او اجازه نمیدهد مخاطب با فیلم ارتباط برقرار کند. این ساختهی تیم ساتن روی کاغذ پتانسیلهای زیادی داشت اما یک فیلمنامهی عجیب و غریب، دیالوگهای بد و یک پایان بدتر، فیلم را به یک اثر وسترن از یاد بردنی تبدیل کرده است.
۱۲- هرجومرج فضایی: میراثی جدید (Space Jam: A New Legacy)
- کارگردان: مالکوم دی. لی
- بازیگران: لبران جیمز، دان چیدل، کریس دیویس، سنیکا مارتین-گرین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۲۵ از ۱۰۰
هرجومرج فضایی اصلی که در سال ۱۹۹۶ اکران شد، اگرچه مورد توجه منتقدان قرار نگرفت اما به محبوبیت جهانی رسید و از آثار خاطره انگیز دههی ۹۰ میلادی محسوب میشود. متاسفانه نسخهی جدید که «مایکل جردن» را با لبران جیمز جایگزین کرده است، هیچ جذابیتی ندارد.
در میراثی جدید، جیمز نقش خودش را بازی میکند که برای نجات فرزندش از دست یک هوش مصنوعی شیطانی، باید وارد عمل شود. اینکه چرا برادران وارنر تصمیم گرفته چنین ایدهی مضحکی را برای قسمت دوم استفاده کند، سوال برانگیز است اما پس از تماشای فیلم جواب خود را دریافت خواهید کرد؛ داستان هیچ اهمیتی در فیلم ندارد جز اینکه بهانهای باشد برای حضور شخصیتهای محبوب وارنر.
جیمز برای رها کردن فرزندش، به یک دنیای واقعیت مجازی قدم میگذارد و به او دستور داده میشود تا یک تیم بسکتبال تشکیل دهد اما اعضای این تیم ناپدید شدهاند. جیمز و «باگز بانی» برای پیدا کردن آنها، به دنیاهای مختلفی قدم میگذارند که با الهام از مجموعههای دیگر برادران وارنر همچون «ماتریکس» و «مکس دیوانه» طراحی شدهاند. هرجومرج فضایی: میراثی جدید، چیزی بیشتر از پیام بازرگانی گرانقیمت نیست که حتی کاریزمای لبران جیمز هم نمیتواند آن را نجات دهد.
۱۱- در یک تیراندازی بمیر (Die in a Gunfight)
- کارگردان: کالین شیفلی
- بازیگران: الکساندرا داداریو، دیهگو بونتا، جاستین چتوین، تراویس فیمل
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۷ از ۱۰۰
کسانی که فیلم «رومئو باید بمیرد» (۲۰۰۰) را تماشا کردهاند، احتمالا هرگز فکر نمیکردند یک برداشت معاصر دیگر از «رومئو و ژولیت» اثر «ویلیام شکسپیر» ساخته شود که از آن فیلم هم بدتر باشد؛ «یک تیراندازی بمیر» دقیقا چنین چیزی است.
داستان همان همیشگی است، رومئو و ژولیت، از اعضای دو خانوادهی قدرتمند هستند که از قرن هجدهم، با یکدیگر در جنگ بودهاند. خانوادهها نمیخواهند این دو به یکدیگر برسند اما برای آنها اهمیتی ندارد و عشق را به جنگ ترجیح میدهند. فیلم به دلایلی نامشخص، توسط «بیلی کروداپ» روایت میشود و تراویس فیمل هم نقش یک آدمکش کلیشهای را بازی میکند.
این فیلم نزدیک به یک دهه در دست توسعه بود و پس از تماشای آن، به سرعت متوجه میشوید چرا سالها طول کشید تا در نهایت ساخته شود. در سال ۲۰۱۰، «زک افرون» قرار بود نقش اصلی را بازی کند؛ بعدتر «جاش هاچرسون» و «کایا اسکودلاریو» برای نقشهای اصلی انتخاب شدند اما کنار رفتند. آیا این بازیگران میتوانستند این فیلم را نجات دهند؟ دیهگو بونتا و الکساندرا داداریو شاید زیبا به نظر برسند اما پوچ و سطحی هستند.
یک فیلمنامهی بد و کسالتبار در کنار کارگردانی آماتور کالین شیفلی، در یک تیراندازی بمیر را به یک اثر اکشن کلیشهای تبدیل کرده است که در مقایسه با اقتباسهای قبلی رومئو و ژولیت، یک پارودی به نظر میرسد.
۱۰- دیدار با خانوادهی بلک ۲ (The House Next Door: Meet the Blacks 2)
- کارگردان: دئون تیلور
- بازیگران: مایک اپس، کت ویلیامز، گری اوون، دنی ترخو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۳.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۷ از ۱۰۰
دیدار با خانوادهی بلک در سال ۲۰۱۶ اکران شد و اگرچه کیفیت پایینی داشت اما حداقل سرگرمکننده بود، قسمت دوم حتی سرگرمکننده هم نیست. در این دنبالهی غیرمنتظره و عبث، خانواده بلک به آتلانتا نقل مکان میکنند. «کارل» (مایک اپس) خیلی زود به مرد همسایه مشکوک میشود و فکر میکند او یک خونآشام است.
این همسایه که «ممووالد» نام دارد، مشخصا ادای دینی است به فیلم کلاسیک «بلاکیولا» که در دههی ۷۰ میلادی با هدف جذب مخاطبان سیاهپوست ساخته شده بود. جالب است بدانید که یک نسخهی بازسازی از آن فیلم در دست توسعه قرار دارد که قرار است آن را هم دئون تیلور بسازد. میتوانیم امیدوار باشیم تیلور، استعدادها و ایدههای اصلیاش را برای آن فیلم کنار گذاشته است زیرا در خانوادهی بلک ۲ ، او تنها به شوخیهای نخنما، وقیحانه و کلیشههای ژانر ترسناک اکتفا کرده است.
بخشهای ترسناک فیلم توانایی ایجاد حس ترس را ندارند و جلوههای ویژه به ضعیفترین شکل ممکن طراحی شدهاند. فیلم متاسفانه طنز درستی هم ندارد و اگر به دنبال یک فیلم کمدی ترسناک خوب در رابطه با خون آشامها هستید، بهتر است به سراغ نسخهی سینمایی یا تلویزیونی «آنچه در سایهها انجام میدهیم» بروید.
۹- بینهایت (Infinite)
- کارگردان: آنتوان فوکوآ
- بازیگران: مارک والبرگ، چیویتل اجیوفور، دیلن اوبرایان، یوهانس هویکور یوهانسون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۶ از ۱۰۰
این ساختهی آنتوان فوکوآ در حد نامش ظاهر میشود و گویی قرار نیست هرگز به اتمام برسد! «ایوان مک کالی» (مارک والبرگ) مبتلا اسکیزوفرنی است اما تلاش میکند با توهمات خود کنار بیاید. یک روز، اعضای گروهی به نام بینهایتها به سراغ او میآیند و میگویند ایوان نیز یکی از آنها است. ایوان همچنین مطلع میشود که این توهمات در واقع خاطرات او از زندگیهای قبلی است.
اینکه اختلالات روانی در قالب یک آشناپنداری علمی تخیلی ارائه شود، به طور کلی ایدهی خوبی نیست اما مشکل فیلم جاهای دیگری است. آنتوان فوکوآ که «روز تعلیم» را در کارنامه دارد، سعی کرده تا یک فیلم اکشن قابل قبول عرضه کند اما فیلمنامهی مبهم و ماتریکسگونه اثر به او اجازهی چنین کاری را نمیدهد. برای فیلمنامهنویسان، «جان لی هنکاک» و «یان شور» ساخت یک دنیای متفاوت به حدی اهمیت داشته که به کلی شخصیتها را فراموش کردهاند.
بینهایت مشکلات فراوانی دارد اما در راس آن، مارک والبرگ را باید مقصر اصلی بدانیم که نقشآفرینی مضحکی داشته است. وبسایت پولیگان در نقد فیلم به این نکته اشاره داشته که والبرگ دوستداشتنی نباید به طور کلی فیلمهای علمی تخیلی بازی کند: «آیا ما از سیارهی میمونهای تیم برتون و اتفاقِ ام. نایت شیامالان هیچ چیز یاد نگرفتیم؟».
۸- شیطانی (Demonic)
- کارگردان: نیل بلومکمپ
- بازیگران: کارلی پوپ، کریس ویلیام مارتین، تری چن، کندیس مککلور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۵ از ۱۰۰
چه اتفاقی برای نیل بلومکمپ رخ داد؟ این فیلمساز مستعد آفریقای جنوبی، در یک دوره قرار بود نسخهی جدید «بیگانه» را بسازد و انتظار میرفت به یکی از بهترین کارگردانان ژانر علمی تخیلی در دوران معاصر تبدیل شود اما در سالهای اخیر، فقط فیلمهای ناامیدکننده ساخته است. بلومکمپ در گفتگو با وبسایت گاردین به شوخی میگوید: «احتمالا ریدلی [اسکات] فیلم چپی را تماشا کرده و با خود گفته، این آدم نمیتواند بیگانه را بسازد، بهتر است او را کنار بگذاریم».
اما وضعیت فیلم شیطانی به مراتب بدتر از چپی است و این فیلمساز را کاملا زیر سوال میبرد. هر دو فیلم مشکلات مشابهای را دارند اما این مشکلات در شیطانی وضوح بیشتری دارد. بلومکمپ فیلم را در دوران شیوع کرونا ویروس جلوی دوربین برد و به دلایلی نامعلوم، آن را شبیه فیلمسازان آماتور ساخته است.
داستان در رابطه با «کارلی» (کارلی پوپ) است که مادرش، ۲۱ نفر را به قتل رسانده اما مشخص نیست چرا چنین کاری را انجام داده است. کارلی تصمیم میگیرد با تکنولوژیهای پیشرفته، وارد مغز او شود (بواسطهی یک شبیهساز) تا جوابهایش را پیدا کند اما در عوض، با یک موجود شیطانی روبرو میشود که روح مادرش را تسخیر کرده است. در ضمن مشخص میشود دانشمندانی که کارلی را به مغز مادرش فرستادهاند، در واقع کشیشهای مخفی واتیکان هستند!
ایدههای داستانی این فیلم باورکردنی نیست، آن هم وقتی به یاد میآوریم توسط نیل بلومکمپ ساخته شده است. این فیلمساز حتی به همان ایدههای عجیب هم نتوانسته درست بپردازد و به نظر میرسد اعتماد بهنفس خود را از دست داده است. منتقد وبسایت راجر ایبرت در این رابطه میگوید: «فیلم این حس را دارد توسط کسی ساخته شده که از ایدهها و محدودیتهای خودش ترس دارد». شاید بهتر باشد نیل بلومکمپ برای مدتی از بلندپروازی دست بکشد.
۷- مشروح اخبار در یوبا کانتی (Breaking News in Yuba County)
- کارگردان: تیت تیلور
- بازیگران: الیسون جنی، میلا کونیس، رجینا هال، آکوافینا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۱ از ۱۰۰
این کمدی سیاه هم روی کاغذ، شانس زیادی برای موفقیت داشت اما فیلم نهایی، یک اثر آشفته و مضحک است. داستان پیرامون یک زن ساکن حومهی شهر است که با دروغ، رسانههای خبری را فریب میدهد؛ فیلم هر هدف یا پیامی که داشته، نتوانسته آن را منتقل کند.
با حضور بازیگران شاخصی همچون الیسون جنی، آکوافینا، میلا کونیس و جولیت لوئیس در جلوی دوربین، تیت تیلور که فیلم «خدمتکاران» را در کارنامه دارد، میتوانست فیلم موفقی بسازد اما اثری عرضه کرده که شبیه یک نسخهی تقلبی از فیلمهایی با مضامین مشابه است. فیلم به شکل ناعادلانهای با «فارگو»، اثر کلاسیک «برادران کوئن» نیز مقایسه شد تا شرایط برای آن سختتر شود.
بزرگترین گناه فیلم اما نه هدر دادن استعدادهای یک تیم بازیگری خوب، بلکه متوسل شدن به خشونت است. سکانسهای خشن فیلم گاهی نزدیک به ساختههای تارانتینو و گاهی شبیه به انیمیشنهای لونی تونز هستند، ضمن اینکه جذابیت مشابه آنها را هم ندارند.
نویسندهی فیلمنامه، «آماندا ایدوکو» مسلما در رابطه با روزنامهنگاری تبلوید، شایعهپراکنی و محتواهای مجلات زرد حرفی برای گفتن داشته است اما نتوانسته پیامهایش را به درستی عرضه کند و فیلم تا پایان، حتی برای چند ثانیه هم توانایی تاثیرگذاری بر مخاطب را ندارد.
۶- توئیست (Twist)
- کارگردان: مارتین اوون
- بازیگران: مایکل کین، لینا هیدی، ریتا اورا، نول کلارک
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹ از ۱۰۰
توئیست اولین اقتباس سینمایی از رمان مشهور «چارلز دیکنز» نیست که مایکل کین در آن نقشآفرینی کرده اما بدون شک، بدترین است. در این برداشت مدرن از رمان اولیور توئیست، لینا هیدی نسخهی زنانهی «بیل سایکس» را بازی میکند و احتمالا تنها نکتهی مثبت این فیلمِ تقلیدی از ساختههای «گای ریچی»، همین بازیگر باشد (و البته حضور او کافی نیست).
نویسنده و کارگردان، مارتین اوون به جای تمرکز روی عناصر اصلی داستان، ترجیح داده تا شخصیتهای جوانش، با پارکور در خیابانهای لندن رفتوآمد کنند و این شخصیتهای تکبعدی توانایی جذب مخاطب را ندارند.
داستان فیلم ساده است: اولیور توئیست (که اینجا به او توئیست میگویند زیرا باکلاستر جلوه میکند)، یک هنرمند گرافیتی است که یک روز، هنگام فرار از دست پلیس، با «داج» و «بیتسی» آشنا میشود (نسخههای جدید چارلی بیتز و آرتفول داجر). آنها توئیست را نزد «فاگین» (مایکل کین) میبرند و برای سرقت از یک مجموعهدار هنری، نقشهچینی میکنند (که سالها قبل باعث ورشکستی فاگین شد).
فیلم از آنجا به بعد، روی درگیری نهایی توئیست و سایکس متمرکز میشود که اگر صادق باشیم، در بخشهای پایانی احتمالا با سایکس احساس همذاتپنداری بیشتری خواهید داشت! میانگین امتیاز ۹ از ۱۰۰ از سوی منتقدان راتنتومتیوز و میانگین امتیاز ۵ از ۱۰۰ از سوی کاربران این وبسایت، به خوبی نشان میدهد با چگونه اثری روبرو هستیم.
۵- نیمهشب در چمنزار (Midnight in the Switchgrass)
- کارگردان: رندال اِمِت
- بازیگران: بروس ویلیس، مگان فاکس، امیل هرش
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸ از ۱۰۰
براساس داستان واقعی قاتل زنجیرهای، «رابرت بن رودز»، این تریلر کلیشهای، داستان دو مامور افبیآی به نامهای «کارل هلتر» (بروس ویلیس) و «ربکا لامباردی» (مگان فاکس) را روایت میکند که در حین بررسی یک پرونده، از این قاتل آگاه میشوند و میخواهند او را دستگیر کنند. در پروسهی یافتن رودز، ربکا از سوی او دزدیده میشود. حالا کارل هلتر باید با همکاری مامور پلیس فلوریدا، «بایرون کرافورد» (امیل هرش) دخترک را نجات داده و قاتل را پیدا کند.
برخلاف چیزی که در تبلیغات فیلم میبینید، بروس ویلیس تنها در چند سکانس حضور دارد (اتفاقی که دیگر برای سینمادوستان عادی شده است). اکثر فیلمهای سالهای اخیر ویلیس، بازخوردهای فاجعهباری گرفتهاند و نیمهشب در چمنزار هم شرایط مشابهای دارد. فضاسازی فیلم برای ژانر کمدی مناسب است، شخصیتها در هنگام بیان دیالوگها هیچ حسی ندارند و همانند ربات عمل میکنند، عنصر تعلیق در داستان به چشم نمیخورد و منتظر سکانسهای اکشن هم نباشید.
هیچ دلیلی برای تماشای این نیمهشب در چمنزار وجود ندارد، مگر اینکه از طرفداران سرسخت مگان فاکس یا مشین گان کِلی باشید که رابطهی عاشقانه آنها از همین فیلم آغاز شد اما کمکی به کیفیت فیلم نکرده است. جالب است بدانید چند روز پس از نمایش فیلم، مشین گان کلی در توئیتی آن را «زباله» توصیف کرد.
۴- عادت (Habit)
- کارگردان: جنل شِرتکلیف
- بازیگران: جوسی هو، بلا تورن، پاریس جکسون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۲.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶ از ۱۰۰
میانگین امتیاز فیلم در راتن تومیتوز صفر بود که با تشکر از نقد مثبت وبسایت هالیوود نیوز، به ۶ رسید. عادت از آن آثاری است که میتوانیم مطمئن باشیم هرگز به یک فیلم کالت تبدیل نمیشود. اولین ساختهی ژانت شرتکلیف حتی همین حالا هم فراموششده است و شاید تنها در یاد طرفداران بلا تورن باقی بماند.
«مَدز» (بلا تورن) در کار خرید و فروش موادمخدر است اما هنگامی که یکی از معاملهها درست پیش نمیرود و مقداری پول در این میان به سرقت میرود، مَدز و دوستانش از سوی یک خلافکار خطرناک تحت تعقیب قرار میگیرند و فرار میکنند. به دلایلی نامعلوم، آنها لباسهای راهبهها را میپوشند تا از دست دشمنان پنهان شوند!
جنل شِرتکلیف احتمالا یک روز صبح از خواب بیدار شده و با خود فکر کرده «اگر چند دختر لس آنجلسی، لباس راهبه برتن کنند و جلوی دوربین، یک مرد را حسابی کتک بزنند، برای مخاطبان هیجانانگیز خواهد بود». او سپس خیلی مصمم، یک فیلم پیرامون همین ایده ساخته است. شاید اینگونه به نظر برسد که فیلم میخواهد با مذهب شوخی کند اما گناه بزرگ عادت این است که دارد با سینما شوخی میکند.
جنل شرتکلیف در بعضی بخشها، سعی کرده تا یاد و خاطرهی آثار قدیمی تارانتینو را زنده کند اما فیلمنامه سطحی و ایدههای داستانی مضحک، اجازه نمیدهد عادت قابل دیدن باشد. علاوه براینها، چیزی به نام شخصیتپردازی در فیلم وجود ندارد.
۳- غلبه (Vanquish)
- کارگردان: جورج گالو
- بازیگران: روبی رز، مورگان فریمن، پاتریک مولدن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۲.۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵ از ۱۰۰
این فیلم اکشن تریلر، از نظر بصری قابل قبول است اما حتی رنگهای نئونی هم نمیتوانند بیمحتوا بودن آن را بپوشانند. «ویکتوریا» (روبی رز) یک مادر تنها است که در گذشته خلافکار بود اما حالا آن زندگی را پشتسر گذاشته است تا اینکه «هیکی» (مورگان فریمن) از راه میرسد، یک پلیس بازنشسته که در واقع رئیس یک گروه خلافکاری است. او دختر ویکتوریا را میرباید و ویکتوریا را مجبور میکند تا برایش یک ماموریت انجام دهد.
غلبه، مجموعهای از سکانسهای اکشن فراموششدنی است که گویی تمامی ندارند. ویکتوریا برای این ماموریت، باید از پنج منطقهی مختلف، پول جمعآوری کند و در هر پنج منطقه، یک اتفاق مشابه رخ میدهد. دشمنان در مقابل او ایستادگی میکنند و او مجبور است با خشونت و کشتار، به پول برسد. سپس سوار موتورسیکلت شده و راهی منطقهی بعدی میشود.
روبی رز تلاش کرده تا این نقش را درست بازی کند اما عدم وجود شخصیتپردازی، به او فرصتی برای خودنمایی نداده است. هم منتقدان و هم مخاطبان، به طور کامل از فیلم ناراضی بودند و تقلید نسنجیدهی آن از «جان ویک» هم کارساز نیست.
این سومین همکاری فیلمساز جورج گالو و مورگان فریمن به حساب میآید اما او هنوز هم نمیداند از فریمن باید چگونه استفاده کند. گالو، تعدادی از بدترین دیالوگهای سال را برای فریمن نوشته و حتی منتقد، «پیتر تراورس» بر این باور است که گالو از فریمن سوءاستفاده کرده است.
۲- گناه کیهانی (Cosmic Sin)
- کارگردان: ادوارد دریک
- بازیگران: بروس ویلیس، فرانک گریلو، براندون توماس لی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۲.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳ از ۱۰۰
یک اثر علمی تخیلی باورنکردنی که در حدواندازهی نامش ظاهر میشود: گناه کیهانی! بروس ویلیسِ خسته و بیحال، نقش یک جنرال بازنشسته را ایفا میکند که برای مبارزه با یک نژاد فرازمینی از بازنشستگی بیرون میآید. اتفاقات فیلم در آیندهی دور (سال ۲۵۲۴) رخ میدهد، جایی که بشریت موفق شده در سیارات خارج از منظومه شمسی هم کلونی انسانی تشکیل دهد.
با ورود موجودات فضایی ناشناخته، جنگ بزرگی آغاز میشود و طبق یک قانون نانوشته، انسانها شانس چندانی برای پیروزی ندارند. در همین راستا، «جیمز فورد» (ویلیس) و «اِرون رایل» (فرانک گریلو) تصمیم میگیرند به سیارهی محل زندگی این موجودات، حملهای ناگهانی داشته باشند.
بروس ویلیس در گناه کیهانی یک پدیدهی عجیب است، در فیلمهای اخیر او میتوانیم حس کنیم که دیگر حوصلهی بازیگری و دیالوگ گفتن را ندارد اما در این ساختهی ادوارد دریک، او سطح تازهای از بیتفاوتی را به نمایش میگذارد. در حالی که همهی بازیگران، حتی آماتورها تلاش میکنند تا خودی نشان دهند، در چهرهی ویلیس هیچ حسی وجود ندارد، او فقط میخواهد حقوقش را بگیرد و سریعتر به خانه برود. ویلیس در بعضی از لحظات دراماتیک فیلم نیشخند میزند و در سکانسهای اکشن، حاضر نیست کوچکترین تلاشی کند.
آیا یک بازیگر دیگر میتوانست فیلم را نجات دهد؟ خیر، نویسندگی و کارگردانی ادوارد دریک بدتر از آن است که بتوان گناه کیهانی را جدی گرفت.
۱- اوج (Apex)
- کارگردان: ادوارد دریک
- بازیگران: بروس ویلیس، نیل مکدونا، لاکلین مونرو، کوری ویلیام لارج
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۳.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۰ از ۱۰۰
و باز هم بروس ویلیس و یک فیلم مفتضحانهی دیگر؛ اگر گناه کیهانی و نیمهشب در چمنزار کافی نبود، «اوج» قطعا تیر خلاص است که هشدار میدهد باید از فیلمهای ویلیس دوری کنید. آن دو فیلم حداقل میانگین امتیاز تک رقمی داشتند اما این فیلم، با قدرت توانسته یک صفر زیبا از منتقدان بدست بیاورد.
«توماس مِلون» برای جرمی که مرتکب نشده، به حبس ابد محکوم شده است تا اینکه به او پیشنهاد میکنند در «اپکس» حضور پیدا کند، یک بازی کثیف که توسط شکارچیان ثروتمند برگزار میشود. مِلون اگر این پیشنهاد را بپذیرد، به یک جزیرهی دورافتاده فرستاده میشود تا به عنوان شکار، با این شکارچیان دستوپنجه نرم کند.
فیلم تعدادی از بدترین دیالوگهای چند سال اخیر سینما را دارد و چیزی به نام منطقی در آن دیده نمیشود. مثلا ویلیس در حال دویدن میان بوتهها است و شخصیت منفیها اهمیتی به او نمیدهند و در حال بحث کردن هستند. فضای آیندهنگرانهی فیلم به طور کامل غیرضروری است و هیچ چیزی به داستان اصلی اضافه نمیکند. همچنین قرار دادن این فیلم در ژانر علمی تخیلی، خیانت به این ژانر است و برای طرفداران چنین آثاری، این فیلم میتواند بدترین کابوسی باشد که تاکنون دیدهاید.
فیلمهای دیگری که سزاوار حضور در این فهرست بودند:
- «هرجومرج گام برمیدارد» به کارگردانی «داگ لیمان»
- «چری» به کارگردانی «برادران روسو»
- «خارج از حصار» به کارگردانی «میکل هوفسترم»
- «نیروی تندر» به کارگردانی «بن فالکون»
- «تنها در خانه» به کارگردانی «دن مازر»
- «بیدار» به کارگردانی «مارک راسو»
- «ناجورها» به کارگردانی «رنی هارلین»
- «موسیقی» به کارگردانی «سیا»
منبع: Looper
قبل از اینکه نگاه کنم ب امتیاز فیلم اوج گفتم باید صفر بهش بدن بعد نگا کردم و بععله دیدم ک صفرو دادن یعنی در تاریخ سینما تا صد هزار سال دیگه این فیلم باید ب عنوان اشغال ترین فیلم دوران یاد بشه
ماتریکس رو موافقم همچین خوب نبود ولی تام و جری و هرج و مرج فضایی خیلی خوب بودن مهم اینه که مخاطب خوشش بیاد نه اینکه چهار نفر اونجا به عنوان منتقد بیان به فیلم امتیاز بدن
من فیلم ها رو ندیدم ولی تام و جری و هرج و مرج فضایی برای من عالی بود من به نظرم ایم دو تا خوب بودن من کارتون های زیادی دیدم و این دو تا هم خوب بودن
چندوقتیه کلا از تیم دیجی کالا بدم اومده…، نقد های مزخرف، کالا های گرون، چیزی که تو عکس هست تو جنس نیست… و… .
دارید از چشم میافتید
ماتریکس خیلی بد نبود اینا دارن با قبلیا مقایسه میکنن که معلومه نسبت با قبلیا خیلی بد بود،رزیدنت اویل که بنظرم بدترین هست لیون توی بازی خیلی حرفه ای و با تجربه بود ولی توی فیلم خیلی بی عرضه ساخته بودنش