۱۰ فیلم برتر تمام دوران از نگاه وودی آلن
وودی آلن کارگردان نیویورکی نزدیک به ۶۰ سال است که در سینما فعالیت میکند و از اواسط دههی ۶۰ تاکنون به طور متوسط تقریبا سالی یک فیلم ساخته است. بسیاری از فیلمهای او برای دوستداران سینما جزو آثار ماندگار تاریخ به شمار میروند. وودی آلن در جدیدترین فیلمش «فستیوال ریفکین» که به تازگی منتشر شده به وضوح از علاقهاش به برگمان و اورسن ولز میگوید و به فیلمهایی مثل «مهر هفتم» و «همشهری کین» ارجاع میدهد.
البته اگر هیچکدام از این فیلمها را هم ندیده باشید فیلم آخر وودی آلن همچنان میتواند برایتان بامزه و دوستداشتنی جلوه کند اما طبعا اگر در جریان ارجاعات او باشید بیشتر از فیلم لذت میبرید. به جز آن دوستداران این کارگردان روشنفکر ساحل شرقی که با شوخطبعی بدبینانهای به جهان نگاه میکند احتمالا دوست دارند از سلیقهی او باخبر شوند و بدانند که منابع الهامش در سینما چه کسانی هستند. این مقاله دربارهی ۱۰ فیلم مورد علاقهی وودی آلن است.
وودی آلن که خودش قبلا کمدین بوده، همیشه اذعان کرده که به شدت تحتتاثیر آثار کمدینهایی مثل باب هوپ، گروچو مارکس، چارلی چاپلین و دیگران بوده است. وقتی از او میپرسند که آیا هرگز پیش آمده که فیلمها برای او در حکم منبع الهام ظاهر شوند جواب میدهد: «من فیلمها را برای لذت بردن تماشا میکنم. آنها را برای نورپردازیشان یا زاویهی دوربین یا تعیین مکان عوامل صحنه مطالعه نمیکنم.»
او اضافه میکند: «فقط و فقط فیلمها را به خاطر داستان و لذت میبینم. و البته که فیلمها روی شما تاثیر میگذارند. شما یک فیلم خوب میبینید و میخواهید زمانی فیلمی شبیه آن را بسازید. برای اینکه موقع تماشای آن فیلم خیلی لذت بردهاید و تماشای آن باحال بوده است.»
با توجه به این صحبتهای آلن، او که خودش یکی از بزرگترین کارگردانان جهان است در نظرسنجی مجلهی سایت اند ساوند فیلمهای محبوبش از تاریخ سینما را انتخاب کرد و خب البته هیچکداممان خیلی تعجب نکردیم که «مهر هفتم» اینگمار برگمان هم در این فهرست حضور دارد که او بارها از تاثیر این فیلم روی کارهایش صحبت کرده است.
۱. ۴۰۰ ضربه (The 400 Blows)
- کارگردان: فرانسوا تروفو
- بازیگران: ژان پیر لئو، آلبر رمی
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- محصول ۱۹۵۹
یکی از مهمترین محصولات موج نوی فرانسه و تاریخ سینما که هم در نظرسنجی منتقدان در مجلهی سایت اند ساوند و هم کارگردانان جزو برترین فیلمهای سینما قرار گرفته است. «۴۰۰ ضربه» از آن فیلمهایی است که موج نوی فرانسه را با آن تعریف میکنند.
قهرمان فیلم پسر نوجوانی به نام آنتوان است که در میانهی دههی ۵۰ در پاریس زندگی میکند. آنتوان پسر رهایی است که نمیتواند درگیر نظم و دیسیپلین مدرسه شود و پدر و مادرش هم او را درک نمیکنند. اغلب اوقات آنتوان از مدرسه فرار میکند و به سینما میرود. معلمش بالاخره او را از مدرسه اخراج میکند و آنتوان تصمیم میگیرد که از خانه هم فرار کند. او ماشین تحریر ناپدریاش را میدزدد تا بفروشد و بتواند خرج فرارش را دربیاورد اما درنهایت وقتی موفق به فروش نمیشود آن را برمیگرداند. ناپدریاش که متوجه ماجرا میشود او را به پلیس تحویل میدهد و آنتوان شبی را در زندان میگذراند. در سلول آنتوان کارگران جنسی و دزدها حضور دارند.
آنتوان را بعد از دادگاه به کانون اصلاح تربیت میفرستند. روانشناسی شروع به ریشهیابی مشکلات آنتوان میکند. در نهایت آنتوان یک روز از کانون فرار کرده و به سمت اقیانوس میرود.
فیلم در حقیقت اقتباسی آزاد از زندگی خود تروفو و دوستانش بود. تروفو در این فیلم تاریخ سینمای فرانسه را مرور میکند و به آثار کسانی چون ژان ویگو ارجاع میدهد. تروفو این فیلم را به تئوریسین بزرگ سینما آندره بازن تقدیم کرده است. فیلم در جشنوارهی کن به نمایش درآمد و جایزهی بهترین کارگردانی را گرفت و بسیار هم ستایش شد. کاراکتر آنتوان به برخی دیگر از فیلمهای تروفو هم راه پیدا کرد. البته بدون اینکه اشارهی مستقیمی شود که منظور همان آنتوان «۴۰۰ ضربه» است.
۲. هشت و نیم (½۸)
- کارگردان: فدریکو فلینی
- بازیگران: مارچلو ماسترویانی، انوک امه، کلودیا کاردیناله
- امتیاز imdb به فیلم: ۸ از ۱۰
- محصول ۱۹۶۳
فیلم برندهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان آن سال شد. فیلمی که در زمان خودش خیلی آوانگارد بود و تاثیر زیادی روی یک سری از آثار بعد از خودش گذاشت. نام «هشت و نیم» همیشه به عنوان یکی از بهترین و تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما در فهرستهای مختلف ثبت شده است.
قهرمان فیلم گوییدو کارگردان سینماست که مدتی است از بحران بنبست خلاقیت رنج میبرد و نتوانسته اثر جدیدی تولید کند. در میانهی ساخت علمی-تخیلیاش که ارجاعات اتوبیوگرافیک هم دارد اشتیاقش را به کار از دست میدهد. گوییدو منتقدی را استخدام میکند تا ایدههایش برای فیلم را مورد بازبینی قرار بدهد اما به نظر منتقد ایدههای او ضعیف و گیجکننده و به لحاظ روشنفکرانه بی پایه و اساس هستند. در همین حین گوییدو افکاری هم دربارهی زن ایدهآلش دارد که به نظر میرسد میتواند کلیدی برای داستانش باشد. معشوقهی گوییدو از رم میآید تا همراه او باشد اما گوییدو به او بیاعتنایی میکند.
عوامل فیلم در تلاش هستند گوییدو را سر صحنه بیاورند اما او از دست آنها فرار میکند. کمکم خاطرات گذشته و کودکی به گوییدو هجوم میآورند.
مثل بقیهی فیلمهای فلینی این یکی هم اثری نیست که به راحتی بشود خلاصه داستان برایش تعریف کرد. فلینی کابوسها و رویاهای قهرمانهایش را با واقعیت در هم آمیخته میکند. به خصوص که قهرمان این یکی فیلم مردی است که به قول آلبرتو موراویا نویسنده و منتقد ایتالیایی سادیست که از زندگی کردن میترسد و ترجیح میدهد به رحم مادرش بازگردد.
زیبایی این فیلم در همان گیجکنندگی و حرکتش بین رویا و واقعیت است. فیلم به جز مضمون به لحاظ بصری هم کاملترین زبان سینمایی فلینی را دارد.
۳. آمارکورد (Amarcord)
- کارگردان: فدریکو فلینی
- بازیگران: ماگالی نوئل، برونو زانین
- امتیاز imdb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- محصول ۱۹۷۲
کمدی درامی که مثل «هشت و نیم» این یکی هم نیمه اتوبیوگرافیک است و داستان زندگی پسر نوجوانی را روایت میکند که در دورهی فاشیسم در یک دهکده زندگی میکند. با فرا رسیدن بهار کارناوالی راه میافتد و شب که میرسد اهالی روستا به سمت میدان حرکت میکنند تا مراسم سنتی آتشبازی را انجام بدهند و جادوگر زمستان را به آتش بکشند.
تیتا پسر نوجوان قصهی ما و رفقایش دائم از مدرسه فرار میکنند. تیتا پیش کشیش به گناهانش اعتراف میکند و مقامات فاشیست به روستا میآیند و قرار است بچههای مدرسه جلوی آنها برنامه اجرا کنند. پسرهای نوجوانی که تسلیم غرایزشان هستند. آنها دچار رویابینی و کابوس میشوند. زمستان که میرسد تیتا مریض میشود و در نهایت بعد از ازدواج آرایشگر روستا با یک افسر فاشیست تیتا هم از روستا میرود.
احتمالا جملههای بالا را نمیتوانید به هم بچسبانید و حق هم داریم. فیلم فلینی آمیزهای از کارناوالها و رویابینیها و کابوسهاست که خط داستانی آن در کلیت ماجرا تعریف میشود. جزییات رویاها و کابوسها در این خط داستانی اهمیت دارد. منتقدان فلینی را زمان ساخت این فیلم هنرمندی در اوج نامیدند. فیلمی که به شدت بالغانه است و در عین روایت داستانی بیوگرافیکش نگاهی به تاریخ ایتالیا دارد.
۴. دزدان دوچرخه (The Bicycle Thieves)
- کارگردان: ویتوریو دسیکا
- بازیگران: انزو استیولا، لامبرتو ماگیورانی
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- محصول ۱۹۴۸
روسلینی آغاز شد و با «دزد دوچرخه» به قلهی هنری خودش رسید.
ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم و شکست متحدین به کشوری فقیر تبدیل شده است. آنتونیو مردی است که بیکار شده و نمیتواند شکم زن و پسرش و نوزاد تازه به دنیا آمدهاش را سیر کند. به او شغلی پیشنهاد میشود که آگهیهای تبلیغاتی به دیوار بچسباند اما آنتونیو به همسرش ماریا میگوید که مجبور است این شغل را رد کند چون برای انجام این کار نیاز به دوچرخه دارد.
ماریا بخشی از جهیزیهاش را میفروشد تا بتوانند دوچرخهی آنتونیو را تعمیر و قابل استفاده کنند. همان روز اول کار آنتونیو بالای نردبان مشغول چسباندن آگهی است که مرد جوانی دوچرخهی او را قاپ میزند. آنتونیو او را تعقیب میکند اما جا میماند. پلیس هم به آنتونیو میگوید که کار چندانی از آنها ساخته نیست و به او توصیه میکنند که به بازار مالفروشها برود جایی که اجناس دزدی معمولا خرید و فروش میشوند شاید دوچرخهاش را پیدا کند.
فیلمی به شدت مهیب و تلخ که تجسم ایتالیای درماندهی بعد از جنگ جهانی دوم است. جالب اینکه منتقدان ایتالیایی فیلم را نکوهش کردند. آنها از تصویری که از ایتالیا و ایتالیاییها در فیلم دسیکا ارائه شده بود ناراضی بودند. اما بعدها فیلم بسیار ستایش شد و در صدر فیلمهایی قرار گرفت که به ارزشهای انسانی میپردازد. فیلمی که هنرمندانه در باب ناامیدی و خشم ساخته شده بود.
۵. همشهری کین (Citizen Kane)
- کارگردان: اورسن ولز
- بازیگران: اورسن ولز، جوزف کاتن
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- محصول ۱۹۴۱
خیلی از منتقدان معتقدند که این بهترین فیلم جهان است و به نظر میرسد وودی آلن هم تا حدی با آنها موافق است. فیلمی که اگر آن را هنوز ندیدهاید شاید امسال به واسطهی دیدن فیلم «منک» دیوید فینچر که دربارهی هنری منکیهویچ نویسندهی «همشهری کین» است یا به دلیل ارجاعی که وودی آلن به پسرکی با سورتمهی رزباد در فیلم «فستیوال ریفکین» داده مشتاق دیدنش شوید.
این اولین فیلم اورسن ولز بود که پیش از آن در کار نمایشنامههای رادیویی بود و ساختار بصری و روایی فیلم ولز را به عنوان یک نابغه به سینما معرفی کرد. عجیب اینجاست که البته فیلم شاهکار سینما در نه رشته نامزد اسکار شد و فقط توانست جایزهی اسکار بهترین فیلمنامه را به صورت مشترک برای منکیهویچ و اورسن ولز به ارمغان بیاورد. «همشهری کین» اول کار نتوانست در گیشه چندان موفقیتی کسب کند اما یک دهه بعد از اولین نمایشش دوباره توسط منتقدان فرانسوی و به خصوص آندره بازن کشف شد و ستایشها باعث شد که دوباره دیده شود.
فیلمبرداری گرگ تولند، موسیقی برنارد هرمان و تدوین رابرت وایز در کنار فیلمنامه و کارگردانی جزو مواردی بود که به شدت تحسین شدند.
فیلم بررسی میراث چارلز فاستر کین غول رسانهای است. او را در بستر مرگ میبینیم که پیش از مردنش در حالی که گوی بلورینی در درست دارد کلمهی رزباد را زمزمه میکند که کسی معنایش را نمیداند. یک گزارشگر تصمیم میگیرد معنای این کلمه را کشف کند و در نتیجه شروع به واکاوی زندگی کین میکند. به همسر او نزدیک میشود و از خلال حرفهای دیگران پی به گذشتهی او میبرد.
اورسن ولز در دههی چهل فیلمی ساخت که به لحاظ بصری متفاوت با آثار آن دوره بود و فیلمی پیشرو محسوب میشد.
۶. جذابیت پنهان بورژوازی (The Discreet Charm of the Bourgeoisie)
- کارگردان: لوئیس بونوئل
- بازیگران: فرناندو ری، دلفین سیریگ
- امتیاز imdb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- محصول ۱۹۷۲
لوئیس بونوئل با فیلمهای سوررئالیستیاش شناخته میشود. فیلم «جذابیت پنهان بورژوازی» هم جزو فیلمهای سورئالیستی اوست که آن را به همراهی ژان کلود کریر نوشته است. فیلم بیشتر به زبان فرانسوی است و بخشی از گفتوگوها هم به زبان اسپانیایی در جریان است.
فیلم درواقع مجموعهای از سکانسهای به هم پیوسته است. گروهی از دوستان بورژوا دور یکدیگر جمع شدهاند و شاهدی رویاهای چهار کاراکتر هم هستیم. شروع فیلم بیشتر روی دورهمی متمرکز است در حالی که پایانش با یکی از آن رویاها تمام میشود. این سکانسها در طول فیلم یکدیگر را قطع میکنند. البته صحنههایی با حضور کاراکترهای دیگر هم داریم از جمله دو زن تروریست از آمریکای لاتین. جهان فیلم منطقی نیست و اتفاقات مضحکی رخ میدهند که کاراکترها هم خیلی طبیعی با آن برخورد میکنند.
بونوئل کاراکترهایش را سر یک میز شام با یکدیگر میگذارد اما دائم اتفاقاتی میافتد که آنها را ناامید و خشمگین میکند. آنها مودبانه خشمهایشان را بروز میدهند اما در عین حال دست از تلاش برای شام خوردن با یکدیگر نمیکشند.
این فیلم عجیب و غریب که دیدنش البته کار سادهای نیست هم در آمریکا و هم در اروپا موفقیت فوقالعادهای در گیشه کسب کرد. بونوئل همزمان با فیلمبرداری فیلم کار تدوین را هم انجام میداد. فیلمی که فیلمبرداریاش دو ماه طول کشید و بودجهاش ۸۰۰ هزار دلار بود. راجر ایبرت فیلم را کمدی میدانست اما یک کمدی از نوع بونوئلی که بیشتر دردناک و کنایهآمیز است. نکتهی بامزه اینکه خیلیها معتقدند این فیلم عامهپسندترین اثر بونوئل است.
۷. توهم بزرگ (Grand Illusion)
- کارگردان: ژان رنوار
- بازیگران: ژان گابن، دیتا پارلو
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- محصول ۱۹۳۷
در میان فیلمهایی که دربارهی جنگ جهانی اول و دوم ساخته شده این اثر ژان رنوار دربارهی جنگ جهانی اول یکی از انسانیترین و درخشانترینهایشان است.
در طول جنگ جهانی اول دو هوانورد نیروی فرانسه، که یکی از آنها متعلق به طبقهی اشراف است به نام کاپیتان بولدیو و دیگری از طبقهی کارگر به نام مارشال توسط آلمانیها مورد حمله قرار میگیرند و هواپیمایشان سقوط میکند و دستگیر میشوند. فون روفنشتاین یک افسر نجیبزادهی آلمانی است که میگوید تحقیق کنند اگر در بین اسرا افسری حضور دارد او را به نهار دعوت کنند. در طول نهار روفنشتاین و بولدیو متوجه میشوند که آشنایان مشترکی دارند.
بولدیو و مارشال را به کمپ زندانیان میبرند و آنجا با بقیه آشنا میشوند. کمکم زندانیان فرانسوی نقشهی فرار میکشند. در لحظات آخر فرار به جدالی میان دو نجیبزاده یعنی روفنشتاین و بولدیو تبدیل میشود که برای یکدیگر احترام زیادی هم قائل هستند.
رنوار از جنگ جهانی اول به عنوان لنزی برای مطالعهی اروپا در زمانهای استفاده میکند که شبح فاشیسم در حال قوی شدن است. به علاوه او متوجه تهدید ویرانگر جنگ جهانی دوم هم شده است. او همچنان که از سیاست و ایدئولوژی معاصر خودش انتقاد میکند فیلمی میسازد در ستایش انسانیت که جهانشمول است و شامل هیچ مرزی نمیشود. فیلم جایزهی بهترین گروه هنری را از جشنوارهی ونیز دریافت کرد. قدرت فیلم به حدی بود که جوزف گوبلز وزیر تبلیغات و پروپاگاندای رژیم نازی آن را اثر سینمایی شماره یک دشمن مردم لقب داد.
«توهم بزرگ» فیلمی است که به روشی نبوغآمیز قصهی واقعیاش را پنهان نگاه میدارد و به شیوهای غیرمستقیم روایتش میکند. صحنهی کندن تونل فیلم بعدتر تاثیر خودش را روی فیلم مهم دیگری به نام «فرار بزرگ» هم گذاشت.
۸. راههای افتخار (Paths of Glory)
- کارگردان: استنلی کوبریک
- بازیگران: کرک داگلاس، رالف میکر
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- محصول ۱۹۵۷
فیلم ضدجنگ استنلی کوبریک اقتباس از رمانی نوشتهی هامفری کاب بود. داستان این فیلم هم مثل «توهم بزرگ» در طول جنگ جهانی اول اتفاق میافتد.
فیلم با صدای روی تصویر آغاز میشود که شرایط سرزمینهای فتح شده در سال ۱۹۱۶ را تشریح میکند. ژنرال استف از میرو که افسر جاهطلب زیردستش است میخواهد به نیروهای آلمانی حمله کند. میرو اول از این کار سرباز میزند چون احتمال پیروزی را کم و تلفات را زیاد میداند ولی وقتی استف میگوید که به او ترفیع خواهد داد بلافاصله قبول میکند. میرو بین گروهان دنبال کسانی میگردد که در این حمله همراهیاش کنند و جزییات را برای کلنل دکس توضیح میدهد. دکس اما با این حمله مخالف است و اعتقاد دارد که تنها نتیجهاش تضعیف نیروهای فرانسوی است.
پیش از حمله اتفاقی میافتد که باعث مرگ یکی از سربازان میشود اما مافوق او گزارش نادرستی را به دکس میدهد. دکس و گروهان زیر آتش دشمن حمله را آغاز میکنند. آنها مجبور به عقبنشینی میشوند اما میرو که انگار دیوانه شده دستور میدهد نیروهای خودی آنها را به گلوله ببندند. وقتی بقیه از این دستور سرپیچی میکنند او میخواهد در دادگاه نظامی همه را تیرباران کند که دکس نقش وکیل مدافع آنها را در مقابل یک دادستان کینهجو برعهده میگیرد.
منتقدان فیلم «راههای افتخار» را اثری جنگی میدانند که به شکلی متعالی انسانی است و سکانسهای طولانی جنگ خیلی خوب کارگردانی شدهاند و پایان تکاندهندهای دارد.
۹. راشومون (Rashomon)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: توشیرو میفونه
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- محصول ۱۹۵۰
درام تاریخی روانشناسانهی جنایی که در یک همکاری نزدیک با کازوا میاگاوا به عنوان مدیر فیلمبرداری ساخته شد که نقش او را نباید در این فیلم نادیده گرفت. طرح داستانی و شخصیتها اقتباسی از داستان کوتاه «در گور» هستند در حالی که ساختار داستانی و اسم آن از داستان کوتاه دیگری به نام «راشومون» آمده است که البته نویسندهی هر دوی آنها یک نفر است.
فیلم با داستان هیزمشکن و کشیشی شروع میشود که پشت دروازههای شهر راشومون نشستهاند تا باران بند بیاید. یک مرد عامی هم به آنها میپیوندد و آن دو نفر برایش تعریف میکنند که شاهد داستان آزاردهندهای بودهاند. هیزمشکن ادعا میکند که سه روز پیشتر وقتی در جستوجوی هیزم بوده جسد یک سامورایی را پیدا کرده. او شهادت میدهد که اول کلاه زنی را پیدا کرده که متعلق به زن سامورایی بوده و بعد کلاه سامورایی و بعد یک طناب بریده شده و در نهایت به جسد رسیده است.
کشیش هم میگوید که همان روز سامورایی و زنش را در جاده دیده بوده. بعد از آن داستان راهزن، سامورایی و همسر سامورایی را میشنویم.
این فیلمی است که با آن کوروساوا به جهان معرفی شد. بیشتر منتقدان ژاپنی چندان فیلم را دوست نداشتند و معتقد بودند فقط به این دلیل مورد توجه قرار گرفته که اگزوتیک و عجیب و غریب است. فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم خارجیزبان را در اسکار کسب کند. شیر طلای جشنوارهی ونیز هم جزو افتخاراتی بود که نصیب فیلم شد.
۱۰. مهر هفتم (The Seventh Seal)
- کارگردان: اینگمار برگمان
- بازیگران: ماکس فونسیدو
- امتیاز imdb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- محصول ۱۹۵۷
وودی آلن بارها از اینگمار برگمان سوئدی به عنوان محبوبترین فیلمسازش یاد کرده است. حتی اگر فیلم را ندیده باشید احتمالا جایی به تصویر مشهور شطرنج مرد با مرگ برخوردهاید. داستان یک شوالیهی قرون وسطا که بعد از بازگشت از جنگ با مرگ روبهرو میشود و او را به چالش میکشد تا با هم شطرنج بازی کنند. او باور دارد تا زمانی که بازی طول بکشد میتواند زنده بماند.
بازی که شروع میشود قصهی فیلم هم آغاز میشود و بازی در حین قصه ادامه پیدا میکند. فیلم نشان میده که شوالیه و ملازمش با چه کسانی دیدار داشتهاند و از چه مکانهایی گذشتهاند.
واقعیت این است که داستان پیچیدهی فیلم را نمیشود تعریف کرد. برگمان این فیلم را براساس نمایشنامهای که خودش نوشته بود جلوی دوربین برد. نمایشنامهای که درونمایههای فلسفی آن روی صحنهی تئاتر هم ستایش منتقدان را برانگیخته بود. فیلمی که محبوبترین فیلم خود برگمان است و به گفتهی او شرایط دشوار زندگی و مرگ را به تصویر میکشد. حتی اسم فیلم هم از کتاب مقدس آمده است. فیلم هم ارجاعاتی به کتاب مقدس و هم به دورههای تاریخی مختلف دارد. البته خود منتقدان سوئدی بعد از دیدن فیلم دربارهاش مطمئن نبودند. به جز جزییاتی مانند فیلمبرداری شگفتانگیز فیلم نمیتوانستند تصمیم بگیرند که «مهر هفتم» واقعا دربارهی چیست و ستایشش بکنند یا نه. ولی به هر حال فیلم مظهر آثار روشنفکرانه شد.
یکی از جدیترین و عبوسترین فیلمهایی است که میتوانید ببینید و برای همین اگر وودی آلن را خوب نشناسید احتمالا بعد از دیدنش تعجب میکنید که در فهرست محبوبترینهای این کارگردان شوخطبع و بامزه است.
منبع: farout magazine