عالیجنابان ظریف؛ زنان و تصاحب قدرت در فیلم‌های ۲۰۲۱

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
زنان صاحب قدرت ۱

وقتی به صفحات تاریخ نگاه می‌کنیم، زهر و مسموم‌کردن یکی از سلاح‌های زنان به حساب می‌آید. زهر چیز مستوری است و به آسانی می‌توان آن را در غذا یا نوشیدنی ریخت و یا به سادگی با گیاهان و دیگر عصاره‌های دارویی اشتباه گرفت. در حالی که مردان عموما در فرهنگ‌های مختلف آزادی عمل بیشتری دارند تا آشکارا سر اختلافات خود جنگ و نزاع کنند، از سوی دیگر زنان اغلب اوقات به شکلی خاموش و در سایه‌ها به دنبال ستیز هستند. با این وجود زهر همواره در شیشه‌های کوچک دیده نمی‌شود.

در سه فیلم از پربحث‌ترین مدعیان فصل جوایز ۲۰۲۱، زنان مآل‌اندیش، از سخنان و حرف‌های همچون اسید خود بهره می‌گیرند تا قدرت را به جای همسران ضعیف‌النفسشان به دست بگیرند و آن را به کار ببندند. این یک استعاره‌ی ادبی است که در هر کلاس زبان انگلیسی دبیرستان در کشور آمریکا به بحث و مناظره گذاشته می‌شود: آیا زنانی که به شکل حوا هستند و گویا‌ از انجیل سر بر آورده‌اند، ذاتا بدخواه و خودشیفته هستند یا قربانیان ساختار قدرتمند هژومونیکی هستند که آن‌ها را مجبور می‌کند تا امیال وجودی خود را از طریق مصاحب خود هدایت کنند؟ بازیگران اصلی زن بااراده و مصمم در فیلم‌های «تراژدی مکبث»، «خاندان گوچی» و «ریکادوس بودن»، همسران خود را تا رسیدن به صدر قدرت فریب می‌دهند تا تنها ناظر این باشند که حیطه‌ی نفوذشان به تدریج زیر بار فشار‌ زناشویی از دست می‌رود. هنوز به جای اینکه بپرسیم این زنان، شیطانی در کالبد انسان هستند یا تشنه و دیوانه‌ی قدرت، ابتدا باید پرسید آیا این مردان ارزششان را داشتند تا با آن‌ها شروع کنیم؟

در این سه فیلم، که یکی اقتباسی قرون وسطایی از نمایشنامه‌ی کلاسیک شکسپیر است و دو فیلم دیگر درام‌‌های تاریخی درباره‌ی شخصیت‌های واقعی زن هستند که از استعداد خودشان استفاده می‌کنند تا همسرانشان را ترقی بدهند. قهرمانان زن این فیلم‌ها، زیرکی ذاتی و کاریزمای خود را به وسیله‌ی شریک زندگی‌شان پاک می‌کنند به این دلیل که نقش همسرانگی آن‌ها نهایتا آن‌ها را محبوس در طبقه‌ی پایین دست جامعه‌ی ایستا نگه می‌دارد.

در تراژدی مکبث جوئل کوهن که فضایی گوتیک و اکسپرسیونیستی دارد، فرانسس مک‌دورمند، آن ریشه‌های زن اغواگر و فریب‌کار خود در فیلم «دهشت‌زده» را دنبال می‌کند تا نقش  همسر عروسک‌گردان ادبیات کلاسیک را ایفا کند. این بازیگر تاکنون این قدر زیبا نبوده است و هیچگاه با چنین درنده‌خویی نغریده است. لیدی مکبث یک زن نجیب‌زاده‌ با رتبه‌ی پایین از پادشاهی شمالی متروک و ویران است. حتی احتمال ملکه‌شدن و اینکه بتوانی اختیار بیشتری را در قلمرو اجتماعی خودت به دست بیاوری، کافی است تا او همسرش (با بازی دنزل واشنگتن) را برای ارتکاب قتل شاه گول بزند تا مکبث بتواند خودش بر تخت پادشاهی جلوس کند. لیدی مکبث زنانگی و ظرافتی که او را محدود می‌کند، طرد می‌کند و همسرش را به خاطر اینکه زیادی از محبت انسانی سرشار است، مذمت می‌کند تا بتواند به آسانی توطئه قتل را عملی کند. او جزئیات نقشه را خودش پی‌ریزی می‌کند. حتی با این وجود که او کسی نیست که خنجر را مستقیما در پیکر شاه فرو کند، سنگ‌دلی او با گناهی چرکین و حلقه‌ای برای خودکشی لبریز شده است.

با گذشت بیش از ۵۰۰ سال، لیدی مکبث همچنان به عنوان مرجعی آشنا باقی می‌ماند به دلیل که آرزوی مذبوحانه‌ی‌اش برای اینکه صرفا یک زن نباشد و پرزور و قدرتمند و به تبع آن خشن شود تا قدرتی را که برای آن تلاش می‌کند، مطالبه کند. او خصیصه‌های متناظر با جنیست خود را دگرگون می‌کند، کودک‌کشی را در ذهنش مجسم می‌کند و تعمدا همسر خود را زبون و ناتوان می‌کند تا او را برای عملی‌کردن خواسته‌اش به چالش بکشد. او این کار را از سر نوع‌دوستی انجام نمی‌دهد تا سبب ترفیع چهره‌ی مکبث شود، بلکه خواهان ترقی چهره‌ی خودش است. مکبث آلت دست او است و ناتوانی ذهنی‌اش، او را به سمت ظلم و خودکامگی و تراژدی هدایت می‌کند.

زنان صاحب قدرت ۲

از طرفی زنان در درام جنایی هیجان‌انگیز «خاندان گوچی» ریدلی اسکات و اقتباس بیوگرافیک آرون سورکین یعنی «ریکادوس‌بودن»، خالصانه اسیر عشق هستند. آن‌ها می‌خواهند که استعداد خودشان شناسایی شود اما این آرزو را نیز در خیال خود می‌پرورند تا دست در دست همسرشان قدم در اتاق بگذارند. آن‌ها شاید حتی راضی به این هستند یک قدم از آن‌ها عقب باشند تا ازدواج شکننده‌شان را حفظ کنند. پاتریزیا رجیانی (با بازی لیدی گاگا) و لوسیل بال (با بازی نیکول کیدمن) هر دو بازیگران ماهری هستند: پاتریزیا زنی دارای جذابیت جنسی فراوان که زنانگی و اشتیاقش را به مانند یک زره به تن می‌کند. لوسی هم یک هنرپیشه‌ی واقعی است و کسی است که وقتی می‌بیند استعداد‌های کمدی او مشتری بیشتری دارد، از جاه‌طلبی‌های ستاره‌شدن خود در هالیوود چشم می‌پوشد. شهوت این دو زن، دو مردی را فریب می‌دهد که فاقد محرک یا سرمایه‌ی ‌فرهنگی برای خود هستند. پاتریزیا، مائوریتزیو گوچی (با بازی آدام درایور) را اغوا می‌کند، آدم بلندقد لوسی که ترجیح می‌دهد در آینده یک وکیل ساده باشد و از خانواده‌ی درجه اول و ممتاز خود به دور باشد به جای اینکه بر مسند ریاست یک شرکت مد و لباس میلیارد دلاری تکیه بزند. لوسی هم دسی آرناز (با بازی خاویر باردم) را می‌فریبد، یک موسیقی‌دان کوبایی در حال رشد که فراست تجاری این را دارد تا در بیزنس شوی تلویزیونی موفق شود اما نه در نفوذ اجتماعی.

پاتریزیا وانمود می‌کند که نقش یک رئیس زن خانواده‌ی ایتالیایی ایده‌آل را بر عهده دارد و گرمی و صمیمیت و اهل معاشرت بودن ذاتی خود را به سمت خانواده‌ی همسرش هدایت می‌کند تا آن‌ها پسر ولخرج را مجددا به درون خودشان راه بدهند و فکر کنند که همه‌ی این وقت، فکر خودشان بوده است. لوسی که یک کمدین قهار است و تمامی جزئیات سیتکام پر مخاطبش را کنترل می‌کند، عاقبت نمی‌تواند از پس خیانت‌‌های مداوم دسی بربیاید. او در نهایت در یک بازی تحقیر‌آمیز شبیه طناب‌کشی با تهیه‌کنندگان، نویسندگان، حامیان و عوامل اجرایی استودیو گرفتار می‌شود تا امتیاز عنوان تهیه‌کننده‌ی اجرایی را برای همسر و در واقع بازیگر مکملش به دست آورد. هر دو زن می‌خواهند تا شریکشان بهترین مردی که می‌تواند باشد و تدابیر مهر‌آمیز آن‌ها جواب می‌دهد اما تنها برای مدتی کوتاه. آ‌نها مداخله می‌کنند و به تدریج با سستی‌های همسرانشان، جایگاه خود را تحکیم می‌کنند و هر کدامشان را به سمت آغوش زنان کم‌توقع‌تری سوق می‌دهند. پاتریزیا به انتقام خونینی متوسل می‌شود و لوسی آن‌گونه که توسط سورکین تفسیر شده است، در ترسی زندگی می‌کند که روزی بنای پادشاهی آن‌ها به خاطر ترک‌هایی که بر پیکر زندگی زناشویی آن‌ها افتاده است، ‌بر سرشان آوار خواهد شد.

لیدی مکبث یا نسخه‌های ساختگی پاتریزیا رجیانی و لوسیل بال را نمی‌توان شریر و بدذات تلقی کرد. به جایش آن‌ها را باید محصول زمانه‌ی خودشان دید، زنانی که یا دسترسی اندکی به آموزش و پویایی و تحرک رو به ترقی متکی به خود داشتند یا فضای کمی برای شکوفا‌شدن کنار شریک زندگی‌شان بدون آن‌که حسادت مردان را برانگیزند. مکبث واشنگتن، به ورطه‌ی خودکامگی و استبداد می‌‌افتد و خلع ید می‌شود، مائوریتزیوی درایور تجارت خانوادگی‌شان را ورشکسته می‌کند و با ضربتی که به دست پاتریزییا برنامه‌ریزی شده است، کشته می‌شود و دسی باردم تقریبا زندگی حرفه‌ای خود را با احمق‌انگاری زنش نابود می‌کند. آیا همه‌ی این‌ها ارزش قربانی‌‌شدن را داشت؟ نمی‌توان گفت.

منبع: The Hollywood Reporter



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X