داستان واقعی شخصیتهای فیلم «گرگ وال استریت»
فیلم سینمایی «گرگ وال استریت» اثر مارتین اسکورسیزی فیلمی با مضمونی تیره و تار است که لذت، حرص و بیبند و باری انسانها را به تصویر میکشد. این اثر در زمرهی بزرگترین ساختههای اسکورسیزی قرار میگیرد که که دهه گذشته ساخته شدهاند.
مانند همهی فیلمهای روایی که بر اساس داستانهای واقعی ساخته شدهاند، این فیلم نیز اقتباسی آزاد از زندگی و جنایات جردن بلفورت را نقطه اصلی تمرکز قرار داده. میتوان ادعا کرد که این فیلم به طرز قابل توجهی دقیق بوده و روایتی معتبر از خاطرات بلفورت را که منبع اصلی فیلم بوده در اختیار مخاطبان قرار میدهد.
- ۱۵ راوی غیرقابل اعتماد برتر سینما؛ از «گرگ وال استریت» تا «جوکر»
- ۲۰ سکانس برتر فیلمهای کمدی در ۲۰ سال اخیر که شما را رودهبر میکنند
- ۷ نقشآفرینی برتر جونا هیل؛ از مانیبال تا سوپربد
اگرچه فیلم «گرگ وال استریت» یک فیلم ۳ ساعتهی طولانی است، اما جزئیات و داستانهای فرعی جالب آن نتوانستند از جذابیتش بکاهند هر چند فیلم گاهی از مسیر اصلی خود منحرف شده است. بنابراین، همانطور که این مطلب به تشریح داستانهای واقعی برخی از شخصیتهای اصلی فیلم میپردازد به تشریح این امر خواهد پرداخت که چگونه فیلم اسکورسیزی از حقیقت منحرف شده و داستان واقعی پشت فیلم «گرگ وال استریییت» به کدام شخصیتهای واقعی اشاره دارد.
جردن بلفورت
به طور کلی داستان جردن بلفورت با بازی لئوناردو دی کاپریو و شرکت کارگزاری او استراتن اوکمونت، همانطور که در فیلم اسکورسیزی ارائه شده واقعی هستند. به احتمال زیاد بلفورت صدها قانون را در زمان خودش نقض کرد که بیشتر آنها شامل کلاهبرداری از سهامداران و دستکاری سهام دهها شرکت بود. او مردان جوانی را که بیشترشان کارگر بودند و ا از لانگ آیلند برای کار آمده بودند در استراتن استخدام کرده بود و مدام سخنانش را در گوش آنها زمزمه میکرد و آنها را فرقه مینامید.
او به آنها آموزش داده بود تا در ازای دریافت پول عبادت کنند و مشتریان خود را به خرید سهام بیارزش ترغیب نمایند. در حالی که همه اینها در زندگی حرفهای او اتفاق افتاده، او در زندگی شخصیاش نیز چندان پاکدامن نبود و به انواع مواد غیرقانونی نظیر کوکائین و کوآلودز، اعتیاد داشت. بلفورت با زنی به نام دوشس بی ریج که مارگوت رابی به ایفای نقشش پرداخته به همسر اول خود خیانت کرد. هر چند آنها بعدها با هم ازدواج کردند اما این رابطهی او هم سرانجام خوبی نداشت و در نهایت به طلاق و جدایی انجامید. سرانجام بلفورت توسط اف بی آی دستگیر شد و پس از گذراندن ۲۲ ماه در زندان فدرال، به نویسنده و سخنران انگیزشی تبدیل گردبد. اولین خاطرات او تحت عنوان گرگ وال استریت، در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.
شاید بزرگترین نکتهای که میتوان در رابطه با فیلم «گرگ وال استریت» به آن اشاره کرد این است که بیشتر سکانسهای آن بر اساس خاطرات بلفورت ساخته شده و لذا بر مبنای واقعیت هستند. اعتیاد بیش از حد به مواد مخدر، سو استفاده از کارگران و جنایتهای افسارگسیخته، همه به دقت به تصویر کشیده شدهاند. بسیاری از صحنههای ظالمانهی فیلم، مانند زمانی که یک کارمند زن سرش را برای دریافت ۱۰۰۰۰ دلار میتراشد نیز واقعی هستند. استراتن اوکمونت شرکتی بدنام بود، اما بسیاری از کارهای فاسدانهی این کمپانی از موسسات مالی موجود الهام گرفته شده که برخی از آنها جزو معتبرترین کمپانیهای حال حاضر به شمار میآیند
به عبارت دیگر، بلفورت روش کلاهبرداری از سهامداران را در هنگام مصرف کوکائین ابداع نکرد، بلکه بیشتر آنها را از کارهای غیرقانونی کمپانیهای به اصطلاح معتبر زمان خود آموخت.
گرگ وال استریت
یکی از جنبههای فیلم که طرز فکر و دیدگاه بلفورت را به دقت بیان میکند، استفاده مکرر از سکانسهایی است که در آنها بلفورت به طور مستقیم با دوربین و در واقع با مخاطبان صحبت میکند. بلفورت در کتاب خود مینویسد: انگار زندگی من صحنهی یک تئاتر بود که در آن گرگ وال استریت برای مخاطبان در حال اجراست. البته آن مخاطبان واقعی بودند. شاید همین طرز تفکر او در رابطه با خودش و اینکه فکر میکرد در حال ایفای نقش یک شخصیت است باعث شد بلفورت خود را «گرگ وال استریت» بنامد. زیرا گویا او تنها کسی بود که به خودش این لقب را داده بود و شواهد نشان میدهند هیچکس او را با این نام صدا نمیکرد. بلفورت در سراسر خاطراتش دائما به این موضوع اشاره دارد که مردم او را گرگ مینامیدند، اما به نظر میرسد که او در رابطه با این موضوع اغراق میکند.
از آنجایی که بلفورت بر روی پردهی سینما اندکی دیوانهتر و وحشیتر از خود واقعیاش به تصویر کشیده شده، تنها به کمر دردش به عنوان عوارض ناشی از سو مصرف مواد مخدر اشاره شده اما این در حالیست که او واقعا از کمر درد شدید رنج میبرد. او به حدی کمردرد داشت که به چندین عمل جراحی نیاز پیدا کرد و در واقع همین بیماری و کمر درد باعث شده بود که او هر روز بیشتر و بیشتر به مصرف مواد روی بیاورد. اما فیلم چندان به این موضوع اشاره نمیکند که او برای تسکین دردهایش به مواد نیاز داشت زیرا میخواهد او را وحشی و سرسخت نشان دهد.
به علاوه بلفورت آنقدرها بیپروا یا احمق نبود که بخواهد آنطور که در فیلم نشان داده شد علنا به یک مامور اف بی آی، رشوه دهد. در واقع او هرگز تا روزی که دستگیر شد با مامور اف بی آی که او را تعقیب میکرد حتی حرف هم نزد. یکی از لحظات دراماتیک فیلم که تا حدی درست است، زمانی است که بلفورت برای کارمندانش سخنرانی میکند و به آنها اطلاع میدهد که از رهبری آنها کناره گیری کرده و زمام امور را به شخصیت جونا هیل سپرده است.
بعد ناگهان در اواسط سخنرانی، نظرش را عوض میکند و فریاد میزند: من قصد ندارم شما را ترک کنم. پس از تشویق حضار، بلفورت بلاخره از سمتش کنار رفت، اما به کرات در طول سخنرانیاش به این موضوع اشاره کرد که در کنار رهبر بعدی خواهد بود و مشاورههای لازم را به او ارائه خواهد داد.
دانی آزوف
کاراکتر دانی آزوف فیلم بر اساس یک شخص واقعی به نام دانی پوروش ساخته شده که دست راست بلفورت در استراتن به حساب میآمد و آنطور که گفته شده یک معتاد تمام عیار بود. پوروش به واسطهی همسرش به بلفورت معرفی شد. اما آنطور که در فیلم بیان شده او یک فروشنده مبلمان کودک نبود که با دیدن یکی از فیشهای حقوق بلفورت، شغل خود را رها کند و برای کار به بلفورت بپیوندند.
پوروش در مصاحبهای با مادر جونز، این صحنههای فیلم را نادرست خواند و به علاوه، سکانس بدرفتاری با کوتولهها را نیز تخیلی دانست و بیان داشت که او این کار را انجام نداده است. (بهعلاوه بلفورت نیز این صحنه را مورد نکوهش قرار داد و گفت که این داستان فیلم به شدت ظالمانه بوده است). علاوهبراین او به مادر جونز گفت که هیچکس در شرکت تا به حال به بلفورت لقب «گرگ» یا «گرگ وال استریت» را نداده بود و این نامی بود که خود بلفورت برای خودش برگزیده بود.
اگرچه این فیلم دانی را به عنوان کاراکتری به تصویر میکشد که برای بلفورت هر کاری میکرد و حتی میتوان او را فرشتهی نجات بلفورت نیز نامید زیرا پس از اینکه او تحت تاثیر مواد مخدر در حال خفه شدن بود دانی را، احیا کرد، اما در واقعیت کاراکتر دانی یکی از دوستان بلفورت بود که بلفورت با انجام CPR بر روی او جانش را نجات داد. بهعلاوه آنطور که در فیلم نشان داده شد وقتی که پوروش بر روی قایق تفریحی بلفورت بود بهواسطهی طوفانی که قایق را واژگون کرد غرق نشد. (هر چند در فیلم هم آنها توسط گارد ساحلی ایتالیا نجات پیدا کردند). اما در عین حال اعتراف کرد که مجبور شده ماهی قرمز یکی از کارمندانشان را برای نشان دادن ضرب و شتمش بخورد.
بهعلاوه اینکه او با پسرعموی خود ازدواج کرده بود نیز همانطور که در فیلم نشان داده شد درست بود. پس از افشای نقشههای استراتن توسط اف بی آی، او ۲۰ ماه را در زندان گذراند.
استیو مدن
استیو مدن یکی از طراحان کفش معروف است که از دوران کودکی با دنی یوروش دوست بود و میتوان حضور او را یکی از دلایلی دانست که باعث شد یوروش هر روز بیبند و بارتر شود (هر چند مدن در نهایت به ۴۱ ماه زندان محکوم شد). در حالی که مدن نقش کوتاه و نسبتا بیارزشی در فیلم دارد، اما بلفورت در خاطراتش به کرات به او اشاره کرده است.
در حقیقت میتوان گفت که مدن هم از نظر شخصی و هم حرفهای به بلفورت بیشتر از پوروش نزدیک بود. به گفتهی بلفورت، مدن حتی به او پیشنهاد کرد که شرکت کفش خود را با او شریک شود زیرا مدن یک طراح کفش حرفهای بود و با استعدادی که بلفورت در توزیع و تجارت داشت میتوانستند به شدت پیشرفت کنند. بلفورت بعد از ترک استراتن، مدتی برای مدن کار کرد تا اینکه رابطه آنها رو به وخامت گذاشت. پس از آن هم اف بی آی هر دوی آنها را دستگیر کرد. مدن در نهایت به دستکاری سهام، پولشویی و کلاهبرداری اوراق بهادار محکوم شد.
چستر مینگ
گروهی از مواد فروشها که کارمندان اصلی استراتن را تشکیل میدادند، بر اساس کاراکتر افراد واقعی به تصویر کشیده شدهاند، اما تاریخچهی دقیق کاری و روابط آنها با بلفورت یا به شدت خلاصه شده یا کاملا حذف گردیده است. برای مثال، شخصیت چستر مینگ بر اساس شخصیتی واقعی به نام ویکتور وانگ ساخته شده که در داستان بلفورت نسبت به آنچه در فیلم نشان داده شد نقش پررنگتری داشت. ویکتور میخواست شرکت خود را راه اندازی کند و از این رو بلفورت همواره به او شک داشت و نمیتوانست به او اعتماد کند. به نظر میرسد سوء ظن بلفورت نسبت به او درست بود.
زیرا وقتی که این کاراکتر واقعی، کسب و کار خود را راه اندازی کرد، شایعاتی را مبنی بر این موضوع به راه انداخت که شرکت استراتن در حال از هم فروپاشیده شدن است. او بعدها به شکار غیرقانونی دلالان سهام استراتن روی آورد. البته آنها هم ترجیح میدادند در شرکت ویکتور در منهتن کار کنند تا در شرکت بلفورت در لانگ آیلند. هر چند حتی روح ویکتور هم خبر نداشت که بلفورت در تمام این مدت یک جنگ مخفیانهی تمام عیار را بر علیه او به راه انداخته که منجر به شکست شرکت جدید ویکتور شد. بهعلاوه سکانسی از فیلم که در آن ویکتور به ساقی بلفورت حمله کرد و او را از پنجره آویزان کرده بود نیز بر اساس واقعیت ساخته شده است. ویکتور در نهایت به ۸ سال زندان محکوم شد.
بو دیتل
بو دیتل یک کارآگاه خصوصی است که برای سمت شهرداری نیویورک نیز کاندید شده بود و بهعلاوه ما به کرات شاهد حضور این کاراکتر در فیلمهای اسکورسیزی بودهایم. دیتل در «رفقای خوب» در نقش کارآگاهی ظاهر شد که هنری هیل را دستگیر کرد و در «مرد ایرلندی» نیز یک نقش مکمل را بر عهده داشت.
اما چه باورتان شود چه نه دیتل در واقعیت بلفورت را میشناخت و او را به خاطر به اشتباه انداختن اف بی آی سرزنش میکرد. بهعلاوه او همان کسی بود که بلفورت را به یک مامور اف بی آی معرفی کرد و اطلاعاتی دربارهی تحقیقات اف بی آی در رابطه با استراتن به دست آورد و به بلفورت کمک کرد تا اوباش و اغتشاشگران در شرکتش مشکلی به وجود بیاورند. بنابراین دیتل در فیلم گرگ وال استریت در نقش خودش ظاهر شده است.
تامی چانگ
شاید عجیبترین واقعیت موجود در مورد فیلم «گرگ وال استریت» این باشد که هم سلولی بلفورت در زندان کسی نبود جز تامی چانگ، یک معتاد و بازیگر افسانهای. بلفورت در مصاحبهای با مجله نیویورک، چانگ را همان کسی دانست که برای نوشتن خاطراتش الهام بخش او بوده است. بر طبق گفتههای بلفورت، او از نظر چانگ فوقالعاده بامزه بوده و چانگ نیز به مجلهی نیویورک گفته بود که علاقهی خاصی به داستانهای به بلفورت دارد.
منبع: collider