فیلم «ویلو» چگونه به یک اثر کلاسیک ماندگار تبدیل شد؟
فیلم «ویلو» اثری به کارگردانی ران هاوارد و بر اساس داستانی از جورج لوکاس، خالق «جنگ ستارگان» است که ایدهی مسیر قهرمان داستانهای فانتزی را برمیدارد و به آن چاشنی قرون وسطا با الهام از اسطورههای سلتیک میبخشد. داستان فیلم از این قرار است: در پیشگوییها آمده است که الورا دانان به حکومت جادوگر خبیثی با نام ملکه باوموردا پایان دهد. جادوگر شروع به دستگیری کردن زنان بارداری که ممکن است مادر الورا دانان باشند میکند؛ همانطور که تمام افراد خبیث در طول تاریخ دقیقا بعد از شنیدن پیشگویی این کار را انجام میدهند! اما الورا دانان در نهایت پس از تولد فراری میشود و در نهایت تحت مراقبت «ویلو» درمیآید. «ویلو» یکی از اعضای کوتوله در دهکده نلوین است؛ جایی که به دهکده هابیتهای تالکین شباهت دارند. تمام بازیگران نلوینها افراد کوتوله هستند. نکته اینجاست که با اینکه مسیر سفر «ویلو» برای نجات الورا دانان و سرنگونی باوموردا از یک مسیر کاملا قابل پیشبینی در داستانگویی سینمایی پیروی میکند؛ ولی موضوع اینجاست که فیلم همان خط داستان همیشگی را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد و حتی در بسیاری از نقاط، بسیاری از کلیشههای معمول این ژانر را میشکند و از همه مهمتر، یک نوآوری مهم در تاریخ میکند!
پدرمنش بودن ویلو
اولین تم در فیلم «ویلو» مبحث پدر بودن است. «ویلو» مانند بسیاری از شخصیتهای بهترین فیلمهای فانتزی مانند هریپاتر یا لوک اسکایواکر یک پسر جوان یا نوجوان نیست؛ در واقع او یک بزرگسال است! آیا اصلا همچین چیزی در فیلمهای فانتزی رایج بوده است؟ او یک زن و دو بچه دارد و یک مزرعه را اداره میکند و ناگهان از ناکجاآباد به محافظ الورا دانان تبدیل میشود و در طی این راه، درستترین مسیر را انتخاب میکند. این بزرگسال بودن ویلو درس مهمی در خود دارد. فیلم «ویلو» به ما میآموزد که قهرمان بودن موضوعی فقط مختص جوانها نیست و افراد بزرگسال نیز میتوانند رشد کنند و تغییر کنند و حتی دنیا را نجات بدهند. ماجراجویی فقط برای جوانترها نیست و هیچوقت برای قهرمان داستان خود بودن دیر نشده است و چه پیامی بهتر از این؟ همچنین دستیار بامزهی ویلو، مدمارتیگان از یک شخصیت خودخواه که فقط به خودش فکر میکند تبدیل به والدی دلسوز برای الورا دانان میشود. البته از حق نگذریم، فیلم پر از تصمیمات درست نیست؛ هر فیلمی بالاخره خطاهایی را در روایت خود دارد؛ مگر اینکه از شاهکارهای تاریخ سینما باشد. یکی از این خطاها، خط داستانی دختر باوموردا است. سورشا نیز حالت والد الورا دانان را پیدا میکند ولی نتیجهگیری شخصیت او دلنشین نیست. اینکه او با حضور یک مرد خوب (!) در زندگی خود به راه درست هدایت میشود به شدت کلیشهای و خستهکننده است. البته مثل اینکه به شخصیت او در فیلم بیشتر پرداخته شده بود که پایان داستان او را بهتر میکرده؛ ولی در تدوین بخشهای داستان او از نسخه نهایی فیلم حذف شدند. در ادامهی خط داستانی حس پدرانگی، «ویلو» یک پدر مهربان برای بچههای خود است. همسرش بر خلاف رسوم عادی سینمای هالیوودی، یک زن زیباروی جذاب نیست؛ ولی در عوض چهره مهربان و چشمانی بخشنده دارد. او زیباست نه چون چهرهش هالیوودی است؛ چون چهرهی انسانی دارد. پیام فیلم «ویلو» کاملا مشخص است؛ افرادی که دارای نقصهای فیزیکی هستند شاید آن حالت جذاب و پرکشش زنهای هالیوودی را ندارند، ولی آدمهایی هستند با احساسات و خانواده که به اندازهی همهی ما انسان هستند.
جامعهی نلوین
از نکات مثبت دیگر این فیلم برتر دهه ۸۰ میلادی، جامعهی جذاب و قابل باور نلوینها است. نلوینها یک جامعه کوچک ولی کامل هستند. جامعهی آنها از دنیای هابیتهای تالکین نیز بیشتر پرداخته شده است. آنها سیاستهای مخصوص خود را دارد. بزرگمرد دهکده آنها، یک آدم کاملا عادی است. ویلو دوستهای زیادی در دهکده خود دارد. قهرمانهایی در دهکده هستند؛ جنگجویانی که برای دهکده خود جنگیدهاند. تصاویری از جشنها، فستیوالهای دهکدهای (که در آن ویلو بر روی صحنه به اجرای جادو پرداخته است) و حتی رقصیدن با شاخهی نخل در سرتاسر دهکده دیده میشود؛ این موضوع نشاندهندهی تمدن قدمتدار این افراد ریزنقش است. این آدمهای کوتوله صرفا آنجا نیستند تا آنجا باشند؛ بلکه آنها تاریخچه دارند. باور دارند. آرزو دارند. مانند کوتولههای فیلم «جادوگر شهر از» یا کوتولههای بابانوئل نیستند که فقط هستند که باشند! بلکه کوتولههای فیلم «ویلو» کلم پرورش میدهند تا زنده بمانند و همین موضوع آنها را کاملا انسان میکند. در طول داستان قهرمانهای پیشین دهکده نلوین نقش کمتری میگیرند تا ویلو بتواند بیشتر بدرخشد؛ ولی اگر ویلو قهرمان است بخاطر این است که از یک جامعه و فرهنگ کاملا تثبیت شده آمده است. این موضوع بر خلاف تصویرهایی است که از ابتدای تاریخ سینما از افراد کوتوله داشتیم. کوتولهها همیشه بیشتر مانند یک دلقک درباری یا حتی حیوانات خانگی بودند تا یک انسان کامل. این رفتارهای غیرانسانی با کوتولهها تا مدتها در دوران مدرن ادامه داشت تا فیلمهایی مانند «ویلو» یا سریال «بازی تاج و تخت» این باورهای قدیمی را شکستند.
پیشرو بودن در باب تصویر کوتولهها
موضوع دیگری که باعث میشود «ویلو» یکی از فیلمهای فانتزی تاریک ماندگار تمام دوران باشد، انسان بودن کوتولههای فیلم نسبت به کوتولههای پیشین در هنر است. در تمام تاریخ فیلمهای فانتزی، دوارفها موجودات بیش از حد مقدسی هستند. این باور از داستانهای فانتزی قرن نوزدهم میآید. نویسندههایی مانند برادران گریم و هانس کریستین اندرسون، دوارفها (کوتولهها) را مانند موجوداتی از جهانی متفاوت به تصویر میکشیدند. موجوداتی مانند شیاطین و فرشتهها که مال جهان ما نیستند. آنها جنسیت ندارند. معمولا کوتولههای داستانهای قدیمی حتی جنس زن نیز ندارند. شاید اولین کسی که این قانون نانوشتهی به تصویر کشیدن کوتولهها را شکست، تالکین با هابیتها بود که آنها را خانواده متصور شد؛ ولی حتی کوتولههای دنیای تالکین نیز تا آخر کتاب «ارباب حلقهها» نشانهای از خانواده داشتن و معمولی بودن ندارند. این موضوعی است که فیلم «ویلو» کاملا آن را میشکند. افراد کوتولهی نلوین، خانواده دارند. عاشق هستند و در کنار یکدیگر مانند یک جامعه زندگی میکنند و ما همچین چیزی را پیش از آن نه در صنعت سرگرمی و نه هنر نداشتیم.
حضور کوتولهها در نقش کوتولهها
تا مدتها افراد کوتوله در سینما توسط بازیگرانی معمولی نقشآفرینی میشدند که با حقههای دوربین یا حتی جلوههای ویژه، هیبت آنها را کوچکتر میکردند. پیتر دینکلج، اولین هنرپیشهی مشهور کوتوله، بارها به این موضوع اعتراض کرده است که هالیوود برای نقشهای کوتاه جدی از بازیگران معمولی استفاده میشود و برای به تصویر کشیدن الف یا لپرکان، که نقشهای مهمی نیستند، از بازیگران کوتوله استفاده میکنند. این دغدغه کوتولهها اهمیت این فیلم را نشان میدهد. این فیلم فرسنگها از زمان خود جلوتر بوده است و برای نشان دادن افراد کوتوله، از بازیگران کوتوله استفاده کرده است و آنها را مانند انسانهایی که هستند به تصویر کشیده است. لارا کاناتا، یکی از فعالین حقوق کوتولهها که خود یکی از آنها است در مصاحبهای گفته است:
این فیلم اولین برخورد من با افرادی مانند خودم بود. پس از تماشای فیلم مادرم به انجمنهای حمایت کوتولهها پیوست. این انجمن «افراد کوتاه آمریکا» نام داشت که رئیس آن انجمن، نقش بزرگ روستا را در فیلم «ویلو» بازی میکرد. این سازمان سالهای اولیه زندگی من را تشکیل داد. «ویلو» پیام مثبتی برای تمام قشرهای کمتر دیده شده و متفاوت دارد؛ ولی برای افراد مبتلا به سندروم دوارفیسم به طور ویژهای مهم است. در این فیلم کوتولهها به عنوان اجنه به تصویر کشیده نمیشوند؛ بلکه آدمهایی هستند با باور و آرزو مثل تمام افراد دیگر.
تا مدتها در فرهنگ عامه، کوتولهها با اجنه و موجودات خیالی پیوند خورده بودند ولی فیلم «ویلو» تمام این قوانین را شکست و یک فیلم فانتزی عالی و پیشرو را برای ما به تصویر کشید. رفتار ما نسبت به گذشته با افراد متفاوت از ما تغییر کرده است و آن هم بخاطر فیلمهایی مانند «ویلو» است که به ما نشان دادند که افراد با هرگونه معلولیت میتوانند عاشق شوند، پدر و مادر باشند و عشق بورزند. فیلم «ویلو» فقط یک فیلم فانتزی عالی نیست؛ بلکه یک قدم در راه درست برای قشر بزرگی از آدمها بوده است که در عین حال سرگرم کننده بودن، به ما درس زندگی میدهد.
منبع: Medivalists