تعلیق آگاهانهی ناباوری؛ چرا با داستان خیالی فیلم گریه میکنیم؟
چرا تماشای فیلم یا خواندن برخی داستانها با اینکه میدانیم واقعی نیستند روی احساسات ما تأثیر میگذارند؟ چرا وقتی یک شخصیت خیالی در یک سریال میمیرد، برخی از دنبالکنندگان آن سریال حتی ممکن است به خاطر این اتفاق گریه کنند و حجم زیادی از احساسات را از خودشان نشان دهند؟ آیا این اتفاق غیرمنطقی و تا حدودی احمقانه نیست که به خاطر چیزی که حتی وجود ندارد ناراحت میشویم؟
تعلیق آگاهانهی ناباوری (Willing Suspension of Disbelief) یک حالت ذهنی بین واقعیت و خیال است که در آن فرد واقعی نبودن موقعیت را فراموش میکند و اجازه میدهد عواطف و ادراکش آن موقعیت را واقعی تلقی کنند، اما تا سطحی که احساساتش بیش از حد درگیر آن رویداد ذهنی نشوند، در غیر این صورت به سرعت از موقعیت خیالی عقبنشینی میکند و به واقعیت باز میگردد.
تعلیق چارچوب واقعیات پیرامونی و پذیرش خیال، همچنین به شخص اجازه میدهد تا موقعیتها و رویدادهایی را تجربه کند که در غیر این صورت تجربه کردن آنها برایش امکانپذیر نیست. در واقع این فرایند ذهنی به زندگی همهی ما غنای بیشتری میبخشد و امکان لذت بردن از پدیدههایی مثل سینما، ادبیات، بازیهای رایانهای و چیزهای بیشماری دیگری را برای ما فراهم میکند.
بهعنوان مثال همهی ما میدانیم که خونآشامها وجود ندارند، اما مجموعهی «گرگ و میش» هنوز هم جزو پرفروشترین آثار سینمایی در ژانر فانتزی در سطح جهان است که افراد زیادی در سرتاسر جهان کاملا آگاهانه و خودخواسته خود را در دنیای خیالی این اثر غوطهور میکنند و از ابعاد خیالانگیز آن لذت میبرند.
در ادامهی این مقاله از دیجیکالا مگ، ما به بررسی ابعاد مختلف این فرایند ذهنی از منظر روانشناختی میپردازیم و نقش آن را در برقراری ارتباط با ادبیات و انواع دیگر هنرهای روایی بررسی میکنیم. با ما همراه باشید.
تعلیق آگاهانهی ناباوری چیست؟
تعلیق آگاهانهی ناباوری اصطلاحی است که در سال ۱۸۱۷ توسط شاعر و فیلسوف زیباییشناس ساموئل تیلور کولریج ابداع شد، او بر این باور بود که اگر نویسندهای بتواند «علایق انسانی و ظاهری حقیقینما» را در یک غالب یک روایت خارقالعاده با هم ادغام کند، خواننده در مواجهه با این اثر، رویکرد انتقادی خودش را دربارهی باورناپذیری اثر به حالت تعلیق درمیآورد.
در حقیقت تعلیق آگاهانهی ناباوری اغلب در هنگام مطالعه آثار تخیلی مربوط به ژانرهای اکشن، کمدی، فانتزی و ترسناک نمود پیدا میکند.
عبارت «تعلیق آگاهانهی ناباوری» در اواخر قرن بیستم به طور گستردهتری استفاده شد و اغلب چنین تفسیر میشود که دستیابی به این مرحله در حین خوانش یک اثر کاملا بر عهده خواننده است نه نویسندهی اثر.
این فرایند همچنین ممکن است در اشاره به تمایل مخاطب برای نادیده گرفتن محدودیتهای یک رسانه استفاده شود، به شکلی که این محدودیتها در دریافت و لذت بردن از محتوای آن رسانه تداخلی ایجاد نکند. مثلا گوش دادن به یک تیاتر رادیویی و تجسم بصری آن در ذهن مخاطب.
در واقع ما میتوانیم به واسطهی فرایند تعلیق آگاهانهی ناباوری، شک و تردیدهای منطقی خودمان را نسبت به یک بافت روایی کنار بگذاریم و فیلترهای منطقی ادراکمان را موقتا به حالت تعلیق در بیاوریم تا از آن داستان نهایت لذت را ببریم، حتی اگر در آن داستان یا فیلم عناصر باورناپذیر و خارقالعادهای مانند دستگاه سفر در زمان یا رباتهای فوق هوشمند وجود داشته باشد.
ساموئل تیلور کلریج، شاعر رمانتیک، برای اولین بار ایدهی «تعلیق آگاهانهی ناباوری» را در سال ۱۸۱۵ در یکی از کتابهای خودش مطرح کرد، جایی که او از این مفهوم بهعنوان «ایمان شاعرانه» یاد میکند.
تعلیق آگاهانهی ناباوری بهخصوص در هنگام مطالعهی آثار ادبی مربوط به ژانرهایی مانند رئالیسم جادویی، ادبیات گوتیک و ژانر علمی تخیلی یا فانتزی که در آنها خواننده با رویدادها و اتفاقات خارقالعادهی زیادی روبرو میشود، نمود پررنگ و آشکاری پیدا میکند.
تعلیق آگاهانهی ناباوری یک رفتار قدرتمند انسانی است. به گفته ارسطو وقتی انسانها با پدیدهای سورئال یا غیرواقعی مواجه میشوند، تفکر انتقادی خودشان را به حالت تعلیق در میآورند و برای لذت بردن از این تجربهی غیرواقعی به سادگی دنیای ماورایی را میپذیرند. درست مشابه همان اتفاقی که امروزه هنگام تماشای فیلم «ماتریکس» یا انیمیشن «لوکا» برای همهی ما رخ میدهد.
حتی هنگام تماشای مسابقات ورزشی هم همین اتفاق برای ما رخ میدهد. یعنی از تحلیل مسابقه با رویکرد انتقادی و منطقی خودداری میکنیم تا از این داستان (خیال) که تیم ما شانس برنده شدن در بازی را دارد لذت ببریم.
این فرایند تعلیق واقعیت معمولا بهندرت پیامدهای واقعی یا سنگینی برای فرد به دنبال دارد. شاید ناامیدی از نتیجهی بازی و ناراحت شدن از پایان غیرمنتظرهی یک فیلم یا داستان جزء شدیدترین عواقب این فرایند باشند.
تعلیق ناباوری اغلب یک عنصر ضروری برای اجرای نمایشهای شعبدهبازی یا جادوگری است. بهعنوان مثال، از مخاطب انتظار نمیرود که واقعا باور کند که یک زن توسط اره از وسط نصف شده تا از آن اجرا لذت ببرد.
تعلیق آگاهانهی ناباوری، در حقیقت پرهیز عامدانه از تفکر انتقادی یا بهکار بردن منطق است در بررسی امری غیرواقعی با هدف لذت بردن از آن رخداد، مانند تجربهی قصهگویی برای کودکان یا تماشای یک نمایش اساطیری.
تعلیق آگاهانهی ناباوری از منظر روانشناسی
نورمن هالند که یک روانشناس و منتقد ادبی است، در تشریح این فرایند به یک توضیح عصبشناختی اشاره میکند. وقتی که ما با هر نوع ساخت روایی برخورد میکنیم، مغز ما به طور کامل در حالت ادراکی قرار میگیرد، یعنی سیستمهای ارزیابی واقعیت و عملگرهای منطقی برای مدتی خاموش میشوند و ما با نگرشی پذیرا و عاری از هر نوع قضاوت با محتوای آن اثر ارتباط برقرار میکنیم.
در واقع ما در ابتدا دروغین بودن روایت را تشخیص داده و میپذیریم، سپس در تلاشی آگاهانه نسبت به این دروغ ذهنیتی ناباورانه پیدا میکنیم و آن را (طبق قوانین موجود در هر روایت) بهعنوان واقعیت موجود تحلیل و بررسی میکنیم. بهعنوان مثال نبود ماشینهای پرنده را فراموش میکنیم و سپس طبق قوانین فیلم از ماشین پرنده انتظار داریم که ارتفاع بیشتری بگیرد تا دشمنان به شخصیت اصلی نزدیک نشوند.
تنها در یک صورت است که میشود ارزش واقعی هر چیز را ارزیابی کرد. آن هم زمانی که از فکر کردن در مورد آنچه که دیدهایم یا شنیدهایم خودداری کنیم و تنها به دریافت و ادراک آن رویداد مشغول باشیم.
تعلیق آگاهانهی ناباوری در حوزهی ادبیات
مطالعهی تمام گونههای ادبیات داستانی مستلزم تعلیق ناباوری است زیرا طبق تعریف داستان امری حقیقی نیست. بهعنوان مثال، برای لذت بردن از رومئو و ژولیت، مخاطب باید این واقعیت را کنار بگذارد که مونتاگ و کاپولتی هرگز در ورونا زندگی نمیکردند، نه دشمنی کهنی بین آنها وجود داشت و نه عاشقانی که ستارههایشان نسبت به هم متقاطع است محکوم به سرنوشت غمانگیزی هستند.
با نادیده گرفتن همه اینها، مخاطب میتواند داستانی تکاندهنده را تجربه کند که برخی از بهترین اشعار ادبیات انگلیسی از آن الهام گرفته شده است.
همچنین مخاطبان داستان باید الگوهای رفتاری و تواناییهای برخی از شخصیتهای داستان را که به طور قابلتوجهی از واقعیت فاصله دارند، نادیده بگیرند. یک مثال برجسته، الگوهای گفتاری شخصیتهای داستانی است که بسیار پختهتر از افراد عادی هستند و معمولا مکثها و تردیدهای گفتار روزمره را در بین سخنان آنها نمیتوان پیدا کرد.
مثال دیگر، زاویهی دید راویِ اول شخص است. در بسیاری از داستانها، روایتی از اتفاقات داستان از دیدگاه یک نفر به خواننده یا بیننده ارائه میشود. با این حال، سبک روایت اول شخص متضمن آگاهی بیش از حد از محیط اطراف راوی است که تقریبا یک توانایی مافوق بشری است و نیاز به حافظهای بینهایت برای به خاطر سپردن تکتک کلمات شخصیتهای داستان دارد. کاری که از هیچ روایتگری ساخته نیست.
انتقادات به این نظریه
فیلسوفان حوزهی زیباییشناس عموما این نظریه را رد میکنند و معتقدند که «تعلیق آگاهانهی ناباوری» رابطه انسان و آثار روایی را بهدرستی به تصویر نمیکشد.
در واقع اگر تماشاگران واقعا احساس ناباوری خودشان را نسبت به یک فیلم ترسناک به حالت تعلیق دربیاورند و آن را بهعنوان واقعیت مطلق بپذیرند، طبیعتا باید مجموعهای از واکنشهای واقعی از خودشان نشان بدهند.
بهعنوان مثال، وقتی مخاطبان در سینما میبینند که موجودی شیطانی دارد از پشت به شخصیت اصلی فیلم نزدیک میشود باید همه باهم فریاد بزنند: «به پشت سرت نگاه کن!» یا وقتی یک قتل روی صفحه نمایش اتفاق میافتد، باید با پلیس تماس بگیرند. اما هیچکس چنین عکسالعملی از خود نشان نمیدهد، چون در عین حال جهان فیلم را با واقعیت یکی نمیداند و بین آنها تمایز قائل است.
تالکین این مفهوم را در مقالهاش تحت عنوان «دربارهی داستانهای جن و پری» به چالش میکشد و در عوض پارادایم باور ثانویه را بر اساس سازگاری درونیسازی واقعیت مطرح میکند.
تالکین معتقد است که برای اینکه روایت در ذهن مخاطب شکل بگیرد، خواننده باید باور کند که آنچه میخواند در بافت یک واقعیت ثانویه که مربوط به جهان داستانی صادق است. در واقع نویسنده با تمرکز بر ایجاد یک دنیای داستانی که با نظام باورهای درونی انسان سازگار است، واقعیت ثانویه را برای مخاطب شکل میدهد.
تالکین همچنین استدلال میکند که تعلیق ناباوری تنها زمانی ضروری به نظر میرسد که اثر در ایجاد واقعیت ثانویه برای مخاطب شکست خورده باشد.
او بر این باور است که از آن نقطه به بعد، طلسم جادویی روایت شکسته میشود و خواننده دیگر به طور کامل در داستان غرق نمیشود، بنابراین برای ارتباط با اثر باید تلاشی آگاهانه انجام دهد و احساس شک و ناباوری خود را به حالت تعلیق درآورد و چنانچه در مواجهه با اثری، او قادر نباشد که رویکرد انتقادی خود را نسبت به اثر حذف کند، به کلی از خواندن آن اثر دست خواهد کشید.
منبع: Philosophy Talk, Psychology Wiki, Shmoop University