چرا استیون اسپیلبرگ قدرت جذب مخاطبان را از دست داده است؟
منتقدان و آکادمی اسکار فیلم «خانوادهی فیبلمن» را دوست داشتند اما مخاطبان سینما علاقهی چندانی به آن نشان ندادند؛ آیا استیون اسپیلبرگ یا بهتر است بگوییم یکی از محبوبترین فیلمسازان تاریخ سینما قدرتش در جذب مخاطب را از دست داده است؟
مدتی قبل فهرست نامزدهای اسکار اعلام شد و در این فهرست، نام استیون اسپیلبرگ در بخش بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی به چشم میخورد که برای او یک موفقیت بزرگ دیگر محسوب میشود. این فیلمساز ۷۶ ساله در پنج دههی فعالیت در سینما، ۲۲ نامزدی بهدست آورده است: ۱۲ نامزدی برای بهترین فیلم، ۹ نامزدی برای بهترین کارگردانی و حالا با خانوادهی فیبلمن، اولین نامزدی بهعنوان فیلمنامهنویس (بهطور مشترک با تونی کوشنر).
سال گذشته نیز او برای بازسازی موزیکال فیلم «داستان وست ساید»، نامزد بهترین فیلم و بهترین کارگردان شده بود. اسپیلبرگ تاکنون سه جایزهی اسکار را به خانه برده است (برای «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان»، اولی جایزهی بهترین فیلم را هم کسب کرد). با این حال، در سالهای اخیر سینمادوستان یک سوال تاملبرانگیز را پیرامون این فیلمساز مطرح کردهاند: آیا استیون اسپیلبرگ همان کارگردان سابق است؟
به خانوادهی فیبلمن نگاه کنید؛ از بُعد فنی، اثر تحسینبرانگیزی است و حتی بعضی از منتقدان آن را «بهترین فیلم کارنامهی هنری» این فیلمساز میدانند. فیلم که برداشتی سینمایی از دوران نوجوانی استیون اسپیلبرگ در دههی ۶۰ میلادی در کالیفرنیا ارائه میدهد و علاقهی وی به مقولهی فیلمسازی، رابطهاش با مادر پیانیست و پدرش که مهندس کامپیوتر بود را بررسی میکند. فیلم تجربهی بصری جذاب و اثری هوشمندانه است؛ همچنین انتخاب بازیگران را باید فوقالعاده بدانیم، بهویژه گبریل لابل که در واقع نقش دوران نوجوانی اسپیلبرگ یا همان سَمی فیبلمن را برعهده دارد.
اما در سوی دیگر، فیلم بیش از حد شخصی است و البته طولانی؛ یک ملودرام دوساعتونیمه که شاید برای هر نوع مخاطبی مناسب نباشد. همچنین بازی میشل ویلیامز در نقش مادر سَمی، از آن نقشآفرینیها است که موافق و مخالف زیاد دارد. بعضیها آن را شجاعانه و تاثیرگذار میدانند و بعضی دیگر بر این باورند که اغراقآمیز و غیرواقعگرایانه است. البته که ویلیامز هم امسال برای این نقش یک نامزدی اسکار بهدست آورد.
در هر صورت، نامزدی این فیلم در مراسم اسکار بسیار دیر از راه رسیده و دیگر کمکی به عملکرد آن در گیشه نمیکند. فیلم که با بودجهی متوسط ۴۰ میلیون دلاری ساخته شده است، در گیشه شکست سختی را تجربه کرد و تنها ۲۵ میلیون دلار فروخت. با توجه به ماهیت آمریکایی فیلم، بعید است که در گیشهی بینالمللی هم به توفیقی برسد. همهی اینها در حالی است که ساختهی قبلی اسپیلبرگ، داستان وست ساید که بودجهی ۱۰۰ میلیون دلاری داشت، تنها ۷۶ میلیون دلار فروخت تا آن هم به یک شکست بزرگ تبدیل شود. به عبارت دیگر، دو فیلم اخیر این فیلمساز نه تنها به سوددهی نرسیدهاند بلکه بودجهی اولیه و هزینهی تبلیغات خود را جبران نکردهاند.
داستان وست ساید – که آنهم مورد تحسین منتقدان قرار گرفت – حداقل برای نفروختن یک بهانه داشت، زیرا اواخر سال ۲۰۲۱ اکران شد؛ در دورانی که مخاطبان هدف آن به دلیل محدودیتها و مشکلات ناشی از کووید ۱۹ به خروج از خانه و رفتن به سالنهای سینما علاقهای نداشتند. خانوادهی فیبلمن اما از شرایط بسیار مناسبتری بهره میبرد و با توجه به اینکه اکثر منتقدان تلاش کردند تا سینمادوستان را به تماشایش تشویق کنند، باید به فروش قابلقبولتری میرسید. استیون اسپیلبرگ سالها قبل در مصاحبهای گفته بود که «درک بسیار خوبی از مخاطبان دارد و همیشه میداند آنها چه میخواهند» اما شکستهای اخیر، ما را به این دیدگاه میرسانند که او به یک فیلمساز متفاوت تبدیل شده است که نه برای مخاطبان عام بلکه برای مخاطبان خاص و منتقدان فیلم میسازد.
- ۲۰ توصیهی مهم استیون اسپیلبرگ دربارهی کارگردانی و فیلمنامهنویسی
- ۲۰ فیلم محبوب استیون اسپیلبرگ؛ از کارتون دامبو تا فیلم نولان
- ۸ فیلم علمی-تخیلی استیون اسپیلبرگ از بدترین تا بهترین
حامیان اسپیلبرگ – کسانی که هنوز بر این باورند قدرت گذشتهاش را دارد – به آخرین اثر تجاری موفق او یعنی «بازیکن شماره یک آماده» (۲۰۱۸) اشاره میکنند که با بودجهی هنگفت ۱۷۵ میلیون دلاری، به فروش ۵۸۳ میلیون دلاری در گیشه رسید. با وجود این، باید اعتراف کنیم که بازیکن شماره یک آماده فیلم چندان خوبی نیست و حتی میتوان آن را یک اثر ضعیف دانست که در استفاده از جلوههای ویژهی رایانهای افراط به خرج میدهد و بهعمد، میخواهد این حس ناخوشایند را به شما منتقل کند که درون یک بازی ویدیویی قرار گرفتهاید.
پیرامون بازیکن شماره یک آماده تنها میتوان به این نکته بسنده کرد که سرگرمکنندهترین بخش آن، یک ادای دین نسبتا طولانی به فیلم «درخشش» (۱۹۸۰) ساختهی استنلی کوبریک است و حتی همین سکانسها هم بهراحتی فراموش میشوند. فیلم به مدت ۱۴۰ دقیقه اکثر مخاطبان خود را شکنجه میدهد و فقط کسانی انتظارات بالایی ندارند از تماشای آن لذت خواهند برد. اسپیلبرگ در گذشته مهارت بالایی در خلق اکشن داشت و در آن به درجهی استادی رسیده بود. یک نمونهی بهیادماندنی، بخش افتتاحیهی «مهاجمان صندوق گمشده» (۱۹۸۱) است که میتواند یک کلاس آموزشی برای اکشنسازانِ جوان باشد و در آن هوشمندی، هیجان و نوآوری به چشم میخورد. اما به نظر میرسد که در گذر زمان، مهارتهای او در ساخت آثار اعجابآمیز و جذب مخاطب کمرنگ شده است.
شاید ادعای بزرگی باشد اما اسپیلبرگ از سال ۲۰۰۵ و «مونیخ» تا به امروز فیلم فوقالعادهای نساخته است؛ اثری که نقطهی آغاز همکاری او با تونی کوشنر بود و یک اثر بزرگسالانه پیرامون موشکافی ابعاد اخلاقی انتقام به حساب میآمد. علاوه بر این، او از زمان «پل جاسوسها» (۲۰۱۵) هیچ فیلم موفقی نساخته است که هم از سوی منتقدان تحویل گرفته شود و هم در گیشه بفروشد؛ یک درام جاسوسی با بازی کمنظیر مارک رایلنس در نقش جاسوس کاگب که دیگر بازیگر محبوب اسپیلبرگ یعنی تام هنکس هم در آن حضور دارد.
در سالهای اخیر، او بین شکست و شکستهای بزرگتر در رفتوآمد است. اقتباس آزاردهندهاش از «غول بزرگ مهربان» (۲۰۱۶)، بازیکن شماره یک آماده و درامهای باپِرستیژی که فقط برای آکادمی اسکار جذاب بودند – اما در ذهن مخاطبان ماندگار نشدند – را هم به این فهرست اضافه کنید، همانند «لینکلن» (۲۰۱۲)، «پست» (۲۰۱۷) و البته خانوادهی فیبلمن.
چیزی که دیگر در آثار اسپیلبرگ وجود ندارد، جذابیت و حسِ شگفتی است. او پس از رسیدن به شهرت، برای دههها یکی از فیلمسازان محبوب بلاک باستری بود؛ مسیری که با «آروارهها» (۱۹۷۵) آغاز و در نهایت به اولین قسمت مجموعهی «ژوراسیک پارک» (۱۹۹۳) ختم شد. او به فیلمهای جریان اصلی، جادویی را اضافه کرد که اغلب در چنین آثاری وجود نداشت. ساختههایش باعث میشدند تا برای ساعاتی از جهان واقعی دور شوید و به یک دنیای متفاوت و هیجانانگیز قدم بگذارید. دیگر آثار ماندگارش همچون «ای. تی. موجود فرازمینی» (۱۹۸۲)، «برخورد نزدیک از نوع سوم» (۱۹۷۷) و مهاجمان صندوق گمشده به همین منوال، سرشار از هیجان، نماهای خیرهکننده و حسِ شگفتی بودند.
در سالهای اولیهی ورودش به سینما، اسپیلبرگ آثار ناموفقی هم ساخت، همانند فیلم کمدی «۱۹۴۱» (۱۹۷۹) که ثابت کرد او برای ساخت کمدیهای خالص مناسب نیست و فیلم فاجعهبار «هوک» (۱۹۹۱) را هم فراموش نکنید که ساخت آن به گفتهی فیلمساز، حتی برای خودش هم عذابآور بود. اما موفقیتهای وی آنقدر زیاد است که شکستهایش به چشم نمیآیند و بیدلیل نیست که اسپیلبرگ «پرفروشترین فیلمساز تاریخ سینما» است.
تحسینشدهترین فیلم وی را باید «فهرست شیندلر» (۱۹۹۳) بدانیم؛ برداشتی تاثیرگذار و عمیق از واقعهی هولوکاست و اثری که جهانبینی این فیلمساز را بهوضوح تغییر داد. پیش از آن، او توانایی ساخت فیلمهای کماهمیت و ملایمی همچون «همیشه» (۱۹۸۹) را داشت اما پس از فهرست شیندلر، به سراغ پروژههای تاریک و پیچیدهتر رفت. حتی دنبالهی پارک ژوراسیک، «جهان گمشده» (۱۹۹۷) اثر خشنتر و تعلیقآمیزتری نسبت به نسخهی اصلی بود.
و با اینکه گاهی فیلمهای دوستداشتنی و آرامی همچون «ترمینال» (۲۰۰۳) ساخت، در همهی آثارش یک حس غم و اندوه پدیدار شد که در آثار پیشین وی غایب است. بعضیها شاید بگویند که این نشانهی بلوغ یک استادِ فیلمسازی است اما برخی دیگر این ایده را مطرح میکنند که این تحولات ناشی از ترومای شخصی اسپیلبرگ است که در حین فیلمبرداری شاهکارش (فهرست شیندلر) به آن دچار شد، زیرا بسیاری از نزدیکانش در جریان هولوکاست کشته شدند و این فیلم یکی از دلایلی بود که استیون اسپیلبرگ دیگر نتوانست خوشبینی و روشنی را به ساختههایش بیاورد.
هنگامی که فیلمهای درجهیکی همچون «گزارش اقلیت» یا «اگه میتونی منو بگیر» (۲۰۰۲) از راه رسیدند، این سیاهیها در کانون توجه قرار نداشت اما وقتی «ایندیانا جونز و قلمروی جمجمهی بلورین» (۲۰۰۸) را ساخت – که حالا از آن به عنوان بدترین قسمت مجموعه نام میبرند – کاملا مشخص بود که این فیلمساز پیشرو و خلاقِ گذشته، وارد مسیر تازهای شده است. او در قلمروی جمجمهی بلورین، ایدههای سهگانهی اصلی را بازیافت کرد، انتخابهایش برای پیشبرد قصه و طراحی سکانسها بحثبرانگیز بود، در بحث جلوههای ویژه ضعیف عمل کرد و بهکلی فیلم حرف تازهای برای گفتن نداشت.
احتمالا به دلیل همین انتقادات، اسپیلبرگ تصمیم گرفت تا قسمت پنجم را کارگردانی نکند. این فیلم که «ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت» نام دارد، توسط جیمز منگولد در دست ساخت قرار دارد که او را با «لوگان» (۲۰۱۷) میشناسید. منگولد گزینهی مناسبی برای چنین فیلمی بود و امید میرود که به مجموعهی ایندیانا جونز و هریسون فوردِ ۸۰ ساله خون تازهای تزریق کند.
شاید انتقاد از فیلمسازی که صدها میلیون سینمادوست از تماشای آثارش هیجانزده شدهاند و دهها فیلم درخشان در کارنامه دارد، منطقی نباشد. اما نمیتوان از کنار این حقیقت عبور کرد که سالها از دورانی که اسپیلبرگ یک فیلم شاهکار ساخته، گذشته است. گفته میشود که پروژهی بعدیاش، بازسازی فیلم جنایی «بولیت» (از آثار شاخص استیو مککوئین) است و در آن بردلی کوپر نقش اصلی را ایفا میکند. این فیلم شاید عالی یا افتضاح باشد اما به نظر نمیرسد که بتواند مخاطبان زیادی جذب کند.
اجازه دهید به گذشته بازگردیم، روزهایی که پارک ژوراسیک در سال ۱۹۹۳ روی پرده رفت. ظرفیت همهی سالنهای سینمای ایالات متحده تکمیل شده بود و بهسختی میتوانستید بلیت آن را پیدا کنید. حتی اگر از کسانی بودید که پارک ژوراسیک را کلیشهای و تنها ویژگی مثبت آن را جلوههای ویژه میدانستند، امکانپذیر نبود که آن را «یک رویداد بزرگ» ندانید؛ اثری که تا پیش از اکران «تایتانیک» (۱۹۹۷)، پرفروشترین فیلم تاریخ سینما به حساب میآمد.
اما حالا پادشاه سینمای بلاک باستری جیمز کامرون است. فیلمهای «آواتار» را دوست داشته باشید یا خیر، آنها غولهای گیشه هستند و به مخاطبان هرآنچه که میخواهند را میدهند: شگفتی، نماهای حیرتانگیز، جلوههای ویژهی انقلابی و موجودات آبیرنگ. در سوی دیگر، فیلمهای شخصی اخیر اسپیلبرگ در سینمایی که حالا در سلطهی فیلمهای مارولی و ابرقهرمانی است، هیچ جایگاهی ندارد.
میراث و جایگاه اسپیلبرگ محفوظ است. هنگامی که بازنشسته شود یا از جهان برود، سینمادوستان و منتقدان از او به نیکی یاد میکنند و نامش کماکان در فهرست برترین فیلمسازان تاریخ دیده میشود. اسپیلبرگ سزاوار احترام است اما خانوادهی فیبلمن – که بیش از حد تحسین شد و بعضیها آن را نقطهی اوج کارنامهی هنری اسپیلبرگ میدانند – به احتمال زیاد، در کمتر از یک یا دو سال آینده بهکلی فراموش خواهد شد. آیا خواستهی زیادی است که انتظار داشته باشیم این فیلمساز بزرگ در سالهای پایانی فعالیتش حداقل یک شاهکار دیگر تولید کند؟
با قاطعیت نمیتوان دربارهی این مسئله صحبت کرد اما خطاب به همهی سینمادوستانی که از چند فیلم اخیر وی ناامید شدهاند، شما نباید هرگز این فیلمساز را دستکم بگیرید. بازیگر مشهور هالیوودی، جوآن کراوفورد، سالها پیش از آنکه اسپیلبرگ به شهرت برسد گفته بود: «آیندهی درخشانی انتظار استیون اسپیلبرگ را میکشد. هالیوود گاهی از کنار استعدادها عبور میکند اما استیون را نمیتوان نادیده گرفت». اگر در سالهای آتی شاهد بازگشت شکوهمندانهی اسپیلبرگ بودید، چندان متعجب نشوید.
منبع: The Telegraph
چون فیلم های هنری جاشون رو دادن به فیلم های پفکی مارول