۵ دلیل که ثابت میکند سریال «یاغی» میتواند الگوی خوبی برای سینمای ایران باشد
مدتی است که سریال «یاغی» پخش خود را شروع کرده و مخاطبان زیادی برای خود دست و پا کرده است. «یاغی» شروع کوبندهای داشت و رفته رفته، شاخ و برگهای بیشتری به داستان آن اضافه شد. هنوز تا پایان سریال «یاغی» راه زیادی در پیش داریم، ولی تا همینجا هم میتوان به درک کلی از این سریال و روندی که در پیش گرفته رسید. فارغ از کیفیت و نقاط قوت و ضعف، «یاغی» چند ویژگی مثبت قابل توجه دارد که باعث میشود بتوانیم آن ا یک الگوی عالی برای بقیهی آثار سینمای ایران در نظر بگیریم.
۱. کشتی
کشتی ورزش ملی ما مردم ایران است. کلی پهلوان و کشتیگیر مطرح در تاریخ معاصر ما وجود دارد که همیشه جایگاه ویژهای در میان مردم داشتهاند. کشتی با وجود اینکه سروصدای ورزشهای دیگری مثل فوتبال یا والیبال را ندارد، ولی همچنان در ایران محبوبیت زیادی دارد. مهمترین نقطهی قوت «یاغی» این است که کشتی را به عنوان نیروی محرکهی داستان خود انتخاب کرده است. در سریال اتفاقات ریز و درشت زیادی رخ میدهد، اما هدف اصلی جاوید همیشه ورود به تیم ملی کشتی و حضور در جام جهانی است. نکتهی جالب این است که اتفاقا کشتی ورزش محبوب طبقات پایین جامعه است، یعنی افرادی از جنس خود جاوید. همین باعث شده است که یک منطق قوی و قابل باور در دل این سریال تنیده شده باشد.
در تاریخ هالیوود کلی فیلم مختلف دربارهی بیسبال و بسکتبال ساخته شده است که ورزشهای اصلی این کشور هستند. حتی در بالیوود هم میتوانید چندین فیلم مختلف دربارهی کریکت، ورزش ملی هند پیدا کنید. اما در سینمای ایران هیچوقت کشتی به آن صورت مورد توجه نبوده است. در واقع، اصلا فیلمها و سریالهای ورزشی خیلی کمی تا بهحال ساخته شده است. حال با سریالی طرف هستیم که این ورزش ملی مهجور را در مرکز داستان خود قرار داده است و توانسته به عنوان یک اثر تبلیغاتی عالی، برای کشتی عمل کند. از حق نگذریم، صحنههای مسابقههای کشتی هم خیلی خوب و پرهیجان به تصویر کشیده شدهاند. شاید همین باعث افزایش استقبال مردم به این ورزش شدهاند. شایعه شده بود که بعد از پخش سریال «یاغی»، میزان ثبتنام در باشگاههای کشتی کشور افزایش یافته است. چه چیزی از این بهتر؟
۲. عشق
تا همین چند سال پیش، کلیپی که خیلی میان مردم پخش میشد صحنهای از فیلم «خط ویژه» (مصطفی کیایی – ۱۳۹۲) بود، جایی که هومن سیدی به تلخی از دختر مورد علاقهاش میگوید که به خاطر پول او را رها کرده و به سراغ یک شخص دیگر رفته است. اصولا در سینمای ایران، واقعگرایی همیشه جایگاه ویژهای داشته است. همین واقعگرایی باعث شده است که عشق نقش چندان پررنگی در آثار جریان اصلی سینمای ایران نداشته باشد. عشقی هم اگر هست، همراه با خیانت و تلخکامی و دیگر موارد اینچنینی است.
حال در «یاغی»، با پسر و دختری طرف هستیم که عشقی خالصانه و بیقید و شرط بهم دارند، حتی اگر هزاران کیلومتر فاصله میانشان باشد و در دو قارهی مختلف زندگی کنند. عشق میان جاوید و ابرا، در دنیای واقعی غیرمحتمل به نظر میرسد. خیلی بعید است یکی از طرفین یک رابطهی عاشقانه به اروپا مهاجرت کند و همچنان منتظر عاشق خود باقی بماند! ولی مگر سینما چیزی به جز رویاسازی و تجربهی آرزوهای محال است؟ «یاغی» خیلی خوب موفق شده یک عشق ناب را بین دو نفری نشان بدهد که تحت هیچ شرایطی، حاضر به فراموش کردن یکدیگر نیستند. همین عشق است که به انگیزهی اصلی آنها برای ادامه زندگی تبدیل شده است. با توجه به میزان تاثیرگذاری بالایی که این سریال دارد، قطعا مخاطبان این سریال تحت تاثیر این رابطهی عاشقانهی جذاب هم قرار خواهند گرفت.
۳. از فرش به عرش
یاغی داستان پسر نوجوانی است که از محلههای جنوب شهر که پر از فقر و نداری و اعتیاد و هزار بحران اجتماعی دیگر است، تلاش میکند و خود را به سطوح بالای موفقیت میرساند. اصولا جنوب شهر در سینمای ایران چندان مورد توجه نبوده است، اگر هم جنوب شهری دیدیم، تاکید روی بیچارگی و محرومیت آنها بوده است. هیچوقت همچون سریال «یاغی» اینقدر به این شخصیتها نزدیک نشدهایم، کم پیش آمده که مخاطب محصولات سینمای ایران چند شخصیت ملموس و باورپذیر از مناطق فقیر را ببیند که واقعا تنها به دنبال زندگی بهتری هستند. محمد کارت نه به دنبال جشنواره است و نه میخواهد تحسین منتقدان را دریافت کند، او تنها میخواهد داستانهایی که در زندگی خودش به چشم دیده است را روایت کند.
خیلی از مخاطبان «یاغی» نوجوانانی همسن و سال خود جاوید هستند که در جنوب شهر تهران یا شهرستانهای محروم، داستان موفقیت او را نظاره میکنند. «یاغی» میتواند به انگیزهی خوبی برای آنها تبدیل شود. میتواند به آنها یاد بدهد که قرار نیست که زندگی آنها در همین بیغولهها و پر از فقر و بدبختی به پایان برسد. این درست است که بهمن و طلا نقش زیادی در موفقیت جاوید دارند، ولی خیلی از اتفاقات مهم اصلی سریال را جاوید با پشتکار خودش به سرانجام میرساند. این جاوید است که شبها کار میکند تا بتواند پول مورد نیاز برای وکیل را فراهم کند و به شناسنامه برسد، این جاوید است که شخصا به باشگاه بهمن میرود و او را مجاب میکند که فرصتی دوباره به او بدهد، این جاوید است که قدر فرصتی که نصیبش میشود را میداند و با تمرینهای جدی و سنگین، در مسابقات استانی و راهیابی تیمملی به موفقیت میرسد. برای نوجوانی همسن جاوید و در شرایط او، چنین پشتکاری یک انگیزهی عالی است.
اصولا جای خالی قهرمانی مثل جاوید در سینمای ایران خیلی خالی است. کمتر پیش میآید چنین قهرمان فعال و پویایی ببینیم. کسی که برای رسیدن به حقش تلاش میکند، علیه مخالفانش به پا میایستد، زیر بار حرف زور نمیرود و مشکلاتش را به صورت فیزیکی و رودررو حل میکند.
۴. در قلب خیابان
یکی از انتقادهایی که همیشه در مورد سینمای ایران مطرح میشود این است که با آثاری آپارتمانی طرف هستیم که داستان خود را با چند شخصیت و در چند مکان محدود، شروع میکنند و به پایان میرسانند. این البته تا حدی به کمبود بودجه در آثار ایرانی برمیگردد. واقعا آنقدر بودجه پیدا نمیشود که یک کارگردان یا نویسنده بتواند با فراغ بال، هر ایدهای که در سر دارد را پیاده کند. ولی همین مساله تا حدی باعث قهر مخاطبان از سینما هم شده است. واقعا دلیلی ندارد یک مخاطب همچنان پیگیر این همه فیلم و سریال باشد که همه شبیه بهم و در مکانهای مشابه هستند. ویژگی محمد کارت این است که از بودجهی هنگفتی که در اختیارش قرار داشته، نهایت استفاده را برده و یک اثر خیابانی عالی ارائه داده است.
خیلی از اتفاقات سریال «یاغی» در قلب خیابان و میان مردم عادی رخ میدهند. کارت به شکلی جسورانه داستان خود را خیابانها و کوچه پسکوچههای تهران روایت میکند. نقطهی قوت کار او را میتوان در صحنهی اسید پاشی مشاهده کرد. سینمای ایران آنقدر بضاعت ندارد که همچون آثار هالیوودی، یک خیابان را به صورت کامل برای فیلمبرداری اجاره کند. محمد کارت خیلی خوب موفق شده با تمام این محدودیتها، داستان خود را در دل فضای شهری امروز ایران روایت کند. «یاغی» داستان پسری است که میخواهد از قلب خیابانها و کوچههای فقیر شهر، به موفقیت برسد، و محمد کارت برای ترسیم خیابانهایی که تمام کودکی و نوجوانی این پسر را در خود نگه داشتهاند، هیچ کوتاهی نکرده است.
۵. اقتباس
این مساله همیشه زیاد مطرح شده است که اقتباس یکی از عوامل قدرتمند شدن سینمای هر کشور است. هر قدر آثار اقتباسی بیشتر باشند، داستانهایی که روی پردهی سینما میآیند قدرت بیشتری خواهند داشت. چرا که رمانها و داستانهایی که به صورت کتاب چاپ میشوند معمولا نویسندهای چیرهدست پشت سر خود دارند که برای تکتک بخشهای داستان تفکر داشته و یک درام قوی و ساختارمند را پیادهسازی کرده است. همانطور که انتظار میرود، در سینمای ما که همیشه مشکل فیلمنامههای ضعیف دارد، جای خالی آثار اقتباسی هم به شدت حس میشود. محمد کارت در اولین تجربهی سریالسازی خود، تصمیم گرفته رمان «سالتو» از مهدی افروزمنش را برای اقتباس انتخاب کند. حال که «یاغی» به محبوبیت گستردهای رسیده و حتی باعث افزایش فروش رمان منبع اقتباس خود شده، قطعا به زودی شاهد موج تازهای از آثار اقتباسی در سینمای ایران خواهیم بود. یک نکتهی دیگر، شجاعت محمد کارت در اعلام اقتباسی بودن کار خود است. کارگردانهای ایرانی همیشه به طرز عجیبی روی این مساله پافشاری میکنند که فیلمنامهها و طرحها همیشه زاییدهی ذهن خودشان بوده است، کلی پرونده حقوقی مختلف از فیلمها و سریالهای مختلف سینمای ایران وجود دارد که کلی شایعه پشت سرشان مطرح است. حال با فیلمسازی جوان طرف هستیم که خیلی راحت و بیادعا، به دور از قواعد مرسوم سینمای ایران، اقتباسی بودن کار خود را اعلام کرده است.
«یاغی» سریال بینقصی نیست. در قسمتهای ابتدایی بسیار قوی ظاهر شد و کمکم افت کرد. روند داستان هم طوری است که احتمالا در ادامه شاهد افت بیشتری خواهیم بود، ولی تا همینجای کار، این سریال به خاطر مواردی که بالاتر ذکر شد، خیلی خوب موفق شده به یک اثر قابل احترام و تاثیرگذار تبدیل شود. پنج موردی که در این مطلب ذکر شد، از جمله نقاط قوت «یاغی» هستند که اگر دیگر فیلمها و سریالهای ایرانی هم مد نظر قرار دهند، حتما سینمای ایران با یک جهش جدی روبهرو خواهد شد.
آقای بحیرایی این مطلبت هم مث بیشتر مطالبت حاوی نکات غیرکارشناسی و زرد است
دیالوگ های حاشیه نشینان این سریال واقعا خوبه امادیالوگ های بقیه اقشار به جز همان دیالوگ اصلانی غیرقابل باور و مصنوعیه.
داستان که اصلا ریتم نداره و بخاطر پول بیشتر فقط لتفاقات رو کش میده و سعی میکنه باتنوع دردکوپاژ این ضعف افتضاح رو بپوشونه
صحنه گفتگوی جاوید با خدا و صحنه های کشتی و بیشترعاشقانه هاش با ابرا کسل کننده و نشانه فقر داستانه
پیچش های داستانی واقعا ضعیف و گرته برداریه
صحنه معرفی روی دیگه بهمن در سکانس دعوا بااسی و حتی سکانس تهدید با میلهجای سلاح به شدت کپی دست چندم از خارجه.حتی جای دوربین و کنش بازیگر ها هم همینه
سکانس اون دختر هکر واقعا کشدار و کسالت اوره
سکانس اسیدپاشی از نظرکارگردانی ضعیفه
تعلیق ها عقیم هستن مث صحنهوسوسه جاوید برای اسیدپاشی روی طلا
یااز مارول میگی که ده شخصیت عاشق بعد همون فیلم هارو میاری وایندفعه میگی ده شخصیت بامزه
درحالیکههمه اینا توی یه مقاله شدنی هستند
خب به عزیزجان برو تحقیق کن بخون تجارب میدانی کسب کن بیشتر بنویس که جور ابتذال مطلبت رو خواننده نکشه
سلام. ممنون از وقتی که گذاشتید. در همین مطلب هم اشاره شده که سریال نقاط ضعف زیادی داره. ایراداتی که شما گرفتید ارتباط چندانی با پنج ویژگی که بنده ذکر کردم ندارن. اونها هم بخشی از ایراداتی هستند که من هم وارد میدونم.
در ضمن، من به جز نقد سریال «وانداویژن»، هیچوقت هیچ مطلب دیگهای درباره مارول ننوشتم! با سپاس از شما.
بله شمااز مارول نگفتی خواستم بگم فیلماو انیمه های صرفا هیجانی چون مارول سریع توی ذهنم اومد گفتم و همینکه اشتباه کردم در ذکر نام نویسنده از این نظر عذر می خوام
اما نگاهتون به انیمه هایی که انتخاب کردید تقریبا راه مقاله نویس اثار مارول رو گرفتید بااینکه دنیای انیمه های سریالی از منظر داستان عمیق تر و گیراتر از ماروله
در مورد یاغی شما تیتر زدی چرا الگوی خوبیه
یک اثر باید از نظر استاندارد فیلمسازی از نظر احترام به ذهن وزمان مخاطب خوب باشه و سپس الگو بشه
صرفا یه اثر با مولفه هایی که از فیلمای اپارتمانی جدا میشه تافته جدابافته نمی شه مولفه خا باید کارکردداستانی به شیوه ای تاثیرگذار داشته باشند