سینما به مثابه آیین؛ چرا فیلم تماشا میکنیم؟
مذهب و ایمان در دنیای مدرن، خودش را به شکل فعالیتهای سکولار و غیردینی نشان میدهد و این ماجرای جالبی است. برای بررسی این قضیه کافی است نگاهی به مراسم و مناسکی بیندازیم که در این دوره و زمانه درگیرش میشویم، به کارهایی فکر کنیم که مردم شبها سراغش میروند، در تاریکی و جایی فراتر از کار و مشغلهی روزانه و گرفتاریهای زندگی شهری. وقتی سمت مکانهایی کشیده میشویم که برای فعالیتها و رفتارهایی جمعی و بهخصوص کنار گذاشتهایم، فعالیتهایی به دور از زندگی روزمره و کسالتبار همیشگی. این مکانهای خاص و ویژه، از روزمرگی به دور هستند، و ربطی به تجربههای معمول ندارند.
همانطور که امیل دورکیم بیش از صد سال قبل گفت، مکانهای مقدس جاهایی هستند که اتفاقهای قدرتمند و تأثیرگذار برای تکتک افراد یک گروه میافتد، اتفاقهایی که زندگی آدمها را دگرگون میکند و نقشی اساسی در شکلگیری باورها و اعتقادهایشان دارد.
مراسم و مناسک خاص، همچون قربانی کردن، در فضای بستهی مخصوص آن مراسم رخ میدهند. هر کدام این مکانها، قواعد متفاوت خودش را دارد و با روش و منش ویژهی خودش سراغ مضامینی چون جامعه، پیشینیان، زمان و اندیشههای اساسی دربارهی معنا و ارزش میرود. در این مقاله قرار است بررسی کنیم که چرا سالنهای سینما هم شبیه مکانهای مقدس قدیم عمل میکنند و فیلم دیدن، فرآیندی مشابه آیینهاست.
اسطوره و آیین نقشی اساسی در شکلگیری ارزشها، الهامها، خاستگاهها، اهداف و الگوهای اخلاقی هر جامعهای ایفا میکند. طی ۸۰ سال گذشته، سینما تبدیل به رسانهای تأثیرگذار و قابل اتکا برای قصهگویی شده. به عبارت دیگر، سینما ابزار و مسیر غالب برای خلق اسطورههای دوره و زمانهی ماست. ما با تماشای فیلمها با اسطورههای عصر خودمان ارتباط میگیریم، و به همین خاطر است که یک تجربهی سینمایی منحصربهفرد تا این اندازه تأثیرگذار و پراهمیت به نظر میرسد و تا مدتها ذهنمان را درگیر خودش نگه میدارد.
در فیلمها، فعالیتهای انسانی ابعادی اسطورهای و عظیم پیدا میکنند. نهتنها در ابعاد فیزیکی، بلکه از نظر اهمیت معنایی موقعیتها، خط قصه، شخصیتها، احساسات، صحنهها و تصاویر. وقتی فیلمنامهای بهخوبی نوشته میشود، شخصیتهایش روی پرده جان میگیرند و قصهاش موقعیتهای چالشبرانگیز اخلاقی خلق میکند. موقعیتهایی که ما را به هیجان میآورند و خیلی وقتها الهام بخشمان میشوند. موقعیتهایی که یا بازتاب زندگی روزمرهی آدمهایی شبیه ما هستند، یا بازگویی واقعهای تاریخی دربارهی شخصیتهایی بزرگ.
در یک فیلم خوب، تکتک دیالوگها اهمیتی ویژه دارند و با دلیل و منطق محکم در دهان کاراکترها قرار گرفتهاند. این انتخاب هوشمندانهی کلمات و جملات و تأثیری که روی ماهیت دنیای داستان میگذارند، نشاندهندهی نقش و جایگاه ویژهی دیالوگها در فیلمهاست. نقشی که ما را به یاد دیالوگها و جملات در خواب و رؤیا میاندازد. طبق گفتهی فروید، تکتک کلمههایی که در خواب و رؤیا میگوییم یا از زبان دیگران میشنویم از اهمیتی ویژه برخوردار است، چرا که رؤیا و خواب تجربهای کاملا بصری است و هر کلمه و جملهای که از فیلترهای سختگیرانهی مغز و روان ما رد شده باید حیاتی و مهم باشد و به همین خاطر است که معانی پنهان زیادی به همراه خودش میآورد.
فیلمسازی هنر/صنعت بهشدت هزینهبر و دشواری است. کافی است نگاهی به تیتراژ فیلمها بیندازید تا متوجه شوید صدها آدم کنار هم جمع شدهاند و چندین میلیون دلار خرج کردهاند تا یک فیلم ساخته شود و ما تماشا کنیم. برای همین تکتک صحنهها و نماها باید حسابشده باشد و از چندین لایه فیلتر عبور کند. از سرمایهگذارها گرفته تا تدوینگرها و پخشکنندهها، همگی تمام تلاش خودشان را میکنند تا نتیجهی نهایی بیشترین بازده ممکن را داشته باشد و هر چیز غیرضرور و هزینهده را حذف میکنند.
این حجم از تلاش و فداکاری که صرف ساختن یک فیلم میشود، به ما میگوید که با پدیدهای مهمتر از یک سرگرمی صرف مواجه هستیم. فرآیند و هزینهای که صرف تولید یک فیلم میشود هم به عوامل سازندهی آن ربط پیدا میکند و هم به تمام تماشاگرانی که به دیدنش مینشینند و از آن تأثیر میگیرند. البته، گزارههای این مقاله دربارهی تمام فیلمهایی که ساخته میشوند صدق نخواهد کرد، اما موضوع مورد بحث ما فیلمهایی هستند که اثرگذاریشان فراتر از سالنهای سینماست.
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود سینما را به شکل یک آیین ببینیم، اتمسفر و فضای سالنهاست. سالن سینما، اتاقی است بزرگ بدون پنجره، که تاریکی عنصری اساسی در آن است. اطرافمان را تاریکی محض فرا میگیرد و تنها منبع روشنایی، پردهای بزرگ پیش رویمان است که تصاویری متحرک پخش میکند، و توجه تمام آدمهای حاضر در سالن معطوف آن میشود. در کنار غریبههایی مینشینیم که هیچچیزی در موردشان نمیدانیم، ولی واکنشهایمان به وقایع فیلم مثل هم است. از طریق همین واکنشهای مشترک است که همگی در یک اتفاق فرهنگی سهیم میشویم و حس میکنیم بخشی از یک کل بزرگتر هستیم.
سالن سینما فضایی اجتماعی دارد و همین باعث شده تا تجربهی تماشای فیلم در کنار آدمهای دیگر و در اتاقی تاریک و بزرگ ارزش و معنای بیشتری داشته باشد. تجربهای که ما را بیش از پیش به جامعهی انسانی مرتبط میکند و تاریخ مشترکی میسازد که از طریق آن، برداشتهای مشترکی از واقعیت اطراف به دست میآوریم. نور روی پردهی سینما میافتد، پردهای بزرگ با ابعادی عظیم چون سینما تجربهای فراتر و بزرگتر از زندگی است، و به همین خاطر میتواند زندگی را طی مراسمی دراماتیک و پرهیجان نمایش دهد.
ما با تماشای فیلمها و همدلی با شخصیتهای داستان، در مورد خودمان بیشتر میفهمیم و به درک عمیقتری از شخصیتمان میرسیم. وقتی وارد دنیای یک فیلم جدید میشویم و بعد از دو ساعت بیرون میآییم، تبدیل به آدم دیگری شدهایم.
مسألهی دیگر، معنا و مفهوم روایت است، شکل داستان و قرارگیری اتفاقهای مهم کنار هم که همه چیز را به شکل دراماتیک در میآورد. به این طریق، زندگی روزمره جای خودش را به لحظات تأثیرگذار و اساسی میدهد و قصههایی بهیادماندی خلق میشوند. سفر پر سوز و گداز قهرمان، مثلت عشقی، تضاد بین شخصیتها و بیشمار موارد اینچنینی، ما را وادار میکنند تا با شخصیتهای داستان همراه شویم و خودمان را درونشان ببینیم.
با تماشای فیلمها وارد حالتی از ذهن میشویم که دلمان میخواهد نسبت به اتفاقهای داستان واکنش نشان دهیم و با آدمهای قصه همدردی کنیم. وقتی به دل دنیای یک فیلم میرویم، زمان معنا و مفهوم دیگری برایمان پیدا میکند. سینما راه فرار ماست از دنیای واقعی روزمره، یک تعطیلات کوتاه، دریچهای به بیرون از جهان و طبیعت غیرقابل کنترل زمان. اینکه برای مدت زمان کوتاهی از قیدوبندهای زمان خارج شویم و در اتاقی تاریک بنشینیم و خودمان را درون دنیایی خیالی غرق کنیم، تجربهای حیرتانگیز است که ما را از واقعیت پیرامون جدا میکند.
هنگام تماشای فیلم ذهنمان درگیر مسؤولیتهای روزمره نیست و به هزارتوی پیچیدهای که رفتارهای عمومی ما را شکل میدهد فکر نمیکنیم. نظارهگرهایی هستیم که از نظر احساسی درگیر جهانی خیالی میشویم. فیلمساز تمام این کارها را برایمان میکند، از طریق تدوین و کنار هم قرار گرفتن تصاویر، داستانی شکل میگیرد. از طریق بازیگرها با شخصیتها آشنا میشویم. از طریق نور و صدا، درون دنیایی دیگر غرق میشویم، و ما کافی است تنها چشمها و گوشهایمان را باز نگه داریم و به پرده خیره شویم، پردهای که توهم یک دنیای چهاربعدی را برایمان خلق میکند.
بعد از اینکه تجربهی سینماییمان به پایان میرسد، گیج و سردرگم و در حالی که چشمهایمان به نور حساس است از سالن بیرون میآییم. بعد از اینکه برای مدتی بخشی از دنیایی دیگر شدیم، حالا کمکم به واقعیت باز میگردیم. دربارهی چیزهایی که دیدیم و شنیدیم فکر میکنیم و در موردشان یا با خودمان حرف میزنیم یا با کسانی که همراهمان هستند. فیلم تبدیل به بخشی از خاطراتمان میشود، حتی گاهی وقتها به شک میافتیم که خاطراتی که به یاد میآوریم مربوط به یک فیلم است یا حرفهایی که از یک دوست شنیدهایم. ما فیلم را درون فضای مهیب سالن سینما تجربه میکنیم و پیامهایش را با خودمان به دنیای واقعی میآوریم.
بعد از اینکه آیین و مراسم تماشای فیلم به پایان میرسد، وقتی بعد از هیاهو و بلوایی پرهیجان به سکوت میرسیم، با داستانها و شخصیتهایی جدید به دنیای واقعی برمیگردیم، با خاطراتی از وقایعی که هیچوقت اتفاق نیفتادند. دلمان میخواهد این تجربه را با دیگران هم به اشتراک بگذاریم، فیلمهایی که دیدهایم را به دیگران پیشنهاد میدهیم، دربارهی ضعفها و قوتهایشان حرف میزنیم و آنها را در میان خاطراتی که از تمام فیلمها و داستانهای دیگر داریم جای میدهیم. اسطوره به درون ذهنمان راه یافته، و تجربهی تماشای فیلم بخشی از وجودمان شده است.
منبع: psychologytoday