چرا فیلم «باربنهایمر» را باید نادیده بگیریم؟
اگر اخبار سینما را در چند ماه اخیر دنبال کردهاید، احتمالا با پدیدهی «باربنهایمر» آشنایی دارید، ترندی که با اکران همزمان فیلمهای «باربی» و «اوپنهایمر» آغاز شد و به اصطلاح یک شوخی با نام این دو اثر بود. حالا اما فیلم باربنهایمر بهصورت رسمی تایید شده و قرار است سال آینده اکران شود، یک حرکت سودجویانه که هدفی جز درآمدزایی ندارد و میخواهد از موفقیتهای دو فیلم مذکور سوءاستفاده کند. این پروژه که از همین حالا میتوانیم آن را شکستخورده بدانیم، ممکن است آغازگر فصل تازهای برای پارودیهای آسیبزا باشد و پیامهای مهم فیلمهای اصلی را هم زیرسوال میبرد.
صنعت سینما با عبور از دوران چالشبرانگیز کووید ۱۹، به دنبال بازگشت به جایگاه سابق بود و برای رسیدن به این مهم، آنها به آثاری نیاز داشتند که فرهنگ عامه را تحتتاثیر قرار دهد. «تاپ گان: ماوریک» و «مردعنکبوتی: راهی به خانه نیست» در قدم اول این کار را انجام دادند اما باربی و اوپنهایمر – از نظر تاثیرگذاری – فرهنگ عامه را برای مدتی دگرگون کردند، آثاری که همهجا صحبت از آنها بود، تیتر اول همهی رسانهها بودند و البته با یکدیگر پیوند خورده بودند و در نهایت هر دو به فروش حیرتانگیزی رسیدند. حالا اما باربنهایمر چیزی فراتر از یک شوخی اینترنتی است زیرا طبق اخبار منتشر شده، بهزودی شاهد اکران نسخهی سینمایی آن خواهیم بود.
فیلم باربنهایمر میخواهد از یک پدیدهی فرهنگی درآمدزایی کند
اینکه باربنهایمر دقیقا چگونه متولد شد را نمیدانیم اما پس از اعلام تاریخ اکران باربی و اوپنهایمر، اینکه قرار بود دو فیلم بزرگ – اما کاملا متفاوت – در یک روز (۲۱ ژوئیه) روی پرده بروند توجه سینمادوستان را به خود جلب کرد و شوخیهای متعددی با آن شد. ساختهی گرتا گرویگ، یک فیلم کمدی-فانتزی رنگارنگ دربارهی عروسکهای باربی بود و در نقطهی مقابل آن، یک فیلم سیاه و جدی از کریستوفر نولان را داشتیم که به ساخت بمب اتم میپردازد. این کمپین تبلیغاتی خودجوش فراتر از حد انتظار جواب داد؛ باربی با ۱۶۲ میلیون دلار و اوپنهایمر با ۸۲ میلیون دلار کار خود را در گیشه آغاز کرد، اعداد و ارقامی که برای دو فیلم اورجینال حیرتانگیز بود. ترندی که بهعنوان یک شوخی آغاز شده بود، به فرشتهی نجات این دو اثر سینمایی تبدیل شد.
حتی کریستوفر نولان هم پدیدهی باربنهایمر را تحسین کرد و بر این باور بود که اتفاق مثبتی است زیرا مردم را تشویق میکند که به سالنهای سینما بروند. موفقیت باربنهایمر محصول هیجان طبیعی و واقعی سینمادوستان برای تماشای فیلمهای بلاکباستری اورجینال بود و هیچ الگوریتمی نمیتوانست چنین چیزی را پیشبینی کند. با این حال، ساخت فیلم باربنهایمر دقیقا نقطهی مقابل این جریان طبیعی قرار میگیرد و یک پروژهی رخوتانگیز است که میخواهد از یک پدیدهی فرهنگی درآمدزایی کند.
فیلم باربنهایمر قرار است به چه چیزی بپردازد؟
تهیهکننده و کارگردان سرشناس فیلمهای درجهدو (درجه ب)، چارلز بند، وظیفهی توسعهی باربنهایمر را برعهده گرفته است و او با درآمدزایی از طریق سوءاستفاده از نامهای معتبر غریبه نیست. بند که باربنهایمر را یک پلتفرم مناسب برای کمدی سیاه میبیند، نسخهی پارودی آن را چنین توصیف کرد: «یک فرصت مناسب برای خوشگذرانی با تلفیق این دو فیلم؛ فضای رنگارنگ باربی و سیاهی اوپنهایمر.»
کاملا واضح است که چارلز بند به چه چیزی اشاره دارد، اگر تصاویر و پوسترهای منتشر شده از ترند باربنهایمر را دیده باشید (که توسط طرفداران خلق شدهاند)، آنها ترکیبی از سیاهوسفید و صورتی هستند، گاهی شخصیتهای اصلی دو فیلم را به اثر دیگر منتقل میکنند و گاهی هم عروسکهایی را داریم که به یک انفجار هستهای مینگردند. فضای فیلم باربنهایمر هم بر اساس همین شوخیها شکل خواهد گرفت. قصه پیرامون خانم دکتر بامبی باربنهایمر اتفاق میافتد که در شهر آرمانی عروسکها زندگی میکند. هنگامی که دکتر باربنهایمر از این شهر خارج میشود و سیاهی جهان واقعی را لمس میکند، تصمیم میگیرد تا یک بمب اتم بسازد و بشریت را از بین ببرد. در خلاصه داستان فیلم همچنین آمده است: «آنها خوشتیپ، خوشقیافه و خوشرفتار هستند! و حالا آنها بمب اتم هم دارند!»
چارلز بند از دههی ۷۰ میلادی تاکنون دهها فیلم کمدی-ترسناک ارزانقیمت ساخته است که اکثرشان کیفیت لازم برای اکران در سینماها را نداشتهاند و مستقیما وارد رسانه خانگی شدهاند. او ایدهی ساخت باربنهایمر را از زندگینامهنویس خود، آدام فلبر گرفت. فلبر به او گفت: «همهی جهان در حال خوشگذرانی با این ایده است، بنابراین ما باید [این فیلم را] بسازیم.» بازآفرینی فیلمهای مشهور و ساخت آثاری با کمترین بودجه و تجهیزات، مهارت اصلی چارلز بند است. طبق اطلاعات منتشر شده از سوی هالیوود ریپورتر، فیلمنامه و تعدادی قطعهی موسیقی هم برای این پروژه نوشته شده است و انتظار میرود که مراحل فیلمبرداری بهزودی (اوایل سال آتی میلادی) آغاز شود.
باربنهایمر بودجهای حدودا ۱ میلیون دلاری دارد که در مقایسه با دیگر آثار سینمایی ناچیز به نظر میرسد اما نسبت به دیگر ساختههای چارلز بند، پروژهی پرخرج و سنگینی به حساب میآید. اگر تا اینجا اهداف سودجویانهی بند شما را قانع نکرده است، باید بدانید که شرکت فیلمسازی او یک شعبهی تولید اسباببازی هم دارد و او شخصا تایید کرد که یک تیم در حال توسعهی عروسکهایی با محوریت باربنهایمر است تا آنها را همزمان با اکران فیلم به فروش برسانند! «فقط در همین حد بدانید که باربی یک بمب اتم را در آغوش گرفته است.» با تکمیل و عرضهی باربنهایمر، کارنامهی آثار تولیدی چارلز بند به ۳۹۷ فیلم میرسد و احتمالا میتوانید حدس بزنید اکثر آنها چه کیفیتی دارند و به چه دلیل ساخته شدهاند.
به نظر میرسد باربنهایمر به تبعیض جنسیتی آغشته باشد
با یک نگاه ساده هم میتوان متوجه شد که باربنهایمر از نظر ساختاری قرار است همان مسیر آشنایی پارودیهای متعدد دههی اول قرن بیستویکم را برود، دورانی که آثاری همچون «فیلم ترسناک»، «فیلم قرار ملاقات»، «فیلم حماسی» و «فیلم فاجعه» به اکران درآمدند و اگرچه اکثرشان افتضاح بودند اما به فروش مناسبی در گیشه رسیدند. این فیلمهای آشفته و بیسروته را جیسون فریدبرگ و آرون سلتزر ساخته بودند و حداقل در آن روزها، این رویکرد جواب داد زیرا علیرغم بازخوردهای منفی، مخاطبان برای تماشای آنها به سینما رفتند (اما ساختههای بعدی آنها همگی شکست خوردند که نشان میدهد این نوع فیلمهای نازل دیگر خریدار ندارند).
البته فیلمهای مضحک فریدبرگ و سلتزر، همانند «ملاقات با اسپارتیها» هرگز با هدف جلب رضایت منتقدان یا سینمادوستان ساخته نشده بود و آنها میخواستند با کمترین تلاش، از ترندهای روز به نفع خود استفاده کنند. این فیلمها شاید بخشی از فرهنگِ – حالا منسوخ – دههی نخست قرن جدید باشند اما حتی در همان دوران ارزشی نداشتند و از آنهایی هم نیستند که در گذر زمان ارزش پیدا کنند. یکی از ویژگیهای فرهنگ عامه فعلی این است که در مقایسه با گذشته، علاقهای به این پارودیهای درجهسه ندارد زیرا تماشگران درک کردهاند که این آثار تا چه اندازه به شعور آنها توهین میکنند (ضمن اینکه پارودی فینفسه بد نیست و اگر درست پیادهسازی شود، میتواند ارزشمند هم باشد. برای مثال، پارودیهای ادبی سالهای اخیر بهشدت قابلدفاع بودهاند).
خلاصه داستانی رسمی باربنهایمر که بالاتر به آن اشاره کردیم شاید کافی باشد تا این فیلم را یک انحطاط و سرگرمی مبتذل بدانیم. این نوع پارودیهای طعنهآمیز را هرگز نمیتوان پذیرفت، آنهم وقتی که زنستیزی شرمآوری در آن به چشم میخورد. برای مثال میتوانیم به شعار تبلیغاتی فیلم اشاره کنیم که باربی را در حد یک «نماد جذابیتِ» سطحی پایین میآورد و پیامهای فیلم اصلی را هم نادیده میگیرد.
پارودی اغلب زمانی ارزش پیدا میکند که با احترام و ادای دین همراه باشد اما فیلمی که چارلز بند میخواهد بسازد، کوچکترین اهمیتی به باربی یا اوپنهایمر نمیدهد و پایه و اساس آن را تمسخر و توهین به زنانگی تشکیل داده است. در باربی، گرتا گرویک تلاش کرد تا به مخاطبان بگوید که زنان چیزی بیشتر از جذابیتهای فیزیکی هستند؛ این پیام از این جهت ارزشمند است که خود اسباببازیهای باربی در گذشته، یکی از دلایل ایجاد این تفکرات غلط بودهاند و حالا در حالی که نسخهی سینمایی گرویک با آن مبارزه کرده، یک نسخهی پارودی در راه است که میخواهد همان مسیر ضدزن سابق را برود.
افزون بر این، خلق کمدی از اوپنهایمر با توجه مضمون جدی و مهم آن چندان خوشایند نیست. تبدیل قصهی ساخته شدن بمب اتم به یک شوخی، رویکرد سوالبرانگیزی محسوب میشود. این نکته را هم فراموش نکنید که فیلم اوپنهایمر برای نادیده گرفتن بمباران اتمی مرگبار هیروشیما و ناگاساکی با انتقاد روبهرو شد. منتقدان، نولان را برای نشان ندادن این بمباران در فیلم سرزنش کردند (ما در فیلم تنها احساسات جی. رابرت اوپنهایمر نسبت به این حادثه را مشاهده میکنیم). فیلم باربنهایمر احتمالا با این مسئله هم شوخی خواهد کرد تا مخاطبان – خصوصا نسلهای جدیدتر – از این تراژدی تاریخی دورتر شوند و عمق فاجعه را درک نکنند.
باربنهایمر به بیراهه میرود و فیلمی غیرضروری است
با اینکه ایدهی ساخت یک فیلم درجه ب با الهام از پدیدهی باربنهایمر میتوانست به محصولی هنری-تجربی و شاید تفکربرانگیز در نقد فرهنگ مدرن تبدیل شود اما در مجموع ایدهی بدی است. مخاطبان به خاطر انتخاب یک نام هوشمندانه، به این دو فیلم علاقهمند نشدند. کمپین تبلیغاتی باربی و اوپنهایمر کاملا خودجوش بود و به کیفیت بالای دو فیلم هم ارتباط داشت، در ضمن از علاقهی مخاطبان به بازگشت به سالنهای سینما خبر میداد. با بازگشایی سینماها بعد از تعطیلیهای ناشی از همهگیری کووید ۱۹، فیلمهای اورجینال در مقایسه با گذشته کمفروشتر شده بودند و مخاطبان بیشتر برای تماشای آثار مرتبط با فرنچایزهای مشهور به سینما قدم میگذاشتند، همهچیز اما در هفته اکران باربی و اوپنهایمر تغییر کرد.
پدیدهی باربنهایمر بدون جهانبینی دو فیلمساز خوشقریحه، گرتا گرویک و کریستوفر نولان، و بازیگران محبوبی همچون مارگو رابی، کیلیان مورفی، رایان گاسلینگ و رابرت داونی جونیور کاملا بیمعنا میشد و حتی اگر به وجود میآمد، سروصدای زیادی به پا نمیکرد. این ترند شاید یکی شوخی اینترنتی باشد اما بیدلیل خلق نشد و بیمعنا هم نیست. فیلم باربنهایمر اما نمیتواند چیزی بیشتر از پسماند باشد و پایینتر از سطح و سلیقهی فرهنگی ما است. این فیلم تاثیرگذاری دو فیلم نولان و گرویگ را کمرنگ میکند و یک عقبگرد تمامعیار به حساب میآید که شاید مسیر را برای آثار نازل مشابه هموار کند.
منبع: Collider