«گلهای آفتابگردان» ونسان ون گوگ چگونه خلق شد و چرا عاشقش هستیم؟
ونسان ون گوگ اولین هنرمندی نبود که از گل نقاشی کشید و با اطمینان میتوانیم بگوییم که مخترع گلها هم نبوده است! با وجود این، او با مجموعه نقاشی «گلهای آفتابگردان» دنیای هنر را شگفتزده کرد اما چه چیزی این نقاشیها را از نمونههای مشابه متمایز میکند؟ ایدهی این نقاشیها از کجا آمده است و اصلا چرا به شهرت جهانی رسیدهاند؟
وقتی به این نقاش مشهور هلندی فکر میکنیم، واژهی جز «نابغه» به ذهنمان نمیرسد. بیش از ۱۳۰ سال گذشته است و هنوز هم نمیتوانیم چشم از این نقاشیهای هیپنوتیزم کننده برداریم. اما نوآوری و مهارتهای هنری، تنها دلیل محبوبیت این نقاش نیست بلکه احساسات، انسانیت و پیامهایی است که در آثارش به چشم میخورد، چیزهایی که با یک نیمنگاه جزئی هم میتوانید آنها را با تمام وجود لمس کنید.
دغدغهای متأثر از دوران کودکی
ون گوگ میخواست با لقب «نقاش گلهای آفتابگردان» شناخته شود و چندین نسخهی مختلف از این گلها را کشید تا بازتابی از حالات مختلف روحی و البته نوع نگاهش به زندگی باشند. در همین راستا و برای اینکه درک بهتری از این نقاشیها داشته باشیم، ضروری است تا گوشههایی از زندگی این نقاش پرآوازه را مرور کنیم.
اواسط قرن ۱۹، خانوادهی ون گوگ در شهرستان کوچکی به نامی «زوندرت» در جنوب هلند، زندگی سادهای را در پیش گرفته بود اما آنها بینهایت ثروتمند بودند و زیستن در چنین خاندانی، تأثیر عمیقی بر این نقاش گذاشت. در حقیقت، زخمخوردگیهای روحی او در دوران بزرگسالی ناشی از همان سالها است. علاوه بر این، او در دورانی چشم به جهان گشود که خانوادهاش در حال عبور از یک تراژدی فراموشنشدنی بود، چراکه یک سال پیش از تولد ونسان، مادرش نوزادی را مُرده به دنیا آورده بود. این اتفاق غمانگیز، این خانواده را دگرگون کرد و فضای خانه با اندوه، اضطراب و ترس پیوند خورد. این اضطرابها به ونسان هم منتقل شد، پسرک کمحرف، روزهایش را با رؤیاپردازی سپری میکرد. او گوشهگیر بود و ترجیح میداد تا بیشتر از اینکه فعالیت کند، نظارهگر اطرافش باشد، یک زندگی کسلکننده و ملالتآور.
زندگی در محیطی که درزمینهٔ تحولات سیاسی یا فرهنگی چندان فعال نیست، باعث شد تا دوران کودکی ون گوگ، ساده و بهدور از هیاهو باشد و این نقاش به طبیعت و سبک زندگی روستایی نزدیکتر شود. احتمالاً به همین دلیل است که او به گلها خصوصاً آفتابگردان عشق میورزید. برای او، گل آفتابگردان مظهر نوع متفاوتی از زیبایی بود، نمادی از جهان اطرافش، بازتابی از طبیعت واقعی، زندگی واقعی و آدمهای واقعی. آفتابگردان ظرافت گلهای دیگر را نداشت، درشتدانه و ناقص به نظر میرسید، گلبرگهایش تیزگونه بود و ساقهاش با حرکت خورشید، سر میچرخاند. این علاقه به گل آفتابگردان با او باقی ماند، مهم نبود کجا است، در هلند، پاریس یا فرانسه، ون گوگ نمیتوانست آن را فراموش کند.
گلهایی که برای کشیده شدن لحظهشماری میکردند
ماه اوت ۱۸۸۸، ون گوگ به برادرش که یک فروشندهی آثار هنری سرشناس بود، نامهای مینویسد و در آن به یک گل آفتابگردان بزرگ اشاره میکند که آن را در نزدیکی گالریاش دیده است. او توضیح میدهد که این گل برایش به یک منبع الهام تبدیلشده و او اولین مجموعهاش از گلهای آفتابگردان را کشیده است. ونسان دومین مجموعه (شامل شش نقاشی) را در شهر «آرل» (جنوب فرانسه) کشید که دو مورد از آنها را «تکراری» مینامید. این دو دورهی زندگی ون گوگ اگرچه با خلق چند شاهکار همراه شد اما آنها را باید مخرب و بیرحمانه بدانیم. او با گلها و «شب پرستاره» جایگاه خود را در تاریخ هنر جاودانه کرد اما همزمان رو به سقوط رفت. او در سالهای پایانی زندگیاش، بهوفور دوران کودکیاش را یادآوری میکرد و از آن روزها حرف میزد و این حسِ نوستالژی در آثارش نیز به چشم میخورد. خصوصاً دریکی از نقاشیها که میتوانید خواهر و مادرش را رؤیت کنید که در یک باغ گل آفتابگردان قرارگرفتهاند.
ونسان ون گوگ و پل گوگن؛ یک دوستی پیچیده
زمستان ۱۸۸۸، ون گوگ و گوگن چندهفتهای را در «خانهی زرد» (واقع در شهر آرل) همخانهای شدند. این دو هنرمند پُستامپرسیونیست، شیفتهی آثار یکدیگر بودند اما دوستی آنها با بهتدریج کمرنگ شد. پس از نقلمکان به پاریس و کشیدن اولین مجموعهی گلهای آفتابگردان (که گوگن آنها را تحسین کرد و به ون گوگ انگیزه داد تا این پروژه را ادامه دهد)، ون گوگ در جنوب فرانسه در آرل مستقر شد و کشیدن مجموعهی تازهای بر اساس این گل را آغاز کرد. ون گوگ قصد داشت تا در آنجا یک خانهی هنرمندان تأسیس کند، جایی که نقاشهای مختلف بتوانند در آن زندگی و کار کنند و به منبع الهام یکدیگر تبدیل شوند. و در همان روزها بود که از گوگن دعوت کرد تا مدتی را در خانهی زرد سپری کند که او پذیرفت. ونسانِ خوشذوق، برای تزئین اتاق دوست عزیزش، نقاشیهای گل آفتابگردانِ تازهای که کشیده بود را به دیوارها زد.
رابطهی ون گوگ و گوگن اگرچه دوستانه بود اما خیلی زود مشخص شد که انگیزههای مالی نیز در آن نقش دارد. در این میان، تأثیر «تئودور ون گوگ»، برادر ونسان و فروشندهی آثار هنری را هم نباید ندیده گرفت که نقش بسزایی در شهرت و موفقیت پل گوگن داشت، نقاش فرانسوی جوانی که بهتازگی به جزایر «مارتینیک» قدم گذاشته بود. بااینحال، ونسان و گوگن، احترام ویژهای برای یکدیگر قائل بودند و همواره در محافل مختلف، در تحسین دیگری زبان میگشودند. همانطور که بالاتر اشاره شد، توجه و علاقهی گوگن به نقاشیهای گلهای آفتابگردان، یکی از دلایل انگیزه گرفتن نابغهی هلندی بود تا بازهم آثار مشابهی خلق کند (او درمجموع یازده نقاشی کشید که یکی از آنها در جریان جنگ جهانی دوم گم شد). رابطهی این دو هنرمند اگرچه وارد سرازیری شد و میان آنها کدورت وجود داشت اما آنها تا پیش از مرگ ون گوگ، مکاتبات دوستانه و هنری خود را ادامه دادند.
گلهای آفتابگردان، نمادی برای همهچیز
گلهای آفتابگردانِ ون گوگ، محصول زمانهی خویش است. این گیاه مراحل مختلف زندگی را نشان میدهد: وقتی خورشید در بالاترین نقطهی آسمان قرار داشته باشد، میدرخشد و زندهتر از همیشه است اما بدون نور آن، در سکوت رو به فروپاشی میرود. در آن دوران، آثار امپرسیونیستها پیرامون نور و رنگ، تأثیر شگرفی بر ون گوگ گذاشت و او را مجاب کرد تا از تضاد رنگها در نقاشیهای رنگروغنش استفاده کند. رنگمایه روی رنگمایه، زرد روی آبی، سبز روی زرد؛ ون گوگ با رنگها به آزمونوخطا میپرداخت اما کدام رنگ در کانون توجه قرار داشت؟ بیگمان رنگ زرد. او برای کشیدن گلها، طیفی از زیرمجموعههای رنگ زرد را استفاده کرد که هنوز هم میتواند برای نقاشان جوان یک کلاس درس باشد، اینکه هنرمند قادر است با ایجاد تغییرات جزئی در یک رنگ، یک نقاشی درخور خلق کند، آنهم بدون اینکه از قدرت بیان اثر کاسته شود. بعضی از منتقدان هنری و نقاشان پس از او، ون گوگ را برای گلهای آفتابگردان موردانتقاد قرار دادند و آنها را «بیکیفیت و خام» میدانستند اما ون گوگ کاملاً میدانست که دارد چه میکند، او مطمئن بود این مجموعه ویژه است و به آن عشق میورزید.
گلهای آفتابگردان نماد زندگی است، تجسمی از روشنایی و خلوصی که در حیات وجود دارد. او هرگز از کشیدن آنها خسته نمیشد، حتی بااینکه تمام وجودش را صرفشان کرده بود. گویی هر بار تکهای از روحش را جدا و به تابلوی نقاشی تزریق میکرد. اگر زندگینامهی ون گوگ را مطالعه کنید، بهوضوح میبینید که در بطن این نقاشیها انسانی رنجکشیده وجود دارد. اکثر شاهکارهای او در دورانی خلق شدهاند که از نظر روحی و روانی شرایط نابسمانی داشت اما گلهای آفتابگردان برایش یک عنصر امیدبخش بود. آنها با مفاهیمی همچون قدردانی، دوستی و امید گرهخورده بودند.
یکی شدن با گلها
ون گوگ آگاه بود که انسان منحصربهفردی است و از همان سنین پایین، تلاش کرد تا استعدادها و عواطف نهفته در وجودش را به هنر تبدیل کند. بااینکه برادرش به او عشق میورزید و همیشه از او حمایت میکرد اما ون گوگ اغلب بهتنهایی و در فضاهایی متزلزل زندگی میکرد. او گل آفتابگردان را موجودی جادویی میدانست و در آن خودش را میدید. درحالیکه دیگر نقاشان تا آن زمان توجه چندانی به این گل نکرده بودند، او همهی تمرکز خود را روی آن قرار داد.
پل گوگل همیشه میگفت که نقاشیهای «گلهای آفتابگردان بیقیدوشرط، خود ونسان هستند». حتی در دورهای کوتاه میان ۱۸۸۶ الی ۱۸۸۹، این گل به امضای این هنرمند تبدیل شد. او در نامهای به برادرش تئودور، مینویسد: «گل آفتابگردان متعلق به من است». حتی هنگامیکه از جهان رفت، دوستان و نزدیکانش با گلهای آفتابگردانی که در دست گرفته بودند، به مراسم خاکسپاری قدم گذاشتند.
کارنامهی هنری نسبتاً کوتاه ونسان ون گوگ، تأثیر زیادی بر هنر معاصر گذاشت. نقاشیهای او حالا در میان آثار برتر قرن نوزده و البته تاریخ هنر، جایگاه ویژهای دارند. نقاشیهای باقیمانده از مجموعهی گلهای آفتابگردان را میتوانید در موزههای مختلف جهان پیدا کنید، از توکیو تا آمستردام. نسخهی چهارم که در نگارخانه ملی لندن نگهداری میشود و مشهورترین نسخه بهحساب میآید، در سال ۱۹۸۷ با قیمت ۳۹.۸۵ دلار از یک نجیبزادهی ژاپنی خریداری شد اما حالا میلیونها دلار قیمت دارد.
منبع: Vangogh Museum