چرا فیلم‌های ترسناک با موضوع خانه‌های تسخیر شده را دوست داریم؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
تسخیر شدگی عمارت هیل

با تصور یک عمارت ویکتوریایی تاریک و مرموز احتمالا اولین چیزی که به ذهنتان می‌رسد این است که در اعماق خانه موجود هراس‌انگیزی پنهان شده که می‌تواند در کسری از ثانیه زندگی ساکنین را زهر کند. احتمالا این نگرش به دوران کودکی‌مان بازمی‌گردد. هراس از تاریکی شب، خزیدن زیر پتو و مچاله شدن با هر صدای ناآشنایی چیزی است که همه‌ی ما تجربه کردیم. گویی در دل تاریکی همه چیز تغییر ماهیت می‌دهد؛ راهروهای آشنای خانه شکل هندسی‌شان را از دست می‌دهند و به مکان‌هایی ترسناک تبدیل می‌شوند، وسایل مختلف تغییر شکل می‌دهند و غول‌های بی شاخ و دمی می‌شوند؛ مثلا چوب لباسی بی‌آزار اتاق روح سرگردان ترسناکی می‌شود که قصد جانمان را کرده و تا دخلمان را نیاورد آرام نمی‌گیرد. در حقیقت ترس ما از بی‌دفاعی در تاریکی سرچشمه می‌گیرد.

یک عمارت ویکتوریایی، یک خانه‌ی قدیمی در حومه‌ی شهر و حتی گاهی یک آپارتمان ترس شدید ناشی از رویارویی با موجودی وحشتناک در دل تاریکی را القا می‌کند و تصور می‌کنیم به محض خاموش شدن چراغ‌ها باید با دست خالی به جنگ ارتش اجنه برویم!

بشر کم‌کم یاد گرفت با این نوع ترس کنار بیاید و از دل این تجربه‌ی کاملا انسانی داستان‌های زیادی خلق شد که سال‌ها بعد به سینما هم راه یافت و «خانه‌های تسخیر شده» به یکی از محبوب‌ترین موضوعات زیر ژانرها «ترسناک فراطبیعی» (paranormal horror) تبدیل شد؛ جایی که نیروهای فراطبیعی مکان‌های آرامش‌بخش را به کابوس‌های زنده تبدیل می‌کنند.

محبوبیت این زیر داستان‌ها در دهه‌های مختلف در نوسان بوده اما همیشه کشش لازم برای روایت افسانه‌های جذاب را دارد مثل «درخشش» (The Shining)، «خانه‌ی هیولا» (Monster House)، «تسخیر شدگی خانه‌ی هیل» (The Haunting of Hill House) اما چرا با وجود تمام لحظات وحشتناک و ناخوشایند، به داستان‌هایی درباره‌ی خانه‌های تسخیر شده علاقه‌مند هستیم و اصلا چرا می‌ترسیم؟

آسایش، روشنایی و هندسه

خانه‌ی تسخیر شده

خانه‌ها به صورت نمادین مکانی برای آسایش هستند، این خانه است که پس از یک روز سخت و پراسترس مامن می‌شود. بعضی از  داستان‌های ترسناک به از بین بردن این اصل مهم استوار هستند؛ چه می‌شود اگر مکانی که برای القای حس آرامش و امنیت طراحی شده، منبع بالقوه‌ی ترس و خشونت شود؟ حتی تصور این موقعیت هم هراس‌انگیز است.

آثاری مثل «درخشش» (The Shining) و «تسخیر شدگی خانه‌ی هیل» (The Haunting of Hill House) از چیدمان و ساختار فیزیکی فضا برای ایجاد حس وحشت استفاده می‌کنند، در صورتی که فیلمی مثل «خانه‌ی عمیق» (The Deep House ) با فاصله گرفتن از کلیشه‌های رایج و قرار دادن خانه در اعماق دریاچه، از طریق چرخش‌های داستانی هوشمندانه وحشت لازم را ایجاد می‌کند.

در هر صورت بخش وسیعی از راحتی و آسایش یک خانه به دلیل فضای ثابت و قابل تشخیص آن است در داستان‌های «خانه‌های تسخیر شده» چیدمان فضاها گیج‌کننده، ناشناخته و قابل‌تغییر است. به عبارت دیگر در این آثار ابزارهای داستان‌نویسی با برخی از غرایز ذهنی از جمله ثبات و قابل‌اعتماد بودن یک مکان مقابله می‌کند.

انسان‌ها در طول روز برای تشخیص شکل، عمق و بافت اشیا به منابع نور و سایه‌های آن‌ها وابسته هستند. این اتفاق را به صوت علمی نشانه‌های دید دوچشمی می‌نامند؛ در حقیقت مغز انسان قادر است سیگنال‌های ارسالی از چشم راست و چپ را هم زمان پردازش کند و یک خروجی واحد به صورت تصویر را در اختیار ما قرار دهد اما گاهی این پردازش هم زمان با اختلال مواجه می‌شود و به همین دلیل هم تصاویر خروجی حال و هوای موهومی دارند و با واقعیت متفاوت هستند.

حالا در تاریکی شب وقتی نور کم است و سایه‌ها حکم‌فرما می‌شوند، دید دوچشمی تا حدودی مختل می‌شود و اشیا و فضاهای آشنا ابعاد ترسناک و ناشناخته‌ای به خود می‌گیرند؛ بنابراین از آن جایی که چشم نمی‌تواند آنچه می‌بیند را تشخیص دهد، ذهن آن‌ها را با پیشنهادات شوم و عمدتا ترسناک جایگزین می‌کند. اگر ذهن نتواند به هندسه‌ای ثابت تکیه کند، شک و ترس بر هر چیز معقول و طبیعی حکم‌فرما می‌شود.

علیرغم تلاش‌های بشر برای تکمیل و اصلاح فضاهای داخلی، تاریکی شب هنوز هم این قدرت را دارد که مناظر راحت و دوست‌داشتنی را به کابوس‌های بالقوه تبدیل کند. نویسندگان و فیلم‌سازان هم بر همین باگ عجیب و غریب خلقت تکیه و از همه‌ی ابزارهای داستان‌پردازی برای افزایش تنش و به لب رساندن جانمان استفاده می‌کنند.

تاریخچه‌ی مرموز خانه‌های قدیمی

خانه‌ی تسخیر شده

بسیاری از داستان‌های ترسناک که گهگاه در دسته‌بندی وحشت گوتیک هم جای می‌گیرند، با ورود یک شخص یا یک خانواده به خانه‌ای جدید آغاز می‌شود که از قضا گذشته‌ی نگران‌کننده‌ای دارد؛ مثلا اتفاق وحشتناکی مثل مرگ، قتل، تجاوز و … در خانه به وقوع پیوسته. از آن جایی که گذشته ذاتا ناشناخته است، خیلی زود به بوم نقاشی برای تخیل تبدیل می‌شود و به شخصیت‌ها اجازه می‌دهد ترس‌هایشان نسبت به محیط را بروز دهند.

یکی از موضوعات رایج این داستان‌ها، آسیب‌های طولانی مدت و خشونت فضاها است مثلا قتل یا سایر رویدادهای وحشتناک بخشی از تاریخ خانه هستند و کم‌کم به منابع فعالیت‌های فراطبیعی تبدیل می‌شوند که زندگی ساکنین فعلی را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

این ایده که آسیب‌های گذشته در شالوده و تار و پودِ فضا جا خوش کردند، به داستان‌های «خانه‌های تسخیر شده» حال و هوای مرموز و عرفانی می‌بخشد که به خودی خود دلهره‌آور است. حالا تصور کنید نویسندگان هم از همین موقعیت استفاده می‌کنند و با اضافه کردن نیروهای فراطبیعی و استفاده از اطلاعات ناقص ما درباره‌ی این نیروهای شیطانی، رمز و رازی ایجاد می‌کنند که می‌تواند تا سرحد مرگ بترساندمان.

تخیل بی‌حدوحصر کودکان

خانه‌ی هیولا

اگرچه این نوع داستان‌های ترسناک اغلب کودکان را درگیر می‌کنند اما فضای دلهره‌آور و عمدتا تاریک فیلم‌ها کافی است تا دوباره به دوران کودکی  برگردیم که در تاریکی شب با چشمان باز به اطراف زل می‌زدیم و منتظر بودیم موجود وحشتناکی از کمد دیواری بیرون بپرد.

مغز پیش از بالغ شدن تفاوت میان تخیل و زندگی واقعی را درک نمی‌کند؛ بنابراین رویاها و کابوس‌ها برای کودکان به بخشی از ساختار واقعیت تبدیل می‌شوند. یک بزرگ‌سال ممکن است منبع یک صدای ناآشنا را به سرعت تشخیص دهد در صورتی که کودکان به زمان بیش‌تری برای تجزیه و تحلیل ناشناخته‌ها نیاز دارند. درست است که بزرگ شدیم اما این حالت تنش‌زا هنوز هم در بخشی از وجود ما لانه کرده که تداعی‌کننده‌ی وحشت‌های دوران کودکی است.

نیروهای فراطبیعی این داستان‌ها به دنبال شکار تخیلات تحریف‌شده‌ی کودکان هستند و  این تجربیات دلهره‌آور را برای بزرگ‌سالان هم دوباره زنده می‌کنند. در بیش‌تر فیلم‌های «خانه‌های تسخیر شده» با یک کودک معصوم طرف هستیم که در دل یک عمارت وحشتناک گیر افتاده، از آن جایی که کودکان در بیش‌تر فرهنگ‌ها موجودات معصومی هستند، احساس تنش و وحشت در این آثار برای مخاطب بیش‌تر هم می‌شود، حالا تصور کنید به صورت ناگهانی با کودکی تسخیر شده و شیطانی هم رو به رو شوید که همه‌ی باورهایتان را زیر و رو کند.

تمرکز بر جنون و زوال عقل

درخشش

آثار نویسندگان بزرگی مثل شرلی جکسون و ادگار آلن پو اغلب به بررسی ماهیت جنون و زوال روانی متکی است و ارواح و سایر پدیده‌های فراطبیعی در حقیقت به نمادهایی از ذهن‌های بی‌ثبات تبدیل می‌شوند. این نوع داستان‌ها ترس شدید ناشی از غیرقابل‌اعتماد شدن حواس هدایت‌کننده‌ی انسان و از بین رفتن ویژگی‌های منطقی ذهن را آشکار می‌کنند.

خانه‌های خالی از سکنه گاهی ذاتا شیطانی تصویر می‌شوند و تمام فرآیندهای که ما را متقاعد می‌کنند که زندگی تحت قوانین و محدودیت‌های مشخصی قرار دارد را با خاک یکسان می‌کند اما گاهی ادراک انسان‌ها را هدف می‌گیرند و با تخیلات شخصیت اصلی بازی می‌کنند. وحشتناک‌ترین جنبه‌ی داستان‌ها این است که نه تنها از محدودیت ادراک انسان پرده برمی‌دارد بلکه مخاطب را با وحشت‌هایی فراتر از درک بشر آشنا می‌کند.

پس به طور کلی دسته‌ای از داستان‌های «خانه‌های تسخیر شده» نیروهای شیطانی را به صورت واقعی توصیف می‌کند در صورتی که در دسته‌ی دیگر جنون محصولی از تخیل نشان داده می‌شود. البته فیلم‌ساز در بعضی از نمونه‌ها به این سوال پاسخ روشنی نمی‌دهد و مخاطب هم مثل شخصیت اصلی تا پایان فیلم در مورد ریشه‌ی این نیروهای فراطبیعی سردرگم است، به همه‌ی باورهایش مشکوک می‌شود و لحظات پارانوییدی را تجربه می‌کند.

تقریبا همه‌ی داستان‌پردازی‌های خوب به همسویی مخاطب و شخصیت‌های اصلی وابسته است و این اصل در داستان‌های «خانه‌های تسخیر شده» که مخاطب و شخصیت‌ها در عدم اطمینان و ترس کامل به سر می‌برند، بسیار مهم و موثر است.

منبع: movieweb



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. ساغر

    کی گفته من ندارم😁

  2. مهدی

    البته گفته های مقاله تا حدی قابل قبوله ولی باید در نظر بگیریم تخیل نمیتونه کاملا از هیچ تولید بشه ، معمولا برای داستانهای ترسناک زمینه های واقعی قبلی وجود داشتن که در داستان با شاخ و برگ دادن و بزرگ کردن بعضی چیزا ترسناکتر شدن ، تخیل خودش ترکیب واقعیت هاست یا بررسی احتمالات.
    ما میدونیم کلی گزارش از موارد ماورالطبیعه واقعی وجود داشتن که البته مردم اونارو در دسته خرافات محض و داستانهایی برای ترسوندن بچه ها طبقه بندی میکنن ولی مسئله اینه که خیلی هم اینطوری نیست و مسائل ماورالطبیعه زیادی برای بشر پیش اومده و میلیونها گزارش ازشون شده ، حالا گیریم خیلی از این گزارشات حاصل توهم یا بیماری های روانی یا اشتباهات باشن یا شاید دلایل علمی در نظر گرفته نشدن ولی باور کنید ، باور کنید جدا از همه این موارد بعضی اتفاقات واقعا فراطبیعی هستن که راهی برای توجیه علمی ندارن.

    من به شخصه باور دارم دنیای ما همینی که در ظاهر میبینیم نیست و حتما چیزایی فراتر از باورهای ما هستن که اتفاقا خیلی از ماها از روی ترس سعی میکنیم طفره بریم و باور نکنیم یا حتی مقابله کنیم ، مسائل ماورالطبیعه از اول پیدایش بشر وجود داشتن که نه توهم بودن نه اشتباه نه بیماری روانی بلکه واقعا با موجوداتی از جنس انرژی برخوردهایی شده.

    البته طبق یک آمار ۹۵٪ گزارشات دروغ و اشتباه هستن ولی اون ۵٪ چی؟

  3. ????

    بیشترین دلیلش همین تاریخچه مرموز خانه ها هست

    1. مهدی

      دقیقا
      همین گزارشاتی که هر از گاهی یک فرد وحشت زده میده و کسی باور نمیکنه و میگن یارو دیوونه ست ولی به هر حال بعدا به حرفای اون آدم فکر میکنن و وقتی چندین گزارش مشابه از یک خونه میشه خیلی ها بهش توجه نشون میدن.
      توی واقعیت خیلی از این اتفافات افتادن که واقعا ماورالطبیعه بودن.

      چرا نباید باور کنیم همونطور که ما از ماده ساخته شدیم موجوداتی هم هستن که از انرژی ساخته شدن.
      این خودش طبیعیه

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X