کمیک «واچمن» چگونه ژانر ابرقهرمانی را متحول کرد؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
کمیک واچمن

«واچمن» (Watchmen) هیچ‌گاه قرار نبود یک کمیک ابرقهرمانی معمولی باشد و از همان ابتدا نیت خود را برای متفاوت بودن نشان داد. شاید خوانندگان عادی متوجه نشوند چه چیزی باعث شده «واچمن» اینقدر متفاوت باشد. ولی در طرح روی جلد کمیک‌های ابرقهرمانی، معمولاً شاهد ابرقهرمان‌ها/ابرشرورهایی هستیم که ژست مبارزه با پلیدی/خوبی را گرفته‌اند و در کشیده شدن طرحی که از آن‌ها می‌بینیم استراتژی خاصی به کار رفته است: طبق آنچه در نسخه‌ی تشریح‌شده‌ی (Annotated) «واچمن» در سال ۲۰۱۷ نوشته شده، در مغازه‌های کمیک‌فروشی، معمولاً کمیک‌ها طوری به نمایش گذاشته می‌شوند که روی هم می‌افتند، برای همین کلکی که ناشرها می‌زنند این است که عنوان کمیک را به سمت مرکز سوق می‌دهند و نقطه‌ی تمرکز تصویر روی جلد را در مرکز و قسمت راست روی جلد نگه می‌دارند.

طرح روی جلد هر ۱۲ جلد «واچمن» – که حدود ۳۰ سال پیش، بین سال‌های ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ منتشر شدند – کاملاً با این سنت در تضاد هستند. عنوان کمیک، که کلش با حروف بزرگ نوشته شده، به‌صورت عمودی در سمت چپ جلد، نزدیک به عطف کتاب، درج شده است. هیچ‌کدام از شخصیت‌ها روی جلد پدیدار نمی‌شدند و از هیچ صحنه‌ی مبارزه یا تصویرسازی‌های هیجان‌انگیز دیگر برای جذب مخاطب خبری نیست. واقعاً چنین طرح جلدهایی در تاریخ کمیک‌های ابرقهرمانی بی‌سابقه بودند.

واچمن

طرح روی جلد کمیک‌های واچمن هیچ شباهتی به طرح روی جلد کمیک‌های ابرقهرمانی دیگر نداشت.

هیچ حقه، ترفند یا سنتی در کار نبود. پیش از این‌که خواننده فرصت پیدا کند کمیک را ورق بزند، «واچمن» روی این حقیقت تاکید کرد که قرار نیست هیچ شباهتی به کمیک‌های ابرقهرمانی رایج داشته باشد.

محتوای داخل خود کمیک هرچه بیشتر این تفاوت را تثبیت می‌کنند. آلن مور، نویسنده‌ی کمیک و دیو گیبنز (Dave Gibbons)، طراح آن، داستان را با یک سناریوی ابرقهرمانی همیشگی شروع می‌کنند: راز یک قتل، به هم پیوستن گروهی از قهرمانان، یک موجود پوست‌آبی فوق‌قدرتمند و در خطر بودن انسانیت.

ولی «واچمن» آهسته و پیوسته به اثری به‌مراتب تاریک‌تر و تند و تیزتر تبدیل می‌شود: داستانی که با وجود پر بودن از شخصیت‌های پرزرق‌وبرقی چون اوزیمندیاس (Ozymandias)، نابغه‌ی دیوانه و دکتر منهتن (Doctor Manhattan)، موجودی خداگونه، در عمل می‌خواهد به ما نشان دهد که بی‌قدرت بودن چه حسی دارد.

ما دائماً از زبان قهرمان‌های کمیک‌بوکی دیگر شنیده‌ایم که «قدرت زیاد، مسئولیت زیاد به همراه دارد». به‌جایش، «واچمن» یک سناریوی ناخوشایند را به تصویر می‌کشد که بازتابی از یک واقعیت تلخ و شخصی است: این‌که مسئولیت شخصی چگونه در رویارویی با قدرتی بزرگ‌تر دود می‌شود و می‌رود هوا.

با وجود این‌که «واچمن» داشت برخلاف مسیر ترندهای کمیک‌بوکی زمان خود شنا می‌کرد، وزن یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های دنیای کمیک‌بوک پشتش بود. پس از این‌که آلن مور کار خود را در کمیک‌های زیرزمینی شروع کرد، به جریان اصلی وارد شد و چند کمیک بسیار تحسین‌شده همچون «مارول‌من» (Marvelman) و «وی مثل وندتا» (V for Vendetta) (هردو انتشاریافته در سال ۱۹۸۲) را خلق کرد و بعد مشغول نوشتن برای دی‌سی کامیکس شد. در آنجا به او مسئولیت احیای «هیولای مرداب» (Swamp Thing) واگذار شد و در جریان نوشتن درباره‌ی هیولای مرداب، یکی از شخصیت‌های محبوب دنیای کمیک به نام جان کنستانتین را خلق کرد. حتی اگر با این آثار به‌طور خاص آشنا نباشید، بیشتر آثار مور (و همچنین آثاری که بعداً نوشت، مثل «جوک کشنده» (The Killing Joke)) از دنیای کمیک فراتر رفتند و در قالب سریال و فیلم اقتباس شدند و الهام‌بخش کمیک‌ها و آثار دیگر در بستر فرهنگ عامه شدند.

با این حال، اعتبار مور و قدرت دی‌سی به‌عنوان یک ناشر (به‌هر حال آن‌ها منزلگاه بتمن و سوپرمن و… بودند) نمی‌توانستند موفقیت «واچمن» را تضمین کنند. این اثر با توجه به ماهیتش اثری بسیار بلندپروازانه بود: داستانی ابرقهرمانی که تمام قواعد و کلیشه‌های آثار ابرقهرمانی محبوب را زیر پا می‌گذاشت.

ولی «واچمن» هم نزد منتقدان و هم از لحاظ تجاری به موفقیت رسید. البته آمار فروش کمیک‌ها در آن دوران غلط‌انداز است، چون کمیک‌هایی که هم در دکه‌های روزنامه‌فروشی و هم در فروشگاه‌ها فروخته می‌شدند جزو آمار و ارقام به حساب می‌آمدند و فروش کمیک‌هایی که فقط در فروشگاه‌ها به فروش می‌رفتند (مثل «واچمن») به‌طور جداگانه محاسبه نمی‌شد. غیر از این، برخی از توزیع‌کنندگان ارقام فروش خود را ثبت نمی‌کردند. با این حال، طبق گزارش ComicChron شماره‌ی اول «واچمن» هنگام فروش اولیه‌ی خود جزو پنج کمیک پرفروش برتر بود. ۱۱ شماره‌ی بعدی نیز در آمار و نمودارهای فروش، جزو ۲۰ کمیک برتر بازار بودند.

در سال ۱۹۸۸، وقتی ران کمیک به پایان رسید، «واچمن» برنده‌ی جایزه‌ی هوگو شد. جایزه‌ی هوگو افتخاری بزرگ برای آثار فانتزی و علمی‌تخیلی بود و «واچمن» یکی از ۹ کمیکی بود که به این افتخار دست پیدا کرد.

واچمن

این مجموعه همچنان در قالب کلکسیون به‌طور مرتب بازنشر می‌شود و فروش آن نیز بسیار زیاد است. در سال ۲۰۰۸، پیش از انتشار اقتباس سینمایی «واچمن» در سال ۲۰۰۹، دی‌سی ۹۰۰،۰۰ نسخه‌ی شومیز دیگر از کمیک چاپ کرد. طبق گزارش نیویورک تایمز، این رقم افزایشی چشم‌گیر نسبت به فروش ۱۰۰،۰۰۰ نسخه‌ای کمیک در سال گذشته داشت. هردو رقم برای این ناشر بسیار چشمگیر بودند و نشان دادند که این مجموعه چند دهه پس از انتشارش همچنان در مرکز توجه است.

با وجود گذشت حدود ۴۰ سال از انتشار نخستین شماره‌ی «واچمن» در سال ۱۹۸۶، شواهد حاکی از این است که قماری که مور، گیبنز و دی‌سی سر این کمیک کردند، جواب داد. هیچ کمیک غربی‌ای نیست که از «واچمن» تحسین‌شده‌تر یا موردبحث‌تر باشد. طبق توصیف BBC، لحظه‌ی انتشار «واچمن» مترادف است با «لحظه‌ی بالغ شدن کمیک‌ها». این کمیک دائماً به فهرست «کمیک‌هایی که باید پیش از مرگ بخوانید» راه پیدا می‌کند و حتی «همشهری کین کمیک‌ها» نیز خطاب شده است.

همچنین «واچمن» تنها کمیکی است که به فهرست «۱۰۰ رمان انگلیسی‌زبان برتر از سال ۱۹۲۳» نشریه‌ی تایم راه پیدا کرد. لو گراسمن (Lev Grossman)، منتقد ادبی در سال ۲۰۱۰ نوشت: «واچمن، اثری که با واقع‌گرایی روان‌شناسانه‌ی بی‌رحمانه، در بستر خطوط داستانی حساب‌شده و درهم‌تنیده و داخل پنل‌هایی چشم‌نواز و سینمایی همراه با بن‌مایه‌های تکرارشونده تعریف می‌شود، کمیکی تکان‌دهنده و تاثیرگذار است و نقطه‌ی عطفی در تکامل این رسانه‌ی نوظهور به حساب می‌آید.»

در سال ۲۰۰۹، اقتباسی از «واچمن» منتشر شد که در مقایسه با کمیک تحسین به‌مراتب کمتری دریافت کرد. ولی در سال ۲۰۱۹ سریالی جدید مبنی بر «واچمن» در شبکه‌ی HBO پخش شد که در مقایسه با فیلم بازخورد به‌مراتب بهتری دریافت کرد و دیمن لیندلاف (Damon Lindelof)، مغز متفکر پشت «لاست» (Lost) و «بازمانده‌ها» (The Leftovers) آن را ساخته بود.

برای لذت بردن از سریال، لازم نیست حتماً کمیک را خوانده باشد. ولی «واچمن» به یکی از آثار جاودان فرهنگ عامه تبدیل شده و خواندنش جزو واجبات است‌ (همچنین لازم به ذکر است که آلن مور اصلاً دل خوشی از اقتباس از آثارش ندارد و همه‌یشان را عاق ادبی کرده است).

«واچمن» با استفاده از ایده‌ی ساده‌ی ابرقهرمان‌ها، ما را مجبور می‌کند که بررسی کنیم و ببینیم چرا اینقدر مجذوب این فانتزی هستیم. مور و گیبنز در اثر خود مرز بین واقعیت و خیال را کاهش داده‌اند تا حقیقتی ناراحت‌کننده (یا شاید هم بسته به تفسیر شما، آرامش‌بخش) را کشف کنند، حقیقتی درباره‌ی جایگاه ما بین ابرقهرمان‌ها، شرورها، عدالت و این‌که چرا اینقدر درگیر این مفاهیم هستیم. هنگام تفکر درباره‌ی این مسائل است که می‌توانیم به درکی عمیق‌تر درباره‌ی دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم برسیم.

چه‌کسی مراقب مراقبان است؟

واچمن

درون‌مایه‌ای اصلی «واچمن» سوالی ساده است: «چه‌کسی مراقب مراقبان است؟» این ترجمه‌ای آزاد از یکی جملاتی است که جوونال (Juvenal)، شاعر و هجونویس رومی نوشته بود:  «Quis custodiet ipsos custodes»؛ به معنای «چه‌کسی از خود نگهبان‌ها نگهبانی می‌کند؟»

جوونال در ابتدا این سوال را در رابطه با زنان رومی مطرح کرده بود. جوونال نگران پاکدامنی زنان رومی بود و این سوال را مطرح کرد که چه‌کسی می‌تواند مراقب پاکدامن و معصوم بودن زنان رومی باشد، وقتی این زنان می‌توانند هرکس را که مراقب آن‌هاست اغوا کنند؟

با این حال، این روزها بطن این سوال تغییر کرده و نگرانی جنسیت‌زده‌ی جوونال جای خود را به نگرانی درباره‌ی پلیس و امنیت ملی و اشخاصی که در راس قدرت هستند داده است.

دغدغه‌ی اصلی «واچمن» همین است: این‌که چه کسی باید افراد در راس قدرت را زیر نظر داشته باشد تا خطا نکنند؟‌ مور و گیبنز، در بستر داستان غوطه‌ورکننده‌ی خود، نشان می‌دهند که قدرتمندترین افراد، هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهند تا قدرت خود را حفظ کنند.

«واچمن» در سال ۱۹۸۵، در جهانی موازی، ولی آشنا واقع شده است که در آن ریچارد نیکسون همچنان رییس‌جمهور است و ابرقهرمان‌ها، به‌جز آن‌هایی که حکومت استخدام‌شان کرده، خلافکار به شمار می‌آیند. این مسئله باعث شده یک سری قهرمان که یک زمانی مورد تحسین و احترام بودند، به حاشیه رانده شوند. یکی از قهرمان‌های تحت‌کنترل حکومت به نام کمدین (The Comedian)، به قتل می‌رسد. این اتفاق باعث می‌شود رورشاک (Rorschach)، یک کارآگاه قانون‌شکن و سرخود، سراغ ابرقهرمان‌های سابق برود و سعی کند با آن‌ها ارتباط برقرار کند، چون بر این باور است که توطئه‌ای برای کشتن همه‌ی ابرقهرمان‌های سابق در جریان است.

در ادامه خلاصه‌ای بسیار فشرده و کوتاه از داستان کمیک آورده شده است:

در ادامه‌ی مطلب خطر لو رفتن داستان وجود دارد

در طی ۱۲ شماره، این توطئه‌ی پیچیده به یک ابرقهرمان سابق دیگر به نام ادرین وایت (Adrian Veidt)، با نام مستعار اوزیمندیاس، ارتباط پیدا می‌کند. اوزیمندیاس نگران جنگ اتمی‌ای است که ممکن است هر لحظه بین ایالات متحده و روسیه و بقیه‌ی ابرقدرت‌ها دربگیرد. ایده‌ی او این است که اگر کشورها با هم متحد شوند، دیگر تمایل نخواهند داشت همدیگر را از روی نقشه حذف کنند، برای همین تصمیم می‌گیرد یک دشمن قلابی به وجود بیاورد تا کل دنیا علیه آن با یکدیگر متحد شوند.

رورشاک، پس از شکستن انگشت چند نفر در راستای رسیدن به حقیقت، به نقشه‌ی اوزیمندیاس پی می‌برد و نسبت به آن حس انزجار پیدا می‌کند. ولی وقتی این نقشه به‌طور کامل فاش و به‌صورت نصفه‌ونیمه اجرا می‌شود (در نیویورک کشتار جمعی اتفاق می‌افتد)، این انتخاب به بقیه‌ی ابرقهرمان‌های سابق داده می‌شود تا با نگه داشتن راز این نقشه در دل خود، در آن سهیم باشند.

این «قهرمان‌ها»، که دکتر منهتن خداگونه (همان موجود آبی برهنه) نیز بین‌شان است، با اکراه نقشه‌ی وایت را می‌پذیرند. با وجود هویت قهرمانانه‌یشان، آن‌ها این راز را در دل نگه داشتند تا اطمینان حاصل کنند در آینده، مردم از ترس درگرفتن جنگی بین خودشان و آدم‌فضایی‌هایی که متعلق به بعد زمانی/مکانی دیگر بودند، به قهرمان‌هایشان اعتماد کنند و حتی بیشتر از گذشته مطیع شوند.

رورشاک تنها قهرمانی است که حاضر نمی‌شود با نقشه موافقت کند. سر همین دکتر منهتن او را می‌کشد تا مطمئن شود هیچ‌کس به حقیقت پشت این آشوب پی نخواهد برد.

اساساً قدرتمندترین و خوب‌ترین افراد در این دنیا، توانایی انجام وحشتناک‌ترین کارها را دارند. پس چرا ما بهشان اعتماد می‌کنیم؟ مسئولیت فردی ما در این زمینه چیست؟

آیا این قهرمان‌ها آنطور که ما به آن‌ها اهمیت می‌دهیم، به ما اهمیت می‌دهند؟ به هیچ وجه.

واچمن

«مراقب آسمان‌ها باشید» یکی از شعارهایی است که در «واچمن» پدیدار می‌شود و حکایت از بدبین بودن به قدرت اولیاء امور دارد.

«واچمن» هم مثل بقیه‌ی داستان‌های ابرقهرمانی، از دل مشکلات دنیای واقعی یک تمثیل به وجود آورده است. به‌راحتی می‌توان درون‌مایه‌های «واچمن» را به تنفر مور نسبت به سیاست‌های دولت رونالد ریگان در آن زمان – مسابقه‌ی تسلیحاتی، جنگ سرد، اسطوره‌سازی از چهره‌های حکومتی – نسبت داد.

ولی نقدهای «واچمن» حتی به دنیای امروز نیز قابل‌تعمیم هستند. این روزها می‌توان «واچمن» را به‌عنوان نقدی از پرستش ابرقهرمان‌ها از جانب مردم تفسیر کرد، جوی که مارول به‌لطف ماشین چند میلیارد دلاری فیلمسازی از ابرقهرمان‌هایش راه انداخته است. تفسیر دیگری که می‌توان از کمیک داشت، انتقاد از گسترش اقتدارگرایی آمریکایی و بیان این حقیقت است که بیگانه‌هراسی و نژادپرستی می‌توانند به‌اندازه‌ی تهدید حمله‌ی موجودات بیگانه‌ی فرادنیوی، موثر باشند و مردم را ترغیب کنند در راستای رسیدن به حس امنیت، به حکومت‌ها اجازه دهند حق و حقوق‌شان را از آن‌ها بگیرند.

مور و گیبنز فقط بدی‌های اعتماد به ابرقهرمان‌ها و خاصیت فاسدکننده‌ی قدرت را توضیح نمی‌دهند، بلکه سعی می‌کنند نشان دهند که قدرت و رابطه‌اش با ترس چطور می‌تواند باعث شود ابرقهرمان‌ها یا انسان‌های بسیار قدرتمند برای من و شما جذاب و وسوسه‌برانگیز جلوه کنند.

داستان «واچمن» بسیار هدفمند است، ولی همیشه آنطور که مدنظر بوده تفسیر نمی‌شود

یکی از ویژگی‌های «واچمن» که من علاقه‌ی خاصی به آن دارم، جزییات بسیاری است که در هر پنل مشاهده می‌کنیم. به‌عنوان مثال، یکی از نمادهای کتاب که دائماً پدیدار می‌شود، صورت خندان معروفی است که ردی از خون روی آن مشاهده می‌شود و با ظرافتی استادانه در پنل‌ها به کار رفته است.

واچمن

صورت خندان خونین روی بدن کمدین

همان‌طور که در نسخه‌ی تشریح‌شده آمده است، دلیل این‌که گیبنز و مور از صورت خندان استفاده کردند این بود که از پژوهشی که روی نوزادها انجام شده بود باخبر شده بودند. این پژوهش ثابت کرده بود که کودکان به ساده‌ترین تصویرسازی از صورتی خندان واکنش نشان می‌دهند.

در اولین شرح نسخه‌ی تشریح‌شده، که از مصاحبه‌ای برگرفته شده بود که مور با جورج کوری (George Khoury)، نویسنده‌ی کتاب «آثار فوق‌العاده‌ی آلن مور» انجام داده بود، آمده است: «یک دایره‌ی زرد با دو نقطه‌ی سیاه به جای چشم و یک خط سیاه به جای لبخند، ساده‌ترین طرحی بود که می‌توانست از یک نوزاد واکنش دریافت کند.»

ردی از خون روی صورتی که «ساده‌ترین طرحی بود که می‌توانست از یک نوزاد واکنش دریافت کند»، روش آن‌ها برای تاکید روی از دست رفتن معصومیت بود. همچنین مور و گیبنز می‌خواستند شباهت بین واکنش مثبت یک نوزاد به صورت خندان و واکنش نوجوان‌ها و بزرگسالان به ابرقهرمان‌ها را نشان دهند. ایده‌ی ساده‌ی یک ابرقهرمان، یک فرد شنل‌پوش که به دنبال اجرای عدالت است، در بسیاری از ما حس احترام آمیخته به نوستالژی برمی‌انگیزد.

وقتی فاسد شویم و دستمان به خون آلوده شود، چه اتفاقی می‌افتد؟

با وجود جزییات سرشاری که مور و گیبنز در کمیک به کار بردند، شاید این‌که کمیک‌شان دقیقاً برعکس آن مفهومی که مدنظر داشتند تفسیر شده و بسیاری از طرفداران به آن به چشم توجیهی برای قهرمان‌بازی و عدالت‌جویی خودسرانه نگاه می‌کنند، خنده‌دار باشد.

در سال ۲۰۱۵، سناتور تد کروز (Ted Cruz)،‌ که در حال رقابت با نامزدهای انتخاباتی دیگر برای تبدیل شدن به نامزد اصلی ریاست‌جمهوری حزب جمهوری‌خواه آمریکا بود، یک سری مصاحبه درباره‌ی فرهنگ عامه انجام داد. یکی از موضوع‌هایی که به آن پرداخته شد، ابرقهرمان کمیک‌بوکی موردعلاقه‌ی او بود. او گفت یکی از قهرمان‌های موردعلاقه‌اش رورشاک است

اگر بخواهیم خوش‌بینانه‌ترین تفسیر را از پاسخ کروز داشته باشیم، این امکان وجود دارد که دستیارها و مسئول‌های روابط عمومی کروز، ابرقهرمان‌هایی را انتخاب کردند که باعث می‌شدند او باحال و آگاه جلوه کند. ابرقهرمان‌های معروف دیگری چون مرد آهنی و مرد عنکبوتی نیز در فهرست حضور داشتند. ولی رورشاک در «واچمن» یک فرد پوچ‌گرای نفرت‌انگیز، مغرور، انسان‌ستیز و پارانوید است که همیشه جایگاه خودش را بالاتر از قانون قرار می‌دهد و در راستای اجرای عدالت به نظر هیچ‌کس جز نظر خودش اهمیت نمی‌دهد.

همچنین مور گفته بود که رورشاک تجلیل‌خاطری از استیو دیتکو (Steve Ditko)، طراح کمیک تحسین‌شده و ایدئولوژی‌های راست‌گرایانه‌اش بود که از فلسفه‌ی جنجالی آین رند (Ayn Rand) به نام آبجکتیویسم (Objectivism) الهام گرفته شده بودند، فلسفه‌ای که مور عمیقاً با آن مخالف بود.

کتاب Watchmen and Philosophy اثر Mark D. White and William Irwin انتشارات Wiley

مور در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۰۰ با مجله‌ی کمیک‌بوک آرتیست گفت: «بله، استیو دیتکو گرایش راست‌گرایانه‌ی شدیدی داشت (و البته او از این حق برخوردار بود)، ولی در آن دوران، این مسئله برایم بسیار جالب بود و باعث شد رورشاک را به‌عنوان یک شخصیت بسیار راست‌گرا به تصویر بکشم.»

مور اضافه کرد: «باید بگویم که فلسفه‌ی آین رند در نظرم خنده‌دار بود. این ایدئولوژی رویاهای کسانی را که فکر می‌کردند نژاد سفید نژاد برتر است در قالبی مناسب اوایل قرن بیستم ریخته بود. ایده‌های او برایم جذاب نبودند، ولی دقیقاً همان نوع ایده‌هایی بودند که مردم دوست داشتند ابراز کنند، مردمی که در خفا فکر می‌کردند که بخشی از اقلیت برگزیده‌ی جامعه هستند، نه اکثریت به حاشیه‌رانده‌شده. به‌شخصه با تمام ایده‌های دیتکو مخالفم، ولی به نظرم او بابت این‌که حاضر شد ایده‌های سیاسی‌اش را ابراز کند، لایق احترام است.»

واچمن

رورشاک ایده‌های خود را در دفترچه خاطراتش می‌نوشت. این دفترچه خاطرات در انتهای داستان به یکی از عناصر مهم داستان تبدیل می‌شود.

با توجه به حسی که مور درباره‌ی رند و دیتکو داشت و با توجه به این‌که شخصیت رورشاک را خلق کرد تا نماینده‌ی این دیدگاه‌ها باشد، تفسیر رورشاک به‌عنوان قهرمانی که باید از او تقلید کرد با هدف کمیک در تضاد بود. البته با توجه به بیگانه‌هراسی و نژادپرستی ترامپ، شاید ستایش رورشاک حقه‌ای هوشمندانه از جانب تد کروز بود تا خود را در دل آمریکایی‌هایی که ترامپ را سزاوار رای دادن می‌دیدند جا کند.

پس از این‌که کروز علاقه‌ی خود به رورشاک را در سال ۲۰۱۵ ابراز کرد، سوزانا پولو (Susana Polo)، ویراستار بخش کمیک سایت پولیگون در توضیح این‌که قهرمان پنداشتن رورشاک چقدر راحت است نوشت: «نخستین بار که «واچمن» را خواندم، بلافاصله از شخصیت رورشاک خوشم آمد. او شخصیتی بود که حاضر نبود با هیچ‌کس مسامحه کند و وقتی شرایط سخت شد، عزم خود را جزم کرد و حاضر نشد به حکومت اجازه دهد تا مانع از انجام کار درست شود. همذات‌پنداری با رورشاک و دیدگاه او در ابتدای کمیک، باعث شد تجربه‌ی خواندن بخش‌های جلوتر کمیک برایم معذب‌کننده شود، چون به‌مرور دیدگاه‌های به‌شدت منفی رورشاک نسبت به زنان، فقیران و اقلیت‌های جنسی فاش می‌شود، رفتار خصمانه‌ی او نسبت به دوستانش شدت می‌گیرد، در یک موقعیت، او ابرشروری اصلاح‌شده و در بستر مرگ را به‌خاطر مصرف مسکن‌های تجویزنشده مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد و حیوانات را به‌خاطر جرمی که صاحب‌شان مرتکب شده می‌کشد.»

اقتباس زک اسنایدر از «واچمن» در سال ۲۰۰۹ که نقدهایی متوسط دریافت کرد نیز تفسیری اشتباه از کمیک داشت. یکی از نقدهای منفی واردشده به فیلم این بود که اسنایدر – که در فیلم‌های سابق‌اش مردانگی و خشونت را اروتیک جلوه داده بود و در فیلم «۳۰۰» به نژادپرستی متهم شده بود – در درک خشونت داستان دچار سوءتفاهم شده و دیدگاه انتقادی مور و گیبنز نسبت به ابرقهرمان‌ها در کمیک را درک نکرده بود.

دام نرو (Dom Nero)، نویسنده‌ی سایت اسکوایر (Esquire)، در نقد بازنگرانه‌ای که در سال ۲۰۱۸ از فیلم نوشته بود گفت: «ویژگی آزاردهنده‌تر از روایت بی‌روح و تقلیدی فیلم، خشونت به‌شدت بت‌انگاری‌شده‌ی آن بود که در سبک بصری اسنایدر موج می‌زد. ما قرار است به خشونتی که در «واچمن» جریان است، با دیدگاهی ترحم‌برانگیز نگاه کنیم، نه ستیزه‌جویانه.»

دیدگاه کروز و اسنایدر نسبت به «واچمن»، یادآور بحث قدیمی درباره‌ی نیت نویسنده در برابر تفسیر مخاطب است. ولی بی‌اهمیت جلوه دادن تفسیر آن‌ها به‌عنوان «تفسیر اشتباه» با این‌که کار ما را راحت‌تر می‌کند، کار جالبی نیست؛ کار جالب‌تر این است که سعی کنیم پی ببریم چرا تفسیر آن‌ها تا این حد نسبت به نیت مور و گیبنز متفاوت است.

گیبنز در مقدمه‌ی نسخه‌ی تشریح‌شده‌ی کمیک در سال ۲۰۱۷ نوشت: «مدت‌ها می‌شد که فکر می‌کردم اثری که من و مور خلق کرده‌ایم، خودش هم مثل یک لکه‌ی رورشاک بود: یک طراحی پیچ‌درپیچ و عجیب‌وغریب متشکل از کلمات و تصاویر که خواننده می‌توانست در ذهنش آن‌ها را تفسیر کند و از لحاظ معنایی بهشان شاخ‌وبرگ بدهد. اکنون به این نتیجه رسیده‌ام که دوازده شماره‌‌ی «واچمن» به‌جای این‌که شبیه به تست رورشاک برای خواننده باشند، بیشتر شبیه… کولاکی از کلمات و تصاویر هستند، مثل تمام اطلاعات مخابره‌شده‌ی آشوب‌ناکی که اوزیمندیاس در داستان سعی می‌کند ازشان معنی استخراج کند.»

اگر حدس اول گیبنز درباره‌ی شیوه‌ی تفسیر شدن اثرشان از جانب خوانندگان درست باشد، به نظر می‌رسد که کروز و اسنایدر و هوادارانی با ذهنیت مشابه به آن‌ها نیز در «واچمن» معنایی پیدا می‌کنند که با فانتزی‌های آن‌ها درباره‌ی عدالت، خشونت و شیوه‌ی اجرای قانون همسو باشد و پیام مور و گیبنز درباره‌ی این‌که دنیا با آرمان‌های آبجکتیویسم همسو نیست، در این تفسیر جایی نخواهد داشت.

دفتر 120 برگ ویتادل طرح واچمن مدل 7

با این حال، این تصور کلی وجود دارد که سریال «واچمن» HBO و دیمن لیندلاف نیز قرار است به ما کمک کند اقتباس گمراه‌کننده‌ی سال ۲۰۰۹ را فراموش کنیم. این سریال اقتباسی مستقیم نیست، بلکه دنباله‌ای است که در سال ۲۰۱۹ جهان موازی‌ای که مور و گیبنز خلق کردند واقع شده است. «واچمن» HBO طرفداران را امیدوار کرد که این بار حق مطلب درباره‌ی اثر مور و گیبنز ادا خواهد شد و این داستان جاودان طوری از لحاظ روحی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند که بقیه‌ی آثار فرهنگ عامه از انجامش ناتوان‌اند.

در این شکی نیست که همه‌یمان آزادیم هر حسی که می‌خواهیم نسبت به «واچمن» داشته باشیم. ولی حسی که ما نسبت به «واچمن»، اقتباس‌های «واچمن» و دنیای غنی کمیک‌بوک‌های مشابه به آن داریم، حس‌هایی هستند که ریشه در ارزش‌های شخصی، ریاکاری‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که شاهدشان بوده‌ایم و معیارهایمان برای قهرمان‌بازی دارند. جادوی «واچمن» این است که برایمان فرصتی فراهم می‌کند تا با غرق شدن در داستان آن، با این احساسات شخصی بیشتر آشنا شویم.

منبع: Vox.com

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

یک دیدگاه
  1. مصطفی

    متاسفانه با توجه به شرایط کشور و عدم دسترسی به انتشارات کمیک ها قشر بسیار معدودی از مردم هستند که کمیک میخونن از جمله خودم و همین موضوع باعث شده خیلی از کمیک ها که دست کمی از شاهکار ندارن تو کشور ما تماما ناشناخته هستن. واچمن واقعا دیدگاه متفاوتی تو یک عصر سیاسی بی تکرار بوده، تصور کنید این داستان از دل دورانی بیرون اومده که جامعه و دنیا فاصله کمی با جنگ اتمی داشتند، تجربه جنگ جهانی دوم، بمب اتم و جنگ های پی در پی بعدی که اتفاق افتاد، انقلاب های سیاسی و تغییر حکومت ها و بیداری سیاسی قشر جوون و نابودی خیلی از ارزش های سنتی و کلاسیک همه و همه در روایت این داستان تاثیر دارن.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X