۲۰ سالگی مرد عنکبوتی سم ریمی؛ اثری که مشکل فعلی فیلمهای مارول را نشان میدهد
«همراه با قدرت زیاد، مسؤولیت زیاد هم وجود خواهد داشت.» این همه نسخهی مختلف از «مرد عنکبوتی» توسط نویسندگان و مؤلفان مختلف ساخته شده و این جمله از شمارهی پانزدهم کامیک «امیزینگ فنتزی» (در سال ۱۹۶۲ منتشر شد و اولین بار این ابرقهرمان را معرفی کرد)، همیشه مضمون محوری داستان زندگی پیتر پارکر بوده است. پارکر پسری نوجوان است که یک عنکبوت آلوده به رادیواکتیو او را نیش میزند و قدرتهایی فرانسانی به او میدهد. از آن زمان تا به حال، پیتر پارکر چند دهه است که تلاش میکند به این پند و اندرز وفادار بماند.
- ۸ فیلم اسپایدرمن پیش از «راهی به خانه نیست» از بهترین تا بدترین
- ۲۵ کمیک برتر مرد عنکبوتی (اسپایدرمن)؛ داستانهایی که این شخصیت را شکل دادند
- ۱۴ فیلم سم ریمی از بدترین تا بهترین
ولی اگر به سراغ اقتباسهای سینمایی فراوان مرد عنکبوتی برویم، فیلمهایی که بیشتر از همه این توصیهی همیشگی را تجسم میبخشند، سهگانهی اول به کارگردانی سم ریمی هستند (توبی مگوایر هم در نقش این ابرقهرمان تارانداز بازی میکرد)، سهگانهای که هم عاشقانه و غمانگیز هستند و هم بلندپروازانه و پرنقش و نگار. بیست سال پیش، اولین قسمت از این سهگانه در سینماهای آمریکا اکران شد، و اثری شد که هم بسیار تأثیرگذار بود و هم بیشباهت به فیلمهای ابرقهرمانی دیگری که بعد از آن ساخته شدند.
موفقیت «مرد عنکبوتی» در گیشه اگرچه باعث احیاء گونهی فیلمهای داستان مصوری در دنیای سینما شد، ولی الان و در مقایسه با صنعت مصرفکنندهای که بعد از این فیلم شکل گرفت، اثری نامتعارف به نظر میرسد. الان دیگر تمام فیلمهای مارول و DC شبیه چرخ دندهای در یک دستگاه عظیم هستند که مخاطبان را ترغیب به خرید محصولات فراوان تازه در جهانهایی بهم مرتبط میکنند.
قبل از اکران «مرد عنکبوتی» در سال ۲۰۰۲، مجموعه فیلمهای ابرقهرمانی موفق دیگری هم در سینما اکران شده بودند، آثاری مثل «مردان اکس» و «تیغ». ولی همانطور که جیمز هانت در پادکست سینمتیک یونیورس بهخوبی اشاره میکند، این «مرد عنکبوتی» سم ریمی بود که باعث خلق قالب سفت و سخت فیلمهای داستان مصوری امروز، با تمام خوبیها و بدیهایشان شد. هانت معتقد است نکته متمایز اصلی فیلم، «لحن سبک» آن بود، لحنی که در آثار دیگری مثل «مرد آهنی»، «کاپیتان آمریکا» و «ثور» هم دیده میشود. در شرایطی که شرکتهای فیلمسازی ابرقهرمانهای اخمو و عبوس خلق میکردند تا از اتهام پیشپا افتاده بودند فرار کنند، ریمی اصلا داشت یک فیلم خانوادگی سرحالآور میساخت.
یک فیلم داستان مصوری حقیقی
در حالی که بقیه کارگردانهای آثار ابرقهرمانی سعی میکردند قهرمانان خود را «امروزی» و باحالتر کنند (و البته به قول هانت، کاملا تحت تأثیر قواعد فیلمهای اکشن دههی ۱۹۹۰ و دوران پساماتریکس بودند)، ریمی در عوض تمرکز خود را روی سبک کلاسیک داستانهای مصور اصلی دههی ۱۹۶۰ گذاشت که استن لی و استیو دیتکو خلق میکردند، ریمی میخواست آن فضای سنتی و گیرایی آنها را وارد فیلم خود کند. داستانهای مصور ابرقهرمانی به لطف شخصیتهای همیشه جوان و استفادهی پیوسته از یک شمایلنگاری همیشگی، به یک نوع حس بیزمانی رسیدهاند، میتوانند وارد داستانی شوند که به نظر میآید عمر نمیکند.
ریمی با وجود اینکه با مجموعه فیلمهای پرخشونت «شیطان مرده» به شهرت رسیده بود، ولی در رویکرد خود به مرد عنکبوتی نگاه کلاسیکی داشت. نگاه کسی را داشت که کودکی و نوجوانیاش را با مطالعه کامیکهای کلاسیک مارول گذرانده بود و عشقش به منبع اصلی اقتباس در تکتک عناصر فیلم دیده میشد، از لباس رنگارنگ خود مرد عنکبوتی گرفته که انگار مستقیم از چاپهای چهاررنگی قدیمی گرفته شده بود، تا آن احساسات سنتی و قدیمی که اساس رابطهی عاشقانهی محوری بین مرد عنکبوتی/ پیتر پارکر و همکلاسیاش مری جین واتسون را شکل داده بود. فیلم واقعا احساسی شبیه به یک داستان مصور دارد، چیزی که از آن زمان به بعد، در هیچکدام از فیلمهای ابرقهرمانی دیده نمیشود.
مرد عنکبوتی با وجود اینکه یک فیلم ابرقهرمانی است، ولی تلاش کرده یک اثر انسانمدارانه و مردمی هم باقی بماند. این ویژگی است که برای مثال در رابطهی بین پیتر پارکر و عمو بن و زنعمو می (با بازی کلیف رابرتسن و رزمری هریس) دیده میشود. همانقدر که بازی ویلم دفو در نقش گرین گابلین شرور پرهیبت و تماشایی است، بازی آنها در نقش سرپرستهایی خردمند هم تاثیرگذار و دیدنی است. خلوص نیت جاری در فیلم شبیه فیلم محصول ۱۹۷۸ «سوپرمن» به کارگردانی ریچارد دانر است، فضای سرخوشانهی مرد عنکبوتی هم خیلی به آن فیلم نزدیک است. شاید عناصری از بتمنهای تیم برتون هم بتوان در فیلم ریمی پیدا کرد.
در شرایطی که خیلی از فیلمهای ابرقهرمانی یک لحن طنز و کنایهآمیز به خود میگیرند و مملو از شوخیهایی هستند که تنها مخاطبان دوآتشه متوجه میشوند، صداقت و سادگی جاری در «مرد عنکبوتی»، یک ویژگی لذتبخش است. خود ریمی در مصاحبهای درباره سهگانهی خودش گفته بود: «تلاش کردم به دنبال شوخیهای خاص با مخاطبان نباشم. هیچوقت نمیخواستم به آن صورت بین من و فیلم در دست ساخت جدایی بیفتد، یا دچار این تصور شوم که مخاطب باید شناخت اولیهای از کار داشته باشد.»
ریمی در مرد عنکبوتی تلاش کرده بود با سبک بصری خاص خودش، چنین خلوص نیتی را لحاظ کند. فیلم برای طرفداران داستانهای مصور این ابرقهرمان نوستالژیک است، هدفی که فیلمهای مارول سالهاست تلاش میکنند به آن برسند و هر بار ناکام میشوند، تمامشان به آثاری با جلوههای ویژه و سبک کارگردانی یکسان تبدیل شدهاند و جایشان را میتوان با هم عوض کرد. فیلم ریمی به شکل افراطی از تکنیکهایی مثل تدوین و برهمنمایی استفاده میکند. صحنههای اولیهی خلق لباس مرد عنکبوتی توسط پیتر پارکر، کولاژی از نماهای پیوسته در حال تغییر است، این ترفند شبیه یک ادای دین سینمایی به زبان بصری داستانهای مصور است. واقعا هم این حس وجود دارد که ریمی بیشتر از کارگردانهای دیگر، درک درستی از قواعد داستانهای مصور دارد. حتی در پایان فیلم میتوان یک حاشیهی زرد رنگ را مشاهده کرد که اطراف قاب را احاطه کرده است.
حال که در یک چرخش جالب، سم ریمی دوباره به مارول پیوسته و فیلم «دکتر استرنج در چند جهانی دیوانگی» را کارگردانی کرده که همین چند هفته پیش اکران شد، باید این نظر منتقدان را پذیرفت که او غریزههای کارگردانی فوقالعادهای دارد، ویژگی که حتی در یک مجموعه فیلم سینمایی که به سبک و جلوههای بصری یکسان مشهور است و حتی قویترین کارگردانها را هم تسلیم خود کرده، همچنان به چشم میآید. اگرچه همچنان همان چارچوب آشنای فیلمهای مارولی حضور سنگینی دارد، ولی ریمی باز موفق شده آن فضای بصری سرزندهای را که در مرد عنکبوتی پیاده کرده بود، اینجا هم به کار گیرد، او همچنین یک بار دیگر مهارت خودش را در ساخت کمدی ترسناک به رخ میکشد.
برای ریمی، مرد عنکبوتی برآیندی از دورهای بود که در آن، او تجربههایش در ساخت فیلمهای ترسناک درجه ۲ را در گونههای سینمایی مختلفی امتحان کرد، از وسترن پست مدرنی مثل «سریع و مرده» (۱۹۹۵) گرفته تا نئونوآری مثل «یک نقشهی ساده» (۱۹۹۸). تا قبل از این که ریمی وارد کار شود، مرد عنکبوتی به اصطلاح وارد جهنم تولید شده بود و مرتب بین کارگردانهای مختلفی مثل تاد هوپر، جیمز کامرون (او این ایدهی عجیب را داشت که پیتر پارکر به صورت طبیعی تار تولید کند) و حتی کریس کلمبوس فیلمهای «هری پاتر» دست به دست میشد.
یک ابرقهرمان متفاوت
ریمی انتخابی نامتعارف برای پروژهای چون مرد عنکبوتی بود و او در فرآیند انتخاب بازیگر هم این نامتعارف بودن را نشان داد. برخلاف انتظارها، او توبی مگوایر را برای نقش اصلی انتخاب کرد. ریمی مگوایر را در فیلم «قوانین خانهی سایدر» (۱۹۹۹) دیده بود و کاملا تحت تأثیر بازیاش قرار گرفته بود. معتقد بود مگوایر وقار آرامی روی صحنه دارد و این ویژگی نقطهی مقابل دیگر ابرقهرمانان سینمایی است. ریمی و دیوید کپ فیلمنامهنویس کاملا میدانستند چه میخواهند بکنند، آنها دنبال یک درام انسانی دربارهی مرد جوانی بودند که بین دو جهان متفاوت گیر افتاده است، اصلا نمیخواستند یک ابرقهرمان بزن بهادر، همچون دیگر آثار ابرقهرمانی خلق کنند. همهچیز دربارهی مرد عنکبوتی به عنوان یک شخصیت بود، داستان تقلای پیتر بین دو هویتی که در میانشان گیر افتاده، به قول خود ریمی، فیلم «تمرکز کاملی روی قلب پارکر و جوهرهی روحش بود.» جنبهی انسانی شخصیت او حتی از تواناییهای ابرقهرمانانهاش مهمتر است، ضعفهای پیتر بخشی مهم از وجوه شخصیتی او را تشکیل میدهند. شکستهایش ملموس هستند، و همچنین تلاش پیوستهی او برای تبدیل شدن به یک انسان بهتر بعد از مرگ عمویش هم برای مخاطبان، الهامبخش است.
زندگی دوگانهی پیتر حتی در طراحی لباس او هم دیده میشود. لنزهای چشم لباس مرد عنکبوتی طوری طراحی شدهاند که شبیه یک آینه باشند. این ویژگی در یکی از تکاندهندهترین صحنههای فیلم خودش را به رخ میکشد. جایی که او مجبور است بین نجات مری جین یا ماشین کابلی پر از بچهها، یکی را انتخاب کند. انتخابی بین شخص محبوبش و شهروندانی که قسم خورده حافظ جانشان باشد. مری جین و بچهها هر کدام در یکی از چشمهای او بازتابشان دیده میشود (و البته او خلاف قاعده عمل میکند و هردو گروه را نجات میدهد). دنیل داکری، نویسندهی ارشد وبسایت کرانچیرول، معتقد است این صحنه یک مثال خوب از «تقلای او در دوگانگی هویت است که در قالب یک استعارهی بصری نمایش داده شده است.» همچنین بازتاب دوگانگی پیتر پارکر در شخصیت نورمن آزبرن با بازی ویلم دفو هم دیده میشود. نورمن همچون یک گالوم مدرن است، یک ثروتمند منهتنی که مخفیانه به گرین گابلین تبدیل میشود. ولی جلوهی ویژهی اصلی گرین گابلین صورت انعطافپذیر خود دفو است و نه جلوههای کامپیوتری. او یک بازیگر فیزیکی باورنکردنی است، برخلاف مگوایر که بازی درونگرایانه و زیرپوستی دارد، بازی دفو تماما بیرونی و نمایشی است.
یک عنصر دیگر که نقش محوری در موفقیت فیلم داشت، عشق دلپذیری است که در فیلم حضور دارد. با وجود اینکه خیلی از مخاطبان این ابرقهرمان را با قهرمانبازیهای پرهیجانش به خاطر میآورند، ولی رابطهی عاشقانهی بین پیتر پارکر و مری جین، قلب تپندهی فیلم است، آنها را خیلی راحت میتوان یکی از دوستداشتنیترین زوجهای فیلمهای ابرقهرمانی در نظر گرفت. اگرچه فیلمهای مرد عنکبوتی اندرو گارفیلد و تام هالند هم از این عاشقانهها در خود دارند، ولی در فیلمهای ریمی/مگوایر، این عشق قویتر از فیلمهای دیگر دیده میشود.
نکتهی جالب این است که روایتهای پارکر از ماجراهای زندگیاش، به همان اندازه که دربارهی مرد عنکبوتی است، دربارهی مری جین هم هست. در نگاه ریمی، مری جین نسخهی سینمایی در مقایسه با مری جین داستانهای مصور، بیریاتر و خاکیتر است. علاوه بر این، او دختری است که ناامنیهای روحی دارد، با مشکلات خانوادگی و مادی مختلفی دست و پنجه نرم میکند که برای مخاطب ملموس است.
مری جین برای مرد عنکبوتی، شبیه لوئیس لین برای سوپرمن است. مری جین هم باعث بیگانهتر شدن پیتر با دو بخش مختلف زندگیش میشود. آن تنش بین دو خود او، یک خوره خجالتی و یک مرد عنکبوتی شگفتانگیز، یک نوجوان دلباخته و یک قهرمان بزن بهادر، رنجهای فزاینده و مسئولیتی سنگین روی دوش، تمام اینها منجر به یکی از تأثیرگذارترین و محنتبارترین پایانهای فیلمهای گیشهای آن زمان میشود. پایانی که در آن، قهرمان با وجود اینکه در هدف خود موفق شده، باز هم احساس شکست میکند. اگرچه مری جین هم به پارکر ابراز علاقه میکند، خود پارکر احساس میکند به منظور دور کردن مری جین از زندگی دوگانهی خطرناک خودش، باید درخواست او را رد کند، زندگی که مری جین از آن اطلاع ندارد. این پایان، جوهر اصلی فیلم «مرد عنکبوتی» است، و همچنین پایانی است که باعث میشود فیلم یک اثر قائم به ذات باشد و نیازی به دنباله و پیشزمینه نداشته باشد، چیزی که در فیلمهای ابرقهرمانی امروز به سختی پیدا میشود. الان دیگر پی بردن به تمام جزئیات فیلمهای ابرقهرمانی امروزی خودش به کلی تحقیق و پروژهش نیاز دارد، حتما هم این فیلمها باید ادامهای بعد از فهرست پایانی عوامل داشته باشند تا مخاطب برای دنبالهی بعدی آماده شود.
ترکیب پرشور گونههای سینمایی مختلف
مهمتر از همه، این مهارت ریمی در مدیریت گونهها و لحنهای مختلف است که فیلم را به چنین اثر پرنقشونگار غنی تبدیل کرده است. آمن وارمن، سردبیر نشریهی امپایر هم با این نظر موافق است: «فیلمهای ابرقهرمانی محبوب من معمولا آنهایی هستند که تعادل لحنی فوقالعادهای دارند. «مرد عنکبوتی» هم به شکلی هنرمندانه چنین اصلی را رعایت میکند. فیلم در عین حال که پر از شوخطبعیها و قهرمانبازیهای بامزه است، ولی هرجا که لازم است، به یک اثر جدی میخکوب کننده تبدیل میشود.»
واقعیت این است که در مرد عنکبوتی، عناصر واحد زیادی وجود دارند که ترکیبشان کنار هم ناممکن به نظر میرسد، ولی به طور عجیبی این ترکیب جواب داده است. عناصر ترس و وحشت که در صحنههای نیش خوردن پیتر پارکر توسط عنکبوت دیده میشود، در تضادی آشکار با فضای کمدی و مضحک مبارزه در سالن کشتیکچ قرار دارد. هانت در اینباره میگوید: «ریمی از جمله کارگردانهایی بود که خیلی خوب میدانست فیلم «مرد عنکبوتی» میتواند همزمان عاشقانه، کمدی، ترسناک، علمی-تخیلی و اکشن باشد. و او با انسجامی که از آن زمان به بعد بیسابقه است، موفق شد چنین ترکیبی را ارائه بدهد.»
فیلمهای مرد عنکبوتی»سم ریمی پایانی آنچنان باشکوه نداشتند. «مرد عنکبوتی ۳» (۲۰۰۷) نقد شد و بعد از کشمکشهایی که در استودیو شکل گرفت، برنامههای ساخت قسمت چهارم متوقف شد. ولی در دنیای فیلمسازی ابرقهرمانی امروز، این سهگانه حقیقتا جایگاه متمایزی به دست آورده است و نمایانگر کیفیتی است که از آن زمان به بعد، نمونهاش پیدا نشده است. داکری در اینباره میگوید: «فیلمهای ریمی در گونه آثار ابرقهرمانی، جزء آخرینها در نوع خود هستند. یک ذهنیت صادقانه و بیپیرایه و سبک بصری و قصهگویی متمایزی دارند که در فرآیند ماشینی این مجموعه، گم شده است. بازگشت به آنها به ما یادآوری میکند که همچنان که مرد عنکبوتی پیوسته برای بهتر بودن تلاش میکند، سینما هم باید چنین رویهای را در پیش بگیرد.»
منبع: BBC Culture
بتمن بیل و اسپایدرمن مگوایر
نقطه اوج این ۲ ابرقهرمان کمیک ها هست حتی میشه گفت از کل ابرقهرمان های دیگه هم بهتر بودن و خواهند بود