چرا استودیوی انیمیشنسازی پیکسار باید ساخت دنبالهها را کنار بگذارد؟
پیکسار یکی از محبوبترین استودیوهای انیمیشنسازی جهان است و با آثار نوآورانه و خلاقانهای همچون «داستان اسباببازی»، «درون و بیرون» و «وال-ای» شناخته میشود اما آنها دنبالههای سینمایی متعددی هم در کارنامه دارند که اکثرشان در حدواندازهی نسخهی اصلی نیستند و این سوال را ایجاد میکنند که آیا بهتر نیست این استودیو به همان روال سابق بازگردد و از دنبالهسازی فاصله بگیرد؟
اهمیت پیکسار بر کسی پوشیده نیست؛ استودیویی که جایگاه ویژهای در تاریخ انیمیشنسازی دارد. اولین فیلم بلند آنها، داستان اسباببازی (۱۹۹۵)، نخستین پویانمایی رایانهای بود که توسط یک شرکت بزرگ تولید شد؛ اثری که انقلابی به حساب میآمد و دنیای انیمیشن را به مسیر تازهای برد. پیکسار در سه دههی اخیر آثار موفق و پرفروش دیگری هم تولید کرده است. آنها ۲۶ فیلم بلند و تعدادی فیلم کوتاهِ درخشان در کارنامه دارند و آثار شاخص این استودیو همچون داستان اسباببازی، «کارخانهی هیولاها»، «در جستجوی نمو»، «شگفتانگیزان»، وال-ای، درون و بیرون، «بالا» و «کوکو» را تقریبا همه میشناسند و تماشا کردهاند.
برخلاف استودیوهای رقیب، پیکسار در ابتدا علاقهای به ساخت دنبالهها نداشت و تنها استثنا مجموعهی داستان اسباببازی بود که دنبالهاش را در همان سالهای اولیه ساختند. پیکسار سپس به ساخت آثار جدید رو آورد تا اینکه داستان اسباببازی ۳ (۲۰۱۰) و ماشینها ۲ (۲۰۱۱) از راه رسیدند. از آن زمان تاکنون، به نظر میرسد که نوع نگاه این استودیو به دلایل مختلف از جمله پافشاری دیزنی بر تولید فیلمهایی براساس مجموعههای محبوب (در راستای درآمدزایی) تغییر پیدا کرده است و حالا ساخت دنبالهها یک اتفاق عادی برای این استودیو به حساب میآید.
اکثر کارهای کلاسیک و محبوب آنها در در یک دههی اخیر حداقل یک دنباله دریافت کردهاند و با اینکه اکثرشان در گیشه موفق بودهاند اما میتوان ادعا کرد که به محبوبیت و اصالت پیکسار خدشه وارد کردهاند. این دنبالهها بیش از آنکه به این استودیو سود برسانند، به آنها ضرر زدهاند و شاید بهتر باشد که حداقل برای مدتی روند کاری خود را تغییر دهند و به همان مسیری بازگردند که دلیل اصلی محبوبیت آنها بود: روایت داستانهای جدید و جادویی.
دنبالههایی که یکی پس از دیگری از راه رسیدند
همانطور که بالاتر ذکر شد، پیکسار در سالهای اولیهی ورود به دنیای انیمیشنسازی مشخصا علاقهای به ساخت دنبالهها نداشت و تنها استثنا داستان اسباببازی بود. پس از موفقیتهای قسمت اول، آنها بهسرعت توسعهی قسمت دوم را آغاز کردند. داستان اسباببازی ۲ سومین فیلم بلندی بود که توسط پیکسار اکران شد (دومی «زندگی یک حشره» بود که بین این دو فیلم به اکران درآمد و جز فیلمهای درجهیک آنها در نظر گرفته نمیشود). پس از قسمت دوم داستان اسباببازی، آنها دنبالهسازی را کنار گذاشتند و هفت فیلم جدید و درخشان عرضه کردند؛ انیمیشنهایی که با موفقیتهای بزرگی روبهرو شدند و نام پیکسار را به عنوان «بهترین استودیوی انیمیشنسازی جهان» بر سر زبانها انداختند تا اینکه یک دههی بعد، داستان اسباب بازی ۳ از راه رسید. به عبارت دیگر، در میان ۱۰ فیلم اول پیکسار، داستان اسباب بازی ۲ تنها دنبالهای بود که تولید شد اما در میان ۱۰ فیلم بعدی، ۶ دنباله به چشم میخورد.
این ۶ دنباله که بین سالهای ۲۰۱۰ الی ۲۰۱۰ تولید شدند، داستان اسباب بازی ۳، ماشینها ۲، دانشگاه هیولاها (که یک پیشدرآمد است)، در جستجوی دوری، ماشینها ۳ و شگفتانگیزان ۲ هستند. آنها در این برهه چند فیلم جدید هم تولید کردند، از جمله «شجاع»، درون و بیرون، «دایناسور خوب» و کوکو. در آن روزها، اینگونه به نظر میرسید که پیکسار قصد دارد تا بار دیگر از دنبالهسازی فاصله بگیرد و حتی یکی از اعضای استودیو تایید کرد که آنها امیدوارند تا قصههای تازهی بیشتری روایت کنند. پیکسار اگرچه در همان دوران، داستان اسباببازی ۴ را عرضه کرد اما به وعدهای که داده بود، وفادار باقی ماند و چهار فیلم جدید دیگر عرضه کرد: «به پیش»، «روح»، «لوکا» و «قرمز شدن». آنها در ادامه با نسخهی فرعی «لایتیر» به دنیای داستان اسباببازی بازگشتند که چندان موفق نبود. حالا گویا پیکسار میخواهد میان فیلمهای مستقل و دنبالهها تعادل برقرار کند. دو اثر بعدی آنها، «بنیادین» (Elemental) و «الیو» (Elio) کاملا جدید هستند اما بعد از آن در تابستان ۲۰۲۴، شاهد اکران دنبالهی انیمیشن درون و بیرون خواهیم بود.
دنبالههایی که اغلب به خوبی نسخهی اصلی نیستند
مشکل دنبالههای پیکسار همان مشکلی است که اکثر دنبالههای سینمایی با آن دستوپنجه نرم کردهاند: آنها هرگز به خوبی نسخهی اصلی نیستند. در تاریخ سینما دنبالههای معدودی را پیدا میکنید که توانستهاند از نظر کیفی و داستانگویی به فیلم اصلی نزدیک شوند. پیکسار تعدادی از برترین انیمیشنهای تاریخ سینما را عرضه کرده است، آثاری که از هر نظر فوقالعاده جلوه میکنند؛ بنابراین بدیهی است که تکرار این موفقیتها سخت باشد و آنها نتوانند فیلمی بسازند که در کنار نسخهی اصلی قرار بگیرد. کافی است به دنبالههایی که در یک دههی اخیر ساختهاند نگاهی بیندازید، تعداد کمی از آنها را میتوانید با نسخهی اصلی مقایسه کنید و به جوابهای مثبتی برسید.
اشتباه برداشت نشود، بسیاری از این آثار کیفیت خوبی دارند، جذاب هستند و از تماشای آنها ناراضی نخواهید بود اما آنچه که انتظار داریم نیستند و حسوحال متفاوتِ قسمت اول را تداعی نمیکنند. دانشگاه هیولاها سرگرمکننده بود اما یک نسخهی پیشدرآمد متوسط به حساب میآمد، دو دنبالهی ماشینها تقریبا هیچ حرف تازهای برای گفتن نداشتند و بهراحتی فراموش شدند، بسیاری از طرفداران آثار دیزنی از یاد بردهاند که انیمیشن در جستجوی دوری وجود دارد و شگفتانگیزان ۲ (که اگر سه دنبالهی داستان اسباببازی را کنار بگذاریم، شاید بهترین دنبالهای باشد که ساختهاند) حیرتانگیزیِ نسخهی اول (۲۰۰۴) را ندارد.
همهی دنبالههای آنها شرایط مشابهی دارند اما اگر بخواهیم یک مثال نقض بیاوریم، آن داستان اسباببازی است که پیکسار موفق شد سه دنبالهی موفق و قابل دفاع برای آن بسازد. با اینکه قسمت اول به دلیل تاثیرگذاریاش در تاریخ انیمیشن اثر شاخصتری در نظر گرفته میشود اما قسمتهای بعدی هم تقریباً بالاترین کیفیت ممکن را دارند. قسمت دوم یک ماجراجویی هیجانانگیز و فراموشنشدنی بود، قسمت سوم پایانی احساسی را برای این مجموعه رقم زد و قسمت چهارم که – شاید چندان ضروری به نظر نمیرسید – یک اختتامیهی راضیکننده و تاثیرگذار برای مجموعه بود.
هر سه دنباله راضیکننده است و اگر دیگر دنبالههای پیکسار هم اینگونه بودند، هیچکس مشکلی با ساخت آنها نداشت اما چنین نیست. این دنبالهها جذابیت فیلمهای جدیدشان را ندارند که شاید اندکی عجیب باشد، زیرا در نگاه اول، قدم گذاشتن به یک دنیای آشنا در مقایسه با یک جهانِ جدید، گاهی تجربهی هیجانانگیزتری است. مشکل اصلی اما شاید این باشد که آن «حسِ شگفتی» که در فیلمهای جدید پیکسار وجود دارد، در اکثر این دنبالهها غایب است.
اگر پیکسار یک استودیوی معمولی محسوب میشد، ایرادی به آنها وارد نبود اما پیکسار معمولی نیست زیرا استانداردهای دنیای انیمیشنسازی را آنها تعیین میکنند. به همین دلیل، هنگامی که دنبالهی متوسط یا ضعیفی عرضه میکنند، انتظارات بالای مخاطبان و منتقدان برآورده نمیشود و این فیلمها «ناامیدکننده» لقب میگیرند. اگر قرار باشد استودیوی بزرگی همچون پیکسار، آثار متوسط تولید کند، پس دیگر چه چیزی آنها را از استودیوهای مشابه متمایز میکند؟ علاوهبر این، چنین دنبالههایی باعث میشوند تا دیدگاه مخاطب نسبت به کل مجموعه تغییر پیدا کند. برای نمونه، پوچی و بیرمقی انیمیشن در جستجوی دوری باعث میشود تا در جستجوی نمو – که یکی از برترین آثار آنها است – تحتتاثیر قرار بگیرد و این انیمیشنِ کمنظیر تاوان کیفیت پایین دنبالهاش را بدهد.
پیکسار باید هوشمندانهتر عمل کند و تنها زمانی که داستان و حرف تازهای برای گفتن دارد، به سراغ دنبالهسازی برود. چیزی که باعث میشود پیکسار را در کنار استودیوهای مشابه قرار ندهیم، قدرت فراطبیعی آنها در زمینهی قصهگویی است؛ قصههایی که با قلب و احساس پیوند خوردهاند. در همین راستا، وقتی با اثری از پیکسار روبهرو میشویم که چندان جادویی نیست و در قصهگویی مشکل دارد، احساس میکنید که آنها تنها با انگیزههای مالی چنین انیمیشنی را تولید کردهاند. پس باید به طرفداران انیمیشن درون و بیرون حق داد که نگران باشند، زیرا محتمل است که قسمت دوم در حد انتظارات ظاهر نشود. درون و بیرون اثر ویژهای بود و یک دنبالهی ضعیف میتواند به خاطرات خوبی که از قسمت اول در یاد داریم آسیب بزند.
- چرا فیلمهای ترسناک به اقتباس از قصههای کودکانه گرایش پیدا کردهاند؟
- چرا انیمیشن «وال ای» یک فیلم سیاسی انتقادی است؟
- چرا انیمیشن «ملاقات با رابینسونها» دیزنی را نباید فراموش کرد؟
قدرت اصلی پیکسار در روایت قصههای جدید نهفته است
اگر پیکسار میخواهد به تسخیر بازار انیمیشن ادامه دهد و همچنان بر تخت پادشاهی بنشیند، باید به همان دورانی بازگردد که قصههای اورجینالِ هیجانانگیزی روایت و مدیوم انیمیشن را هربار با اثری خلاقانه متحول می کرد. خوشبختانه این استودیو از شرایط آگاه است؛ آنها متوجه شدهاند که روایت داستانهای جدید تا چه اندازه اهمیت دارد. پیکسار تعدادی از بهترین آثار انیمیشنی سالهای اخیر را تولید کرده تا نشان دهد هنوز هم بهترین است. روح یک بیانیهی قدرتمند در باب دنبال کردن رویاها و تلاش برای رسیدن به آنها بود، لوکا یک ماجراجویی کوچک و بامزه به حساب میآمد که یادآوری میکرد چرا عاشق پیکسار هستیم و قرمز شدن نشان داد که آنها حالا حاضر هستند تا گاهی از امضاهای همیشگی خود فاصله بگیرند و آثار متفاوتی بسازند. حتی لایتیر که چندان موفقیتآمیز نبود هم اگر واقعبین باشیم، یک نسخهی فرعی فاجعهبار نیست. به همین منوال، دو فیلم بعدی آنها، بنیادین و الیو هم امیدوارکننده به نظر میرسند و میتوان انتظار داشت که کیفیت همیشگی پیکسار را داشته باشند.
آدمهای کمی را پیدا میکنید که فیلم محبوب آنها از پیکسار یک دنباله است، شاید به جز نسخههای دوم تا چهارم داستان اسباببازی که بالاتر هم اشاره کردیم همهی آنها فوقالعاده از کار درآمدهاند. اما کاری که پیکسار خوب بلد است و در آن به کمال رسیده، روایت قصههای جدید و خلق دنیاهای تازه است؛ چیزی که انتظار داریم همچنان روی آن متمرکز باشد. انیمیشنها در سالهای اخیر به اوج محبوبیت رسیدهاند و اکثر استودیوها نیز آثار قابلدفاعی عرضه میکنند. استودیوی دریم ورکس سال ۲۰۲۲، «رفقای بد» و «گربه چکمهپوش: آخرین آرزو» را اکران کرد که هر دو از فیلمهای انیمیشنی خوب سال بودند. سونی پیکچرز انیمیشن هم با کارهایی همچون «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» و «میچلها در برابر ماشینها» در حال نزدیک شدن به پیکسار است؛ آنها اگر میخواهد با این استودیوها رقابت کنند، باید آثار شاخصی ارائه دهند و حداقل تا مدتی از ساخت دنبالههای متوسط دوری کنند.
دنبالههایی که پیکسار ساخته است، میتوانند حتی برای بزرگسالان سرگرمکننده و بامزه باشند و تماشای آنها هرگز آزاردهنده نیست. این فیلمها را اگر یک استودیوی دیگر میساخت، کسی نسبت به آنها معترض نمیشد اما جادوی همیشگی پیکسار در اغلب این آثار وجود ندارد. هنگامی که پیکسار به سراغ روایت قصههای جدید میرود، کاملا مشخص است که آنها میخواهند مرزها را جابهجا کنند و برای پیادهسازی ایدههای تازه هیجانزده هستند اما هنگامی که به سراغ دنبالهسازی میروند، گویی فراموش میکنند که باید خلاقیت به خرج دهند و فراموش میکنند که هویت پیکسار چیست. اگر آنها ساخت دنبالههای معمولی را ادامه دهند، دیر یا زود، استودیوهای دیگر از آنها سبقت خواهند گرفت و تخت پادشاهی دنیای انیمیشن را تصاحب میکنند.
منبع: MovieWeb