چرا موسیقی باخ جادویی است؟
حتی اگر هیچ اطلاعاتی از تاریخ موسیقی نداشته باشید، به احتمال زیاد با یوهان سباستیان باخ آشنا هستید. او «پدر موسیقی کلاسیک» در نظر گرفته میشود و بر دیگر آهنگسازان مؤلف پس از خود همچون «ولفگانگ آمادئوس موتزارت»، «فردریک شوپن»، «کلود دبوسی» و «لودویگ فان بتهوون» تأثیر عمیقی گذاشته است؛ کسانی که او را «پدر هارمونی» توصیف میکردند. اما چه چیزی باخ را از همدورهها و دیگر نوازندگان بزرگ تاریخ متمایز میکند؟
باخ در یک خانوادهی موسیقیدان آلمانی متولد شد و از همان دوران کودکی با موسیقی ارتباط نزدیکی داشت. تحلیلگران بر این باورند که پدرش، «یوهان آمبروزیوس باخ» – رهبر دستهی نوازندگان شهری آیزناخ – اصول اولیهی تئوری موسیقی و نوازندگی ویولن را در سن پایین به او آموزش داد. باخ اگرچه در دوران تحصیل، موسیقی را بهصورت اصولی یاد گرفت اما دانش موسیقیایی او از تعامل با دیگر اعضای خاندان بهدست آمد (خاندانی که حداقل ۱۲ نوازندهی شاخص تربیت کرد و ۵۲ تن از اعضای آن در حوزهی موسیقی فعالیت داشتهاند). تحصیلات رسمی باخ از هفت سالگی آغاز شد (اوایل ۱۶۹۰)؛ زبان لاتین و آموزههای دینی در اولویت قرار داشتند که دومی بعدها در آثار او نقش کلیدی ایفا کرد.
هنگامی که ۱۰ ساله بود، والدینش از جهان رفتند و پسرک یتیم نزد برادر بزرگش «یوهان کریستف باخ» رفت که آهنگساز و نوازندهی ارگ کلیسا بود. یوهان کریستف مسیر پدر را ادامه داد و دانش موسیقیاش را به برادر کوچک منتقل کرد. باخ سپس به مدرسهی محلی رفت و تا سن ۱۵ سالگی در کنار خانوادهی برادرش باقی ماند. او سال ۱۷۰۰، به مدرسهی «کلیسای سنت مایکل» واقع در لونبورگ رفت و تا سال ۱۷۰۲ که از این مدرسه جدا شد، در گروه کُر کلیسا سوپرانو میخواند. گفته میشود که باخ صدای بسیار خوبی داشت اما در دوران نوجوانی، تغییراتی در آن ایجاد شد تا تصمیم بگیرد تمرکز خود را روی مطالعهی سازهایی همچون هارپسیکورد و ویولن قرار دهد. سال ۱۷۰۳، او بهعنوان نوازندهی ارگ مشغول به کار شد، شغلی که آن را برای دههها ادامه داد.
- چرا قطعههای کلاسیک بتهوون بعد از ۲۵۰ سال همچنان ما را شگفتزده میکند؟
- شاعر پیانو؛ چرا موسیقی شوپن به قلبها نفوذ میکند؟
اگرچه اهمیت ساختههای باخ در عصر کنونی بر کسی پوشیده نیست اما در دوران حیات، افراد معدودی از نبوغ وی آگاهی داشتند. او در اوایل قرن هجدهم، به شهرت نسبی رسیده بود اما نه بهخاطر استادی در آهنگسازی بلکه به دلیل مهارت بالایی که در ارگنوازی داشت. در حقیقت، تخصص اصلی باخ – که آهنگسازی بود – موردتوجه هیچکس قرار نگرفت (تا زمان مرگش در سال ۱۷۵۰)؛ بنابراین او در دوران حیات، تنها یک مدرس موسیقی باتجربه و یک نوازندهی ارگ چیرهدست در نظر گرفته میشد. اینجا باید به اهمیت نوازندهی آلمانی مشهور دورهی رمانتیک، «فلیکس مندلسون» هم اشاره کنیم. با اینکه آهنگسازانی همچون «یوزف هایدن»، موتزارت و بتهوون با کارهای باخ آشنایی داشتند اما این مندلسون بود که با نواختن قطعهی «انجیل به روایت متی» (St. Matthew Passion) استعدادهای پنهان باخ را به همه نشان داد و بسیاری از علاقهمندان موسیقی، باخ را برای نخستین بار شناختند.
و محبوبیت یوهان سباستیان باخ بهتدریج فراگیر شد. آهنگساز فرانسوی، «شارل گونو» با استفاده از پِرلودهای وی، مشهورترین قطعهاش «آوه ماریا» را خلق کرد. آهنگساز ایتالیایی سرشناس، «فروچو بوزونی» قطعهی «شاکن» باخ که مبتنی بر ویولن بود را به پیانو تبدیل کرد و «فرانتس لیست» و «سرگئی راخمانینف» نیز نسخهی پیانو تعدادی از آثار وی را نوشتند. بسیاری از آهنگسازان بزرگ تاریخ، ساختههای باخ را بهدقت مطالعه کردند و از آنها الهام گرفتند، حتی «دمیتری شوستاکوویچ» (از آهنگسازان روسِ برتر قرن بیستم) پس از بررسی آثار باخ بود که «۲۴ پرلود و فوگ» مشهور خود را نوشت. موسیقی باخ را حالا در بسیاری از فیلمها و مجموعههای تلوزیونی میشنوید، بهویژه «ایر برای سازهای زهی در ر ماژور» (Air on the G String) و «سوییت لوت در می مینور» (Lute Suite in E minor) که جایگاه ویژهای در تاریخ موسیقی دارند.
دستاوردهای یک آهنگساز افسانهای
سبک آهنگسازی یوهان سباستیان باخ از جهات مختلف حیرتانگیز است، خصوصا وقتی به یاد میآوریم که او نوازندهی دورهی «باروک» بوده و سالها پیش از تولد پیشگامان موسیقی همچون موتزارت، از جهان رفته است. آهنگسازان دورهی باروک با محدودیت روبهرو بودند و بسیاری از آلات موسیقی مرسوم دورهی کلاسیک، در آن دوران هنوز اختراع نشده بود یا در مراحل توسعه قرار داشت (همانند پیانو). به همین دلیل، کارهای معدودی از باخ برای پیانو نوشته شده است و اکثر آنها برای ارگان و هارپسیکورد تنظیم شدهاند. از این روی، میان موسیقی باخ و آهنگسازانی که پس از او آمدند، فاصله و ناهمگونیهای ملموسی به چشم میخورد.
شاید مهمترین فاکتور در پیشرفت هنری باخ – که در زندگی شخصیاش هم اهمیت ویژهای داشت – مذهب باشد. باخ از کودکی به مذهب نزدیک بود و متون دینی را مطالعه میکرد. اکثر قطعههایش برای کلیسا نوشته شدهاند و او از نمادگرایی مذهبی استفاده میکرد تا احساسات و تفکرات شخصیاش را بیان کند. بیشتر آثار ماندگار وی با الهام از سرودهای مذهبی خلق شدهاند اما منحصربهفرد جلوه میکنند. تمامی این قطعهها خارج از چهارچوبهای مذهبی هم شنیدنی هستند اما تردیدی وجود ندارد که محصول و فرآوردهی مذهب به حساب میآیند.
در میان دستاوردهای یوهان سباستیان باخ در حوزهی هنر موسیقی، شاید «کنترپوان» (Counterpoint) یکی از مهمترینها باشد (تلفیق دو یا چند نُت که در کنار یکدیگر هارمونی دارند اما در عین حال، شخصیت مستقل خود را حفظ میکنند). به عبارت دیگر، او چند ایدهی موزیکال مختلف را درهمآمیخته و یک ساختار یکپارچهی گوشنواز خلق میکرد اما این ایدهها استقلال خود را از دست نمیدادند. کنترپوان حالا یکی از اجزای جداییناپذیر موسیقی مدرن است و آن را در تعدادی از مشهورترین آهنگهای چند دههی اخیر پیدا میکنید، همانند ترانهی «پلکانی به بهشت» از گروه «لد زپلین» یا «برای هیچکس» از گروه «بیتلز». این تکنیک، اختراع باخ نبوده است اما این آهنگساز با آزمونوخطا و عبور از مرزها، آثاری خلق کرد که به کنترپوان وضوح کاملی بخشید.
او همچنین مفاهیمی مانند هارمونی و «مدولهسازی» (مدولاسیون) را متحول کرد و موسیقی غرب با سپاس از رویکرد پیشرفتهی باخ به «هارمونی چهاربخشی:، به ساختار درخشانتری رسید. توسعهی تکنیکهای «تزیین» (Ornamentation) را هم باید یکی از کارهای بزرگ باخ بدانیم. تزیین به معنای افزودن نُتهای اضافی به ملودی است که با هدف زیباتر کردن، رنگ بخشیدن یا ایجاد یک حس متفاوت انجام میگیرد. تزیین هم حالا یکی از تکنیکهای رایج موسیقی مدرن محسوب میشود و به هنرمندان اجازه میدهد تا لایههای تازهای به قطعه اضافه کرده و احساسات متفاوتی را به شنونده منتقل کنند.
چرا موسیقی باخ جادویی است؟
این سوال را تعدادی از چهرههای برجستهی موسیقی، هنر، ادبیات و فلسفه پاسخ دادهاند که گوشهای از آن را در ادامه میتوانید مطالعه کنید.
«امانوئل هایم»، رهبر ارکستر و نوازندهی هارپسیکورد: عاشق موسیقی یوهان سباستیان باخ هستم زیرا به من آرامش میدهد. هرگاه که باخ مینوازم، حس بازگشت به خانه را دارم. در قطعههای باخ، عناصر پنهان متعددی وجود دارد؛ برای نوازندگان جوان، یک موسیقی غنی است اما چیزی که از آن دریافت میکنید، در حقیقت خودانگیختگیِ بیان است. میتوانید از زوایای مختلفی به باخ گوش بسپارید، ساختار و مهارتها یا نبوغ مستتر در آنها را تحسین کنید اما حتی اگر هیچ دانشی از موسیقی ندارید، همچنان میتوانید از این ملودیها لذت ببرید.
«آلن دو باتن»، فیلسوف: موسیقی معاصر بیشتر دربارهی عشقِ میان آدمها است اما چیزی که موسیقی باخ را تأثیرگذار میکند، عشق به پرودگار است. این رویکرد آهنگساز برای کسی مثل من که به خدا باور ندارد، باید یک مانع بزرگ باشد اما نیست. چیزی که بهخاطرش باخ را تحسین میکنم این است که به من میگوید باور به خدا چه حسی دارد. موسیقی او دربارهی دلبستگی به یک موجود آرمانی بینقص (خداوند) است، چیزی خالصتر، بهتر و والاتر.
«جرمن گریر»، نویسندهی استرالیایی: آهنگسازها میتوانند بلندپروازی کنند، دور یا عمیق شوند اما هرگز نمیتوانند از تکنیک کروماتیسمِ باخ فاصله بگیرند. هنگامی که پیرتر میشوند، آگاهانه به سراغ او بازمیگردند تا جوهرهی موسیقی غرب را بار دیگر حس کنند و دردهایشان را التیام ببخشند. شما درک میکنید که چرا بتهوون برای خلق آخرین کوارتتهایش حساسیت زیادی به خرج داد زیرا باخ به او آموزش داده بود که باید فریادهای روحِ پرشورِ خود را بشنود. من عاشق هشیاری، پشتکار و تواضع باخ هستم. من همچنین عاشق حسرتها و سوگواری او برای یک خدا هستم. باخ به اعتقادات، یک فرم فیزیکی داده است. ازدواج موسیقی او با تصنیفهای «مارتین لوتر» (کشیش مشهور)، به شما نشان میدهد که چرا مکتب دینی پروتستانیسم در آن روزها انقلابی و قهرمانانه بود؛ دورانی که خدا در زندگی معتقدانِ دینی، حضور فیزیکی داشت و رستگاری نزدیک به نظر میرسید.
«سوزی کواترو»، خوانندهی راک و نوازندهی گیتار بیس: من پیانو کلاسیک و سازهای کوبهای را از سن هفت سالگی آموزش دیدم و دریچهای بود که باقی زندگی مرا متبلور کرد. من باخ را برای استفادهاش از ملودیهای دوبخشی و تکرار هوشمندانهی نُتها دوست دارم. همچنین برای تمرینهای انگشتهایش، چیزی که باعث شد تا انگشتانم را برای زدن گیتار بیس تقویت کنم و هنوز هم پیش از آمادهشدن برای کنسرتها، آن [تمرینها] را انجام میدهم.
«کتی میچل»، کارگردان تئاتر: من اغلب پیش از آغاز جلسههای تمرین، باخ مینوازم. خوب هم نمینوازم اما نظمِ آن [قطعهها] را دوست دارم. مغزم باید بیش از حد انرژی مصرف کند تا بتوانم نُتها را به صدا تبدیل کنم اما این صدا مرا هیپنوتیزم میکند. آلبوم محبوب من از «گلن گولد» است که «۴۸ پرلود و فوگ» باخ را اجرا کرده است. نواختن گلن گولد مبتنی بر ریاضیات و بسیار دقیق است و در پسزمینه، میتوانید صدای او را بشنوید که دارد آهنگها را زمزمه میکند. و همین زمزمهی کمرنگ دقیقا همان چیزی است که دربارهی گولد و باخ دوست دارم.
«اندرو موشن»، شاعر و رماننویس انگلیسی: من در خانوادهای بزرگ شدم که چندان به موسیقی کلاسیک گوش نمیسپرد و به مدارسی رفتم که تمرکزشان روی «فندقشکن» (Dance of the Sugar Plum Fairy) اثر «پیوتر ایلیچ چایکوفسکی» قرار داشت. به همین دلیل تا قبل از بیست سالگی، چندان باخ گوش ندادم و به قلبم نفوذ نکرد. اما بیستوچند سال بعد، هنگامی که به یک بیماری جدی مبتلا شدم و مدت زمان زیادی طول کشید تا بهبود پیدا کنم، او به آهنگساز محبوب من تبدیل شد. نه فقط به این دلیل که در مغزم جای کافی برای صداهای ارکستری رمانتیک وجود نداشت، بیشتر به این خاطر که تلفیق هیجانانگیزی از زیبایی و احساسات ارائه میداد. حالا کمتر روزی در زندگی من وجود دارد که بدون گوش دادن به او سپری شود.
«ایان بوستریج»، خوانندهی تِنور: باخ تلفیق عجیبی از متافیزیک و احساسات است، یک پیشوای شایسته برای موسیقی کلاسیک. او اوراتوریوهایی ساخت که ابعاد مختلف انسان را نمایان میکند و با اینکه آدمی منطقی هستم اما باید اعتراف کنم که موسیقیهای باخ به جهانی فراتر اشاره دارند. در فوگهای کمنظیر او، میان کیهان و احساسات انسانی، یک پیوند شورانگیز رخ میدهد.
پدر موسیقی کلاسیک؟
به علت محدودیتهای گذشته در مستندسازی، بدیهی است که نتوانیم با قاطعیت در رابطه با بسیاری از «پدرها» صحبت کنیم. برای مثال، موسیقی جاز پیش از «جلی رول مورتون» وجود داشته است اما او پدر این ژانر در نظر گرفته میشود. اگرچه «بادی بولدن» (نوازندهی کورنت) نقشی حیاتی در توسعهی جاز ایفا کرد و تا اوایل قرن بیستم فعال بود اما اطلاعات دقیقی از دستاوردهایش در دسترس نیست تا او را در ژانر جاز چهرهی مهمی بدانیم، بنابراین باید به پدر بودن جلی رول مورتون اکتفا کنیم.
«رابرت جانسون» به اعتقاد بسیاری پدر بلوز است و ترانههای او در اواخر دههی ۳۰ میلادی، به امضای این ژانر تبدیل شد اما با اندکی مطالعه، تردیدی وجود ندارد که موسیقی بلوز پیش از جانسون هم وجود داشته است و ریشههای آن به اولین بردگان سیاهپوستی بازمیگردد که وارد خاک آمریکا شدند. به همین منوال، یوهان سباستیان باخ وضعیت مشابهی دارد؛ بسیاری از ایدهها و نوآوریهایش شاید توسط آهنگسازان قدیمیتر پیادهسازی شده باشد اما او آنها را جهانی کرد و حالا نمیتوانید به سراغ موسیقی غرب بروید و تأثیرات باخ را نادیده بگیرید.
منبع: The Guardian
والا ما که فرنک لیست رو نمیشناسیم. اگه منظورتون فرانتس لیست هست، پس درستش کنید.
از نحوه کنترپوان و قرارگیری نت ها هم بنویسید که ملت بدونن با چی طرفن، نه مثل ما که دیوونه میشیم تا یه قطعهایاش رو یاد بگیریم ، بعد بیان بگن این چیه، یه آهنگ درست بزن(پاپ منظورشون هست(.
خب مخاطب عادی رو که نمیتوتی بهش توضیح بدی کنترپوان یعنی چی ! خیلی پیچیده هست برای کسی که مبانی موسیقی نمیدونه
اقای رمضانپور من مقاله های شما رو به خصوص اوننهایی که مربوط به هنر و موسیقی کلاسیک هست همیشه دنبال میکنم و ازتون بسیار متشکرم