چرا هالیوود دست از سر «رابین هود» برنمیدارد؟
هفته گذشته بود که خبر تولید فیلم جدید «رابین هود» با بازی هیو جکمن و جودی کومر اعلام شد. این فیلم با نام «مرگ رابین هود» (The Death of Robin Hood)، داستان نسخهی پا به سن گذاشتهی این سارق مشهور را دنبال میکند که با جراحت جدی دست، و گذشتهی خود -پس از یک عمر جنایت و قتل- دستوپنجه نرم میکند. کارگردانی فیلم را مایکل سارنوسکی برعهده دارد که سه سال قبل با «خوک» (۲۰۲۱) با بازی نیکلاس کیج مورد توجه قرار گرفت و فیلم «یک مکان ساکت: روز اول» را هم ساخته است که بهزودی روی پرده میرود. آرون رایدر و اندرو سوئت، تهیهکنندگان فیلم، میگویند: «این آن داستان رابین هودی نیست که همه میشناسیم. در عوض، مایکل [سارنوسکی] چیزی واقعگرایانهتر و درونیتر ساخته است.» این فیلم شاید از جنبهی کیفی به اثر موفقی تبدیل شود اما این سوال را ایجاد میکند که چرا هالیوود «رابین هود» را رها نمیکند؟
بازگشت به ناتینگهام
این اولین بار نیست که وعدهی یک برداشت جدی و خشنتر از رابین هود به ما داده میشود: ریدلی اسکات هم در سال ۲۰۱۰ رویکرد مشابهی را در پیش گرفته بود. آن فیلم اکشنِ تاریک با بازی راسل کرو، در آن زمان به دلیل بیش از حد غمانگیز بودن مورد انتقاد قرار گرفت، در حالی که نسخه ۲۰۱۸ با کارگردانی اُتو بترست، رابین هود را به قصهای آشفته تبدیل کرد که از جنگهای مدرن الهام گرفته است، بنابراین عجیب است که یک برداشت جدید دیگر از این شخصیت را ببینیم که آنهم قرار است «واقعگرایانه و درونی» باشد.
از طرف دیگر، این فیلمها در گیشه هم چندان موفق نبودهاند. نسخهی ریدلی اسکات، که با بودجهی ۲۳۷ میلیون دلاری ساخته شده بود، ۳۲۱.۷ میلیون دلار فروخت و نسخهی بترست، که بودجهای ۱۰۰ میلیون دلاری داشت و مخاطب هدفش جوانان بود، به فروش ناامیدکنندهی ۸۶.۵ میلیون دلاری رسید تا حتی بودجهی اولیهاش را هم جبران نکند، این در حالی است که ستارگان محبوبی همچون تارون اگرتون، جیمی فاکس و بن مندلسون در آن به ایفای نقش میپرداختند.
بدیهی است که این بار هم تلاش برای ساخت یک فیلم «رابین هود» جدید با مشکل مواجه شود، زیرا به نظر میرسد جذابترین زوایای این شخصیت قبلا استفاده -و بررسی- شده است. تعداد فیلمهایی که داستان شاهزاده دزدان -و تلاشهای او برای تقسیم اموال ثروتمندان میان فقرا- را روایت میکنند، از آنچه تصور میکنید بیشتر است. از ابتدای ظهور سینما، رابین هود بارها و بارها در فیلمها حضور داشته و تعداد اقتباسهای صورتگرفته از این داستان افسانهای حالا به ۸۰ فیلم میرسد. تا حدودی میتوان دلایل این علاقه را درک کرد. داستان «رابین هود» همچنان جذابیت دارد چون ما از تماشای دزدانی که به سراغ ثروتمندان و پادشاهان بیرحم میروند و اموال آنها را به سرقت میبرند لذت میبریم.
شاید کاری که او انجام میدهد از جنبه اخلاقی سوالبرانگیز هم باشد اما ما همیشه طرفدار رابین هود هستیم و امیدواریم که تلاشهایش در به دست آوردن جواهرات پرنس جان به نتیجه برسد. فیلمهای زیرژانر سرقت هم دقیقا به همین خاطر محبوب هستند. فیلم «یازده یار اوشن» (۲۰۰۱) چندان با رابین هود تفاوت ندارد، حتی اگر دزدهای این فیلم به اندازه رابین هود خیرخواه نباشند. با افزایش احساسات چپگرایانه، بهخصوص در میان نسل هزاره و نسل زد، احیای داستانی در مورد کسی که از یک درصد ثروتمندان میدزدد و به ۹۹ درصد دیگر میدهد منطقی به نظر میرسد.
با این حال، رابین هود مثل گذشته خریدار ندارد
واضح است که چرا هالیوود فکر میکند فیلم «رابین هود» پتانسیل بالایی برای فروش دارد، اما آخرین باری که چنین فیلمی به موفقیت رسید، کمدی «رابین هود: مردانی در لباس چسبان» در سال ۱۹۹۳ بود (که با بودجه ۲۰ میلیون دلاری، ۷۸ میلیون دلار فروش کرد). این ساختهی مل بروکس دو سال پس از «رابین هود: شاهزاده دزدان» (۱۹۹۱) اکران شد که موفقیتهای به مراتب بزرگتری را در گیشه تجربه کرده و با بودجه ۴۸ میلیون دلاری، به فروش ۳۹۰.۵ میلیون دلاری رسیده بود. زمانی رابین پولساز بود اما حالا سه دهه گذشته است و فیلم پرفروشی از این شخصیت مشهور به اکران درنیامده است. همانطور که بالاتر هم اشاره شد، تلاشهای ریدلی اسکات و فیلم بازسازیشده سال ۲۰۱۸ هر دو با شکست مواجه شدند؛ اقتباسهای دیگر وضعیت بدتری را هم تجربه کردند.
پس چرا هالیوود همچنان به ساخت فیلمهای تکراری درباره رابین هود اصرار دارد؟ دلیلش همان دلیلی است که در چند سال اخیر شاهد فیلمهایی درباره چیپسهای چیتوز («تند و آتیش» محصول ۲۰۲۳) پاپ تارت («بدون یخ» محصول ۲۰۲۴)، کفشهای ورزشی نایک («ایر» محصول ۲۰۲۳)، گوشیهای بلکبری («بلکبری» محصول ۲۰۲۳)، اختراع بازی تتریس («تتریس» محصول ۲۰۲۳) و پینبال («پینبال: مردی که بازی را نجات داد» محصول ۲۰۲۲) بودهایم. هالیوود خودش را قانع کرده فیلمهای مبتنی بر محصولات مصرفی به خاطر داشتنِ یک برند شناختهشده، آثار مطمئنتری برای سرمایهگذاری نسبت به فیلمهای اورجینال هستند؛ و هالیوود در مورد فیلمهای اقتباسی از افسانهها، فولکلور و کتابهای کلاسیک هم همین باور را دارد (تصور بر این بود که موفقیت آثار اورجینالی همچون «اوپنهایمر» باعث شود تا هالیوود مسیرش را تغییر دهد اما اخیرا هر بار که آنها این کار را انجام دادند، مانند «مرد ساده لوح» و «وزارت جنگ ناجوانمردانه» نتیجه نگرفتند.)
به همین دلیل است که هر چند سال یکبار شاهد فیلمهایی درباره شرلوک هلمز، شاه آرتور و پیتر پن هستیم. استودیوها فکر میکنند چون نام این شخصیتها برای مخاطبان آشناست، پس مردم برای دیدن آنها به سینما میروند. اما با نگاهی به فروش گیشه در سه دهه اخیر، شاید نیازی به گفتن نباشد که این رویکرد صنعت سینما به وضوح ناکارآمد است. و حتی میتوان گفت به دلیل نیاز به بودجههای کلان برای به تصویر کشیدن درست دورههای زمانی خاص یا فضاهای فانتزی در این فیلمها، احتمال سودآوریشان از آثار اورجینال هم کمتر است.
این طرز فکر در گذشته هم وجود داشته است، حتی در میان عموم؛ بیدلیل نبود که در دوران اوج محبوبیت فیسبوک، بسیاری از مردم فکر میکردند که فیلم «شبکه اجتماعی» (۲۰۱۰) دیوید فینچر به خاطر سوژهاش، موفقیت بیشتری نسبت به «مرد آهنی» کسب خواهد کرد. در آن زمان تعداد افراد بیشتری از فیسبوک استفاده میکردند تا اینکه دغدغهای راجع به یک ابرقهرمان همچون مرد آهنی داشته باشند. اما در نهایت، «شبکه اجتماعی» اگرچه عملکرد تجاری خوبی داشت، به اندازه «مرد آهنی» پولساز نشد و امروز هم شاهد دنیای سینمایی متا (Meta Cinematic Universe) نیستیم. برندها شاید به عنوان اثری مصرفی محبوب باشند اما صرفا به خاطر شهرت، نمیتوانند مخاطبان را به سینماها بکشانند. همه ما رابینهود را میشناسیم اما بیتردید اکثرمان با شنیدن خبر ساخت فیلم جدید آن هیجانزده نخواهیم شد.
منبع: thegamer