چرا سیندرلا را باید بهعنوان یک قهرمان زن جدی گرفت؟
در دهههای اخیر اقتباسهای سینمایی گوناگونی بر اساس قصهی «سیندرلا» ساخته شده است و اکثر این آثار از عناصری استفاده میکنند که توسط انیمیشن اصلی دیزنی (۱۹۵۰) به محبوبیت رسید یا توسط آنها اختراع شد: درشکهی کدو تنبل، کفش بلورین، تعداد خواهران ناتنی و غیره. چیزی که باعث میشود این فیلمها کنجکاوی مخاطبان را برانگیزند این است که اغلب شخصیت سیندرلا را تغییر میدهند، علاقهمندیهایش را حذف میکنند، او را در مرکز کشمکشهای سیاسی-اجتماعی قرار میدهند یا شخصیت او را به سمتوسوی خاصی میبرند که اغلب افراطی است. دلیل این تغییرها چیست؟ اینکه انتقاد بزرگ واردشده به انیمیشن کلاسیک دیزنی را پاسخ دهند: «سیندرلا بهطور کلی کار خاصی انجام نمیدهد و نقشی در رویدادها ندارد.» آیا این انتقاد را میتوان موجه دانست؟ سیندرلا تنها یک پرنسس معمولی است که برای نجاتیافتن انتظار میکشد؟
- چرا دیزنی ساخت انیمیشن «غولپیکر» را متوقف کرد؟
- چرا انیمیشن «روح» یک فیلم الهامبخش تمامعیار است؟
- چرا باید انیمیشن «زندگی جدید امپراتور» را تماشا کنید؟
سیندرلا تفاوتهای واضحی با دیگر پرنسسهای دیزنی دارد
منتقد سرشناس، لئونارد ملتین در کتاب «فیلمهای دیزنی» مینویسد که فیلمهای شاه پریان دوران والت دیزنی فقید، نگران این مسئله بودند که شاهزادهها و پرنسسهای سنتی به تنهایی جذابیتی برای مخاطب ندارند؛ به همین دلیل بخش اعظمی از قصه به شخصیتهای فرعی اختصاص داده میشد. ملتین این نکته را بهعنوان یک انتقاد بیان نکرد اما پربیراه نمیگفت. حتی جذابترین قهرمانان مرد و زن دیزنی به دیگر شخصیتها نیاز داشتند تا داستان از حالت خنثی و مینیمال خارج شود.
برای سفیدبرفی، او حتی نام فیلمش را هم با هفت کوتوله شریک بود (۱۹۳۷)؛ شخصیتی که به این دورفهای مهربان نیاز داشت تا بتواند از رویدادهای مختلف جان سالم به در ببرد. پرنسس اورورا هم اگرچه از سفیدبرفی بزرگتر بود (از نظر سنی) اما ماهیت قصهی «زیبای خفته» (۱۹۵۹) به گونهای است که این پرنسس نقش یک عنصر پیشبرندهی داستان را دارد تا قهرمانی که تفاوتها را رقم میزند.
افتتاحیهی سیندرلا خبر از رویکرد مشابهای میدهد و در نگاه اول به نظر میرسد که این اقتباس هم میخواهد به همان مسیر زیبای خفته و سفیدبرفی برود اما در واقعیت چنین نیست. بخش زیادی از نیمهی اول فیلم به حیواناتی میپردازد که در کنار سیندرلا زندگی میکنند، بهویژه دو موش محبوب، جک و گاس و البته گربهی شومی به نام لوسیفر. اما در مقایسه با آثار فوقالذکر، سیندرلا از همان ابتدا حضور موثرتری در فیلم دارد و شخصیت و وظایف او بهدرستی عرضه میشود.
دخترک از شرایط زندگیاش آگاه است، باید رفتارهای خانوادهی ناتنیاش را تحمل کند و نقش یک کارگر و نظافتچی را برای آنها دارد. سیندرلا اغلب پاسخ رفتارهای ظالمانهی دیگران را نمیدهد اما حرفشنو و سلطهپذیر نیست، همیشه سرش را بالا میگیرد، برای خود حدومرز دارد، حقوحقوق خود را بهعنوان عضو خانواده طلب میکند، هنگامی که کار اشتباهی انجام نداده است به اتهامات کاذب معترض میشود و خشم او را در مواجهه با لوسیفر مشاهده میکنیم. او طعنه زدن را هم خوب بلد است و معمولا انتقادهای بامزهاش از خواهران ناتنیاش را با دوستان حیوانش به اشتراک میگذارد.
اعمال و نوع نگاه این شخصیت تاثیرگذار است
رابطهی منحصربهفرد سیندرلا با حیوانات را باید دیگر ویژگی شاخص این شخصیت بدانیم. حیوانهایی که با سفیدبرفی ملاقات میکنند، او را برای شیرین بودن و معصومیت دوست دارند و در حقیقت همهی شخصیتهای مثبت قصه به جز ملکهی شیطانی، عاشق او هستند. حیوانهای زیبای خفته نیز پرنسس اورورا را دوست دارند زیرا با آنها بزرگ شده و البته انسان دوستداشتنی و مهربانی است. به همین منوال، سیندرلا نیز دوستداشتنی است اما تنها برای حیوانات شعر نمیخواند تا در انجام کارهای روزانه به او کمک کنند.
او از آنها در مقابل لوسیفر محافظت میکند، غذا میدهد، لباس میپوشاند و اگرچه زندگی شخصی خوبی ندارد و رویاهایش هرگز به حقیقت تبدیل نشدهاند اما در تلاش است تا کیفیت زندگی این حیوانها را بهبود ببخشد. و از آنجایی که حیوانهای فیلم در مقایسه با دیگر انیمیشنهای دوران والت دیزنی، انسانیتر طراحی شدهاند (از جنبهی طراحی و شخصیتپردازی)، درک بهتری از شرایط و مشکلات دخترک دارند و محبتهای او را با تکمیل لباسش برای جشن پاسخ میدهند. جشنی که برای او هیجانانگیز است زیرا میتواند برای مدتی کوتاه از زندگی چالشبرانگیز خود دور شود و حق طبیعی او است که در این مراسم شرکت کند.
این لباس اما توسط خواهران ناتنی خراب میشود تا سیندرلا از نظر روحی-روانی در شرایط بغرنجی قرار بگیرد تا اینکه فرشتهی مهربان از راه میرسد و حال او را بهتر میکند. اما در انیمیشن سیندرلا، دخالت بهواسطهی جادو در راستای تحقق اهداف خیر (یا شر) همانند زیبای خفته و سفیدبرفی پایدار نیست. فرشتهی مهربان تنها زمانی از راه میرسد که تلاشهای شخصی سیندرلا برای حفظ وقار به نتیجهای نرسیده است و او دیگر هیچ امیدی به آینده و زندگی بهتر ندارد.
اینکه سیندرلا تا آخرین لحظه تسلیم نشد، همواره انسان خوبی باقی ماند، کارهای مثبتی انجام داد و خوشبین به آینده بود، دلیل پدیدار شدن فرشتهی مهربان است. و در ادامه هم مطلع میشویم که این جادوها موقتی است؛ در نیمهی شب، در رویاییترین لحظات زندگی دخترک که سرگرم رقص با یک جوان استثنایی است، ناگهان همهچیز به پایان میرسد. سیندرلا حالا به همان نقطهای بازگشته که از ابتدا قرار داشت و کشف بلورین مشهور تنها خاطرهی باقیمانده از او است.
همهچیز در نقطهی اوج فیلم به سرانجام میرسد، جایی که دوک بزرگ به دنبال کسی است که این کفش بلورین سایز پای وی باشد. اینجا، سیندرلا به دیگر پرنسسهای دورهی والت دیزنی شباهت زیادی پیدا میکند؛ او توسط مادر ناتنیاش در اتاق زندانی شده است. با وجود این، دخترک هوشیار است و فقط منتظر گشایش باقی نمیماند. حیوانهایی که از آنها نگهداری میکرد، غذا میداد و لباس میپوشاند متحد میشوند تا او را نجات دهند و هنگامی که لوسیفر مانع این کار میشود، حیوانها از اشیایی که سیندرلا به آنها داده است برای شکست وی استفاده میکنند. سیندرلا اگرچه در اتاق محبوس است اما از سوراخ کلید درب همهچیز را میبینند و دوستانش را راهنمایی میکند.
هنگامی که حیوانها کلید را به دستان او میرسانند و درب را باز میکند، او در پوست خود نمیگنجد زیرا کفش بلورین دیگر را در اختیار دارد. اگرچه در این بخشها سیندرلا کاملا مستقل نیست و یکتنه در مقابل دشمنان نمیایستد اما نشان میدهد که توانایی ایستادگی در مقابل خانوادهی ناتنیاش را دارد؛ در ضمن، اعمال او در طول قصه بیاهمیت نیستند و تاثیر خود را در پایان نشان میدهند، چیزی که برای مثال در سفیدبرفی یا زیبای خفته رخ نداد. جالب است که در این انیمیشن کلاسیک، سیندرلا در مقایسه با نسخهی اقتباسی سال ۲۰۱۵ هم آزادی بیشتری دارد؛ در آن بازسازی که لیلی جیمز نقش اصلی را ایفا میکند، سیندرلا در پایان تسلیم سرنوشت خود میشود و تنها بهواسطهی تیزهوشی و واکنشهای سریع یک موش رهایی مییابد.
سیندرلا جلوتر از زمانهاش بود
هدف از مقایسههای این مقاله تخریب یا انتقاد از سفیدبرفی یا زیبای خفته نیست (از آن دو انیمیشن نیز انتقادهای ناعادلانهای شده است). آنها اگرچه از پرنسسها بهعنوان شخصیتهای مکمل استفاده میکنند اما دلایل خاص خود را برای این رویکرد دارند. حتی از جهاتی میتوان ادعا کرد که سفیدبرفی در مقایسه با سیندرلا فیلم بهتری است و زیبای خفته هم برتریهایی نسبت به آن دارد. ضمن اینکه باید شرایط آن دوران را در نظر گرفت، در دههی ۵۰ میلادی زنان جایگاه متفاوتی داشتند، با محدودیت روبهرو بودند و در آثار سینمایی هم استودیوها تا حد ممکن تلاش میکردند تا عنصر نجاتبخش و قهرمان قصه یک مرد باشد.
اما این نباید باعث شود تا اسثنائات را فراموش کنیم. اکثر نقدهای منفی نسبت به سیندرلای دیزنی و دیگر فیلمهای پرنسسی آن دوران ناشی از دلایلی بوده است که به خود اثر ارتباطی ندارد. اما همانطور که بالاتر هم اشاره شد، در میان پرنسسهای دوران والت دیزنی حداقل سیندرلا را میتوانیم متفاوت بدانیم، قهرمانی که حرفی برای گفتن دارد و یک شخصیت خنثی به حساب نمیآید.
اکثر آثار آن دوران دیزنی از آنچه که انتظار میرود، عمیقتر هستند و میتوان از زوایای مختلف آنها را بررسی کرد. اگر چنین نبود، این فیلمها هرگز ماندگار و به منبع الهام نسلهای پس از خود تبدیل نمیشدند. سیندرلا یک شخصیت کارتونی چندلایه و یک شیرزن درجهیک است که باید جدیتر گرفته شود. برخلاف انتقادها که میگویند او نقش مهمی در قصه ندارد و کاری انجام نمیدهد، سیندرلا در حقیقت اولین پرنسس دیزنی از آن دههها است که با قاطعیت میتوان گفت قهرمان و نقش اصلی قصهی خودش است.
منبع: Collider