از روز استقلال تا ۲۰۱۲؛ چرا عاشق فیلمهای ژانر فاجعه هستیم؟
نمیتوان انکار کرد که تماشاگران و هوادارن فیلم در سراسر جهان از دیدن شهرهای غولپیکری که در حال فروپاشیدن هستند و یا گردباد و سیلهای گستردهای که شهرها را به درون خود میبلعند لذت میبرند.
حتی میتوان گفت که اینگونه صحنهها نسبت به قتلعامهای موجود در یک فیلم ابرقهرمانی علمی تخیلی نیز طرفداران بیشتری دارند. هرچه که هست هنوز نمیتوان شاهد داستانهای علمی تخیلیای نظیر آنچه در انتقام جویان روی داد باشیم، اما سیلها واقعی هستند و گهگاه شهرها را ویران میکنند. حال سوال این است که کجای این موضوع سرگرمکننده است؟ اگرچه ممکن است گیجکننده به نظر برسد، اما بنا به دلایلی فیلمهای مملو از فاجعهای نظیر «پسفردا» و «روز استقلال» نه تنها قادرند لحظات خوشی را برایمان فراهم آورند بلکه توانستهاند در طول دوران و اعصار مختلف، طرفداران پروپا قرصی برای خود دستوپا کنند.
- چگونه جلوی فاجعهی فیلم «بالا رو نگاه نکن» را در واقعیت بگیریم؟
- سقوط ماه؛ هر آنچه از فیلم اکشن علمی-تخیلی جدید کارگردان روز استقلال باید بدانید
- ۱۰ فیلم فاجعهبار در گیشه که پوسترهایی عالی داشتند
سوال بعدی این است که فیلمهای فاجعه از کجا سرچشمه میگیرند؟ منابع متعدد نشان میدهند که منشا فیلمهای مملو از مخاطرات طبیعی به فیلم آتشسوزی، محصول سال ۱۹۰۱ برمیگردد. اما قطعا دامنه و مقیاس آن با آنچه که امروزه در فیلمهای رولند امریش شاهدش هستیم به شدت فاصله داشت. با این حال، همین فیلم بسیار ابتدایی نشان داد که مخاطبان به مشاهده بلایای طبیعیای که در دنیای واقعی میتواند خانه و زندگیشان را نابود کند علاقه دارند و لذا صنعت فیلمسازی میتواند در این عرصه به نتایج بسیار خوبی دست پیدا کند. نسخههای اولیه فیلمهای سرشار از بلایای طبیعی معمولا در طول دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ساخته شدند.
حال بهتر است به جای پرداختن به تاریخچه این ژانر، ببینیم که فیلمهای سرشار از فاجعه قرار است به کدام سمتوسو پیش روند تا بتوانیم توضیح منطقی برای این سوال بیابیم که چرا مخاطبان تا به این حد به این ژانر علاقهمند هستند. در حقیقت میتوان گفت که سینما و هنر فیلمسازی چیزی بیش از یک قرن است که با داستانهای فاجعهآمیز و بلایای طبیعی درهم تنیده شده است. در واقع میتوان چنین فیلمهایی را از لحاظ ماندگاری در اذهان عمومی با انیمیشنهای کلاسیک دیزنی یا فرنچایزهای طولانیای نظیر جیمز باند و راکی مقایسه نمود. اینگونه فیلمهای فاجعهآمیز نهتنها در هنگام اکران توانستند موجی از طرفداران را به سمت خود جلب کنند بلکه در طول دههها و سالها دوام آوردند و هنوز که هنوز است بسیاری از آنها طرفداران خاص خود رادارند. چنین فیلمهایی همواره در حال تکامل هستند تا بتوانند بلایای طبیعی را به نحو طبیعیتری به مخاطبین نشان دهند و بیشتر و بیشتر، آنها را تحت تاثیر قرار دهند.
سیر تکاملی فیلمهای مملو از فاجعه یکی دیگر از دلایلی است که سبب شده مخاطبان، علاقه شدیدی به این ژانر داشته باشند. شما میتوانید روی این ژانر حساب کنید. یعنی میتوانید به خوبی درک کنید که تماشاگران یک دهه خاص به چه نوع بلایای طبیعی بیشتر علاقهمند هستند و بعد بر روی همانها کارکنید. برای مثال، در دهه ۱۹۷۰، تعداد زیادی فیلم فاجعهآمیز از تخریب فرودگاهها و ماجراهای خدای دریاها ساخته شد چراکه مخاطبین آن دوره به چنین مفاهیمی علاقهمند بودند. در بین این دودسته، اولی، داستان هرجومرجهای غیرقابلکنترلی را روایت میکرد و شرایط کشور را در دوران جنگ ویتنام منعکس مینمود و. مورد دیگر، یکجور داستان نوستالژیک بود، چراکه معمولا بازیگران نامآشنای دهههای گذشته در چنین فیلمهایی به نقشآفرینی میپرداختند. ترکیب این دو ویژگی به فیلمهای مملو از فاجعه کمک کرد تا با دهه ۷۰ تلفیق شوند و به رویدادهایی همیشه ماندگار تبدیل گردند.
اما ناگهان در دهه ۱۹۹۰، فیلمهای فاجعه کمکم به سمت و سویی تکامل پیدا کردند که به جای عدم قطعیت خوفناک اوایل دهه ۱۹۷۰، تصویری از امیدواری را به بیننده القا کنند. فیلمهایی نظیر «برخورد عمیق» و «روز استقلال» به داستانهایی میپرداختند که در آنها مردم از هر طبقهای برای زنده ماندن در برابر مخاطرات وصفناپذیری که در حال نابودی سیاره زمین بودند گرد هم جمع میشدند. فیلم «آتشفشان»، محصول سال ۱۹۹۷ به خوبی این مفهوم را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه خاکسترهای آتشفشانی آن قدر بر روی همه مردم ریخته میشوند تا هرکسی از هر نژادی در نهایت با دیگران فرقی نداشته باشد. بله در دهه ۱۹۹۰، فیلمهای مملو از فاجعه آن چنان سرشار از امید بودند که حتی یک آتشفشان ویرانگر نیز میتوانست به حل مسئله نژادپرستی کمک کند.
بنابراین انعطافپذیری فیلمهای مملو از فاجعه و تغییر سمتوسوی داستانیشان بهوضوح میتواند در این چند دهه نشان دهد که چرا مردم به این ژانر علاقهمند شدند. با این حال، اگر بخواهیم دلایل بیشتری را برای علت محبوبیت فیلمهای مملو از فاجعه ذکر نماییم، میتوانیم به هیجانی که در این فیلمها نهفته است اشاره نماییم. درست همانند قتلهای وحشتناک فیلمهای ترسناک، فاجعههای رخداده در این گونه فیلمها سبب میگردند تا تماشاگران فیلم شاهد بدبختی انسانها باشند و ترس و هراس موجود در چهره آنها را که به دلایل متعددی به وجود آمده تماشا کنند.
شما میتوانید در اینگونه فیلمها شاهد بلوا و هیاهو و مرگ مردم باشید، اما پیام فیلمهای فاجعهآمیز، برخلاف فیلمهای اسلشر، فقط قتلعام گروهی از مردم نیست بلکه هدف اینگونه فیلمها تجربه سختی و مشقتهایی است که ممکن است روزی برایمان رخ دهند و لذا همین امر سبب گردیده که مردم برای چندین دهه عاشق اینگونه فیلمها باشند.
گویا چنین سختی و مشقتهایی برای تماشاگران بسیار جذاب است. زیرا فیلمهای مملو از فاجعه به فیلمهای تاثیرگذاری تبدیل شدهاند که به روایت داستانهایی میپردازند که حداقل تا حدی با واقعیت مطابقت دارند. درست است که رویدادهایی همانند طوفانها و سیلهای مخرب جهانی به این زودیها رخ نخواهند داد، اما طوفانها، گردبادها، امواج جزر و مدی، همه و همه علائمی هستند که نشان میدهند فیلمهای فاجعهبار میتوانند در دنیای واقعی اتفاق بیفتند. به علاوه، فیلمهای فاجعهآمیزی با بودجه کلان معمولا به روایت داستانهایی میپردازند که بر روی سیارات دیگر اتفاق افتادهاند و انسانها را با صحنههای فرازمینی آشنا مینمایند.
البته، نمیتوان تمام دلایلی را که سبب شدهاند فیلمهای فاجعهآمیز برای تماشاگران لذتبخش باشند، در یک مقاله کوتاه برشمرد. اگرچه زمین همواره در حال تغییر است و هر اتفاقی ممکن است روی دهد اما فیلمهای فاجعه تمایل دارند بیشتر با تمرکز بر بلایای طبیعی، آمریکا را از سایر بخشهای جهان متمایز نمایند. در واقع، این پروژهها به طور نامحسوس به تماشاگران سینما این اطمینان خاطر را میدهند که نگران نباشند، شرایط پایدار کنونی حتی پس از پایان دنیا برای آنها همچنان به همین منوال باقی خواهد ماند. فیلمهایی مانند «۲۰۱۲» یا «آرماگدون» به روایت داستان زندگی افراد سفیدپوستی پرداختند که در مواجهه با بلایای شدید با هم متحد شدند و این اتحاد را با برقراری پیوندهای نزدیکی با یکدیگر نشان دادند.
بنابراین چنین فیلمهایی به جای اینکه نشان دهند تمامی طبقات مردم از تمامی کشورها در مواجهه با چنین بلایای طبیعی، وضعیت یکسانی دارند و کسی بر دیگری برتری ندارد بر برتری عده خاصی از مردم تاکید میکنند و به آنها اطمینان میبخشند که اتفاقی برایشان روی نخواهد داد و شاید یکی از دلایل محبوبیتشان نیز همین باشد. به علاوه اینگونه فیلمها به مخاطب نشان میدهند که حتی با وجود وقوع چنین رویدادهایی، باز هم حس و علاقه انسانها به تشکیل خانواده از بین نمیرود و مردم همچنان چنین تمایلاتی را در درون خود حفظ میکنند. فیلمنامه نویسان چنین فیلمهایی همواره میتوانند راههای جدید و وحشیانهتری را برای منفجر کردن لاسوگاس یا لندن ابداع کنند اما هرگز حتی فکر براندازی استانداردهای جامعه غربی نیز به ذهنشان خطور نمیکند.
علاوه بر این بسیاری از فیلمهای پرفروش آمریکایی با مضمون فاجعه بر روندهای سیاسی و دستهای پنهان پشت پرده تاکید دارند و با بهرهگیری از افکتهای بصری توانستهاند داستانی قابلباور را به مخاطبان ارائه نمایند. البته، بسیاری از کسانی که از تماشای این فیلمها لذت میبرند، جزو گروهها و اقلیتهای نادیده گرفته شده یا مخالف تغییرات اجتماعی هستند. با این حال، آنچه باید به آن توجه نمود این است که شاید رمز دوام بسیاری از فیلمهای فاجعهآمیز این است که آنها به عمد یا غیر عمد، دایما در داستانهایشان بر این موضوع تاکید میکنند که هر اتفاقی که در سرتاسر جهان رخ دهد، هنجارهای جامعه آمریکا و شرایط باثبات این کشور هرگز دستخوش تغییر نخواهد شد.
به علاوه از منظری دیگر میتوان یکی دیگر از دلایل محبوبیت فیلمهای مملو از فاجعه را به کارگیری جلوههای بصری و استفاده از تصاویر چشمگیر و جذاب دانست. چنین جلوههای ویژهای حتی در پروژههای ابتدایی دهه ۱۹۷۰ مانند «آسمانخراش جهنمی» نیز به وضوح مشهود هستند. چنین فیلمهایی سبب میشوند تا چشمان مخاطبین از هیجان و ترس باز شوند و بلوای عظیمی در وجودشان به پا شود. بنابراین میتوان چنین گفت که یکی از عناصر اصلی فیلمهای فاجعه که با آنها عجین شده همین جلوههای ویژه لذتبخش است. علاوه بر این اینگونه فیلمها از تصاویر خیرهکنندهای نیز بهره میبرند. مثلا پوسترهای به یاد ماندنی فیلمهایی مانند «پسفردا» و یا «۲۰۱۲» را تصور کنید که مکانهای معروف را در حالیکه پوشیده از برف بودند یا در اقیانوس فرورفته بودند نشان میداد.
بنابراین در اینگونه فیلمها مناظر نام آشنایی مانند مجسمه آزادی قرار است به عنوان چشماندازهای آشنایی به کار گرفته شوند که مخاطب آنها را میشناسد. مشاهده چنین مناطق آشنایی درحالیکه ویران شده و یا در زیرآب فرورفتهاند تصویری فراموشنشدنی را در ذهن تماشاچی ایجاد میکند و همین امر سبب میشود که فیلمهای فاجعه در ذهن مخاطبین هک شوند. لذا ویژگیهای منحصربهفردی مانند آنچه در بالا به آنها اشاره شد و جزئیات تیرهوتاری که زیربنای این ژانر را تشکیل میدهد، به وضوح نشان میدهند که چرا فیلمهای فاجعه به عنوان یکی از ژانرهای پرچمدار دنیای هالیوود پیشتازی میکند. در کل تا زمانی که اشتهای مخاطبین برای مشاهده شهرها و مکانهای آشنایی که نابود میشوند کور نشود، هالیوود به تولید فیلمهای فاجعهباری مانند «سقوط ماه» ادامه خواهد داد.
منبع: collider
چرنوبیل با اختلاف بهترین اثر فاجعه ای بود که دیدم. فوق العاده زیبا به تصویر کشیدن فاجعه رو و اینکه چطور با نادیده گرفتن قضیه توسط دولت کل شهر نابود شد.
توی آثار فاجعه ای که از روی واقعیت هستن اون تاریخ ها هم که میان فوق العاده هستن و دوز هیجان رو میبرن بالا. که با ساعت و دقیقه و تاریخ میلادی تاریخ به وقوع پیوستن فاجعه رو نشون میدن و خیلی به طبیعی شدن و قابل باور شدنش توی ذهن مخاطب کمک میکنه.