چرا انقلاب دیجیتال با وجود انتقادهای شدید برای سینما خوب بوده است؟
در سال ۱۹۹۳، فناوری دیجیتال در حال دگرگونکردن سینما بود؛ اما الان تهدیدی برای نابودی آن است. نشانههای این موضوع، ۲۸ سال پیش در آنجا بود. پرفروشترین فیلم آن سال «پارک ژوراسیک» بود که دایناسورهایش به شکل طعنهآمیزی، نمایشی از یک جهش تکاملی را نشان میداد. مخاطبان از آن جلوههای دیجیتالی فراواقعی شگفتزده شده بودند، از هر شش دقیقهی آن.
هیچ فرنچایز بزرگ یا فیلمهای پرجلوه در آن سال در میان ۱۰ فیلم برتر بریتانیا قرار نگرفت. فیلمهایی از قبیل «علاءالدین»، «بادیگارد» و «دراکولا»ی کوپولا بود که بیشتر این آثار در ۱۹۹۲ در آمریکا عرضه شده بود. این روزها دشوار است فیلم غیرفرنچایزی را پیدا کنی که در صدر جدول فروش حضور داشته باشد و یا حتی پیداکردن شش دقیقه از هر کدام از این فیلمها که بدون جلوههای ویژهی کامپیوتری باشد. فناوری دیجیتال، محتوا و فرم را متحول کرده است. چیزی که با پاندمی تشدید هم شده است و سرویسهای استریمینگ در بالای جدول هستند و فیلمهای بلاکباستر همزمان با عرضه در سینماها، به صورت آنلاین نیز پخش میشوند و سالنهای سینما در تقلا برای بقا و باز نگهداشتن پردههای اکران هستند.
در نتیجه، بر سری چیزی که به عنوان فیلم واقعی شناخته میشود، بحث و جدل وجود دارد. اخیرا پتی جنکینز فیلمهای تهیهشده توسط استریمرها را با عنوان فیلمهای قلابی خطاب کرد و آنها را محکوم کرد، آن هم در قیاس با فیلم خودش، فیلمی استودیویی اما پر از جلوههای ویژهی کامپیوتری یعنی «زن شگفتانگیز». مارتین اسکورسیزی فیلمهای ابرقهرمانی پر از جلوههای ویژه را مورد انتقاد قرار داد و گفت که اینها سینما نیستند. گرچه به رغم همهی این گفتهها، او خودش از جلوههای دیجیتالی در «مرد ایرلندی» بهره گرفته است. از کی تا حالا قرار بوده که فیلمها واقعی باشند؟
دیجیتال همه چیز را بدتر نکرده است. اگر به عقب و به سال ۱۹۹۳ برگردیم، جدا از ویدیو، تنها راه برای دیدن فیلمهای قدیمی یا تار و بیکیفیت، از طریق تلویزیون زمینی یا سینما رپرتوارهایی مثل سینما پرنس چارلز لندن بود که هنوز هم دارد معمولا پارک ژوراسیک را نشان میدهد. الان این امر را بدیهی میدانیم که میتوانیم هر چیزی را در هر زمان و مکانی ببینیم و انتخابهای خیلی زیادی وجود دارد. دیجیتال سینما را دموکراتیزه کرده است. به علاوه این یک بازی برد و باخت نیست. درآمدهای سینماهای انگلیس هنوز هم بیشتر از هر زمان دیگری از سال ۱۹۷۰ است.
اما چیزهای زیادی بیشتر از این، برای بهترشدن اوضاع از زمان سال ۱۹۹۳ تغییر کرده است؛ صنعت سینما به شکلی قاطعانه سفید و عرصهی چیرگی مردان بود. امروز اندکی از شدت آن کاسته شده است. بذر پیشرفت آنجا پاشیده شده بود، آن سال جین کمپیون به اولین زن کارگردانی بدل شد که نخل طلای کن را برای فیلم «پیانو» از آن خود کرد، گرچه ما باید تا همین امسال منتظر میماندیم تا برای دومین بار یک زن یعنی ژولیا دوکورنو برای «تیتان» این جایزه را مال خود کند. تام هنکس جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را که در سال ۱۹۹۴ به شکل بحثبرانگیزی به دست آورد، برای بازی در نقش مرد همجنسگرایی مبتلا به بیماری ایدز در شهر فیلادیلفیا بود. سال فیلمهایی مثل «اورلاندو» سالی پاتر، «ملکوم ایکس» اسپایک لی و «چه ربطی به عشق دارد؟» و بسیاری فیلمهای دیگر بود.
امروز فضا به شکل قابل ملاحظهای برای زنان، رنگینپوستان و افراد با گرایشهای جنسی مختلف باز شده است. سینما به شکل گستردهای برای این حجم از داستان و دیدگاه، غنیتر شده است که این امر، ضامن بقای آن است نه پیشرفت تکنولوژی. راهنماها دارند راه دایناسورها را میروند اما سینما همچنان دارد تکامل پیدا میکند. این دست ماست که مقصد بعدیاش کجا باشد.
منبع:Guardian