چرا سر آرتور کانن دویل از «شرلوک هلمز» نفرت داشت؟
مالک یک خانهی ۱۴ خوابه، صاحب مقام شوالیه، محبوب دل طرفداران؛ به نظر میرسد که هیچ دلیلی وجود نداشته که سر آرتور کانن دویل بخواهد از زندگی شکایتی داشته باشد؛ اما دویل احساس میکرد که شبحی سمج بر تمام زندگیاش سایه انداخته است. حسادت و خشم او همه متوجه یک آفرینش خیالی بود؛ همان مخلوقی که اتفاقا دویل را به مال و مکنت رساند: شرلوک هلمز.
پیش از آنکه آرتور کانن دویل به یکی از مشهورترین نویسندگان تمام دوران تبدیل شود، او تنها یک دانشجوی سادهی پزشکی بود که مثل بسیاری دیگر از همکلاسیهای خودش برای تأمین هزینههای تحصیلش نیاز داشت شغلی درست و حسابی پیدا کند. او برای تأمین این هزینه به نویسندگی روی آورد و حتی پس از اینکه تحصیلات خود را تمام کرد، همچنان به نوشتن ادامه داد و بالاخره شخصیت شرلوک هلمز خلق شد. او در آغاز به چندین ناشر مختلف روی انداخت تا داستان هلمز را چاپ کنند؛ اما بالاخره ناشر چهارمی داستان او را به ازای ۲۵ پوند پذیرفت و گفت این دقیقا آن چیزی است که آنها دنبالش بودند: یک قصهی ارزان.
دویل شروع به نوشتن ماجراهای هلمز در قالب رمانهای بلند کرد که اولین آنها «اتود در قرمز لاکی» (A Study in Scarlet) نام داشت. از آن روز تاکنون، شرلوک هلمز به محبوبترین کارآگاه تخیلی تاریخ تبدیل شده است. کانن دویل چهار رمان و ۵۶ داستان کوتاه با محوریت هلمز نوشت که در همهی آنها مغز متفکر ما با استفاده از تواناییهای مشاهده و استنتاج خود مجرمان را تعقیب و دستگیر میکند. اغلب داستانها توسط دستیار هلمز روایت میشوند و ماجراها در محل سکونت کارآگاه یعنی خیابان بیکر، شمارهی ۲۲۱بی میگذرند.
با وجود محبوبیت ماجراهای شرلوک هلمز، دویل خیلی به ژانر رمانهای جنایی اهمیت نمیداد و میخواست بیش از هر چیز کتابهای تاریخی بنویسد، نه داستانهای پلیسی و در واقع اصلا کتابهای شرلوک هلمز خود را شایستهی توجهات نمیدانست. دویل هم مثل ناشر اول معتقد بود که رمانهای هلمز چیزی فراتر از یک داستان ارزان نیستند که خواندن آنها تنها به درد وقتگذرانی میخورد؛ با این حال، کیست که از پول بدش بیاید و سر آرتور کانن دویل نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ پس تصمیم گرفت ماجراهای هلمز را در قالب داستانهای کوتاه ادامه دهد؛ زیرا میدانست این قالب در بازار پررونق مجلات فروش بهتری پیدا خواهد کرد. با وجود اینها، تنها شش سال از به دنیا آمدن شرلوک هلمز نگذشته بود که دویل در نامهای به تاریخ نوامبر سال ۱۸۹۱ میلادی به مادرش نوشت: «در فکر کشتن هلمزم… اصلا او را برای همیشه از بین ببرم. [هلمز] باعث میشود ذهنم از چیزهای بهتر غافل بماند.»
در پاسخ به این ایدهی دویل هم مادرش و هم ناشرانش به شدت مخالفت کردند. محبوبیت داستانهای هلمز به حدی رسیده بود که این ناشران حاضر بودند هر مبلغی که دویل طلب میکند به او بپردازند؛ آرتور کانن دویل نیز از این موقعیت کمال بهره را میبرد و دستمزدهایی میگرفت که در نهایت او را به یکی از پولدارترین نویسندگان زمان خودش تبدیل کرد. به جز این ثروت هنگفت، در سال ۱۹۰۲ میلادی، تنها یازده سال پس از انتشار اولین داستانهای شرلوک هلمز، پادشاه ادوارد هفتم مقام شوالیه را به کانن دویل اعطا کرد.
با گذشت زمان، رابطهی او و هلمز کمتر و کمتر دوستانه شد. دویل داستانهای کوتاهی مینوشت که مردم عاشقشان بودند؛ اما برای این نویسنده نوشتن هر یک از این داستانهای به ظاهر کوتاه کاری بسیار طاقتفرسا بود که زمان و دقت زیادی میطلبید. کانن دویل باید برای هر پروندهی مجزا توطئهها، رازها و جنایتهایی میساخت که هم از نظر منطقی باورپذیر بودند و هم برای مخاطب عامی سرگرمکننده. اما تلاشی که دویل برای هر یک از این داستانهای کوتاه میکرد فراتر از حد معمول بود.
محبوبیت شرلوک هلمز همانا و بیشتر شدن فشارها و ضربالاجلها همانا که بالاخره دویل را مجبور کرد، برای حفظ سلامت روان خودش هم که شده، شخصیت هلمز را در داستان «مشکل نهایی» در سال ۱۸۹۳ میلادی بکشد و دشمن قسمخوردهی او، یعنی پروفسور جیمز موریارتی را نیز با او به قعر آبشار سوئیس بفرستد. البته یک دهه بعد، زمانی که یک ناشر امریکایی پیشنهاد مبلغی غیرقابل تصور به او داد، دویل وسوسه شد او را احیا کند. این مبلغ معادل چیزی در حدود ۱.۶ میلیون دلار امروزی درمیآید.
واکنش طرفداران به مرگ این کارآگاه تخیلی باورنکردنی بود. برخی گزارشها ادعا میکنند که مردم برای نشان دادن اعتراض خود به کشتن شرلوک هلمز با بازوبندهای مشکی در خیابان راه میرفتند؛ شاید هم این حرکت عزادار بودن آنها برای این کارآگاه را نشان میداده است. روایت دیگری نیز داریم که از حملهی زنی خشمگین و معترض با چتر به آرتور کانن دویل خبر میدهد. با وجود تمام اعتراضات و حملات فیزیکی، کانن دویل از خر شیطان پایین نیامد و همچنان نمیخواست شخصیت هلمز را برگرداند.
از این رو بود که بالاخره وقتی کانن دویل مجبور شد داستان دیگری در این مجموعه بنویسد، تاریخ ماجرا را از قبل از داستان «مشکل نهایی» تنظیم کرد. این همان داستان «سگهای باسکرویل» است که در سال ۱۹۰۱-۱۹۰۲ میلادی منتشر شد و بیشتر از منظر جان واتسون، یار گرمابه و گلستان شرلوک هلمز، روایت میشود و هلمز در بخش اعظمی از داستان آن غایب است. این به وضوح روشی بود که دویل برگزید تا به طرفدارانش نشان دهد که هیچ علاقهای به بازگشت به دنیای رمانهای کارآگاهی ندارد. دویل حتما از خودش متنفر بود. اگر او خبردار میشد که امروز، ۹۳ سال پس از مرگ او، مردم همچنان داستانهای کارآگاه «ارزان» او را میخوانند اما هیچکس سراغ کتابهای تاریخیاش نمیرود از ما هم متنفر میشد.
اما بخت با ما یار بود که سر آرتور کانن دویل بالاخره تسلیم خواست هواداران شد و به کارآگاه افسانهای، شرلوک هلمز، اجازه داد تا به زندگی بازگردد. در داستان «ماجراجویی خانهی خالی» که در سال ۱۹۰۳ میلادی منتشر شد، هلمز ادعا میکند که مرگ خود تنها صحنهسازی بوده تا بتواند جان خودش را از دشمنانش در امان نگه دارد؛ حتی اگر بزرگترین دشمن او خود کانن دویل باشد که ترجیح میداد هلمز تا ابدالاآباد مرده بماند.
منبع: The Guardian
داستانهای شرلوک همراه برخی از فیلمها و سریالهای ساخته شده بر اساس آنها شاهکارهای ادبی، هنری هستند. بویژه آن که Jeremy Brett را دارد.