نقد کتاب «شب‌های روشن» داستایوفسکی؛ برای عاشقان دل شکسته

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
نقد کتاب شب‌های روشن

کتاب «شب‌های روشن» شاید یکی از بهترین داستان‌های ادبی تاریخ پیرامون تنهایی و عشق یک‌طرفه باشد؛ اثری که اغلب به اندازه‌ی بهترین کتاب‌های داستایوفسکی، «جنایات و مکافات» و «ابله» از آن صحبت نمی‌شود اما مانند دیگر شاهکارهای این نویسنده‌ی بزرگ روس، ارزش نقد و بررسی دارد. اینجا هم با یک راوی بی‌نام همراه می‌شویم که مصیبت‌های زیادی را تجربه می‌کند و روزگار چندان با او مهربان نیست.

فیودور داستایوفسکی یکی از بزرگترین نویسندگان تمام دوران است که در کتاب‌هایش به مضامین انسانی، هستی‌گرایانه، فلسفی و مذهبی می‌پرداخت و فضای سیاسی-اجتماعی کشورش در قرن نوزدهم را موشکافانه بررسی می‌کرد. بسیاری از دیدگاه‌های وی نسبت به انسان با گذر زمان نه تنها تضعیف نشده‌اند بلکه در عصر مدرن حتی معنای عمیق‌تری پیدا کرده‌اند. در آثار او موضوعات مهم دیگری همچون خودکشی، فقر، دستکاری روان‌شناختی، اخلاقیات و رویاپردازی به چشم می‌خورد. او در نوشته‌های اولیه‌اش از عناصر رئالیسم ادبی و ناتورالیسم استفاده می‌کرد و از نویسندگان بزرگ پیش از خود الهام می‌گرفت اما با گذر زمان، به سبک‌ و لحن مستقل خود رسید. کتاب «شب‌های روشن» یکی دیگر از آثار بزرگ او است که همه‌ی طرفداران ادبیات باید نیم‌نگاهی به آن داشته باشند.

نقد کتاب «شب‌های روشن»؛ مرثیه‌ای برای عشق‌های از دست رفته

داستان که بر خلاف انتظار، ریتم سریعی هم دارد، در چهار شب و یک صبح اتفاق می‌افتد و درباره‌ی دو آدم منزوی است که به دلایل مختلف احساس تنهایی شدید دارند اما وقتی در کنار هم هستند، آرامش را -به شکل موقت- تجربه می‌کنند. داستانِ داستایوفسکی تاثیرگذار است، نه فقط به این خاطر که همه‌ی ما تنهایی را به نحوی تجربه کرده‌ایم و با درون‌مایه‌ی قصه ارتباط برقرار می‌کنیم، بیشتر به خاطر زیبایی، تلخی و دردناکی هر صفحه که باعث می‌شود دردهای شخصی‌ قدیمی‌ خودمان را به یاد بیاوریم. افزون بر این، داستان، احساسات شخصیت‌ها را به درستی عرضه می‌کند، بنابراین ما با آن‌ها همدل می‌شویم. داستایوفسکی این احساسات را، چه غم و چه خوشحالی، با زبانی ساده و احساسی توصیف می‌کند؛ او بی‌گمان با قلبش این قصه را نوشته است، و قصد ندارد تا مهارت‌های ادبی‌اش را رخ بکشد.

به همین دلیل است که عشق دو شخصیت اصلی، ما را کنجکاو می‌کند، ما می‌خواهیم این عشق به نتیجه برسد و شکست‌های آن‌ها هم باعث می‌شود تا رنج ببریم. برای آن‌هایی که تجربه‌های مشابهی دارند، و شکست‌ عشقی عمیقی را تجربه کرده‌اند، «شب‌های روشن» می‌تواند دردناک‌تر باشد اما شاید هدف همین است، اینکه اهمیت عشق را درک کنیم و قدر آن‌ را بدانیم. غم‌انگیزتر این است که بسیاری از وقایع و رویدادها را شخصیت‌ها رقم نمی‌زنند، در واقع از کنترلشان خارج است، و حالا آن‌ها باید خودشان را با شرایط سازگار کنند و واکنش نشان دهند.

«شب‌های روشن» داستان‌گو است اما برگ برنده‌ی آن نیست، جایی که کتاب می‌درخشد، شخصیت‌پردازی و طریقه‌ی عرضه‌ی دو کاراکتر اصلی است. اولی، خود راوی بی‌نام است، مردی تنها که نیاز شدیدی به عشق دارد و اشتیاق او برای پیدا کردن عشق در هر جمله‌ای که می‌گوید ملموس است. مردی نه چندان صبور، اما بسیار مودب، در عین حال گاهی بیش از حد رک و صادق؛ او پیچیده نیست اما هر چه که قصه جلوتر برود، بیشتر به او علاقه‌مند می‌شوید. راوی، بیشتر کتاب را در حالت خوش‌خیالی طی می‌کند، به عشق عمیقی امیدوار است که وجود ندارد یا اگر دارد هم تضمین‌شده نیست.

او نومیدانه به این ایده که شاید پایان خوشی در انتظار او و یک غریبه -که حتی به درستی نمی‌شناسند- است، تکیه می‌کند. رفتارهای هیجانی او، و خوش‌بینی متوهمانه‌اش شاید برای بزرگسالان مضحک به نظر برسد اما بسیاری از ما در دوران جوانی و نوجوانی، چنین چیزهایی را تجربه کرده‌ایم، خصوصا در نخستین مواجهه با عشق یا کسی که به او حس متفاوتی داشتیم و اون نداشت. طریقه‌ای که داستایوفسکی حالات روحی او را توصیف می‌کند، خصوصا در لحظاتی که راوی می‌خواهد ذهنش را آرام و متمرکز کند، و در عین حال این احساسات درونی‌ را به دخترک نشان دهند، برای بسیاری از خوانندگان، لحظات آشنایی است.

نقد کتاب شب‌های روشن

فیلم «شب‌های روشن» (۱۹۵۷) ساخته‌ی لوکینو ویسکونتی

دومی، ناستنکا است، زن جوانی که شباهت‌های زیادی به راوی دارد؛ آدم حساسی که نمی‌داند چگونه احساسات خود را در جریان حوادث نامترقبه‌ی زندگی مدیریت یا پنهان کند. او همچنین برای آینده‌ای که قرار بود از راه برسد و نرسید، سوگواری می‌کند و به آرامی در حال یادگیری است تا با عشق از دست رفته‌ی خود کنار بیاید. «شب‌های روشن» حس ناامنی و دغدغه‌های ناستنکا را هم بررسی می‌کند و سادگی‌اش در روابط انسانی را به نمایش می‌گذارد. کشمکش‌های دخترک به اندازه‌ی راوی ملموس نیست، اما او هم یک شخصیت تاثیرگذار است که در طول داستان امیدواریم به آنچه می‌خواهد برسد و از روزهای سخت عبور کند. او همچنین به شدت احساسی است و احساساتش به خواننده به راحتی منتقل می‌شود.

شیوه‌ای که ناستنکا احساسات و عقایدش را به راوی بیان می‌کند و راوی گاهی آگاهانه او را نادیده می‌گیرد، تصویری کامل از ناامیدی است؛ با وجود این تضادها، رابطه‌ی پویای آن‌ها به شکلی است که خواننده به دو شخصیت دل می‌بلندد. پایان داستان، با اینکه منطقی و قابل‌پیش‌بینی است، اما بازهم شما را متاثر و به تفکر وادار می‌کند؛ شما در طول قصه، در آن غرق می‌شوید و در پایان، ناگهان از آن فضا خارج می‌شوید تا قطعه‌های پازل را کنار هم بگذارید و به معانی رفتارها و رابطه‌ی پیچیده‌ی دو شخصیت فکر کنید.

کتاب شبهای روشن اثر فیودور داستایوسکی انتشارات کتاب پارسه

مضمون «شب‌های روشن» عشق است. به‌ویژه عشق یک‌طرفه. چیزی که شاید همه‌ی ما در برهه‌ای از زندگی خود تجربه کرده باشیم. کتاب به‌ شکلی واقع‌گرایانه، عاشق شدن را به عنوان نوعی آسیب‌پذیری معنوی به نمایش می‌گذارد و نشان می‌دهد که هر کدام از شخصیت‌ها وقتی محبوب‌شان بر سینه‌شان دست رد می‌زند، چه واکنشی نشان می‌دهند و چگونه با این بحران دست‌وپنجه نرم می‌کنند. شخصیت‌ها به خاطر عشق یک‌طرفه، در عرض چند پاراگراف، حال خوبشان به درد و غم عمیق تبدیل می‌شود؛ از این نظر، «شب‌های روشن» شاید حتی باعث شود تا نسبت به احساسات گذشته‌ی خود دچار تردید شوید و از خودتان بپرسید که آیا آن عشقی که قبلا نسبت به یک فرد خاص احساس کرده‌ بودید، اصلا واقعی بوده یا خیر.

«شب‌های روشن» از آن قصه‌هایی است که باید «تلخ‌ و شیرین» توصیف‌شان کرد، از جهاتی شیرین است، چون عشق و عاشقی شیرین است، اما در پایان، شاید طعم تلخ آن را در دهان باقی بماند، چون عشق می‌تواند تلخ و غم‌انگیز هم باشد. در پایان، شاید هرگز دوست نداشته باشید که در موقعیت راوی و ناستنکا قرار بگیرید، اما چیزی که آن‌ها با هم داشتند، قابل توجه است، و قابل احترام و احتمالا بر آینده‌ای که در انتظار این دو شخصیت است، تاثیر عمیقی خواهد گذاشت. چیزی که ما اکنون هستیم، محصول تجربه‌های قبلی ماست، تجربه‌هایی که گاهی شاید به تراژدی نزدیک شوند اما می‌توانند جهان‌بینی‌مان را برای همیشه دستخوش تغییر کنند. ما کتاب شبیه «شب‌های روشن» هم کم نداریم که خواندنشان برای طرفداران آثار عاشقانه‌ی کلاسیک و داستایوفسکی، خالی از لطف نیست.

منبع: tiralmos

راهنمای خرید کتاب


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما