هیولاهای ترسناک از کجا میآیند؟ نگاهی به افسانهها و فولکلور
شبهای تاریک با داستانهای جن و پری و هیولاها گره خورده است؛ داستانهایی که قرنهاست ذهن ما و اجدادمان را درگیر خود کردهاند؛ از زوزههای محزون گرگینهها، تا سریدن ساکت و خرامان خونآشامها، هر یک از این موجودات از عمیقترین ترسها و مهیجترین افسانهها ریشه میگیرند. اما سر و کلهی این هیولاها از کجا پیدا شد؟ رد این موجودات افسانهای را در کدام داستانها و فرهنگها میبینیم؟ و چرا پس از گذشت قرنها هنوز هم این هیولاها میتوانند ما را بترسانند؟
خونآشامها
باورها دربارهی خونآشامها، ومپایرها یا هرطور که این موجودات خونخوار را صدا میکنید عمری طولانی دارد و میتوان رد آنها را در تقریبا هر فرهنگی پیدا کرد. توصیف خونآشامها در فرهنگهای مختلف شباهتهای زیادی به هم دارد؛ از بینالنهرینیها بگیر تا مصریها و رومیها و یونانیها. اما آنچه که امروز در فرهنگ عامه به عنوان ومپایر جا افتاده است، همه از یک رمان به خصوص ریشه میگیرد. کلمهی «خونآشام» (Vampire) از سال ۱۷۳۴ میلادی در زبان انگلیسی وجود داشته است؛ اما با انتشار رمان برام استوکر در سال ۱۸۹۷ میلادی بود که «دراکولا» به الگویی برای تمام خونآشامهای بعد از خود تبدیل شد.
افسانهها و نقل قولها به ما میگویند که دراکولا از ترانسیلوانیا، منطقهای در رومانی میآید. او یکی از اعضای حلقهای باستانی به نام «حلقهی اژدها» (Order of the Dragon) بوده و بر «والاچیا» (Wallachia) حکمرانی میکرده است؛ منطقهای نزدیک «ولاد دراکول» (Vlad Dracul) یا ولاد شیطان. هنوز مشخص نیست که چرا این فرد به خصوص را دراکولا میدانند، اما آنچه میدانیم این است که این فرد بسیار خشن و خونخواه بوده، شاید حتی به معنی واقعی کلمه.
فرهنگهای دیگر انواع مختلفی از خونآشامها دارند؛ اما نکتهی جالب دربارهی همهی این افسانهها، شباهت بسیارشان با هم است؛ تا جایی که بیشتر افسانهها و آیینها دربارهی خونآشام کاملا شبیه هم هستند.
اما یکی از افسانههای کمتر شناخته شده دربارهی خونآشامها در مورد شناسایی تابوت یک خونآشام در قبرستان است. در این افسانه آمده که برای شناسایی تابوت یک ومپایر باید یک اسب نر باکره را در قبرستان رها کنیم و هرجا که اسب توقف کرد، آنجا محل دفن خونآشام است. آینهها هم راه خوبی برای کشف و دفع خونآشامها هستند؛ چرا که طبق اعتقادات کهن، یک خونآشام هیچ انعکاسی ندارد.
در این افسانهها همچنین میتوان روشهای مشابهی برای محافظت در برابر ومپایرها پیدا کرد؛ مثل سیر آویزان کردن برای دفع خونآشامها. در بعضی کشورها در زمان هالووین انبوهی از سیر پشت در و پنجرهشان میگذارند تا از ورود مهمانهای ناخواسته جلوگیری کنند.
بهترین راه برای خلاص شدن از شر یک خونآشام، فرو کردن یک تیغهی چوبی یا فلزی در قلب اوست؛ البته این کار سادهای نیست؛ چراکه خونآشامها به سرعت و چابکیشان معروف هستند؛ بنابراین اگر میخواهید دشنهای یا تیغی در قلب یکی از این ومپایرها فرو کنید، بهتر است این کار را طی روز انجام دهید؛ چون همانطور که احتمالا میدانید خونآشامها با طلوع آفتاب میخوابند.
از جمله مکانهای مورد علاقهی این هیولاهای جذاب، قبرستانها و کلیساها هستند؛ البته ومپایرها محدودیتی برای رفت و آمد به هیچ جایی ندارند و وقتی خورشید غروب میکند، به راحتی میان مردم عادی بر میخورند. پس بهتر است پس از تاریکی مراقب افراد با پوست بیشاز حد روشن و دندانها بزرگ باشید. ارتباط ویژه و منحصربهفردی بین خونآشامها و هالووین وجود ندارد، اما اگر در زمان مناسب در مکان مناسب باشید شاید به یکی دوتا از این موجودات خارقالعاده بربخورید.
گرگینهها
گرگینهها موجودات پلیدی هستند. آنها روزگاری انسان بودهاند اما حالا به صورت مقطعی یا دائمی به حیوانات انساننما تبدیل میشوند. در اغلب افسانهها این حیوان، گرگ است؛ هرچند در برخی اساطیر روایتهایی از تبدیل انسان به سایر حیوانات نیز داریم.
به گرگینهها «لیکانتروپ» (Lycanthrope) نیز میگویند. انسانها پس از گاز گرفته شدن توسط یک گرگینهی دیگر یا به خاطر یک نفرین قوی به این موجودات مبدل میشوند. گرگینهها قدرت و سرعت حیوانی دارند، اما همچنان از هوشمندی و ذکاوت انسانی نیز بهرهمندند؛ همین است که گرگینهها را به یکی از قدرتمندترین و ترسناکترین هیولاهای هالووین تبدیل میکند.
یکی از رایجترین ویژگیهای یک گرگینه که در فولکلور به آن اشاره میشود، پیوسته بودن ابروها بالای بینی است. این ویژگی بارها در افسانههای اروپایی و افریقایی، به ویژه در داستانهای مردم جنگلهای روسیه ذکر شده است. مردم این مناطق چنان از گرگینهها میترسیدند که کمکم این موجودات را سایهای از شیطان قلمداد کردند. ریچارد ورشتگان در «بازگرداندن هوش پوسیده» (Restitution of Decayed Intelligence, 1628) مینویسد:
گرگینهها جادوگرانی هستند که بدن خود را با مرهمی از غریزهی شیطان تدهین میکنند و کمربندی افسون شده بر تن میکنند، [اینها] نه تنها در نگاه دیگران گرگ هستند، که خود نیز خود را گرگ میپندارند و ماهیت و طبیعت گرگگونه مییابند. آنها در برابر کشتن انسانها نیز به مثابهی گرگ رفتار میکنند.
یونانیان باستان اعتقادات جالبی دربارهی گرگینهها داشتند؛ برای نمونه، پدر تاریخ یعنی هرودت مینویسد که «نئوریها» (Neuri)، قبیلهای در شمال شرق سکاها، هر سال به مدت چند روز به گرگ بدل شده و دوباره به شکل سابق خود بازمیگردند. این روایت شباهت بسیاری با سایر افسانهها دربارهی گرگینهها دارد. ویرژیل، یکی از شاخصترین شاعران رومی نیز مطلبی مانند هرودت نگاشته است. یکی از تکاندهندهترین داستانها دربارهی گرگینهها را میتوان در «ساتیریکون» (Satyricon) خواند. (ساتیریکون یک کتاب افسانه به زبان لاتین مربوط به قرن اول پس از میلاد است که در آن عناصری از افسانه و زندگی مردم طبقهی فرودست در کنار هم گرد آمده):
وقتی به دنبال دوستم میگردم، میبینم که او لباسهایش را کنار جاده رها کرده…دور آن به طور مدور ادرtار کرده و به همین ترتیب به گرگ تبدیل میشود!…پس از تبدیل شدن شروع به زوزه کشیدن میکند و به سمت بیشه میگریزد.
گرگینهها تقریبا هیچ نقطه ضعفی ندارند. تنها چیزی که به نظر میرسد میتواند به آنها آسیب وارد کند نقره است؛ برای مثال، یک گلوله یا خنجری که از نقره ساخته شده برای گرگینهها کشنده خواهد بود. حتی گزارشهایی وجود دارد که ادعا میکنند لمس نقره توسط گرگینه باعث سوختگی شدید او میشود.
با اینکه گرگینهها هیولاهای شهرنشین محبوبی در زمان هالووین هستند، اما اغلب دوست دارند در جنگلها و اطراف مزارع پرسه بزنند. آنها مثل گرگها زوزه میکشند و به سمت ماه کامل جذب میشوند. هرچند هالووین ممکن است باعث شود گرگینهها به صورت گلهای بیرون بریزند و قربانیان خود را بیرحمانه قلع و قمع کنند.
جادوگران
به زبان ساده، جادوگران افرادی هستند که به هنر جادوگری میپردازند؛ و جادوگران هالووین را بیشتر از هر زمان دیگری در سال دوست دارند. به خاطر غلبهی کلیسا بر اروپا، سحر و جادو در دوران تاریک تاریخ غرب شهرت بسیار بدی یافت.
پیش از روی کار آمدن مسیحیت، بسیاری از فرهنگهای باستانی به جادو، جادوگری، بتپرستی و مانند آن اعتقاد داشتند. این اعتقادات اغلب با طبیعت، باروری، و سنتهای نیاکان درآمیخته بود. اعتقاد به جادو و پرستش خدایان در بسیاری موارد به صورتی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر وجود داشتند؛ اما با گسترش مسیحیت، اعتقادات مشرکانهی پیشین هدف قرار گرفتند که حال باید با اعتقادات و آیینهای جدید جایگزین میشدند. کشیشان اولیهی کلیسا ادعا میکردند که خدایان پیشین در واقع شیاطینی بودند که مردم را از خدای واقعی دور میکردند. با غلبهی این دیدگاه، به تدریج شفادهندگان محلی، شمنها، زنان دانشمندی که مناسک و داروهای خودشان را داشتند و…، دیگر همه بدعتگذاران یا همکاران شیطان تلقی میشدند.
ارتباط جادوگری با بدعت در دوران قرون وسطی پررنگتر شد. کلیسا دیگر هر شکل از اعمال معنوی را که مطابق دستورات کلیسا نبود مشرکانه و بدعت میدانست. یک کتاب به خصوص نقش مهمی در واقعیانگاری جادوگران و عاقبت تاریکی که بر سرشان آمد ایفا کرد [و این کتاب انجیل نبود]. کتاب «چکش جادوگران» (Malleus Maleficarum) در سال ۱۴۸۷ میلادی توسط یک کشیش آلمانی به نام هاینریش کرامر نوشته شد. کرامر در این اثر دربارهی وجود جادوگران، رفتارهای آنان، روشهای کشف و بالاخره آزار و اعدام آنها توصیفهای دقیقی ارائه میدهد.
دیگر جادوگری به جرمی تبدیل شد که مجازات آن مرگ است. دربارهی اعدام جادوگران و چگونگی تشخیص یک ساحر یا ساحره از فرد عادی روشهای بهخصوصی وجود داشت. برای اینکه ببینند آیا کسی (معمولا زن، اما نه تمام اوقات) جادوگر است یا خیر او را به چند کنده یا سنگ میبستند؛ اگر شناور میشد یعنی فرد جادوگر است و باید بمیرد، اگر غرق میشد و میمرد جادوگر نبود. فکر کنم همین یک نکته تمام آنچه لازم است دربارهی چگونگی رفتار با جادوگران در آن برههی خاص را بدانید به شما بگوید.
اعتقادات کهن دربارهی جادوگری در همه جای جهان وجود دارند. در هر قارهای بالاخره یک داستان از شمنها، وودوها، نکرومنسرها، ساحرهها و…پیدا میشود. در واقع انواع این جادوگران آن قدر زیادند که لیست کردن همهی آنها تقریبا غیرممکن است. حتی در موارد اندک، داستانهایی از جادوگران خوب وجود دارد که طلسمها و معجونهایی برای بهبود وضعیت افراد به کار میبرند. هرچند اکثریت روایات از جادوگران ماهیت شر و شیطانی آنها را به تصویر میکشد.
هالووین و جادوگران دو عنصر جداییناپذیرند. در ابتدا سوون پایان سومین و آخرین برداشت محصول را نشان میدهد؛ همزمان الهه کرون برای مرگ خدای سابق سوگواری میکند. این زمانیست که همهی ارواح مردگان به انتظار تناسخ به پاتیل مرگ و زندگی کرون برمیگردند. ارواح همین مردگان است که قدرت جادوگران را در زمان هالووین چندین برابر میکنند؛ مهمترین سبت (Sabbath) جادوگران در شب هالووین است؛ به همین دلیل است که جادوگران و هالووین ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. حتی اگر جادوگران را دور و بر خودتان پیدا نکنید آنها وجود دارند؛ اما اختفا را ترجیح میدهند و در تاریکی نقشه میکشند تا بالاخره روزی انتقام خود را گرفته و حق راستین خود را در این جهان بازیابند.
پریان
«پری» (Fairy) در زبانهای مختلف ریشهشناسی و معانی متفاوت دارد. علیرغم دیدگاه غالب امروزی که پریان را در دستهی موجودات خوشذات، مهربان و پرفایده قرار میدهد، پریان داستانهای کهن و فولکلور معمولا نوعی شیطان، گاه موجوداتی مرده، و گاه عنصری از هوا یا ارواح توصیف شدهاند.
با تمام این اوصاف نمیتوان گفت که پریها کاملا ذاتی شیطانی دارند؛ هرچند اعمال آنها هرازچندگاهی خبیثانه و شیطنتآمیز است. مثلا، یک پری هیچ وقت سعی نمیکند دنیا را به تاریکی فرو ببرد اما ممکن است گاهی به گاهی کودکی بدزدد یا با مردم شوخی کند. در روایات مختلف از آهن سرد به عنوان محافظی در برابر پریان یاد شده. یک فرض اشتباه دیگر دربارهی پریان کهن این است که آنها موجودات کوچک و بالداری هستند؛ اما در اعتقادات قدیم پریان موجوداتی بزرگ و با چهرهای درخشان بودهاند.
در دوران هالووین، مانند بسیاری موجودات اساطیری دیگر، پریان نیز در دستههای بزرگ پرسه میزنند که ممکن است یک خرابکاری حسابی نورانی به راه بیندازد! هرچند باورهایی مبنی بر خیرخواهی پریها وجود دارد که میگویند پریان برای حفاظت از انسانها در برابر جادوگران و گابلینهاست که در هالووین بیرون میآیند. در هر صورت هنوز نمیتوان قضاوت درستی از ماهیت و اهداف پریان ارائه داد. شاید هالووین بعدی ذات این موجودات افسانهای را برای ما روشنتر کند.
زامبیها
زامبیها ممکن است آرام حرکت کنند، اما به سختی میتوان آنها را متوقف کرد و تازه خیلی هم چندش هستند! زامبیهای زیادی روز هالووین بیرون میآیند و راستش علت آن خیلی هم مشخص نیست. شاید انرژی ارواح در این روز آنها را وادار به حرکت میکند، یا شاید جادوگران آنها را به نحوی احضار میکنند. به هر حال یک چیز واضح است: این که زامبیها در مرکزیت هالووین قرار دارند.
افسانههای قدیمی و فولکلور زیادی دربارهی زامبیها نداریم؛ به جز البته فرهنگ هائیتیها و سایر فرهنگهای افریقایی که در تاریخشان وودو یا چیزهایی از این دست میبینیم. با این وجود، تحقیقات علمی زیادی روی زامبیها شده؛ مثل پژوهشهای انسانشناس و مردمگیاهشناس قومی (Ethnobotany) دانشگاه هاروارد، وید دیویس (Wade Davis) روی مردم بومی شمال کانادا و هائیتی دربارهی منشأ به وجود آمدن زامبیها. خلاصه اینکه زامبیها توجه زیادی در فرهنگ مدرن به خود جذب کردهاند و بیشک هیچ هالووینی بدون آنها هالووین نمیشود.
شیاطین
وقتی از شرارت حرف میزنیم، بیشک شیاطین در رأس هرم شر جای دارند. آنها در مرکزیت هر نوع از شری هستند و هر برنامهی خرابکارانهای که توسط موجودات فراطبیعی انجام میشود با نظارت و مسئولیت این شیاطین اتفاق میافتد. شیاطین در هر اسطوره، سیستم اعتقادی یا دین پیدا میشوند؛ اما به سختی میتوانند به بعد انسانی رسوخ کنند.
با این حال، هالووین زمانی است که این جهان و آن جهان با یکدیگر تماس پیدا کرده و دروازههای بعد انسانی به روی شیاطین باز میشود و آنها دیگر میتوانند به ارادهی خود، البته تحت شرایط خاص، به دنیای انسان وارد و از آن خارج شوند. این شرایط خاص معمولا توسط عناصر کمتر شرور برقرار میشود تا زمینههای حضور شیاطین را در این دنیا فراهم کند.
افسانهها و فولکور دربارهی شیاطین آن قدر زیاد است که نمیتوان تمام ویژگیهای این موجودات را برشمرد: بعضی روایتها میگویند که اینها فرشتگان سقوطکردهاند، برخی میگویند که آنها ارواحی قدرتمند با ذاتی پلید هستند، برخی دیگر شیاطین را به نوعی انرژی توصیف کردهاند که کالبدی از خود ندارند و منتظر نشستهاند تا کالبد دیگران را تسخیر کنند. در هر صورت، شیاطین همواره گوشهای در حال پختن آشی برای انسانها هستند؛ پس به ویژه در دوران هالووین حسابی حواستان به آنها باشد.
منبع: ZME Science