کتاب «وقتی به فوتبال فکر میکنیم به چه چیزی فکر میکنیم؟»؛ عشق احمقانه
به طور خلاصه این کتاب حول محور یک موضوع میچرخد؛ «برداشت یک فیلسوف در مورد آنچه که بازی زیبا را میسازد». وقتی به فوتبال فکر میکنیم به چه چیزی فکر میکنیم؟ میتوان گفت فوتبال درباره چیزهای زیادی است: خاطرات، تاریخ، مکان، طبقه اجتماعی، جنسیت (به ویژه مردانگی، اما زنانگی فزاینده)، هویت خانوادگی، هویت قبیلهای، هویت ملی، ماهیت گروهها. اساساً مشارکتی است، حتی سوسیالیستی، که در مجموعهای از طمع، فساد، سرمایهداری و خودکامگی وجود دارد.
در تاریخ، رقصیدن و خوشگذرانی غالباً مخصوص طبقهی مرفه جامعه بوده است. اما در عصر ما، که فوتبال محبوبترین خوشگذرانی آدمها شده، همه به شکلی برابر میتوانند در زمین چمن به بدن خود کشوقوس بدهند، برقصند و توپ را از خط دروازه رد کنند. فوتبال آرمان انسانها را در حد توان خود محقق کرده، آرمانی که میخواست همه آزاد باشند و درعینحال از قانون پیروی کنند: آرزویی که از برابری انسانها حکایت میکرد و همزمان حامی استعدادهای متفاوت و گوناگون انسانها بود. در زمین چمن آرمان همهی انسانها محقق میشود، از سوسیالیستها گرفته تا سرمایهدارها
سایمون کریچلی، فیلسوف سرشناس تلاش میکند تا همه ابعاد این پدیده را معنا کند و نظامی از زیباییشناسی، حتی شاعرانه ایجاد کند تا آنچه را که در یک بازی زیبا، عامل زیبایی است را نشان دهد. او همچنین به این مفهوم میپردازد که چگونه تجربه تماشای فوتبال بعد خاصی را در زمان باز میکند. چگونه جادوی آن فراموشی را دفع میکند. چگونه درامهای آن هویت ملی و بیهویتی را به نمایش میگذارد. چگونه ما تماشاگران که با تفکری غمانگیز فوتبال را تماشا میکنیم، در این نمایش شرکت میکنیم. و البته، به عنوان یک هوادار فوتبال، او درباره قهرمانان و ضدقهرمانان مینویسد: در مورد زیدان و کرایف، کلوف و ریوی، شنکلی و کلوپ.
بیوگرافی نویسنده
سایمون کریچلی کتابهای زیادی را در زمینه موضوعات اخلاقی و فلسفی منتشر کرده است، از جمله کتاب پرفروش «کتاب فیلسوفان مرده»، رمان فرقهای «تئاتر حافظه» و تحلیل خاطراتش از دیوید بووی و روی بووی (برای دم مارها). او استاد فلسفه در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک، مجری سریال «سنگ» و همچنین دبیر ستون فلسفه در نیویورک تایمز است. او از یک خانواده لیورپولی میآید و هر آخر هفته، ۳۳۰۶ مایل دورتر از آنفیلد، فداکارانه تیمش را تماشا میکند.
کریچلی یک هوادار پرشور فوتبال است. اگرچه او از طرفداران لیورپول در لیگ برتر انگلیس است، تعهد او به این بازی فراتر از باشگاه و کشور است. او تعدادی کتاب نوشته است که هدف آن جلب نگاه فلسفی به موضوعات رایج است، و در اینجا او احتمالاً محبوبترین آنها را با هوش و ذکاوت خاص خودش خلق کرده است. نویسنده به خودی خود به دنبال «فلسفه فوتبال» نیست، بلکه به دنبال کاوش در «پدیدارشناسی» بازی است، یعنی «توضیح آنچه در وجود روزمره ما به ما نشان داده میشود». این ممکن است در ابتدا برای برخی از خوانندگان مانند اصطلاحات خاص یا تمایز بدون تفاوت به نظر برسد، اما برای کسانی که به کریچلی اجازه آزادی عمل میدهند، این کتاب کمحجم لذتهای بسیاری را به همراه خواهد داشت.
در حالی که نویسنده یک طرفدار عمیقاً فداکار فوتبال است، اما او کور نیست. او بسیاری از مشکلاتی را که طرفدار ورزش در دوران مدرن به وجود میآورند اذعان میکند: افراط و تفریط، نژادپرستی، خشونت، تبعیض جنسی، و مردانگی بیش از حد، مقادیر جنونآمیز پول در بالاترین سطح بازی. او از برخی از جنبههای ذاتاً احمقانه هوادار فوتبال بودن آگاه است، اما از جنبههای فکری بازی نیز آگاه است. حتی با وجود ماهیت فلسفی کتاب، این اثر با موفقیت مخاطبان غیر آکادمیک را هدف قرار داده است. علاوه بر این، کریچلی این کتاب را با عکسهای قانعکنندهای از تاریخ ورزش که به تصویرسازی و جان بخشیدن به روایت کمک میکنند، اضافه میکند.
طبیعتاً طرفداران فوتبال بیشتر از طرفداران سایر ورزشها از این کتاب بهره خواهند برد، اما هرکسی که علاقهمند به یک بازی است و مایل است ارزیابی هوشمندانهای از معنای طرفدار بودن را بخواند، چیزهای زیادی برای تحسین خواهد یافت.
نقد و بررسی کتاب
سایمون کریچلی فیلسوفی است که آثارش به خوبی مورد توجه قرار میگیرد و عناوین برجستهای مانند «اخلاق ساختارشکنی: دریدا و لویناس» از آثارش است. اما از طرف دیگر او یک احمق است. به این معنا که او، مانند بسیاری از ما، به طور درماندهای جذب یک بازی شده تا جایی که روابطش با کسانی که به آنها نزدیکتر است، ممکن است آسیب ببیند.
نویسنده همه اینها را میپذیرد. در واقع، او ادعا میکند که چنین تسلیم شدن مشتاقانهای در برابر چیزی که اساساً بسیار احمقانه است، «نوعی عشق» محسوب میشود. اما او همچنین معتقد است که در بازی انتخابی او یعنی فوتبال «عقلانیتی ذاتی» وجود دارد که میتواند به تفسیر جهان کمک کند.
مطمئناً چنین عقلانیتی میتواند در زندگی روزمره به ما کمک کند، جایی که بازی یا اطلاعات در مورد آن میتواند یخ روابط انسانی ما را بشکند. کریچلی پیشنهاد میکند: «فوتبال خطوط تراموای آسانی را برای صحبت ایجاد میکند» و البته که او درست میگوید. او ابراز داشت که «من نمیتوانم تعداد دفعاتی را که عقلانیت حاصل از فوتبال به کمکم آمده است را بشمارم، اما وقتی متوجه میشوم که فردی که روبه رویم نشسته است، میداند که کدام تیمها امروز بازی دارند گفتگوهای بیشتری بین ما شکل میگیرد.»
اما باز هم، با سرفصلهایی مانند «توپ بودن چگونه است؟»، کتاب کریچلی برای همه، حتی کسانی که غرق در بازی هستند، جذاب نخواهد بود. همانطور که از شخصیت با اعتبار و بی عیب و نقص نویسنده انتظار دارید خوب نوشته باشد، ممکن است در جاهایی متن اثر بسیار متراکم و دشوار باشد.
کریچلی در موضع طرفدار فوتبال بودن خود به طرز شگفتانگیزی سفتوسخت برخورد میکند. او وقت کمی برای افراد غیر فوتبالی دارد. برخی از مردم، «از جمله بسیاری از آمریکاییها»، فوتبال را کسلکننده میدانند. این نویسنده مقیم نیویورک میگوید: «این اشتباه است و آنها برای باور آن خستهکننده هستند.»
اما او چندین مشاهدات جامعی انجام داده است. یکی از مشکلات اصلی او، طرفدارانی هستند که قبل از اتمام وقت برای جلوگیری از ترافیک، آنجا را ترک میکنند: «منظورم این است که اگر ترافیک دغدغه اصلی شماست، پس چرا اصلاً برای رفتن به یک بازی زحمت میکشید؟»
او به عنوان یک حامی فوتبال صحبت میکند، اما شاید همیشه مثل یک حامی نمینویسد. متن مملو از ارجاعات به آثار وزینی مانند انتظار گودو، انکومیوم اراسموس و اتوپیای توماس مور است. البته هیچ ایرادی در این کار نیست. همانطور که نیک هورنبی مدتها پیش تاکید کرده بود، میتوان هم در فوتبال و هم در ادبیات مسلط بود. اما با این حال، این ممکن است برای سلیقه برخی افراد چنین متنی کمی بیش از حد آموزشی باشد و همچنین ممکن است کتاب کمی بیش از حد لیورپول محور باشد (کریچلی از طرفداران لیورپول است). بحث درباره یورگن کلوپ نشان میدهد که سرمربی لیورپول با «مهمترین» اثر فلسفی مارتین هایدگر، متفکر آلمانی، «هستی و زمان» آشنا است. این به دلیل عبارتی است که ظاهراً کلوپ در مصاحبهها زیاد به آن ارجاع میدهد.
کریچلی در کتاب خود به این نکته اشاره میکند که «نکته کلیدی برای کلوپ باور است.» کلوپ یک مسیحی است و به نظر میرسد از ایمان خود قدرت میگیرد. در مقابل، کریچلی یک مسیحی نیست. لیورپول اف سی نزدیکترین کسی است که او میگوید با آن به یک تجربه مذهبی رسیده است.
کریچلی میخواهد استدلال کند که «فوتبال به ما دسترسی ممتازی به بینشهای پایدار در مورد معنای انسان بودن در جهان میدهد.»
البته این ایده که فوتبال خیلی بیشتر از یک بازی است ایدهی جدیدی نیست. با این حال، این یک کتاب کوچک انتقادی است که به استقامت پاداش میدهد، حتی اگر گاهی سخت و دشوار باشد.
هواداران متفکرتر فوتبال ممکن است با دیدی خوشبینانه برای خواندن این کتاب عجله کنند و مشتاق توضیح حالت وسواسگونهی خود باشند. چرا ما برای دنبال کردن، فکر کردن و صحبت کردن در مورد چیزی که فقط یک بازی است، زمان و پول زیادی سرمایهگذاری میکنیم؟ مطمئناً سایمون کریچلی، استاد فلسفه و هوادار لیورپول، تنها کسی است که ما را در این زمینه روشن میکند.
افسوس که این کتاب جیبی و با طراحی منظم، چنین خوانندگانی را ناامید خواهد کرد. ظاهر جذاب و مجموعهای از عکسهای عالی آن، روکش جذابی را به کتاب درسی فلسفه میبخشد اما محتوای آن در تمام بخشهای کتاب چندان جذاب و عامهپسند نیست.
کلماتی مانند «پارهزیا» و «میمسیس» اغلب در متن اثر به چشم میخورند. و عباراتی مانند «تعریف یک درونی غیرقابل دسترس، و واقعیتی که در برابر کالایی شدن مقاومت میکند» با اشاره به فیلم زیدان در سال ۲۰۰۶ باعث میشود خوانندگان به سراغ پاراستامول بروند. ناراحتی دیگر این است که شرح عکسها به جای کنار عکسها، در انتهای کتاب قرار دارند و نیاز به ورق زدن منظم در بین صفحات دارند.
هدف کریچلی این است که رویکردی «پدیدارشناسانه» به بازی داشته باشد و «طرح شعری از تجربهی فوتبال را ترسیم کند». با این کار او به معنای تأمل عمیق در تجربه تماشای این ورزش و یافتن کلماتی برای توصیف تئاتر، زمان، فضا و زیبایی است که بازیکنان و حامیان برای خلق آنها ترکیب میشوند.
او در این کار موفق میشود و بار بحثهای فکری خود را با تصاویر و نمونههایی از گذشته و حال فوتبال سبک میکند و در اینجا به شدت بر لیورپول محبوبش تکیه میکند. او اساساً ماهیت اجتماعی و مشارکتی یک بازی تیمی که تماشاگران آن را تماشا میکنند، قبیله گرایی آن و ظرفیت آن برای گم کردن مردم در خلق درام آن را میداند. او به خوبی در مورد تأثیر شلوغی و اهمیت تاریخ مشترک یک باشگاه مینویسد، و همچنین انتقادات جدیتری از حرص و طمع و فساد بازی مدرن ارائه میدهد.
هر چند برخی از نظرات او در این اثر کمی مشکوک است. او بیان میکند که برنامههای تاکتیکی پیچیده پس از شروع بازی «به سرعت بیمعنی میشوند». کسانی که تیمهای خوزه مورینیو را بهطور مکرر تماشا کردهاند میدانند که آنها «اتوبوس را پارک میکنند» تا در بازیهای سخت خارج از خانه به یک برد یا تساوی دست یابند، ممکن است التماس کنند که متفاوت باشند. و با اشاره به اخراج زینالدین زیدان در پایان فینال جام جهانی ۲۰۰۶، مینویسد: قهرمانی همیشه منجر به خودباختگی و تباهی میشود. با این حال برای هر دیگو مارادونا و جورج بست، یک پله و یک بابی چارلتون نیز وجود دارد.
بهترین و خواندنیترین فصل، فصل آخر است، جایی که او سبک آکادمیک را رها میکند تا از یک سو، مشکلات متعدد بازی مدرن را خلاصه کند، اما از سوی دیگر قدرت جادویی اهداف بزرگ و نمایشهای برنده را ستایش میکند که طرفداران را به آنچه که او خلسهی حسی مینامد، میرسانند.
گفتوگو با سایمون کریچلی
گفتوگوی تایلر مالون با سایمون کریچلی، لسآنجلس تایمز، طبق کتاب جدید سایمون کریچلی، وقتی به فوتبال میاندیشیم به چه میاندیشیم، فوتبال «رقص بالهی طبقهی کارگر» است. بههمینسان، کریچلی را میتوان «فیلسوف طبقهی کارگر» نامید، یعنی او فلسفه را نوعی دغدغهی پرولتاریایی میبیند، نه فعالیت نخبگان که باید در برجهای عاج انجام شود. او به تمام موضوعات، خواه خودکشی باشد خواه فوتبال، با دقت فکری یکسانی مینگرد. نوشتار او نهتنها ژرف و فلسفی بلکه فهمپذیر و محاورهای است.
فوتبال، زمانی نهچندان دور، بهعنوان موضوعی نگریسته میشد که مناسب تحلیل فکری نیست، چیزی مادون شأن کاوش فلسفی و هنوز، آنچنان که باید، به «فلسفهی فوتبال» پرداخته نشده است.
کریچلی توضیح میدهد که «در حقیقت، من در اینجا قصد ندارم که «فلسفهی فوتبال» بنویسم». در عوض، او دربارهی چیزی مینویسد که من آن را «فوتبالِ فلسفه» توصیف میکنم، او در آن کشف میکند «که بیشترِ آنچه به باور من از نظر فلسفی درست است، دربارهی موضوعاتی کلی همچون فضا، زمان، امیال، عقل، زیباییشناسی، اخلاق و سیاست، دقیقاً دربارهی فوتبال نیز درست است». بنابراین، او میخواهد خواننده را قانع کند که فوتبال میتواند به ما دربارهی فلسفه و معنای وجود انسان در جهان بینش بدهد، نه اینکه فلسفه میتواند به ما دربارهی فوتبال بینش بدهد.
من در مسافرت اخیر کریچلی به لسآنجلس با او گفتوگو کردم.
تایلر مالون: شما دربارهی گسترهی وسیعی از موضوعات قلمفرسایی کردهاید، دربارهی دیوید بویی، خودکشی، ایمانوئل لویناس، هملت، والاس استیونز. چه چیزی شما را برانگیخت تا کتابی درباره فوتبال بنویسید؟
سایمون کریچلی: در طول حدود ده سال گذشته، من آشکارا کوشیدهام تا دلبستگیهای بنیادی خودم را تبیین کنم. شاید فوتبال بنیادیترین دلبستگی من باشد. فوتبال در وجود من از همهی دلبستگیها دیرینهتر و ژرفتر است. من به دیوید بویی نیز دلبستگی بنیادی ژرفی دارم، اما فوتبال بهنوعی ژرفتر است، زیرا با مکان گره خورده است، خیالبافیها دربارهی مکان. تنها چیزی که از نظر خانوادهی من برای آنها مزیت محسوب میشد این بود که ما اهل لیورپول بودیم. نشانهی اصلی وجود مکانی که ما اهل آنجا بودیم تیم ما بود. پدرم هوادار متعصب باشگاه فوتبال لیورپول بود و بهنوعی در زمینه فوتبال صاحبنظر بود. فوتبال موضوع اصلی گفتوگوی ما بود.
مالون: شما شیفتهی هواداران فوتبال هستید. کتاب شما همانقدر که کاوش خود فوتبال است، کاوش فرهنگ پیرامون فوتبال نیز هست. آنچنان که شما در کتاب اشاره میکنید، این فرهنگ چگونه با سوسیالیسم فوتبال ارتباط پیدا میکند؟
کریچلی: در کشوری نظیر بریتانیا، که بیتردید در سالهای پس از جنگ جهانی دوم کشوری سوسیالیست یا سوسیال دموکرات بود، قبل از آنکه بهدست مارگارت تاچر و پس از او با شتاب ویران شود، شاید فوتبال آخرین نشان آن آرمان سوسیالیستی باشد. فوتبال به اجتماع ارزش مینهد و به اینکه بهمثابه انسانهای برابر در کنار هم باشیم، جایی که
هر کسی حق دارد چیزی بگوید. خود بازی نوعی سوسیالیسم دارد، یعنی تیم فوتبال و فرهنگ پیرامونش از نوعی سوسیالیسم برخوردار است. فوتبال گنجینهای برای نوعی احساس همدلی است، احساس اینکه همگی ما در اینجا با هم هستیم. بازیکنان میآیند و میروند، اما هواداران برای مدت مدیدی پابرجا هستند. آنها حافظه و خاطرات دارند، آنها آرشیو و کتابخانهاند.
مالون: شما دربارهی «تاریخچهی لحظات بهیادماندنیِ» تیمی مینویسید که هواداران در ذهن خود دارند. آیا کسی میتواند هواداری واقعی باشد بدون آنکه هوادار تیم خاصی باشد؟
کریچلی: قطعاً. مردم میتوانند به هر شیوه که دوست دارند فوتبال تماشا کنند. شما هوادار موقت را میبینید که شاید جنبهی وجدآور جامجهانی را دوست دارد که هر چهار سال یک بار برگزار میشود، درحالیکه فرهنگ هواداریِ جدی بیشتر دربارهی این حس زیستهی قدرتمندِ همراهی با یک تیم است، با یک مکان، با یک تاریخ. بنا بر ماهیت فوتبال، تمام تیمها نمیتوانند برنده باشند. بیشتر تیمها بازنده خواهند بود. بنابراین، هوادار یک تیم بودن و متخصص تاریخچهی آن تیم بودن همچنین به معنای آموزش دیدن در مدرسهی شکست و نومیدی است. نومیدی مولفهی سازندهی فوتبال است، اما نوعی پدیدهی امید نیز وجود دارد، امیدی فراسوی عقل، امیدی ضد امید. بنابراین شاید مایهٔ تمایز هوادار موقت از هوادار جدیْ واقعبینیِ هوادار جدی باشد. آنها میدانند که احتمالاً پایان بدی در انتظارشان خواهد بود و هیچ چیز نخواهند بُرد و باشگاه همیشه به خوبی مدیریت نمیشود، اما آنها با تیمشان همراه میمانند زیرا هویتشان همین است. نکتهی شگفتانگیز دربارهی فرهنگ هواداری شیوهی انتقال آن به نسلهای بعد است.
مالون: آیا از دیدگاه شما، در طول چند دههی گذشته، یک گفتمان پیرامون فوتبال شکل گرفته است؟
کریچلی: بله، هنگامیکه من دانشجو بودم، فوتبال اصلاً موضوع بحث نبود. اکنون فوتبال هویتی بسیار متفاوت دارد. گفتمانی پیرامون آن وجود دارد و مردم در سراسر دنیا آن را تماشا میکنند. فوتبال بزرگترین ورزشِ جهان است و میزان فوقالعادهای از توجه را به خود جلب میکند. اینترنت برای برخی چیزها، مانند زندگی انسان، بد بوده اما برای برخی چیزهای دیگر خوب بوده است، مانند فوتبال. اینترنتْ سطحی جدی از گفتمان دربارهی ورزش را پدید آورده است. چنین چیزی بسیار متفاوت از وضعیت حاکم در زمان دانشجویی من در دههی هشتاد است. من عشق خودم به فوتبال، و بهویژه به باشگاه فوتبال لیورپول، را نزد خودم نگه میداشتم. تنها نوشتارها دربارهی فوتبال در آن زمان در صفحات پشتی روزنامههای عامهپسند در انگلستان بود. از زمان انتشار کتاب اوج هیجان ۱، به قلم نیک هورنبی در ۱۹۹۲، قلمفرسایی جدی دربارهی فوتبال رشد کرده است.
مالون: شاید شگفتانگیزترین چیز برای من دربارهی کتاب آن باشد که شما، در اشارهای کوتاه در پیشگفتار، اذعان میکنید که نام ساکر ۲ را دوست دارید و شاید آن را ترجیح میدهید.
کریچلی: بله، این نام به یک معنا بیشتر اجتماعی است. ساکر مخفف واژهی اَسوسییشن ۳ است که در کانون این بازی است. از بسیاری جهات، ساکر واژهی دقیقتری است. نهتنها بدان جهت که این واژه به همکاری، یعنی سوسیالیسم، اشاره میکند که من به آن علاقه دارم، بلکه بدان جهت که فوتبال بازیای است که با تمام بدن بازی میشود، نهفقط
مالون: آمریکا چه کاری میتواند انجام دهد تا حضور و موفقیت خود در صحنهی فوتبال بینالملل را افزایش دهد؟
کریچلی: این پرسش چندین پاسخ دارد، اما یکی این است که محبوبیت فوتبال در بین جمعیت لاتینتبار باید به جریان اصلی فوتبال کشانده شود. این کاری با تأثیر سیاسی ژرف خواهد بود. هنگامیکه من دربارهی تیم محبوبم فکر میکنم، میدانم که بهترین بازیکن ما برزیلی و بهترین بازیکن بعدی ما مصری است. اگر تیمی که شما دوست دارید و هر هفته بازی آن را تماشا میکنید تحت نفوذ خارجیها باشد، نگرشی متفاوت به جهان خواهید داشت. بازیکنان انگلیسی نیز در تیم حضور دارند، اما شما بیشتر احساس جهانوطنی میکنید.
مالون: آیا شما میگویید که فوتبال بهنوعی بیگانههراسی را دشوارتر میکند؟
کریچلی: فوتبال اصلاحگر عظیم بیگانههراسی است. خود فوتبال یا دستکم ایدهی بازیای که در آن شما با پا به توپ ضربه میزنید به مایاها و چین باستان بازمیگردد. بازیای شبیه به فوتبال در ایتالیای قرون وسطا بازی میشد. سپس این بازی در اواخر قرن نوزدهم در بریتانیا سازماندهی و قانونمند شد. بنابراین، ما فکر میکنیم این بازی از آن ماست، اما ابداً چنین نیست. این بازیای است که تقریباً هر کس دیگری آن را بهتر بازی میکرد.
مالون: آیا این همان چیزی نیست که ماهیت فوتبال را به تکراری بیمبدأ تبدیل میکند؟
کریچلی: بله و این نکتهای ضد ملیگرایی است. اینکه هواداران انگلیسی بگویند که «فوتبال یک بازی انگلیسی است و ما نسبت به آن حق و حقوقی داریم زیرا اینجا آغاز شده است» سخنی بیمعناست. خاستگاه فوتبال بیاهمیت است. تاریخ از پیچیدگی و گوناگونی بسیار بیشتری برخوردار است. تجربه کردن فوتبال یعنی تجربه کردن تکرار این تشریفات. تمام مسابقات شبیه هم هستند، ۲۲ بازیکن در زمین حضور دارند و مسابقه نود دقیقه طول میکشد. ساختاری تکراری وجود دارد، بااینحال تکرارِ فوتبال زمینه را برای تازگی، نوآوری و آفرینش فراهم میکند. فوتبال تحت حاکمیت قوانین است، تحت هفده قانون بازی فوتبال. در چارچوب این مجموعه قوانین، صور جدیدی از فعالیت، چیزی جدید، میتواند ظهور کند. قوانین انعطافپذیرند. امکان تقلب وجود دارد. هنر دور زدنِ قوانین وجود دارد.
مالون: فلسفه از فوتبال چه میتواند بیاموزد؟
کریچلی: فوتبال عرصهی بزرگی برای بحث عاقلانه است. از بسیاری جهات، همان چیزی است که فلسفه باید باشد: گفتوگوی عاقلانه مبتنی بر احساسات مستحکم، به نحوی که شما بتوانید اذهان افراد را از طریق نیروی استدلال تغییر دهید. متأسفانه، این امر در فلسفه بهندرت رخ میدهد، اما در گفتوگوها دربارهی فوتبال این امر قطعاً رخ میدهد. من نظر خاصی دربارهی یک بازیکن یا یک مسابقه اظهار میکنم و کسی خواهد گفت «نه، شما کاملاً اشتباه میکنید، موضوع این است که …». من به سخنان او گوش میکنم و شاید چند اشکال به سخنان او وارد کنم، اما اغلب من دیدگاه خود را تغییر میدهم. بنابراین، عنصری حقیقتاً فلسفی دربارهی فوتبال وجود دارد. فوتبال عرصهای است که مردم در آن در رابطه با دیدگاههای خود احساس راحتی و آرامش میکنند و در گفتوگو نیز احساس راحتی و آرامش به آدم دست میدهد.
مالون: باوجوداین، عنصر دیگری که شما شیفتهاش هستید نفرت موجود در ذات فوتبال است، از طریق سرمایهداری، فساد و مانند اینها. آیا فوتبال بهتر خواهد شد اگر شما بتوانید از شر این جنبههای نفرتانگیز خلاص شوید؟ آیا حقیقتاً میتواند به آن بازی سوسیالیستیِ همکاری محض تبدیل شود؟ یا نفرت بخشی ضروری از آن چیزی
است که فوتبال را میسازد؟
کریچلی: نفرت بخشی از آن چیزی است که فوتبال را میسازد. ما همین الان در اینجا، در پشتبام هتل، میتوانیم یک مسابقه ترتیب دهیم. ما میتوانیم چیزی پیدا کنیم و از آن بهعنوان توپ استفاده کنیم و چند نفر را جمع کنیم و بازی را شروع کنیم. همگی ما در این تجربه از جایگاهی برابر برخوردار خواهیم بود. هیچ چیز مهمی در میان نخواهد بود و شاید این به نوبهی خود لذتبخش باشد. اما هنگامیکه مسابقات در بالاترین سطوح برگزار میشوند، ما شاهد حضور تیمها با پیوندهای محلی عمیق هستیم، با روحیات سوسیالیستی، و حضور سرمایه و پول. من در پیشگفتار کتاب درواقع میخواهم بگویم که اگر شما خواستار مشاهدهی تصویری از عصر ما با تمام وحشتهای درهمپیچیدهی آن هستید، بهترین گزینه آن است که به فوتبال نگاه کنید. تمام وحشتها آنجا هستند: وحشتهای سرمایهداری نئولیبرال، وحشتهای اقتدارگرایی و استبداد، و مانند اینها. موضوع مهم برای من این است که، با وجود آنکه من بسیار فوتبال را دوست دارم و هوادارانی را دوست دارم که فوتبال را دوست دارند، فکر نمیکنم شما هرگز بتوانید احساس خوبی دربارهی فوتبال داشته باشید. فوتبال چیزی است که همیشه در معرض سوءظن است. نکتهی جالب دربارهی نگریستن به تیمی همچون بارسلونا این است که چگونه زیبایی و یکپارچگیِ نوعی هویت کاتالونیایی با این واقعیت درمیآمیزد که آنها پول خود را از موسسهی قطر دریافت میکنند. این دو رویداد، بهطور همزمان، در حال وقوع است. من میخواهم که مردم، هنگام تماشای یک مسابقه، هر دو موضوع را ببینند: این نمایش زیبا که چگونه افراد حرفهای، که با هم برای هدفی مشترک کار میکنند، میتوانند نتیجهای فوقالعاده تولید کنند و، درعینحال، چگونه کل این ماجرا به واسطهی جابهجایی پول و انتقال سرمایه ممکن شده است. این دو موضوع به طرزی ژرف با هم پیوند خوردهاند. فوتبال تصویری از جهان ما، در بهترین و بدترین حالت آن، بهطور همزمان است.
منابع: The Scotsman, WSC, Kirkus