کدام فناوریها افراد زیادی را به طور تصادفی کشتهاند؟
موزهای شامل مهمترین مبتکران تاریخ نشانمان دهید تا ما هم یک گالری از مبتکرانی را نشانتان دهیم که اساسا فرقی با قاتلان زنجیرهای نداشتهاند. دربارهی تولیدکنندگان سلاحهای کشتار جمعی یا محققین بمبهای اتم صحبت نمیکنیم، چنین افرادی حداقل تا حدی از کرده خود باخبر بودهاند. داریم درباره افرادی صحبت میکنیم که روزنامه چاب میکنند یا اتومبیل یا انواع و اقسام کشتیها و قایقها را میسازند. این افراد به دنبال بهبود وضعیت جهان بودند و در کار خود هم موفق شدند، اما در عین حال به شکلی غیر مستقیم جان میلیونها نفر را گرفتند.
موضوع این مقاله دقیقا همین ابداعات است و نظر متخصصین مختلف را میخوانیم تا متوجه شویم کدام تکنولوژیها به شکلی اتفاقی، جان بیشترین انسانها را گرفتهاند.
پیتر نورتون
دستیار پروفسور علم، تکنولوژی و جامعه در دانشگاه ویرجینیا
در سال ۱۹۶۳ میلادی، شخصی به نام تاینی هلویگ در کمپانی وینچستر گفت: «سلاحها مردم را نمیکشند، مردم مردم را میکشند». اما به کمک تسلیحات و دیگر تکنولوژیها، مردم قادر به کشتن شمار بسیار بیشتری از مردم نسبت به هر حالت دیگری خواهند بود.
اگر میزان مرگبار بودن را در قیاس با تمام جمعیت کشته شده جهان در نظر بگیریم، مرگبارترین تکنولوژی، کشتیهای اقیانوسپیما بودهاند که به خاطر ابتکار عمل در حوزه طراحی کشتی و همینطور ابزارهای مسیریابی مانند قطبنما امکانپذیر شدهاند. درست مانند سلاحها، کشتیها به خودی خود به مرگ مردم منجر نشدهاند؛ نیاز به جاهطلبیهای غیرمنطقی و هزینههای فراوان بود تا بتوان کشتیها را به ابزاری مرگبار تبدیل کرد. در سده بعد از سال ۱۴۹۲، جمعیت بومیهای آمریکا حدود ۵۰ میلیون نفر کاهش یافت، زیرا اروپاییها در حال انتقال بیماریهایی نظیر آبله مرغان و سرخک به آمریکا بودند.
اما اگر مجموع افراد کشته شده را در نظر بگیریم، موتور احتراق یا هر تکنولوژی دیگری که آتش را تبدیل به انرژی میکند، رکوردی حتی ترسناکتر از کشتیهای اقیانوسپیما دارد. ابزارهایی که آتش را تبدیل به عمل میکنند عمری به اندازه تاریخ دارند، اما برجستهترین لحظه در سال ۱۷۱۲ رقم خورد و زمانی که توماس نیوکامن انگلیسی موتوری طراحی کرد که از آتش برای مکش استفاده میکرد و در نتیجه، پیستونی را درون سیلندری غولآسا که یک انسان در آن جا میشد به حرکت در میآورد. این ماشین، درون یک ساختمان کامل جا میگرفت و میتوانست ابعادی عظیم از زغالسنگ را تبدیل به خروجی بسیار اندکی کند. اما در دوران استخراج گسترده معادن زغالسنگ، سوخت ارزان بود و چنین دستگاهی به خاطر خالی کردن آب درون معادن، بهینه به حساب میآمد.
نیوکامن نیرویی را به بشریت هدیه کرد که به مراتب قدرتمند از آنچه تصورش را میکرد بود. میراثدار ماشین او، موتورهای بنزینی موجود در اتومبیلهای امروزی هستند. نخستین میراثدار، موتور احتراق خارجی بخار بود که با سوخت زغالسنگ کار میکرد، بعد هم موتور احتراق داخلی را داشتیم که گازولین میسوزاند. اما اساسا تمام اینها یک تکنولوژی واحد هستند: هر دو از احتراق برای حرکت دادن پیستون استفاده میکنند و در نتیجه، انرژی شیمیایی ذخیره شده در سوخت فسیلی، تبدیل به عمل میشود.
تا پیش از قرن هجدهم میلادی، تمام کارها به کمک عضلات (چه در بدن انسانها و چه حیوانات)، باد یا آب جاری عملی میشدند. از زمان اختراع نیوکامن در سال ۱۷۱۲ و تولید نخستین موتور سوخت عملی، بخش اعظمی از کارها با احتراق سوختهای فسیلی انجام شدند. این ماشین، انسانها را از کارهای مشقتبار رها کرد و به نجات جان بیشمار انسان منجر شد؛ برای مثال شاهد توزیع بهتر آب و غذا، انتقال بهینهتر پسماندهای فاضلابی و دسترسی بهتر به امکانات درمانی بودیم که همگی پتانسیل فراوان برای نجات جان انسان دارند. اما در ترکیب با طمع انسان، موتور احتراق منجر به مرگ گسترده هم شد. بعد از استفاده از این تکنولوژی در صنعت منسوجات انگلیس، تقاضا برای فیبر به شکلی چشمگیر افزایش یافت، مستعمرههای انگلیس باید فیبر را در فرم کتان تأمین میکردند و کتان هم با استفادهی گسترده از بردگان به دست میآمد. اگرچه دوران بردهداری به پیش از اختراع موتور احتراق باز میگردد، اما موتور باعث شد بردهداری پرمنفعتتر باشد.
موتور ضمنا باعث شد که قشری تازه از اشرافیان صنعتی شکل بگیرند و بسیار ثروتمند شوند. در نبود مقامهای سلطنتی و ارثی، این اشرافیان جایگاه خود را با نمایش ثروت به رخ میکشیدند. یکی از راههای نمایش ثروت، سرو کردن چای با شکری بود که توسط بردگان اجباری به دست میآمد. تجارت بردهداری به مرگ میلیونها نفر منجر شد. مرگبارترین کمپهای بردهداری اجباری در آمریکا هم، مزارع نیشکر بودند. در ترکیب با طمع، نژادپرستی و بیتفاوتی، یک ماشین باعث کشته شدن میلیونها نفر به خاطر بردگی تا سر حد مرگ منجر گشت.
سابقه پاندمیها به پیش از موتور احتراق بازمیگردد، اما کشتیهای بخار به شکلگیری نخستین پاندمی جهانی کمک کردند. وبا که تنها در آسیای جنوبی شیوع یافته بود، طی دهههای ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ سر از تمام جهان درآورد. کشتیهای بخار به گسترش بیماری سرعت بخشیدند و دامنهاش را گسترش دادند. بسیاری از شهرهایی که بلای وبا به جان آنها افتاد، دورافتادهتر از آن بودند که بدون موتورهای احتراق دچار پاندمی شوند. موتورها به متمرکز شدن کار کمک کردند و به کارخانههای بزرگ قوت رساندند؛ موتورها در قالب لوکوموتیو منجر به غذارسانی به شهرهایی با چندین میلیون جمعیت شدند. موتورهای احتراق ضمنا شهرها را پرجمعیتتر کردند. در شهرهای بزرگ، بیماری به سرعت شیوع مییابد. افزون بر اینها، بیماریهایی که از طریق آب منتشر میشوند، بهخصوص وبا و حصبه، شهرهای بزرگ را به خاطر آب آشامیدنی آلوده به فاضلاب، در نوردیدند. موتورهای احتراق به همان اندازه که به پیشرفتهای رویههای درمانی کمک کردند، به شیوع بیماریها هم کمک کردند. زیرا به کمک آنها، پسماندهای فاضلابی افزایش یافت.
طی سدهی اخیر، تصادفات اتومبیلهای مجهز به موتور منجر به مرگ ۷۰ الی ۹۰ میلیون نفر شده است و هر سال ۱٫۳ میلیون نفر دیگر به این شکل جان میبازند. افرادی که در نزدیکی شریانهای ترافیکی زندگی میکنند، در معرض آلودگیهای ناشی از اتومبیلها هستند که عمرشان را کوتاه میکند. در مناطق متکی بر خودرو، بهخصوص ایالات متحده، افرادی که هیچ گزینهای به جز رانندگی در مناطق شلوغ ندارند، بیشتر به بیماریهای قبلی (که اصلیترین علت مرگومیر در ایالات متحده است) و همینطور چاقی و دیابت نوع ۲ دچار میشوند.
جنی لی اسمیت
دستیار پروفسور تاریخ در دانشگاه علم و تکنولوژی هنگ کنگ
سه قاتل اصلی بشریت در ۴۰ سال اخیر، بیماریهای قلبی، سرطان و بیماریهای تنفسی بودهاند. آیا ابداعاتی در تکنولوژی داشتهایم که به صورت ناخواسته مرگهای ناشی از این سه عامل را افزایش داده باشند؟ دو موضوع به ذهن خطور میکند. گستره وسیع ماشینها و مواد شیمیایی که میتوانند غذاهای سالم را به موادی خوشمزهتر اما کمتر مفید تبدیل کنند، تأثیری چشمگیر روی افزایش بیماریهای مرگبار مانند سرطان، دیابت، فشار خون و بیماریهای قلبی گذاشتهاند.
تعیین علت مرگ مردم به خاطر بیماریهای وخیم، به آسانی و وضوح تصادفات مرگبار رانندگی نیست، اما پزشکان و اپیدمیشناسان اکنون پی بردهاند که انتخابهای مدرن غذا میان مردم، تأثیری واضح بر سلامت ضعیف و چاقی مفرط دارند. رشد مچ دست و نیاز به مصرف انسولین، از واضحترین اثرات جانبی قند فراوان موجود در غذاهای فرآوری شده هستند، اما این حقیقت که تکنولوژیهای فرآوردهسازی غذا منجر به حذف فیبر، ریزمغذیها و باکتریهای «سالم» میشوند هم به همان اندازه آسیبرسان است. همین رویکردها در تهیه غذاهای مدرن منجر به افزایش نرخ ابتلا به سرطان، پاسخ ضعیفتر سیستم ایمنی و ابتلا به بیماریهایی شده که ما تازه شروع به درک آنها کردهایم.
دومین تکنولوژی که به صورت اتفاقی منجر به مرگ مردم شده، به نظرم تکنولوژی تهویه هوا است. کنترل اقلیم باعث شده زندگی مدرن ما در شکل کنونی امکانپذیر گردد، اما چه چیزی در اصل توسط چه چیزی کنترل میشود؟ بدون تهویه هوا، کمربند خورشیدی و انفجاری آمریکا وجود خارجی نخواهد داشت و اصلا نیازی نیست به هابهای مالی بینالمللی مانند هنگکنگ، سنگاپور و دبی اشاره کنیم. بسیاری از دفاتر کار اینگونه طراحی شدهاند که هوای داخلی را در دمایی مشخص نگه میدارند، مراکز خرید هم همینطور؛ اینجاست که راحت بودن میتواند اندکی مرگبار به نظر برسد.
به همین شکل که غذای فرآوری شده بدون ویتامین و تمام بدمزگیها به دستمان میرسد، تهویه هوا هم منجر به از بین رفتن تمایل به خروج از محیطهای بسته و تغییر لوکیشن میشود. دلمان میخواهد یک بعد از ظهر کامل را بدون هیچ فعالیت در محیط خنکمان سپری کنیم. محققان همین اواخر کشف کردهاند که نشستن در حال کشتن ما است. تکنولوژیهایی که ما را به میزهایمان متصل نگه میدارند باید موشکافی شود. تهویه هوا هم رقیبی جدی برای آن تکنولوژیها در نشسته نگه داشتن ما است. با ترغیب خودمان به در پیشگیری لایف استایلهای مشخص، کار در محیط بسته، اقتصاد مبتنی بر اطلاعات و اتکا بر گجتهای متصل به شبکه که بهترین عملکرد را در محیطی سرد و خشک دارند، ما انسانها به کار کردن در تمام سال و تمام ساعات شرطی شدهایم. ما مینشینیم، به نمایشگرها خیره میشویم، دانش و ارزشافزوده تولید میکنیم، و فقط برای لحظاتی کوتاه دست از کار میکشیم تا لباسی برای مقاومت در برابر سرمای ترموستات دفتر به تن کنیم.
بلیر استاین
دستیار پروفسور تاریخ در دانشگاه کلارکسون
اگرچه نیرویی وسوسهبرانگیز درونم هست که پاسخ این سؤال را «چرخ» یا «آهن» اعلام کند، اما پاسخ من بستگی به این دارد که منظورتان از «تکنولوژی» و «اتفاقی» چه باشد. بگذارید یک آزمون و خطای ذهنی کنیم؛ اگر یک عابر پیاده به شکلی «اتفاقی» با اتوبوس برخورد کند، کدام «تکنولوژی» منجر به مرگ او شده است؟ شیشه جلو که ضربه مرگبار نهایی را وارد کرده؟ ترمزها که به اندازه کافی به کار نیفتادهاند؟ هدفونهایی که باعث شدند عابر پیاده صدای اتوبوس را نشنود؟ یا اینکه رویکرد «سلاحها مردم را نمیکشند، افراد سلاح به دست مردم را میکشند» را در پیش میگیریم و فرض میکنیم تکنولوژیها بدون مداخله انسان قادر به کشتن هیچکس نیستند؟ در این صورت، آیا راننده و نه اتوبوس بوده که عابر پیاده را به کشتن داده؟ بسیاری از تاریخشناسان زندگی خود را صرف طرح چنین پرسشهایی راجع به ریسک، مجرمیت و پیامدهای حوادث تکنولوژیک میکنند.
وقتی شروع به بررسی تکنولوژیهای تاریخی میکنیم، با این پرسش دشوار روبهرو میشویم که منظورمان از «حادثه» چیست. حادثه بودن یا نبودن یک اتفاق بستگی به زمان، مکان و هویت شما دارد. برای مثال راهآهنها را در نظر بگیرید. قرار دادن راهآهن کنار محل رفت و آمد مردم باعث کشته شدن آنها شده و تغییرات زیرساختی ناشی از نیاز ما به ساخت راهآهن هم مرگ میلیونها نفر را رقم زده. در کانادا و طی دهه ۱۸۷۰ میلادی، بسیاری از قبایل بومی نابود شدند و زمینهایشان در تصرف افراد قدرتمندتر درآمد تا بتوانند خط راه آهن کانادا را بسازند و فونداسیون را برای ۱۵۰ سال نابرابری ساختاری مرگبار بنا کنند. برای برخی از تاریخشناسان آن زمان، این مرگها احتمالا «اتفاقی» بودهاند، بهایی که باید برای پیشرفت تکنولوژی و بنا کردن ستونهای یک کشور پرداخت. این مرگها احتمالا مستقیما ناشی از ساخت راهآهن هم به حساب نیامده اند، بلکه فقط پیامد آن تلقی شدهاند. اما خطوط راهآهن جزیی از ماشین امپراتوری بودند، مظهری تکنولوژیک برای نابود کردن مردم و آن دسته از روشهای زندگی که در سیستم و رویای حاکمیت بر مستعمرات نمی گنجیدند.
من لزوما نمیگویم که خطوط راهآهن بیشتر از هر تکنولوژی دیگری منجر به مرگ اتفاقی مردم شدهاند. من میگویم که تاریخچه خطوط راهآهن نشان میدهد که هرچه بیشتر به تقصیر، ریسک و تلفات فکر کنیم، یافتن پاسخ برای این پرسش دشوارتر میشود.
جاناتان کوپرسمیت
پروفسور تاریخ در دانشگاه Texas A&M
برای بیش از یک دهه، اتومبیل قاتلی بزرگ بوده است. در هر روز، تصادفهای رانندگی در آمریکا جان ۱۰۰ را گرفته و صدها نفر دیگر را زخمی میکنند. اگر هواپیما سقوط میکردند یا تروریستها روزانه ۱۰۰ نفر را میکشتند، واکنش عمومی بسیار بیشتر بود. در عوض ما به مرگهای ناشی از تصادفات رانندگی به چشم اتفاقی نرمال نگاه میکنیم. آنچه در سراسر جهان مشاهده کردهایم این است که هرچه اتومبیلها در ابعادی گستردهتر استفاده شوند، آمار مرگومیر هم به شکل چشمگیری افزایش مییابد.
اوایل سدهی ۲۰ میلادی این تنش به وجود آمد که چه کسی صاحب خیابانها است. خیابانها برای چه چیزی ساخته شدهاند؟ چه کسی باید جواز حضور در آنها را دریافت کند؟ تا دهه ۱۹۲۰ میلادی، عابرین پیاده به بیرون از خیابانها هدایت میشدند و وقتی هم که اتومبیلها سریعتر شدند، طراحی جادهها به گونهای شد که دسترسی به آنها برای عابرین پیاده دشوارتر بود. یکی از معدود منافع پاندمی کرونا ویروس، کاهش ترافیک اتومبیلها در شهرها است و این یعنی خیابانها تنها در دسترس دوچرخهها و عابرین پیاده قرار دارند.
با این وجود، اگر مردم با همان نرخ مسافت پیموده شده به ازای هر مایل در سال ۱۹۷۰ جان خود را از دست میدادند، با توجه به میزان گستردگی رانندگی در دنیای امروز، شما در هر سال شاهد ۱۵۰ هزار مرگ به جای «تنها» ۳۵ هزار مرگ بودید. بنابراین تکنولوژی قطعا دارد امنیت را بهبود میبخشد. و واقعا جالب است که ایالات متحده و بهخصوص اروپا چقدر از دیگر نقاط جهان امنیت بیشتری دارند.
راجا آدال
دستیار پروفسور تاریخ در دانشگاه پیتزبزرگ
نظرتان درباره تکنولوژی چاپ فشاری چیست؟ منطق پشت ماجرا را توضیح میدهم. معمولا گفته شده که ملیگرایی، دلیل اصلی اکثر جنگهای مدرن است. به جنگ جهانی اول و دوم، جنگ ویتنام و موارد مشابه فکر کنید. ملیگرایی تا حد زیادی به اتفاقات مختلف، از نسلکشیهای هولوکاست گرفته تا نسلکشتی رواندا و اخراج مردم روهینگیا از بوتان مرتبط بوده است. در تمام اینها، گروهی از مردم که خودشان را با عنصری خیالی مانند زبان، نژاد، دین یا تاریخ به یکدیگر مرتبط دانستند، مردم دیگری را که در ذهشان متعلق به گروهی متفاوت بودند را به قتل رساندند.
در جهان مدرن، این شکل از هویت گروهی معمولا به ملیگرایی مرتبط میشود. و بنابه گفته بندیکت اندرسون و دیگر افراد مشابه، چاپ فشاری نقشی اساسی در اشاعه ملیگرایی در دنیای مدرن داشته است. این تکنولوژی چاپ روزنامه، رمان و دیگر اشکال ادبیات را امکانپذیر کرد و باعث شد افرادی که یکدیگر را نمیشناختند و در فواصل دور زندگی میکردند، تصور کنند که به یک جامعه یکسان تعلق دارند. بنابراین میتوان بحث کرد ماشین چاپ فشاری، که به خودی خودی ماشینی بیضرر است، میتواند به نسلکشی مرتبط باشد. البته که به شکلی اتفاقی.
پیتر شولمن
دستیار پروفسور تاریخ در دانشگاه کیس وسترن ریزرو
اگر به شکل خالص به ارقام نگاه کنیم و نه درصدهای جمعیتی، رشد انفجاری جمعیت بعد از قرن هجدهم بدان معناست که ارقام مرگومیر اخیر به مراتب بالاتر از موارد قدیمیتر خواهد بود. جمعیت امروز جهان حدودا معادل ۸ میلیارد نفر است، در سده ۱۹۰۰ میلادی اندکی بیشتر از ۱٫۵ میلیارد بود. یک قرن قبلتر از آن، حتی به میلیارد نرسیده بودیم. بنابراین موضوع در واقع راجع به مرگهای اتفاقی در عصر صنعتی شدن است.
با این پیشزمینه، میخواهم این بحث را پیش بکشم که تکنولوژی که بیشترین مرگهای اتفاقی را رقم زد، اختراع رولر مکانیکی سیگار در سال ۱۸۸۱ به دست جیمز بونساک بود.
ماشین بونساک یک تن وزن داشت، اما در هر دقیقه به اندازه یک ساعت از کار شخصی که مهارات فراوان در پیچیدن سیگار دارد، سیگار میپیچید. در عرض پنج سال، جیمز بوچانان دوک که از برجستهترین شخصیتهای صنعت تنباکو بود، ۱۰ ماشین را وارد پروسه تولید کرد. از آنجایی که دوک قراردادی بهتر از تمام رقبای خود برای استفاده از دستگاه پیچیدن سیگار بونساک امضا کرد، در واقع او بود که به صنعت شکل مکانیزه داد. سپس پروسه پروراندن تنباکو در اواسط دهه نوزدهم را هم میتوان به معادله اضافه کرد که منجر به تولید تنباکوی کمتر خشک میشد و مصرفکنندگان را به استنشاق دود سیگار به جای نگه داشتن آن در دهان، ترغیب میکرد. صنعت رو به رشد سیگار اساسا به ابزارهای لازم برای تولید انبوه یک بحران سلامت عمومی در ابعاد جهانی داشت.
البته که تنباکو در دوران آمریکای پیشاکلمبی هم مصرف میشد و از سده ۱۷ میلادی به بعد، تجارتی بسیار سودده برای انگلیس به حساب میآمد. همینطور که استفاده از تنباکو در سراسر اروپا گسترش یافت، منتقدان از امنیت مصرف آن ابراز تردید کردند، اما محبوبیتش در هر صورت افزایش یافت. تا اواخر سده ۱۹ میلادی، اکثر این تنباکوها یا درون پیپ، یا به شکل سیگار یا به صورت جویدنی مصرف میشدند؛ آخری به صورت خاص عادت آمریکاییها بود. اما قیمت پایین، مصرف آسان، تبلیغات گسترده، بازارهای جدید جهانی و دسترسپذیری بالا باعث شد سیگار به دست افرادی بیشتر از هر زمان دیگر برسد، آن هم درست زمانی که جمعیت جهان در قرن بیستم سر به فلک میکشید.
آسف صدیقی
پروفسور تاریخ در دانشگاه فوردهام
کشتیهای انتقال بردگان: اگرچه تجارت مبادله برده در اقیانوس اطلس تقریبا زود آغاز شد، در حدود اوایل سده ۱۶ میلادی، اما در برهه بین سده ۱۷ تا ۱۹ میلادی، استفاده از کشتیهایی که به صورت خاص برای انتقال بردگان طراحی شده بودند به اوج خود رسید. همانطور که مارکوس ریدکر در کتاب خود به نام «کشتی بردهبرداری» آورده، این کشتیها اساسا زندانهای متحرک بودند. کشتی بردهبرداری یکجور کارخانه به حساب میآمد، از این منظر که سیستمهایی مکانیکی بودند و بازرگانان انبوهی از کارگران را جمعآوری میکردند و مردان و زنان آزاد در کرانه غربی آفریقا تبدیل به کالا میشدند، یک «برده».
کشتی بردهبرداری یک سیستم تکنولوژیک پیچیده بود که طراحی شده بود تا انسانها را با کمترین رسیدگی به وضعیت سلامتشان، برای فواصلی بسیار طولانی حمل کند. از آنجایی که این کشتیها قرار نبود به مرگ «محموله» در این سفر منجر شوند (هرچند که برخی کشته شدن بردگان را هم عنصری ضروری در این پروسه به حساب میآوردند)، به نظرم جانباختگان را میتوان در دستهبندی مرگهای اتفاقی قرار داد. تخمینهای متعددی راجع به بردگانی که در طول سفر کشته شدند وجود دارد، اما دیوید الیس و دیوید ریچاردسون در پژوهش اخیر میگویند حدود ۱۵ درصد از ۱۰ میلیون بردهای که کرانه آفریقا را ترک کردند در راه کشته شدند. بنابراین به رقم حدود ۱٫۵ میلیون مرگ میرسیم. البته رقم حقیقی احتمالا به مراتب بالاتر است.
آلن مارکوس
پروفسور و مدیر واحد تاریخشناسی در دانشگاه میسیسیپی
به نظرم بیشترین مرگومیر متعلق به تکنولوژی اکتشاف است؛ یعنی سوار شدن بر کشتیها و ورود به جهانهای تازه. تخمینها نشان میدهند که چیزی بین ۸۰ الی ۹۵ درصد از جمعیت بومیان آمریکایی به طور کامل محو شد. سرخک و آبله مرغان مرگبارترین بیماریها بودند اما تیفوس را هم نباید از یاد برد.
ما به سرخک به چشم یک بیماری معمولی و نهچندان مرگبار نگاه میکنیم، اما بدون مراقب صحیح، این بیماری میتواند جمعیت را از پا درآورد. همان اتفاقی که اکنون دارد با کووید-۱۹ میافتد را تصور کنید، اما بدون هیچ بیمارستانی، هیچ ونتیلاتوری و هیچ دارویی. خودتان روی پای خودتان هستید.
در جهان قدیم هیچکس انتظار چنین پیامدهایی را نداشت و حدود ۱۵۰ سال طول کشید تا علت و معلول کشف شد. بیماریها تا حد زیادی بهعنوان پدیدههای بومی در نظر گرفته میشدند؛ بیماری یا به خاطر نبودن تعادل چیزی در بدنتان به وجود میآمد یا به خاطر چیزی دیگر که «هوای بد» نام داشت. هوای بد شما را بیمار میکرد.
وقتی اروپاییها به اروپا بازگشتند، بیماریهای جهان جدید را هم با خود حمل کردند. وقتی آنها به آفریقا سفر کردند و تجارت بردهداری را راه انداختند، بیماریهای جهان قدیم و جهان جدید را به یکدیگر انتقال دادند. نتیجه، مرگ دهها یا صدها میلیون نفر بود.
اریک لومیس
دستیار پروفسور در دانشگاه رود آیلند
به طور یقین نمیدانم که قطارها بیشتر از اتومبیلها به مرگ اتفاقی مردم منجر شدهاند یا خیر، اما باید به نرخ مرگومیر شوکهکننده قطارها در قرن نوزدهم میلادی اشاره کرد. اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم، هم کارگران و هم مسافران با تعامل با قطارها، جان خود را در خطر میانداختند. برای چندین دهه، قطارهای آمریکایی به مراتب خطرناکتر از همتایان اروپاییشان بودند. مارک آلردیچ، تاریخشناس حوزه راهآهن این موضوع را با جزئیاتی فراوان و وحشتناک باز کرده است. کارگران راهآهن با نرخی مخوف کشته و معمولا میان کوپهها له میشدند. با خارج شدن از خطوط، مسافران و کارگران هردو جان میباختند.
از سوی دیگر، قطارها به شکلی روتین به مرگ رهگذران شهری منجر میشدند. خطوط راهآهن از میان سیتی سنترهای بهشدت پرجمعیت عبور میکردند و کمپانیهای مسؤول هم توجه چندانی به نگهداری از خطوط نشان نمیدادند تا مردم در امنیت قادر به عبور باشند. شیار موجود میان قطعات ریل باعث میشد درشکهها روی راهآهن گیر کنند و قطار از رویشان رد شود. علاوه بر این، قطارها انبوهی از دود و نویز را با خود به شهرها آوردند که کیفیت زندگی مردم را به شدت پایین میآورد.
طمع بیحد و حصر صنعت راهآهن هم باعث شد سرمایهدارانی مانند جی کوک و جی گولد به خاطر گمانهزنیهای غیرمسؤولانه خود، اقتصاد را به نابودی بکشانند. پنیک سال ۱۸۷۳ و سال ۱۸۹۳، دو رکود اقتصادی بزرگ بودند که خسارات زیادی به بار آوردند و مردم را در فقر و ناامیدی فرو بردند. جالب اینکه اعتراضات کارگری علیه خطوط راهآهن در اواخر سده نوزدهم میلادی، مانند اعتصاب بزرگ راهآهن در سال ۱۸۷۷ و اعتصاب پولمن در سال ۱۸۹۴ در واقع اعتراضات اجتماعی علیه خطوط راهآهن بودند و نه اعتراضات کارگری در معنای سنتیشان. در این اعتراضات، اکثر مشارکتکنندگان اصلا کارگر نبودند.
در قرن بیستم میلادی، خطوط راهآهن امنتر شدند اما بیتوجهی سازمانیافته به جان آمریکاییها همچنان به مرگومیر غیر ضروری منجر میشود، مثل ماجرای کارخانههای بستهبندی گوشت در دوران کووید-۱۹.
منبع: Gizmodo