از بوهمین راپسودی تا اسپنسر؛ چه چیز درام بیوگرافیک خوب را از بد جدا می‌کند؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
بوهمین راپسودی

دنیای سینمایی هالیوود همواره تشنه یک درام بیوگرافی خوب بوده است. اما چرا؟ پاسخ این است که یک درام بیوگرافی راهی آسان برای جلب فوری توجه مخاطبین است. چرا که معمولا افراد معروف در این پروژه‌ها به ایفای نقش می‌پردازند.

به‌ علاوه، این‌گونه فیلم‌ها معمولا راهی عالی برای کسب جوایز بزرگ در آکادمی‌ها به شمار می‌آیند، درست همان‌طور که برخی فیلم‌های بیوگرافی نظیر «یک ذهن زیبا» از ران هاوارد و «سخنرانی پادشاه» اثر تام هوپر، برنده جایزه بهترین فیلم شده‌اند. اما چنین فیلم‌هایی مستعد این هستند که به اثر مقلدانه‌ای از کارهای دیگر تبدیل شوند که در این صورت جزو موارد کلیشه‌ای قلمداد خواهند شد و ارزش خود را از دست خواهند داد. با توجه به اینکه فیلم‌های بیوگرافی به‌ راحتی می‌توانند به‌ عنوان یکسری کپی‌های بی‌ارزش در نظر گرفته شوند، این سوال مطرح می‌شود که برای تولید یک پروژه باکیفیت در این ژانر باید به چه مواردی توجه نمود؟

یکی از مواردی که باید در مورد فیلم‌های بیوگرافی ضعیف‌ به خاطر بسپارید این است که بسیاری از این‌ گونه فیلم‌ها در به تصویر کشیدن محدوده بسیار گسترده زندگی فرد، به‌ درستی عمل نمی‌کند. بلکه به‌ جای آن در نهایت رویکردی را در پیش می‌گیرند که در آن چهره مشهور موردنظر از گهواره تا گور زندگی مملو از شهرتی داشته است. از نظر مفهومی، این تاکتیک، راهی برای حصول اطمینان از این امر است که مخاطبان می‌توانند تمامی لحظات برجسته یک فرد معروف را درک کنند و اطمینان حاصل نمایند که فیلم بیوگرافی موردنظر تا حد ممکن جامع است. بااین‌حال، بسیاری از فیلم‌های بیوگرافی در ارائه چنین مفهومی به مخاطب زیاده‌روی می‌کنند و اجازه نفس کشیدن به او نمی‌دهند. این‌گونه فیلم‌ها بیشتر لیستی از ویژگی‌ها را برای ارائه بیوگرافی یک فرد به مخاطب به تصویر می‌کشند.

بوهمین راپسودی

این موضوع معمولا با موضوع دیگری همراه است و آن این است که زندگی‌نامه‌ها معمولا سوژه‌های اصلی خود را به‌ واسطه بزرگ‌ترین دستاوردهایشان تعریف می‌کنند. این فیلم‌ها مدام به این موضوع فکر می‌کنند که همیشه از نمادی‌ترین و مهم‌ترین دستاوردهای فرد مذبور به‌ عنوان مبنایی استفاده کنند که مخاطب هرگز آن را فراموش نکند. به‌ عنوان‌ مثال، فیلم «تاریک‌ترین لحظات»، لحظه‌ای را به تصویر می‌کشد که در آن وینستون چرچیل با بازی گری اولدمن به نام تجاری یک پنکه در حال چرخش خیره می‌شود و ناگهان نام عملیات نجات نظامی معروف به عملیات دینامو به ذهنش خطور می‌کند. برخی از این لحظات دوست‌داشتنی ممکن است در زندگی واقعی اتفاق افتاده باشند یا حتی اتفاق نیفتاده باشند، اما صرف‌ نظر از اینکه این سکانس‌ها واقعی باشند یا نه بخش‌های اصلی زندگی یک فرد را به یک درام بی‌نظیر تبدیل می‌کنند که شایسته جایزه اسکار است و هزاران هوادار را نیز به سمت خود جلب می‌کند.

این دو موضوع همان مشکلات و معضلاتی هستند که سبب تولید بدترین فیلم‌های بیوگرافی می‌شوند: در واقع آن‌ها به افرادی که در حال تعریف زندگینامه‌شان هستند توجهی نشان نمی‌دهند. فیلم‌هایی مانند «بوهمین راپسودی» یا «نظریه همه‌چیز» فقط به میراث و دستاوردهای شخصیت‌های تاریخی توجه نشان می‌دهند، اما به آنچه در زندگی خصوصی این افراد رخ‌داده یا دیدگاه‌ها و نقطه نظراتشان هیچ توجهی ندارند. توجه صرف به کشفیات و یافته‌های افراد برجسته سبب می‌شود که فیلم، فرصت بازگویی رویدادهای خصوصی‌ای را که در زندگی این افراد معروف روی‌داده و تماشاگران سینما نیز از قبل از آن‌ها خبردارند نداشته باشد. علاوه‌براین بیشتر این فیلم‌ها سعی می‌کنند زندگی افرادی را پوشش دهند که هنجارهای اجتماعی را زیر پا گذاشته‌اند و به‌ نوعی قسمت‌هایی را که مدنظرشان نیست حذف نمایند. اما سوال این است که آیا کسانی که دنیای کنونی ما را به‌ واسطه دستاوردهایشان تغییر داده‌اند شایسته فیلم‌های پرمحتوایی که تمام ابعاد زندگی‌شان را مورد بررسی قرار دهد نیستند؟

این نوع سانسور نامتعارف، عوارض جانبی زیادی را به همراه دارد. این فیلم‌ها برای اینکه افرادی مانند فردی مرکوری را در قالب جذاب یک فیلم بیوگرافی سنتی جای دهند، بخش‌های تحریک‌آمیز یا چالش‌برانگیز این کاراکتر را حذف می‌کنند. به‌ عنوان‌ مثال، «بوهمین راپسودی» به‌ گونه‌ای ساخته‌ و پرداخته شده که به‌ خوبی در میان سایر فیلم‌های بیوگرافی، در رتبه بالایی قرار می‌گیرد و این امر تضمین می‌کند که این فیلم برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان جذاب خواهد بود. اگر چه با استفاده از چنین تاکتیک مبتنی بر بازاریابی، پیچیدگی‌های شخصیت واقعی مرکوری از بین رفته و رفتارها و ویژگی‌های شخصیتی‌اش کنترل‌ شده‌اند و شاید از منظری بتوان گفت که او دیگر مرکوری واقعی نیست.

این نوازنده تسلیم‌ناپذیر و جسور که با نام فردی مرکوری شناخته می‌شد، بر روی صفحه‌نمایش تلویزیون به فردی تبدیل‌ شده که دیگر خودش نیست اما مخاطب‌پسندتر شده است. فیلم‌نامه «بوهمین راپسودی» با پایبندی به هنجارهای فیلم‌های بیوگرافی رایج، ویژگی‌های اصلی کاراکتر مرکوری را دور ریخته و او را به شخصیتی نمادین تبدیل کرده که موفقیت یک فیلم بیوگرافی را تضمین می‌کند!

بوهمین راپسودی

اگرچه بسیاری از فیلم‌های بیوگرافی باعث شده‌اند که این ژانر، آوازه بدی پیدا کند، اما وقتی صحبت از این نوع سینما به میان می‌آید، همه فیلم‌های ساخته‌ شده کارهای تقلیدی و خسته‌کننده نیستند. بسیاری از فیلم‌های بیوگرافی، راه‌های مناسبی را در پیش می‌گیرند و تنها به یک بازه زمانی خاص از زندگی یک فرد معروف می‌پردازند. بنابراین این‌گونه فیلم‌ها به‌ جای اینکه مملو از رویدادهای تاریخی شوند، به شما کمک می‌کنند که بخش کوتاهی از زندگی یک فرد مشهور را مشاهده نمایید. پروژه‌هایی مانند «لینکلن» یا «سلما» از همین تاکتیک استفاده نموده‌اند. چنین فیلم‌هایی زمان کافی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند تا باشخصیت تاریخی مورد نظر آشنا شود نه اینکه بیننده همواره منتظر باشد تا رویدادهای تاریخی اتفاق افتاده در زندگی فرد پشت سر هم‌قطار شوند و او را گیج کنند.

برای ارائه مثالی، کافی است به فیلم «اسپنسر» نگاه کنید. این فیلم با بازی کریستین استوارت که به روایت داستان زندگی پرنسس دایانا می‌پردازد، می‌توانست بر روی کاغذ از قالب سنتی بیوگرافی پیروی کند. اما استیون نایت، فیلم‌نامه‌نویس این فیلم، به روایت داستانی می‌پردازد که در یک آخر هفته کریسمس اتفاق می‌افتد و در آن دایانا در تلاش است تا از شر انتظارات و نظارت مداوم خانواده سلطنتی نجات پیدا کند. کارگردان، پابلو لارن، کشمکش‌های روانی دایانا را به زیبایی هر چه‌ تمام‌تر منعکس می‌کند و سبب می‌شود فیلم به‌ خوبی داستان خود را به بیننده منتقل نماید.

دور شدن از هنجارهای استاندارد بیوگرافی به اسپنسر اجازه داد تا به زیبایی، هویت دایانا را دنبال کند و کاراکتر او را به‌ گونه‌ای جلوه دهد که هرگز راضی نبود خودش را با هنجارهای اجتماعی انطباق دهد. این پروژه به‌ وضوح نشان می‌دهد که چرا بهتر است به‌ جای تمرکز بر کل زندگی یک فرد و گنجاندن تمام اتفاقاتی که در طول حیاتش رخ‌داده بر قسمت کوچکی از زندگی او تمرکز نماییم و به اتفاقات همان دوره بپردازیم. تمرکز بر روی یکی از آخر هفته‌های زندگی دایانا، سبب گردیده که داستان فیلم برای مخاطب ملموس‌تر باشد. اگر اسپنسر تمامی سال‌های زندگی دایانا را در قالب یک فیلم ارائه می‌کرد، داستان فیلم آن‌ چنان شلوغ و آشفته به نظر می‌رسید که مخاطب نمی‌توانست با آن ارتباط برقرار کند.

در عین‌ حال، فیلم‌های جذاب‌تری که در سبک بیوگرافی ساخته‌ شده‌اند از قوانین وضع‌ شده بصری اجتناب نموده و از تاکتیک‌های سینمایی برای راه یافتن به جهان‌بینی سوژه موردنظر و مشاهده جهان از دیدگاه او استفاده می‌کنند. به‌ عنوان‌ مثال فیلم «اد وود» تیم برتون که محصول ۱۹۹۵ است با استفاده از رنگ‌بندی تک‌رنگ و پیشگفتاری به سبک روایتی توانسته این اصول را به‌ خوبی رعایت کند. برتون به‌ جای اینکه زندگی «اد وود» را با استانداردهای بصری فیلم‌های بیوگرافی وقف دهد، فیلمش را به‌ گونه‌ای ساخته‌وپرداخته می‌کند که در آن ژانر بیوگرافی، خودش را با الگوهای بصری منحصربه‌فرد این کارگردان وقف داده است.

بوهمین راپسودی

فیلم «من آنجا نیستم» محصول سال ۲۰۰۷ به کارگردانی تاد هاینز از چنان سبک غیرمتعارفی بهره می‌برد که نمی‌توان آن را کاملا یک فیلم بیوگرافی دانست، اما همین فیلم به‌ خوبی نشان می‌دهد که چگونه جنبه‌های بصری سینما می‌توانند ویژگی‌های متمایز یک انسان واقعی را به مخاطب نشان دهند. در این فیلم از هفت کاراکتر تخیلی مختلف برای نشان دادن هویت‌های مختلف باب دیلن استفاده می‌شود. در حقیقت هاینز و ادوارد لاچمن به ویژگی‌ها و تاکتیک‌های مختلف سینمایی متوسل شدند تا اطمینان حاصل کنند که «من آنجا نیستم» شبیه هیچ‌کدام از فیلم‌های بیوگرافی که تاکنون مشاهده نموده‌اید نیست. این فیلم که در بین سکانس‌های رنگی و تصاویر سیاه‌وسفید در گردش است، با استفاده از مجموعه‌ای از لنزها و دوربین‌های مختلف، صحنه‌های متفاوتی را به تماشاگر نشان می‌دهد. موسیقی دیلن همواره غیرقابل‌پیش‌بینی بود و «من آنجا نیستم» نیز همانند یک قصیده سینمایی جسورانه است که به داستان زندگی این نوازنده می‌پردازد.

وقتی به روند کار پروژه‌هایی مانند «اسپنسر»، «اد وود»، یا «من آنجا نیستم» که توانسته‌اند سنت‌های فیلم‌های بیوگرافی را در هم بشکنند و اثری فوق‌العاده به‌ یاد ماندنی خلق نمایند می‌نگریم، می‌بینیم جای تعجبی ندارد که چرا بسیاری از فیلم‌های بیوگرافی به همان سنت‌های قدیمی و آشنا بسنده می‌کنند و چرا افراد فوق‌العاده منحصربه‌فرد که تاریخ ما را دگرگون نموده‌اند در قالب‌ روایت‌های بصری آزمایش‌ شده تقلیل داده می‌شوند. شاید به‌ زودی هالیوود تولید فیلم‌های بیوگرافی را که از همان فرمول قدیمی پیروی کنند کنار بگذارد و در این صورت شاهد تولید فیلم‌هایی در این ژانر خواهیم بود که از محتوای جذابی بهره می‌برند. بنابراین، در کل می‌توان گفت که فیلم‌های بیوگرافی فقط نباید از آنچه بر روی کاغذ، خوب جلوه می‌کند اطاعت کنند.

منبع: collider



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما