محمدحسین مهدویان برای رسیدن به سریال «زخم کاری» چه مسیری را پیمود؟
محمدحسین مهدویان از همان نخستین فیلمش توجه همگان را بسیار جلب کرد. منتقدان بسیار او را ستودند و تماشاگران از کیفیت بالای فیلمش استقبال کردند. مهدویان توانسته بود در همان نخستین گام دیده شود اما همیشه دربارهی کارگردانان تازهکار اما و اگرهای زیادی وجود دارد و خیلی مشخص نیست موفقیتهای فعلی یک اتفاق گذرا بوده یا در ادامه باز هم تکرار خواهد شد. مهدویان هم برای بسیاری مثل یک جعبهی اسرار بود که هنوز به طور کامل رمزگشایی نشده بود.
جوانی با تیپی امروزی که فیلمهایی دربارهی جنگ ایران و عراق میساخت. خودش گفته بود از خانوادهای مذهبی نیامده و علاقهاش به تاریخ معاصر و شخصیتهای مهم تاریخی به سمت فیلم ساختن دربارهی جنگ سوق پیدا کرده است. در فضایی که بیشتر کارگردانان فیلمهای جنگی از نسلهای گذشته و با تیپ و شکلی سنتی فیلم میساختند، حضور مهدویان یک استثنا به شمار میرفت.
او پیش از ساختن اولین فیلم سینماییاش نزدیک به یک دهه قبل سریال «آخرین روزهای زمستان» را ساخته بود و پس از آن دیگر روی دور تند فیلم ساختن افتاده و در تمام این سالها بسیار پرکار و فعال بوده است. از «ایستاده در غبار» تا به الان شش فیلم سینمایی بلند ساخته، یعنی سالی یک فیلم، که همگی جالب توجه بودهاند.
نام مهدویان این بار نه با یک فیلم سینمایی بلکه با یک سریال در شبکهی نمایش خانگی دوباره بر سر زبانها افتاده است. سریال «زخم کاری» از اولین قسمتهایش با حاشیههای زیادی همراه بود و بعضی اظهارنظرهای کارگردانش این حاشیهها را دوچندان کرد.
سریال که با نگاهی به تراژدی مکبث هملت و کتابی از محمود حسینیزاد ساخته شده و پربینندهترین سریال شبکهی نمایش خانگی در این روزهاست. آنچه برای علاقهمندان به سینمای مهدویان جالب است، قدم گذاشتن این کارگردان در یک حوزهی تازه و جدید است. نگاهی به کارهای اخیر مهدویان نشان میدهد او تا چه اندازه تجربه کردن را دوست دارد و این بار با اقتباس از آثار ادبی، فیلمی در حال و هوای روز جامعه ساخته است.
رمز و رازهای فیلمسازی و جسارت در تجربه کردن مهدویان علامت سؤالهای زیادی را دربارهی آیندهی کاریاش مطرح میکند. هنوز مشخص نیست او در اثر بعدیاش به سراغ چه ژانری خواهد رفت و چه سبک فیلمی را کارگردانی خواهد کرد. با نگاهی به گذشتهی او و مسیری که تا به اینجا پیموده بیشتر میتوان فکر، اندیشه و گرایش فیلمسازی مهدویان را تشخیص داد.
آغاز یک راه
سال ۱۳۹۱، پخش سریال «آخرین روزهای زمستان» از تلویزیون نام یک کارگردان جوان و بینام و نشان را مطرح کرد. سریال در فضایی مستندگونه ساخته شده بود و به زندگی شهید حسن باقری میپرداخت. سبک و کیفیت سریال از بسیاری از سریالهای دفاع مقدسی تلویزیون یک سر و گردن بالاتر بود و در ساخت و شخصیتپردازی چیزی از واقعیت کم نداشت. او با ترکیب سبک مستند و محتوای داستانی به سبک تازهای در فیلمسازی رسید.
تا پیش از آخرین روزهای زمستان مخاطبان چنین سبکی را در تلویزیون و سینما مشاهده نکرده بودند و جسارت مهدویان در ساخت سریال جلب توجه کرده بود. سریال نه تنها شعارهای گلدرشت نمیداد بلکه با رعایت جزئیات بسیار، توانسته بود در بازآفرینی صحنههای جنگ و شخصیتها بسیار موفق عمل کند.
دیده شدن سریال، نام کارگردان جوان و بینام و نشانش را خیلی زود بر سر زبانها انداخت. مهدویان تا پیش از آخرین روزهای زمستان چندین مستند را کارگردانی کرده بود ولی برای منتقدان و مردم چندان شناخته شده نبود. این سریال ۱۰ قسمتی یک سکوی پرتاب بزرگ برای مهدویان جهت ساخت کارهای بعدی بود. حالا سازمانها و موسسات وابسته به حاکمیت با اعتماد بیشتری میتوانستند روی این کارگردان جوان حساب کنند و ساخت فیلمهایشان را به او بسپارند.
دیده شدن در گام اول
او چند سال پس از آخرین روزهای زمستان، اولین فیلم سینماییاش را باز دربارهی جنگ تحمیلی و یکی از فرماندهانش ساخت. پژوهش این فیلم دو سال زمان برد و یک سال هم پروژهی فیلمسازیاش به طول انجامید تا فیلم با دقت و وسواس زیادی ساخته شود.
مهدویان همان سبکی که در ساختن سریال به کار برده بود را در فیلم سینماییاش هم تجربه کرد و با دقت بسیار زیادی در مستند کردن فیلمش، زندگی احمد متوسلیان را بر پردهی سینما به مردم نشان داد. فیلم با اینکه سوژه و موضوعی خاص داشت بسیار جلب توجه کرد و قدرت کارگردان در خلق موقعیتهای مختلف و بازنمایی درست و صحیح از واقعیت، با تحسین روبهرو شد.
فیلم با اینکه سفارش سازمان اوج بود، اما به سمت شعار دادن نرفته بود و سعی داشت با تکیه بر واقعیت، معرف خوبی برای شخصیت احمد متوسلیان به جامعه باشد. این موضوع هوشمندی کارگردان را میرساند، چرا که او بهخوبی میدانست اگر مسیرش به سمت شعارهای گل درشت بلغزد، بر کیفیت و قضاوت نهایی اثرش تأثیر زیادی خواهد گذاشت.
مهدویان با اینکه فیلمی سفارشی ساخته بود ولی بهدرستی قواعد فیلمسازی را رعایت کرده بود. به هرحال او در دانشگاه سینما خوانده بود و به گفتهی خودش از کودکی عشق تلویزیون و فیلم دیدن بوده و حالا در جوانی بهخوبی سینما و قواعدش را میشناسد.
علاقهمند به دههی۶۰
هوشمندی مهدویان در فیلمسازی باعث شد تا او فیلم دومش را هم با حمایتهای حاکمیتی بسازد. یک سال پس از ایستاده در غبار، مهدویان دوباره در فضای تاریخ معاصر قدم گذاشت و این بار به سراغ دههی ۶۰ رفت. دههای عجیب و پر از اتفاق که حرفها و ماجراهای زیادی برای بازگو کردن دارد.
مهدویان برای فیلم تازهاش، روایت ترورهای گروه مجاهدین و اتفاقات پس از عزل بنیصدر را انتخاب کرد. «ماجرای نیمروز» همانند کارهای قبلی کارگردان، مستندگونه و نزدیک به واقعیت ساخته شد. این نشان میداد مهدویان در این سبک فیلمسازی باتجربه شده و به درستی میتواند فیلمش را به واقعیت نزدیک کند.
ماجرای نیمروز فیلم تأثیرگذاری بود و برخلاف فیلمهای سفارشی دیگر، بهخوبی تماشاگرش را به دههی ۶۰ میبرد و بخشی از تاریخ را مقابل چشمانش قرار میداد. فیلمهای مهدویان، آثار باارزشی در سینمای ایران بودند که تا پیش از آن، مشابهش ساخته نشده بود. همین موضوع بهخوبی اهمیت کار این فیلمساز را نشان میدهد.
مهدویان با انتخاب بازیگران طنز در یک فیلم جدی، نشان داد بهخوبی میتواند از بازیگران فیلمش بازی کرد. بازی جواد عزتی و احمد مهرانفر در نقشهای مهم فیلمش، نشانی از توانایی بالای او در بازی گرفتن از بازیگران فیلمش داشت.
با وجود ساخت دو فیلم سینمایی، هنوز علاقهمندی و دغدغههای کامل مهدویان در سینما به طور کامل کشف نشده است. هنوز مشخص نیست که او در سینمای جنگ خواهد ماند یا شانس خود را در ژانرهای دیگر هم امتحان خواهد کرد و اینکه آیا او همچنان به ساختن فیلمهای سفارشی ادامه میدهد یا میتواند مستقل از سازمان و مؤسسات فیلم هم بسازد.
فرصت سوزی
جواب سؤال اول در فیلم بعدی مهدویان مشخص شد. «لاتاری» سومین فیلم سینمایی این فیلمساز بود که موضوعی اجتماعی داشت. لاتاری فرصتی تازه برای مهدویان بود تا تواناییهایش را در ژانرهای دیگر نشان دهد. تا پیش از این مهدویان با فیلمسازی دربارهی جنگ شناخته میشد و حالا فرصت مناسبی جهت ارائه هنرش در ژانرهای دیگر بود.
لاتاری به نسبت دو فیلم قبلی، داستانی عامهپسندتر داشت و در گیشه به فروش خوبی دست پیدا کرد اما به لحاظ کارگردانی، از دو فیلم قبلی عقبتر بود و دستاورد یا آوردهی خاصی برای مهدویان نداشت. مهدویان هر چقدر سعی کرده بود در دو فیلم قبلی از دادن شعار و ترسیم فضایی ایدئولوژیک فاصله بگیرد، در «لاتاری» کاملا غرق در شعار و گفتن یکسری حرفهای کلیشهای شد.
فیلم داستانی کلیشهای با یک پایان مشخص داشت و حرف تازهای نمیزد. شاید اگر چنین فیلمی در دههی ۷۰ یا ۸۰ ساخته میشد خیلی جذابتر بود تا اینکه کارگردانی بخواهد در دههی ۹۰ فیلمی با سوژهی قاچاق دختران ایرانی به دوبی بسازد. یک سوژهی سوخته که با حرفهای شعارگونه شخصیت اصلیاش زیادی توی ذوق میزند.
هرچند لاتاری فروش خوبی در گیشهی سینما داشت اما این فیلم را نمیتوان جزو فیلمهای خوب کارنامهی مهدویان به حساب آورد. بهتر بود مهدویان برای اولین فیلمش با موضوعی اجتماعی، همانند تجربههای قبلی جسارت به خرج میداد و دست به خلاقیت میزد و روی سوژههای جذابتری کار میکرد. همچنین کارگردانی فیلم هم چنگی به دل نمیزند تا لاتاری در فرم و محتوا دستاوردی برای مهدویان نداشته باشد.
رنگ تکرار
مهدویان که با سرعت بالایی فیلم میسازد، یک سال بعد، قسمت دوم ماجرای نیمروز به نام «رد خون» را کارگردانی کرد. فیلم دربارهی مقاطع پایانی دفاع مقدس و حمله منافقین به کشور است. فیلم در همان سبک و سیاق قسمت اول است و به مقابلهی رزمندگان با اعضای گروه منافقین در عملیات مرصاد میپردازد.
فیلم همانطور مستندگونه ساخته شد و از اینکه روایتگر بخشی از تاریخ جنگ است، جذابیت دارد. باید در نظر داشت حالا جنس سینمای مهدویان در حال گرفتن رنگ تکرار است و گویا او خودش زودتر از دیگران متوجه این موضوع شده است.
«ماجرای نیمروز: رد خون» فیلم بدی نیست ولی برای یک کارگردان جوان که قطعا آیندهای دور و دراز پیش رویش دارد، افتادن در مسیر تکرار خوشایند نیست. قطعا مهدویان از استعداد و توان خودش، آگاهی کافی داشت که در ادامهی کارش، مسیر فیلمسازیاش را تغییر داد.
ماندن در یک حوزه و تجربه نکردن فضاهای جدید برای هر فیلمسازی میتواند سم باشد. مهدویان به خوبی این نکته را دریافت و در ادامه دست به تجربههای تازه زد.
ماندن در سطح
«درخت گردو» بهعنوان پنجمین فیلم مهدویان، کمی او را از نهادهای حکومتی دور کرد. هر چند این دوری سبب نشد تا مهدویان از دغدغههای انسانی و تاریخیاش فاصله بگیرد. درخت گردو با نگاهی به بمباران شیمیایی مردم سردشت به آلام و دردهای مردم این منطقه میپردازد.
درخت گردو فیلم متوسطی است که در لابهلای دیگر فیلمهای مهدویان حرکت کند، نه خیلی ضعیف و نه خیلی درخشان. فیلم شاید به لحاظ احساسی بتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، اما در داستان و فیلمنامه ضعفهایی دارد. اصرار مهدویان بر ساخت فیلم در هر سال و عجله جهت تولید، آسیبهایی به اثر نهایی میزند. فیلمسازی پروسهای است که گاهی باید در میانش ایستاد، تعلل و تنفسی کرد و دوباره به کار ادامه داد.
مهدویان در طول این چند سال بدون وقفه فیلم ساخته و اجازه این خودنگری و خودانتقادی را به خود نداده است. به همین خاطر است که هر چه او جلوتر رفته، آن قدرت جادویی دوربین و فیلمهایش گرفته شده است. مهدویان قواعد سینما را میشناسد و میتواند با دوربینش یک نمای احساسی یا حماسی زیبا در بیاورد، اما این فقط یک لایه از فیلمسازی است و برای ساختن اثری کامل و ماندگار باید به لایههای زیرین فیلم فکر کرد.
این همان ضعفی است که فیلمهای آخر مهدویان دارد. فیلمهای او عمق زیادی ندارد و در سطح فراموش میشود. شاید مهدویان در فرم بتواند قابهای مدنظر را در بیاورد، ولی باید این نکته را بداند که جز با وقت گذاشتن و تفکر نمیتواند به محتوای مدنظر برسد.
فاجعهی بمباران شیمیایی سردشت در ذات خود حادثهای غمانگیز، تلخ و ناراحتکننده است و فیلمساز باید فراتر از این تلخیها حرکت کند و به این رنجها و دردها عمق و معنا ببخشد. کاری که فیلم مهدویان از آن عاجز است.
حاشیههای تجربهی تازه
آخرین ساختهی مهدویان به نام «شیشلیک» پربحثترین و پرحاشیهترین فیلم اوست. حالا دیگر مهدویان بیشتر ذائقهی خود را در فیلمسازی نشان میدهد و از آن کارگردان ناشناخته بیشتر در حال رونمایی از فضای فکری است. مهدویان پس از درخت گردو اعلام کرد دیگر فیلم جنگی نخواهد ساخت و شیشلیک یک تجربه و مسیر تازه برای او به حساب میآید.
شیلشلیک فیلمی کمدی به نویسندگی امیرمهدی ژوله است و با زاویه دیدی سیاسی و با توجه به وضعیت اقتصادی کشور در سالهای اخیر ساخته شده است. مهدویان در این فیلم هم نشان داد رگههایی از نگاه و دغدغههای اجتماعی همواره در آثارش وجود دارد و این بار با همکاری ژوله این نگاه تقویت هم شده است.
آخرین فیلم سینمایی مهدویان طرفداران و مخالفان خودش را دارد. آنها که روزی برای اولین فیلمهای او سوت و کف میزدند حالا با تماشای «شیشلیک» به مخالفت با این کارگردان برخاستهاند و عدهای دیگر هم جسارت مهدویان در پرداختن به چنین سوژههایی را ستایش میکنند.
نام مهدویان این روزها با سریال «زخم کاری» بر سر زبانها افتاده و دیگر باید این فیلمساز جوان را با جنس دیگری از فیلمهایش بشناسیم. زخم کاری تا به اینجا در روایت داستان و کارگردانی جزء آثار خوب شبکهی نمایش خانگی به شمار میرود و بیشترین تعداد بیننده را به خود اختصاص داده است.
نقاط قوت سریال برای نقاط ضعفش میچربد و اثری خوش ساخت و جذاب برای تماشاست. مهدویان به خوبی توانسته تراژدی «مکبث» را ایرانیزه کند و با اقتباس از کتاب حسینیزاد سریالش را بسازد. این مسیر تازهی مهدویان است و شاید او در آینده باز در همین مسیر حرکت کند.
سردرگمی
مهدویان در طول این سالها فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است. گاهی یکصدا از سوی یک جریان سیاسی مورد تشویق قرار گرفته و گاهی دیگر همان جریان به شدت او را نکوهیده است. مهدویان هنوز نتوانسته برای خودش یک هویت ثابت و مشخص تعریف کند و مدام میان جریانهای سیاسی و سازمانهای حکومتی در رفتوآمد بوده است.
این بار به نظر میرسد این کارگردان مستقلتر از قبل شده و با استقلال فکری بیشتری فیلم میسازد. اما یک توقف و تفکر دربارهی وضعیت و جایگاهش در سینما قطعا به آیندهی او در این حرفه کمک خواهد کرد. مهدویان باید سبک و هویت خودش را در سینما پیدا کند و در قالب آن هویت مشخص دست به تجربهگرایی بزند.
درست شبیه به کاری که سعید روستایی یا وحید جلیلوند با فیلمهایشان میکنند. این سرگردانی در حوزههای مختلف و سرک کشیدن در ژانرهای مختلف، شاید در نگاه اول جذاب به نظر برسد، ولی معایب زیادی را برای فیلمساز دارد. تنوع خوب است ولی این گستردگی نباید موجب سردرگمی و سرگشتگی کارگردان شود.
مهدویان برای رسیدن به پختگی بیشتر به زمان بیشتری نیاز دارد. او استعداد، توان و جسارت لازم برای فیلمسازی را دارد ولی هنوز دقیق نمیداند که از سینما و فیلمهایش چه میخواهد. او تا به اینجا نشان داده نگاهی کوتاه مدت به فیلمهایش دارد و خیلی به دور دستها نگاه نمیکند.
در سینما اگر کارگردانی دغدغهی اجتماع دارد برای مدتها روی آن موضوع کار میکند و روی همان ریل فیلم میسازد. اصغر فرهادی بهترین نمونهی این سبک فیلمسازی است. او پس از چندین فیلم، به یکی از بهترین فیلمسازان اجتماعی ایران تبدیل شده که فیلمهایش در خارج از کشور هم خواهان دارد.
مهدویان با این سبک کاری هیچگاه فیلمهایش به عمق و معنای لازم نخواهند رسید و همه اخته خواهند ماند. با این روند نهایت فیلمهای او فقط به درد یک بار دیدن میخورد و دیگر حرف زیادی برای گفتن نخواهد داشت. مهدویان زودتر باید تکلیفش را با خودش، فیلمهایش و سینمایش روشن کند. او پس از ساختن شش فیلم سینمایی بالاخره باید سبک و ژانر مورد علاقهاش را پیدا کند وگرنه با این سبک فیلمسازی هیچگاه به جایگاه واقعیاش در سینما نخواهد رسید.
یه فیلم خیلی خیلی مزخرف…که الکی گل کرده بنظرم…من تا همین دو قسمت مونده اخرشو دنبال میکردم و هر بارم از دیدنش و پیگیری کردنش پشیمون تر میشدم و میشم بازم…کارای قبلی مهدویان رو هم ندیدم هنوز…ولی این سریال خیلی ابکیه و ابشو زیاد کرده…و واسه یه ادمایی که ایرانین و بالاخره خیلی نسبت به غربیا و فرهنگشون فرق دارن همچین شخصیت سازی و بی رحمی و غصاوت قلبی خیلی زیاده بنظرم…ولی هر قسمت میبینیم که هم کارگردان و هم بازیگر اصلی فیلم برای پیشبرد اهدافشون.چه کارگردان که میخواد فیلمو کش بیاره و جلو ببره…چه شخصیت اصلی یعنی مالک وزنش یه باب تازه در همین اوصاف و توضیحات باز میکنن و قسمت به قسمت به بی رحمیشون اضافه میشه…من حالا کاری به این مقوله بی رحمی و غصاوت قلب زیادی که بعضی میتونن داشته باشن یا مثلا تو فیلما از این مدل جریانات و اتفاقات استفاده بشه ندارم…که حالا مثلا تاثیر منفی رو مخاطب داره یا مثلا بد اموزی داره یا نداره…حتی شایدم وجود داشته باشه و باشن همچین ادمایی تو همین ایران هم…ولی خوب برای کسایی که دارن تو این کشور و جامعه ای زندگی میکنن که خوب عامه مردمش با منش و اخلاق خاص همین مرز و بوم زندگی میکنن و خودمم جزوشون میدونم خیلی ملموس و قابل درک نیست اینهمه جنایت و فلان و فلان و فلان…که تو این فیلم دارن نشونش میدن یا بقول کارگردان دارن ازش پرده بر میدارن…که این چیزا هست و واقعیت داره و ما نباید با سانسور مثلا چیزی از این واقعیتای جامعه کم و کسر کنیم…کلا دوسش نداشتم فیلمو…و به کسیم پیشنهاد نمیکنم…راستش از بس حس کردم وقتمو تا الان که تا اینجا دیدمش تلف کردم که حتی مطلبتون رو هم نخوندم…فقط اومدم از این درگاه برا نظر دادن راجع به این فیلم بگم…ممنونم
زخمِ کاری فیلم بسیار خوبی هست که همراه با حس کارگردان وبازیگران آدم حرکت میکنه… تلخترین وقایع.. اوج داستان و شیرینی های کاذب زندگی.. همه را میتوان حس کرد..
عالی
خیلی جالب شد چون من نمیدونستم ان شاهکار ها ساخته ی ایشون بوده