چرا بازسازی سریالهای محبوب همیشه جواب نمیدهد؟
«شاهزادهی جدید بِل-اِیر»، «دختر سخنچین»، «ورونیکا مارس» و «دختران گیلمور» از سریالهایی هستند که در چند مدت اخیر بازگشتند و آغاز تازهای داشتند. در این مقاله، به سازوکارهای سریالهای بازسازیشده پرداختهایم، آیا همیشه جواب میدهند یا وجودشان ضروری است؟ یک بازراهاندازی (ریبوت) خوب چگونه است و چرا بعضی از این مجموعهها با اینکه ادامهدهندهی همان مسیر قبلی هستند، با شکست روبهرو میشوند؟
- ۹ سریال بزرگ که در سال ۲۰۲۲ بازمیگردند
- از «بوجک هورسمن» تا «فلیبگ»؛ چرا سریالهای کمدی قرن ۲۱ سیاه شدهاند؟
اگر از آنهایی هستید که با سریالهای کلاسیک بزرگ شدهاند، احتمالا احساسات خوشایندی که از تماشای این آثار داشتید را هم به یاد دارید. بعضی از این مجموعهها شاید حالا ضعیف به نظر برسند یا آن جذابیت سابق را نداشته باشند اما همچنان نگاه شما به آنها مثبت است و از بازگشتشان استقبال میکنید. «نوستالژی» همواره عنصری بوده است که استودیوهای فیلمسازی و سریالسازی به آن اتکا کردهاند اما این عنصر به تنهایی کافی نیست.
سریال دختران گیلمور بین سالهای ۲۰۰۰ الی ۲۰۰۷ از شبکهی «دبلیو بی» (فصل آخر از سی دبلیو) روی آنتن رفت. فصل هفتم پایان ناامیدکنندهای داشت زیرا سریال لغو شد و در واقع نیمهکاره باقی ماند. در انتها، «رُری» شهر را ترک کرد تا شغل تازهای را ادامه دهد. بنابراین، بازگشت سریال در سال ۲۰۱۶ اتفاق هیجانانگیزی به حساب میآمد و امیدوارکننده به نظر میرسید، زیرا قرار بود با همان شخصیتهای قدیمی ملاقات کنیم.
در سال ۲۰۲۱، دختر سخنچین یا همان «گاسیپ گِرل» بازگشت، مجموعهی پرطرفداری که بین سالهای ۲۰۰۷ الی ۲۰۱۲ پخش شد و حالا قرار بود با یک تیم بازیگری جدید بازسازی شود. این سریال شاید اگر با نام دیگری عرضه میشد، طرفداران بیشتری بهدست میآورد و استفادهی بیهوده از گاسیپ گرل، کمک چندانی به آن نکرد. خبری هم از آن جادوی نسخهی اصلی نبود. «دختران گیلمور: یک سال در زندگی» با چهار قسمت به پایان رسید و بازسازی دختر سخنچین با نقدهای منفی متعددی روبهرو شد و در آستانهی لغو شدن، یک فرصت دیگر دریافت کرد تا فصل دومی هم داشته باشد.
در سالهای اخیر، تعداد زیادی از فیلمها و سریالهای محبوب بازسازی شدهاند، همانند «کروئلا»، «او همه چیز تمام است»، «تلماسه»، «داستان وست ساید»، «تنها در خانه»، «ویل و گریس»، «جنسیت و شهر»، «اولیور توئیست» و «آشنایی با مادر». شاید همه موافق باشند که این رویکرد دیگر خستهکننده شده است و حتی برخی به این نتیجه رسیدهاند که «هالیوود دیگر ایدهی تازهای ندارد». اما سؤال مهمتری که معمولا مطرح میشود این است که «آیا هیچکدام از این بازسازیها یا بازراهاندازیها راضیکننده بودهاند و درک درستی از نسخهی اصلی داشتهاند؟». یک بازسازی درست باید چگونه باشد تا به تماشای آن علاقهمند شوید؟
صنعت سینما و تلویزیون بهخوبی آگاه است که چگونه از آثار پرطرفدار، بهرهبرداری دوباره کند تا محصولات تولیدی آنها شانس بیشتری برای موفقیت داشته باشد. کارشناس فرهنگی، «اِد نیک» میگوید که بازسازی، یک راه خوب برای استودیوها است تا مطمئن شوند گردش مالی آنها مثبت باقی میماند، زیرا بسیاری از آثار جدیدی که ساخته میشوند، ممکن است به فروش بالایی نرسیده و شکست بخورند: «یک بازسازی یا ریبوت، معمولا بر پایهی فیلمی است که محبوبیت بالا و طرفداران متعددی دارد، بنابراین ساخت چنین اثری برای یک استودیو خطر مالی چندانی ندارد. برای مثال، تلماسهی اصلی با بودجهی ۴۰ میلیون دلاری، به فروش ۳۱ میلیون دلار رسید و یک فاجعهی بزرگ برای استودیو بود. با وجود این، نسخهی ریبوت، با بودجهی ۱۶۵ میلیون دلاری، بیش از ۳۰۰ میلیون دلار فروخت، پس هم موفق بود و هم پولساز. شاید [دوبارهسازی] نوآورانه نباشد اما اگر درست انجام شود، راضیکننده خواهد بود».
با اینکه ترند مذکور برای بعضی از مخاطبان سینما دلسردکننده است اما همچنان بازسازیهایی وجود دارند که شما را به وجد بیاورند، از جمله یک سریال غیرمنتظره که بهتازگی پخش آن آغاز شده است.
فیلمساز مستقل، «مورگان کوپر» در سال ۲۰۱۹، یک فنفیلم ۴ دقیقهای از شاهزادهی جدید بل-ایر ساخت که به یک سؤال پاسخ داد: «اگر این سیتکام کلاسیک جذاب، در عصر مدرن بهصورت یک فیلم ساخته میشد، میتوانست چگونه باشد و چه بازخوردی دریافت میکرد؟». در این فیلم کوتاه، مادر شخصیت اصلی به او میگوید: «من همهی تلاشم را کردهام ویل. زمان تغییر رسیده، تو به بل-اِیر میروی تا با عمو و زنعمویت زندگی کنی». این جمله برای طرفداران سریال اصلی، کاملا آشنا است.
مورگان کوپر بودجهی کافی برای ساخت یک فیلم بلند را نداشت، بنابراین به ساخت یک تریلر کوتاه اکتفا کرد اما ایدهی او واضح بود، کوپر قصد نداشت از یک استراتژی قدیمی استفاده کند، یعنی بازگرداندن همان تیم بازیگری قدیمی یا ادامه دادن همان داستان قبلی. او میخواست یک چیز کاملا جدید تولید شود که برپایهی همان داستان اصلی استوار است؛ با این کار، هم نظر طرفداران جلب میشد و هم کسانی که هرگز شاهزادهی جدید بل-ایر را تماشا نکردهاند. ویل اسمیت، فیلم کوتاه کوپر را تماشا کرد و رویای بازسازی این مجموعهی کمنظیرِ دههی ۹۰ میلادی به حقیقت تبدیل شد؛ آنهم با حضور کوپر به عنوان یکی از نویسندگان و تهیهکنندگان.
این سریال که بهتازگی پخش آن از سرویس استریم «پیکاک» آغاز شده، دیگر یک سیتکام ۲۰ دقیقهای نیست بلکه هر قسمت آن، یک درام یک ساعته است که نگاه عمیقتری به شکاف طبقاتی و نژاد دارد. کوپر در این رابطه میگوید: «تعدادی سکانس ماندگار در سریال اصلی وجود دارد که فراموشنشدنی هستند، از قواعد رایج سیتکام دور شدند و صرفا دراماتیک بودند». با این حال، در نسخهی اصلی نماهای چندانی وجود ندارد که ما را به تفکر وادار کند. اولویت اصلی شاهزادهی جدید بل-ایر خنداندن بود و بهواسطهی یک خانوادهی عجیبوغریب، این کار را بهخوبی انجام میداد.
چیزی که باعث میشود این بازسازی جدید را موفق بدانیم، همین متفاوت بودنش است. بل-ایر به سیتکام اصلی احترام میگذارد و به آن ادای دین میکند اما به مسیر تازهای میرود. «برگ برندهی یک بازسازی یا ریبوت موفق همین است».
فیلمساز و سخنران دانشگاه استنفورد، «اِستو برگین» که با فیلمهای «جیمز باند» بزرگ شده است، در این رابطه میگوید: «هر کسی از یک فیلمِ باند ارتباط میگیرد و به آن احساس دلبستگی دارد. اما به جرأت میتوان گفت زمانی که کازینو رویال (۲۰۰۶) اکران شد، دنیا در موقعیت ویژهای قرار داشت، یازده سپتامبر، اوجگیری اینترنت و چیزهای دیگر. دنیایی که در آن زندگی میکردیم، دیگر به شخصیتمنفیهای سینمایی که میخواهند دنیا را نابود کنند نیازی نداشت اما همچنان نیاز به یک قهرمان حس میشد. کازینو رویال کماکان باند است اما یک باند متفاوت. به قسمتهای پیشین مجموعه احترام گذاشت اما از گذشته عبور کرد، بزرگ و البته کمی غمگین و سیاه شد».
این همان کاری است که دختران گیلمور: یک سال در زندگی، نتوانست آن را انجام دهد. در یکی از نماهای سریال، یکی از شخصیتها، همسایهاش را «پَتِ چاق» صدا میکند. هنگامی که سریال اصلی پخش میشد، شوخی با چاقی، بازتایی از جامعه بود؛ دورانی که انتقاد به وزن و بدن آدمها تعجبآور تلقی نمیشد و امری عادی به شما میرفت. اما از آن زمان تاکنون، شرایط تغییر پیدا کرده است. این انتقادات جای خود را به نگاههای مثبتگرایانه نسبت به بدن آدمها دادهاند و از سال ۲۰۱۲ به بعد، حتی شاهد ظهور سلبریتیهای چاق بودهایم. در همین راستا، سریال یک سال در زندگی کمی کهنه و تاریخ مصرف گذشته به نظر میرسید.
در سوی دیگر، بل-ایر گذشته را کنار گذاشته است. بعضی از اِلمانهای دوستداشتنی سیتکام اصلی، اینجا هم وجود دارند. دوستان، اعضای خانواده و آدمهای اطراف ویل هنوز هم او را دوست دارند. اینبار هم ویل در هنگام بسکتبال بازی کردن، با گنگسترها دچار مشکل میشود؛ مادرش مجبور است او را به لس آنجلس بفرستد تا با فامیلهایش زندگی کند. اما همزمان، سریال به جزئیاتی میپردازد که سریال کمدی دههی ۹۰ میلادی توانایی پرداختن به آنها را نداشت.
رابطهی بین شخصیتها و دنیای اطرافشان همانند گذشته نیست. برای مثال، ویل و پسرعمویش، «کارلتون» بیشتر دچار مجادله میشوند. کارلتون ترجیح میدهد تا با کسانی باشد که از طبقهی اجتماعی او هستند، چیزی که ویل (از طبقهی کارگر) آن را تحتشعاع قرار میدهد. ویل در بخشهای ابتدایی سریال، شرایط خطرناکتری را تجربه و در مقایسه با سیتکام، حضورش در کنار یک خانوادهی ثروتمند، چالشبرانگیزتر جلوه میکند. «هیلاری» حالا یک اینفلوئنسر است. بهتر درک میکنیم که «عمو فیل» و «عمه ویو» چه از خودگذشتگیهایی کردهاند تا فرزندانشان زندگی بهتری داشته باشند.
به بیانی دیگر، تماشای سریال تجربهی تازهای برای مخاطبان قدیمی است و انتقادات نسبت به طبقههای اجتماعی، پررنگتر عرضه شدهاند تا بازتابی از وضعیت فعلی دنیا باشند. رییس شرکت تولیدات تلویزیونی «بلک باکس»، «جولیانو پاپادیا» در اینباره میگوید: «داستانها نمیتوانند تنها به شکوه گذشتهی خود متکی باشند. یک بازسازی فیلم یا سریال، باید به فکر مخاطبان جدید هم باشد. آنها شاید ارجاعات اثر را متوجه نشوند اما مشابه طرفداران قدیمی، هیجانزده میشوند».
دکتر «شارلوت استیونز»، سخنران دانشگاه بیرمنگام سیتی هم با دیدگاه جولیانو پاپادیا موافق است: «ریبوتها روی خط باریکی قدم میزنند زیرا باید روی پای خود بایستند و مخاطب به این مسأله فکر نکند که بهتر است به جای این نسخهی جدید، همان نسخهی اصلی را دوباره تماشا کند». بل-ایر به همین دلایل ارزش تماشای بالایی دارد، چرا که تلاش نمیکند چیزی باشد که نیست و هرگز نخواهد بود؛ سیتکامِ محبوب اصلی.
منبع: BBC