هجوم راکستار به حیاط مدرسه؛ بازی Bully چگونه به تجربهای یکتا تبدیل شد؟
وقتی به شرکت راکستار گیمز (Rockstar Games) فکر میکنید، چه چیزی به ذهنتان میآید؟ دزدی از بانک؟ تعقیب و گریز با ماشین؟ تیراندازی در خیابان؟ سرقت خودرو؟ طبیعت وحشی آمریکا؟ فضاهای وسترن؟ حالا نظرتان دربارهی حیاط مدرسه، تیر و کمان سنگی و دعواهای نوجوانان چیست؟
بولی (Bully) یک فرانچایز و نام تجاری کاملا جدید برای یک توسعهدهندهای جنجالی در صنعت بازیهای ویدیویی بود که تفاوت بسیاری با دیگر فرانچایزهای مشهور آن داشت. این بازی که توسط شعبه ونکوور راکستار توسعه یافت و در سال ۲۰۰۶ روی پلیاستیشن ۲ عرضه گردید، داستان یک دانشآموز سرکش بهنام جیمی هاپکینز را دنبال میکرد. پس از اخراج از تقریبا تمام مدارس آمریکا، پدرخوانده و مادرش او را در آکادمی بولورث (Bullworth Academy) رها میکنند؛ مؤسسهای که بهعنوان بدترین و سختترین مدرسه در کشور شناخته میشود.
بهعنوان یک تازهوارد، شما باید با زورگوها مقابله کنید و با سه گروه شریر در مدرسه مواجه شوید. این گروهها هم شامل پرپیها (Preppies)، نوجوانانی از خود راضی و ثروتمند، گریسرها (Greasers)، افرادی که ژاکتهای چرمی میپوشند و هنوز در دههی پنجاه میلادی گیر کردهاند و جاکها (Jocks)، نوجوانان ورزشکار و سرسختی که بر مدرسه حکومت میکنند، است. جیمی با کمک گروه نردها (Nerds) تلاش میکند سردستهی هر گروه را شکست دهد و همچنین از گری (Gary) که خیلی زود به او خیانت میکند انتقام بگیرد.
همین که نام راکستار روی جلد بازی درج شده بود، کافی بود تا Bully بهسرعت مورد انتقادهای شدیدی قرار بگیرد (بهخصوص که رسوایی جنجال Hot Coffee در GTA: San Andreas کمی قبل از آن بهوجود آمده بود). با اینکه رفتارهای شخصیت اصلی بازی پر از شیطنت است، وکیل جک تامپسون پیش از عرضه Bully به بازار آن را «شبیهسازی کلمباین» نامید؛ در صورتی که از فاجعه کلمباین چیزی نمیدانید، باید بگویم در سال ۱۹۹۹ یک تیراندازی بزرگ و برنامهریزیشده در مدرسهی کلمباین رخ داد که طی آن نهایتا ۱۲ دانشآموز و ۱ معلم به قتل رسیدند و ۲۴ دانشآموز زخمی شدند. علاوه بر مسائل حقوقی و صحبتهایی که علیه بولی در دادگاه میشد، یک گروه ضدخشونت بهنام The Peaceaholics جلوی دفاتر راکستار اعتراضات گستردهای به راه انداختند و خواستار عرضه نشدن بازی به بازار شدند.
برای کسانی که واقعا به تجربهی بازی نشستند، بولی هیچ شباهتی به نسخهی مدرسهای جیتیای نداشت (حرفی که خیلی از رسانهها و منتقدان راکستار میزدند). در حالی که این بازی هم شامل بسیاری از عناصر منحصربهفرد عناوین راکستار بود؛ از سبک سندباکس جهان باز، ضرب و شتم و هزلیات گرفته تا ماموریتهای فرعی عجیبوغریب. بولی تجربهای بسیار جذابتر برای مخاطبان کم سن و سالتر محسوب میشد که در واقع بازیکنان را در برابر قلدرها و زورگوهای آکادمی بولورث قرار میداد. بله، رفتارهای خشونتآمیز و نامناسب متعددی در آن مشاهده میشود اما بولی هیچگاه این رفتارها را مثبت جلوه نمیدهد و به فیلمهای نوجوانان شباهت دارد.
سایت مطرح IGN در بررسی خود از Bully: Scholarship Edition (نسخه ریمستر و گسترشیافتهی بازی) نوشت «این بازی بیشتر از همه بهخاطر زمان انتشار خود مورد انتقاد قرار گرفت». بولی زمانی وارد بازار شد که نسل بعدی کنسولها آغاز شده بود و بسیاری از گیمرها دیگر به فکر فروختن پلیاستیشن ۲ خود و خرید پلیاستیشن ۳ بودند. از سوی دیگر مضمون کلی بازی اصلا سنتی نبود و گرافیک آن نسبت به زمان خود قابل تحسین یا بهروز محسوب نمیشد. بولی با اینکه توسط یکی از غولهای صنعت بازی توسعه یافته، اما حتی نتوانست وارد لیست ۱۰۰ عنوان پرفروش پلیاستیشن ۲ شود؛ درست برخلاف GTA: San Andreas که با اختلاف پرفروشترین بازی آن است. از سوی دیگر امروزه هم کمتر بازیکنی پیدا میشود که GTA: San Andreas را تجربه نکرده باشد، در حالی که اکثر افراد پای تجربهی بولی ننشستهاند. و این یک مسألهی ناراحتکننده بهنظر میرسد، چرا که بولی به اندازه پرفروشترین بازی پلیاستیشن ۲ لایق توجه است.
در حالی که مشکلات مایکل د سانتا در GTA V شامل بهدست آوردن ۲ و نیم میلیون دلار پول برای بدهیاش به قاچاقچی مواد مخدر مکزیکی میشد، اتفاقاتی که در بولی برای شخصیتها میافتد بسیار کمخطرتر است و مخاطب بهتر میتواند با آنها ارتباط بگیرد. اصلیترین هدف شخصیت اصلی در داستان بازی ایستادن جلو قلدرهای مدرسه در گروههای مختلف و همچنین معلمانی است که اصلا قصد ندارند جلوی فساد و زورگویی و آسیب رسیدن به دانشآموزان بیگناه و ضعیف را بگیرند.
آنچه منتقدان بولی درک نکردند، این است که هدف بازیکنان در این بازی بهدست گرفتن قدرت مدرسه جهت جلوگیری از شرارت است. همانطور که جیمی میگوید، او به افراد چیزی را میدهد که لیاقتش را دارند. با وجود اینکه شخصیتهای دیگر جیمی را سرسخت، شریر و منفی خطاب میکنند، او احتمالا یکی از نوعدوستترین و مثبتترین شخصیتهای اصلی در بازیهای راکستار محسوب میشود. شما طی بازی این انتخاب را دارید که سراغ افراد بیگناه بروید و به آنها هم زور بگویید، اما روایت بولی شما را اغلب از این کار منع میکند چراکه شما قرار است نقش ناجی مدرسه را ایفا کنید. حین قدم زدن در بولورث، شما مدام با این صحنه مواجه میشوید که قلدرهایی از گروههای مختلف سراغ Nerdها آمده و قصد آزار و اذیت آنها را دارند. حال در اینجا دو انتخاب در اختیار شما قرار میگیرد؛ دخالت در ماجرا (حال میتواند دخالت کلامی باشد یا فیزیکی) یا بیتوجهی به اتفاقی که در حال رخ دادن است. جالبتر اینکه اگر بیشتر در کلاسهای انگلیسی شرکت کنید، میتوانید بهتر جواب زورگوها را بدهید و اینگونه کمتر به زور متوسل خواهید شد.
من هیچگاه جیمی را شخصیتی شرور و فاسد ندیدهام. او یک نوجوان بد است، چراکه از خانهای با شرایط دشوار آمده و میتواند برای آینده خود تصمیم بگیرد. او قرار نیست به یک دزد ماشین تبدیل شود. شاید روح نامطلوبی داشته باشد اما صاحب قلب است. جیمی نمیخواهد مدرسه را به آتش بکشد، بلکه سعی دارد در مقابل بیعدالتی بایستد.
دن هاوزر – بنیانگذار راکستار گیمز
اینکه شما در بولی نقش یک مجرم دسته اول را ایفا نمیکنید و تنها یک نوجوان هستید، محدودیتهایی ایجاد کرد اما نهایتا بازی پر از محتوای هیجانانگیز و سرگرمکننده است. شما بهعنوان یک نوجوان دبیرستانی مشخصا نمیتوانید ماشین مردم را بدزدید و تحت تعقیب پلیس قرار بگیرید، اما در عوض اسکیتبرد همراه قابلاعتماد و همیشگی شما خواهد بود. سلاحهای بازی هم به هرآنچه ختم میشود که میتوانید در حیاط مدرسه پیدا کنید؛ تیر و کمان سنگی، ترقه، بمبهای بدبو، تیله، پودر خارش و چیزهایی مثل آن. این سلاحها اصولا آسیب جدی به افراد وارد نمیکند و همه چیز به اذیت یا متوقف کردن آنها ختم میشود. همچنین شما باید طی زمان خاصی به تختخواب خود بروید، در غیراینصورت ممکن است در جای نامناسب خوابتان ببرد یا بهخاطر شکستن قوانین شبانهی مدرسه تنبیه شوید؛ این موضوع در ابتدا ممکن است برخی بازیکنان را بهعنوان یک محدودیت اذیت کند اما هرچه بیشتر بازی کنید بیشتر آن را درک خواهید کرد.
بولی علاوهبر اینها قابلیت «احترام» که در GTA: San Andreas وجود داشت را بسط میدهد. همینطور که شما مراحل متعدد را با موفقیت به پایان میرسانید، سطح احترامی که در بین گروههای مختلف دارید متناسب با رفتارهایتان کم یا زیاد خواهد شد. بهعنوان مثال در یکی از مراحل دوست جیمی بهنام ارنست (از گروه Nerdها) قصد دارد ارائهای در کلاس داشته باشد و گروه Jocks میخواهند ارائهی وی را خراب کند. اگر تصمیم بگیرید با تیر و کمان سنگی خود جلوی افراد جاکس را بگیرید، مشخصا سطح احترام شما میان نردها افزایش مییابد و جاکس کمتر به شما احترام خواهند گذاشت. اگر به قلمروی مخصوص گریسرها بروید و روی دیوارهای آنجا شعارهای توهینآمیز بنویسید، احترام شما نزد آنها کاهش مییابد اما در عوض گروه پرپیها (Preppies) که دشمنان قسمخوردهی گریسرها هستند بیشتر به شما احترام خواهند گذاشت. در صورتی که میزان احترام شما نزد یک گروه بیش از حد پایین برود، آنها حین ورود به قلمروی خیلی زود به شما حمله میکنند. مثلا قلمروی نردها کتابخانه، جاکها زمین فوتبال، گریسرها نمایشگاه خودرو است و پرپیها هم ساختمان خصوصی خود در محوطه را دارند.
این قابلیت راهی عالی برای اضافه کردن حس همیشگی وجود عواقب است، آن هم جایی که ریسک و خطر بزرگی وجود ندارد و پای نجات دنیا در میان نیست. ما اینجا روایت سنتی یک قهرمان را دنبال نمیکنیم، اما همیشه احساس میشود تکتک تصمیمات عواقب و نتایج خاصی دارند و روی هرم قدرت مدرسه تأثیر میگذارند. در نتیجه، این یک سیستم پایدار است که به بازیکن اجازه میدهد با حس واقعی پیشرفت طی داستان بازی مواجه شود. در ابتدای داستان، شخصیت اصلی تحت حمله قرار میگیرد و همه او را به تمسخر میگیرند، اما هرچه زمان میگذرد جیمی احترام دانشآموزان را بهدست میآورد. این حس پیشرفت حتی در کوچکترین جزئیات هم قابل مشاهده است؛ مثل جوایز یا همان تروفیهای اتاق. این جوایز یک سری آیتم تزئینی برای اتاق شخصیت اصلی هستند و حس نوستالژی را برمیانگیزند.
حال اگر بخواهیم درباره مأموریتهای اصلی صحبت کنیم، باید گفت واقعا عالی هستند. این مأموریتهای متنوع و بعضا عجیب همیشه با نویسندگی طنزآمیز و هوشمندانه و همچنین شخصیتهای بهیادماندنی همراه هستند (از دانشآموزان و معلمان گرفته تا آشپز مدرسه). بازی بهطور کلی به چند بخش مختلف تقسیم شده و در هر بخش شما با یک گروه خاص که هر کدام دشوارتر از قبلی هستند، مواجه میشوید. اعتراف میکنم قسمتی از مراحل در حد «به اینجا برو» یا «این فرد را کتک بزن» ختم میشوند، اما در کل فضای مدرسه شرایط را برای انجام ماموریتها و فعالیتهای متنوع آماده کرده است.
با اینکه روایت بازی بسیار متواضعانه و ساده است، اما از ابتدا تا انتها در جلب و نگه داشتن توجه شما موفق عمل میکند. در اینجا شما قصد نجات آمریکا از شر یک بمب اتمی را ندارید، بلکه میخواهید دفترچهی خاطرات یکی از دختران مدرسه را از دانشآموزی زورگوی پس بگیرید یا اینکه یک خرس عروسک در کارناوال مدرسه بهدست آورید. طی یکی از مأموریتهای اولیهی بازی، شما باید آلگرنون را اسکورت کنید؛ یک دانشآموز زرنگ اما چاق که میخواهد به کتابخانه برود و کتابهایش را بردارد – جدی میگویم. شاید چنین مأموریتهایی برای افرادی که به سرقتهای بزرگ و پر سر و صدای GTA عادت کردهاند بسیار خستهکننده و مضحک باشد، اما دقیقا پرداختن به چیزهای روزمره و بعضا سادهی زندگی نقطهی قوت اساسی بولی محسوب میشود.
این حس آشناپنداری و ارتباطگیری است که در بازیهای دیگر کمتر یافت میشود؛ بازیهایی که شما را جای سربازان جنگهای بزرگ قرار میدهند و از شما میخواهند دنیا را نجات دهید. همین مسائل Bully را یک تجربه منحصربهفرد و جذاب تبدیل میکند. احتمالا برجستهترین بخش داستان بازی به جایی برمیگردد که شما بالاخره میخواهید از گروه جاکها انتقام بگیرید؛ ابتدا صندلی تیمشان را آغشته به چسب میکنید و بعد هم در زمین مسابقه کلی تیله میریزید. این کارها نهایتا ورق را علیه جاکها برمیگرداند و آنها هم اصلا از چنین مسئلهای خوشحال نیستند.
با وجود محدودیتهای بسیاری که سیستم پلیاستیشن ۲ در آن زمان داشت، راکستار تلاش کمنظیری انجام داده تا دنیای بولی واقعگرا و باورپذیر باشد. بهعنوان مثال اگر تنها در مدرسه راه بروید و به دیالوگهای شخصیتها گوش دهید، متوجه خاص بودن شخصیت تکتک دانشآموزان معلمان میشوید. اینها کاراکترهایی فوقالعاده عمیق یا عجیبوغریب نیستند (و حتی ممکن است پس از چند ساعت تجربهی بازی، شاهد برخی دیالوگهای تکراری باشید)، اما نهایتا تلاش توسعهدهندگان کمک کرده فضای بولورث و افراد حاضر در آن حس زنده بودن داشته باشند. شما خیلی زود متوجه میشوید دانشآموزی بهنام شلدون فکر میکند همهی معلمان دوستش دارند، یا اینکه مسؤول پذیرش خانم دنورز مجنون و شیفتهی دکتر Crabblesnitch است.
وقتی بازیهای مختلف راکستار را دوباره پس از چند سال تجربه میکنید، به وضوح متوجه تکامل و توسعهی عالی مکانیکهای آنان میشوید. مثلا میتوان گفت San Andreas و بولی پایهگذار یک سیستم ارتباط و دیالوگ منحصربهفرد بودند که ما نسخه تکاملیافتهی آن را در رد دد ریدمپشن ۲ دیدیم. همانطور که میدانید در این بازی شما میتوانید مدام با شخصیتهای غیر قابل بازی ارتباط برقرار کنید و همیشه نوع پاسخ خود به آنها را تعیین نمایید. همین صحبتهای کوتاه و ظاهرا غیرمهم تاثیر بهسزایی در ایجاد حس واقعگرایی و غرقشدگی در مخاطبان دارند. دیالوگهای بولی هم به ارتباط حقیقی دانشآموزان در راهروی مدرسه شباهت دارند و اغلب شرایط پویا و جذابی در گیمپلی ایجاد میکنند. اگر به سوگلیهای معلمان توهین کنید، آنها هرچه گفتهاید را کف دست مدیران میگذارند و اوضاع بر شما تنگ میشود. چنین مواردی به وفور در بولی پیدا میشود و شما احساس میکنید در یک مدرسه واقعی حضور دارید.
در دورهای که اکثر بازیهای سندباکس کمیت را به کیفیت ترجیح میدهند، جایی که جهانهای عظیم بازیها پر از محتوای بی سر و ته یا فعالیتهای توخالی است، Bully جهانی نهچندان بزرگ اما مملو از کارهای هیجانانگیز و جذاب ارائه کرد. شما میتوانید کار پارهوقت روزنامهفروشی را انتخاب کنید و زمان رسیدن کارناوال، پول برای خرج کردن داشته باشید. میتوانید به قهرمان دوچرخهسواری بولورث تبدیل شوید یا روی پولهای خود شرطبندی کنید. با توجه به استانداردهای امروزی، جهان بولی در حد یک نقطه روی نقشهی لس سانتوس است اما در عین حال رموز بسیاری برای اکتشاف و مینیگیمهای متنوعی برای سرگرمی شما دارد.
تغییر فصول در بازی هم یک حرکت غیرمنتظره اما جالبتوجه از سوی توسعهدهندگان است که علاوه بر تنوع بخشیدن به جلوههای گرافیکی و محیط، روی مکانیکهای گیمپلی نیز تاثیر میگذارد – که البته این مورد بسیار محدود است. شب هالووین یک نقطه برجسته در بازی محسوب میشود و به شما این امکان را میدهد زمانی که مدیران و معلمان در مدرسه نیستند، هر کار دوست دارید انجام دهید، سر به سر دیگران بگذارید، کدوتنبلها را از بین ببرید و لباس اسکلت بپوشید (گرچه نباید مأموریت اختیاری Big Prank را فراموش کنیم که تجربه آن واقعا جذاب است!). از سوی دیگر حرکت در بخشهایی از شهر با دوچرخه و تماشای نخستین برفهای کریسمس بدون شک شگفتانگیز است. این مواد با تغییر پوشش شخصیتهای غیر قابل بازی همراه میشود. در اینجا هم جیمی بیچاره مورد تمسخر قرار میگیرد چرا که مادرش برای او یک لباس مضحک با طرح گوزن ارسال کرده و موجب خندهی دیگر دانشآموزان میشود. همانطور که پیشتر اشاره کردم، این تغییرات فقط به عناصر بصری بازی ختم نمیشود و شما به وضوح متوجه دشوار شدن کنترل دوچرخه یا اسکیتبرد خواهید شد. در ضمن، حالا شروع دعواها با پرت یک گوله برف به دیگران هم ممکن است.
در میان تمام این اتفاقات بزرگ و کوچک، شما باید در کلاسهای درسی مختلف شرکت کنید، در غیراینصورت مدیران و معلمان با شما برخورد خواهند کرد. با اینکه بیتوجهی و پیچاندن کلاسها برای هرکسی وسوسهانگیز بهنظر میرسد (یادم میآید زمانی که خودم دبیرستان میرفتم بولی را بازی میکردم، این سؤال برایم پیش میآید که چرا از مدرسه برمیگردم تا دوباره در یک سری کلاس مجازی شرکت کنم؟!)، شرکت در آنها ارزشش را دارد. با وجود چالشبرانگیز نبودن کلاسها، هیچگاه این حس ایجاد نمیشود که خستهکننده یا بیهوده هستند زیرا زمان کوتاهی دارند و در صورت شرکت در آنها جوایز بسیار خوبی کسب میکنید. هر کلاس اغلب مینیگیم و فعالیتهای متخص به خود را دارد که تجربه هرکدام به خودی خود خالی از لطف نیست.
کلاسهای عکاسی شکل متفاوتی دارند و در اینجا سازندگان از عناصر جهان باز و سندباکس بازی استفاده کردهاند. برای کلاسهای عکاسی شما میتوانید کلاس را ترک کرده و عکسهای لازم را از گوشه و کنار شهر بولورث بردارید. راکستار در زمینه ارتباط جوایز با کلاس مورد نظر هم عالی عمل کرده، در نتیجه آنها مثل یک جایزه تصادفی برای انجام یک فعالیت نیستند. بهعنوان مثال، کلاسهای انگلیسی برخی از جنبههای کاریزماتیک شخصیت را بهبود میبخشند، کلاسهای شیمی نحوه ساخت اسلحههای متفاوت مثل بمبهای بدبو و… را به جیمی یاد میدهند و نهایتا کلاسهای کشتی او را برای مبارزههای تن به تن بیشتر آماده میکنند.
با عرضهی Bully: Scholarship Edition در سال ۲۰۰۸، کلاسهای بولی گسترش یافتند و در واقع تغییرات مثبتی در بازی بودند. این مورد در رابطه با کلاسهای زیستشناسی بیشتر از همه صدق میکند که با کنترلهای کنسول Wii هماهنگی خوبی داشت. این کلاسهای عجیب کالبدشکافی یادآور سری بازیهای Trauma Centre بود… با این تفاوت که اکثر اعمال روی قورباغهها اعمال میشد و نه بیماران انسان! بهطور کلی اگر بخواهیم بگوییم، نسخهی Scholarship پکیج مختلط برای ماموریتهای اصلی بود و شامل بخشهای مثبت و منفی میشد، اما کلاسهای بولی (از جغرافیا، ریاضی و موسیقی گرفته تا همان زیستشناسی) فعالیتهای لذتبخش و متنوعی دریافت کرده بودند. جوایز تکمیل این فعالیتهای جدید اغلب به چند لباس یا آیتم نهچندان مفید ختم میشد اما خود فعالیتها واقعا جذاب بودند، بهطوری که احتمالا بازیکنان حاضر باشند بدون هیچ جایزهای آنها را تکمیل کنند.
در کل مکانیک کلاسهای بولی تفاوت فاحشی با مأموریتهای فرعی دیگر بازیها ندارد. اما خوشبختانه در این مورد راکستار طوری آنها طراحی کرده که با فضای بازی همخوانی کامل دارد؛ چنین محتوای حساس و جذابی میتوانست بهراحتی در دستان یک توسعهدهنده دیگر خراب شود.
یکی دیگر از شگفتیهای بولی موسیقی آن از شاون لی است. راکستار بهخاطر خرید حقوق موسیقیهای عالی و متناسب برای سری بازی GTA شهرت فراوانی دارد، اما دربارهی بولی شرایط متفاوت بود و موسیقیهای اورجینال برای آن ساخته شد. در اینجا هم درباره اکستر بزرگ جان ویلیامز یا چیزهایی شبیه آن صحبت نمیکنیم، بلکه موسیقیهای بولی بسیار سبک، پرشیطنت و متناسب بود. اصلا نمیتوانم تصور کنم بولی بدون موسیقیهایش اینقدر جذاب و فوقالعاده باشد. تقریبا تمام قطعات موسیقی خاطرهانگیز و گیرا هستند و به روش خود منحصربهفرد. اینکه هر بخش از بازی تم موسیقی مخصوص خود را دارد، به شخصیت و ارزش تجربه آن میافزاید. Hattrick vs. Galloway به موسیقی جاز شباهت دارد و در آن مرحلهای پخش میشود که شما باید مخفیانه در محوطه مدرسه به دنبال بطریهای اسکاچ بگیرید تا معلم انگلیسیتان آقای گلووی به دردسر نیفتد. از سوی دیگر تیر و کمان سنگی موسیقی شیطنتآمیز و خاص خود را دارد. همچنین قطعهی The Tenements بلافاصله شما را وارد اتمسفر دههی ۵۰ میلادی میکند که با شخصیت گروه گریسرها کاملا هماهنگ است. انتخاب تنها یک قطعه سخت است اما موسیقی ماموریت Tagging برایم بسیار برجسته بوده است. قطعهی Wildstyle خاطرهی شگفتانگیزی برایم ساخته و فکر میکنم تمام کسانی که بولی را تجربه کردهاند پس از شنیدن دوبارهی آن به حال و هوای بازی برگردند.
پس از تمام این سالها، مخاطبان هنوز خواهان ساخته دنبالهای برای بازی Bully هستند و دلیل آن هم مشخص است. در حالی که رد دد ریدمپشن ۲ توانست به محبوبترین بازی من از راکستار تبدیل شود، تجربهی دوبارهی بولی پس از ۱۵ سال هنوز هم یک حس فوقالعاده و منحصربهفرد دارد. خوشبختانه امروزه تجربهی بازی دشواری چندانی ندارد چرا که فروشگاه پلیاستیشن یا حتی استیم آن را به فروش گذاشتهاند و کنسولهای ایکسباکس هم با استفاده از قابلیت پشتیبانی از نسلهای گذشته آن را به راحتی اجرا میکنند.
چند روز پیش یکی از یوتیوبرهای مشهور بازیهای راکستار اعلام کرد هواداران بولی باید منتظر یک شگفتانه باشند. در این نقطه دو احتمال وجود دارد؛ یکی ساخت بازی Bully 2 (که احتمال کمتری دارد) و یکی هم عرضهی یک نسخهی ریمستر یا بازسازی بولی. اینطور که مشخص است، ساخت بولی ۲ در سال ۲۰۰۹ توسط راکستار کنسل شده بود و اکنون آیندهی آن در هالهای از ابهام قرار دارد. با این حال، فعلا هیچ چیز به طور قطعی مشخص نیست و هواداران تنها میتوانند امیدوار باشند.
منبع: Superjump Magazine