سندرم شخصیت اصلی چیست؟ (از نشانه‌ها تا آسیب‌ها)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه
زنی خود را شخصیت اصلی می‌پندارد.

در طول زندگی، لحظه‌هایی پیش می‌آیند که به ما حس آزاردهنده‌ی جا ماندن از قافله را القا می‌کنند. داشتن این حس تا حدی منطقی است، زیرا انسان اساسا موجودی اجتماعی است و صرف نظر از میزان تلاشی که برای رسیدن به یک ایدئال ذهنی می‌کند، همواره از شکست خوردن و عقب ماندن بیزار است. اما زمانی که داشتن این حس منفی تبدیل به بخشی جدانشدنی از کوچک‌ترین اتفاق‌های روزمره شود، باید به دنبال دلیل بود.

شاید برایتان پیش آمده باشد که پس از دریافت پیامی حاوی یک درخواست از یک دوست یا همکار، بخواهید به سرعت اقدام کنید. گهگاه ممکن است پس از حضور یافتن در یک گروه دوستانه، از اینکه حرف خاصی برای زدن ندارید احساس بیهوده بودن کنید و از ظن خودتان تبدیل به عضوی بی‌اهمیت از گروه شوید.

در این مقاله از دیجی‌کالا مگ، این احساس آزاردهنده را با معرفی «سندرم شخصیت اصلی» بررسی می‌کنیم و ضمن بیان دلایل احتمالی بروز این سندرم، راهکارهایی برای مقابله با آن ارائه می‌کنیم. با ما همراه باشید.

«سندرم شخصیت اصلی» چیست؟

زنی خود را شخصیت اصلی می‌پندارد.

اِریکا داوان (Erica Dhawan)، یکی از نویسندگان نیویورک تایمز، در مطالعه‌ای که اخیرا در زمینه‌ی رفتارشناسی انسان ارائه کرده، میل به همواره پاسخگو بودن در شرایط مختلف را مرتبط با سندرم شخصیت اصلی دانسته است. به عقیده‌ی او، تمایل انسان به ظاهر شدن به عنوان شخصیت اصلی زندگی خودش، و در مواقعی زندگی دیگران، او را مجبور به حضور حداکثری در تمام عرصه‌های اجتماعی می‌کند. در چنین شرایطی، بقیه نقش شخصیت‌های مکمل را ایفا می‌کنند و بار همه چیز روی دوش شخصیت اصلی میفتد.

نتایج مطالعه‌ی داوان در تضاد با پدیده‌ی دیگری که نقطه‌ی مقابل سندرم شخصیت اصلی است ارائه شده است. بر این اساس، گستردگی پدیده‌ی «نادیده گرفتن» در سطح جامعه یکی از مهم‌ترین عوامل بروز میل به پاسخگویی دائمی در انسان‌ها است. اما مطالعه‌های تکمیلی دیگری که توسط رفتارشناسان در دانشگاه‌های کورنِل در آمریکا و کالج بیزینس لندن در بریتانیا انجام شدند، نشان دادند که بروز این سندرم اغلب ریشه در خودمحوری انسان دارد.

ارتباط موجود میان خودمحوری و بروز سندرم شخصیت اصلی

باید توجه داشت که این سندرم مفهومی نوپا در مبحث رفتارشناسی و روانشناسی انسان است و هنوز مطالعه‌های علمی وسیعی روی آن صورت نگرفته است. با این وجود، یک مطالعه‌ی علمی بنیادین در زمینه‌ی خودمحوری در انسان نشان داده که این مفهوم با بروز سندرم شخصیت اصلی رابطه‌ی مستقیم دارد.

مهم‌ترین تحقیق‌ها در زمینه‌ی خودمحوری توسط ژان پیاژه (Jean Piaget)، روانشناس سوییسی فعال در حیطه‌ی تکامل رفتاری، صورت گرفته است. یافته‌های تحقیق‌های پیاژه به پیدایش و معرفی مفهوم «داستان شخصی زندگی انسان» کمک شایانی کرد. به اعتقاد رفتارشناسان، تمایل به ظاهر شدن به عنوان شخصیت اصلی داستان زندگی در دوران نوجوانی بروز پیدا می‌کند و در بزرگسالی به اوج خود می‌رسد.

این تمایل صرفا از خودخواهی یا خودشیفتگی (نارسیسیسم) نشأت نمی‌گیرد، بلکه حاصل روند شکل‌گیری شخصیت فرد در این برهه‌ی حساس از زندگی است. این شخصیت، به هر نحوی که شکل گیرد، تا آخر عمر همراه فرد خواهد بود. بنابراین، پررنگ انگاشتن نقش خود در زندگی، واکنشی طبیعی در دوران نوجوانی محسوب می‌شود.

خوشبختانه بخش بزرگی از تمایل به مرکزیت داشتن با بالا رفتن سن و ورود به دوران بزرگسالی کمرنگ می‌شود، اما بخش‌هایی از آن در وجودمان باقی می‌مانند و به گونه‌های مختلف خود را بروز می‌دهند. منطقی‌ترین دلیل برای تمایل به ظاهر شدن به عنوان شخصیت اصلی این است که ما هر کدام مسؤول نگارش زندگی‌نامه خودمان هستیم و این طبیعی است که بخواهیم در زندگی‌هایمان اصلی ترین نقش را ایفا کنیم. اما کنترل اوضاع زمانی از دستمان خارج می‌شود که این تمایل را به زندگی دیگران هم بسط می‌دهیم و احساس می‌کنیم که باید در تمام عرصه‌ها، اعم از شخصی و اجتماعی، نقش اصلی را ایفا کنیم.

داشتن چنین تمایلی نمونه‌ی بارز زیاده‌روی است و به طور مستقیم با پرورش حس خودمحوری در ارتباط است. هنگامی که حس می‌کنید باید هر چه سریع‌تر پاسخی برای سؤال یا درخواست دیگران ارائه کنید، به یاد آورید که پاسخگو نبودن شما قرار نیست اخلالی در زندگی آن‌ها ایجاد کند! گاهی پذیرفتن اینکه در زندگی دیگران نقشی مکمل ایفا می‌کنیم دشوار است، اما همین پذیرش نخستین قدم در راستای بهبود یافتن از سندرم شخصیت اصلی است و نباید آن را نادیده گرفت.

تمایل به داشتن حضوری پررنگ در زندگی دیگران می‌تواند بسیار خسته‌کننده هم باشد. در این راستا، جیورج و بونز، دو روانشناس بالینی، «خطای پیام فوری» را معرفی کرده‌اند. این خطا زمانی پدید می‌آید که فکر می‌کنید فرستنده‌ی یک پیام خیلی زودتر از آنچه که شما فکرش را می‌کنید به یک پاسخ احتیاج دارد. در چنین شرایطی، دیگر آرام و قرار ندارید و هر پیامی برایتان نقش یک عامل استرس‌زا را ایفا می‌کند.

نقش «مرزگذاری» در درک معضل ابتلا به سندرم شخصیت اصلی

مرز

ابتلا به این سندرم به طور کلی در اثر ناهماهنگی میان طرز فکر فرستنده‌ی یک پیغام با دریافت‌کننده‌ی آن صورت می‌گیرد. به عقیده‌ی جیورج و بونز، عامل اصلی این اتفاق نوعی تجاوز به مرزها است. به عبارتی، دریافت‌کننده‌ی پیام به قدری در تمایلش برای ظاهر شدن به عنوان شخصیت اصلی زندگی خود و دیگران غرق شده که دیگر مرزی میان حریم شخصی خود با ارتباط‌هایی که با بقیه برقرار می‌کند نمی‌بیند. این باعث می‌شود که فرد مدام در حال تلاش برای راضی نگه داشتن دیگران باشد و اغلب از خود و نیازهایش غافل شود.

اما در این میان نکته‌ای ریز وجود دارد که معمولا از ذهن دور می‌ماند. این نکته به این مسئله اشاره دارد که افرادی که از شما درخواستی دارند، میل به تجاوز به مرزهایتان را ندارند و در اصل این خود شما هستید که برای داشتن نقشی اصلی هر پیام را اضطراری تلقی می‌کنید و مرزهایتان را برای ارائه‌ی پاسخ مناسب پایمال می‌کنید! بنابراین، برای خلاص شدن از این سندرم و تمام محدودیت‌هایی که برایتان ایجاد می‌کند، باید مرزهای خود را بهتر بشناسید و حتی آن‌ها را از نو تعریف کنید.

۹ وجهه‌ی تاریک شخصیت افراد مبتلا به سندرم شخصیت اصلی

مبتلا بودن به این سندرم در ظاهر مزایای زیادی، همچون بالا رفتن میزان کارآمدی و سودمندی در زندگی اجتماعی، دارد اما وجهه‌‌ی تاریکش این مزایا را بی‌ارزش می‌کند. در ادامه ۹ ویژگی کلی افراد مبتلا به سندرم شخصیت اصلی را مرور می‌کنیم. در نظر داشته باشید که هر شخص مبتلا به این سندرم لزوما تمام این ویژگی‌ها را ندارد.

  • خودخواهی و خودشیفتگی
  •  به دنبال توجه، تمجید و تحسین دیگران بودن
  •  تمایل داشتن به مرکز توجه بودن
  •  انکار واقعیت‌ها و تظاهر به بی‌عیب و نقص بودن زندگی و وقایع آن
  •  تظاهر به بودن آنچه از دید عموم خواستنی و دلپسند است
  •  از بالا به پایین نگریستن به اطرافیان
  •  مشکل خود را مشکل دیگران دانستن
  •  بزرگ‌نمایی دشواری‌ها برای ترحم خریدن از دیگران
  •  داشتن توقع‌های غیرواقع‌گرایانه و نابه‌جا از اطرافیان

پیامدهای منفی سندرم شخصیت اصلی

احساسات منفی

ابتلا به این سندرم با پیامدهای منفی متعددی همراه است که تقریبا همه‌ی آن‌ها با تضعیف شخصیت و محدودتر شدن دایره‌ی اجتماعی فرد مبتلا همراه هستند. در ادامه ۳ تا از این پیامدهای منفی را شرح می‌دهیم.

۱. مصنوعی شدن رفتارها

برای شخصیت اصلی داستان بودن، باید مسؤولیت‌های بسیاری را پذیرفت و با معیارهای مختلفی همخوانی داشت. هنگامی که تصمیم می‌گیرید به عنوان شخصیت اصلی داستان زندگی خود یا دیگران ظاهر شوید، به صورت ناخودآگاه وادار می‌شوید بعضی از جنبه‌های شخصیت یا زندگی‌تان را مخفی کنید یا آن‌ها را طور دیگری جلوه دهید.

به مرور زمان، تلاش برای تغییر واقعیت‌های موجود در راستای هماهنگ شدن با داستانی که در آن ایفای نقش می‌کنید برایتان تبدیل به عادت می‌شود و اصالت شخصیتتان را از بین می‌برد. در چنین شرایطی، دائما با ترس از افشا شدن حقایق و کنار رفتن ماسکی که برای پررنگ‌تر جلوه دادن حضورتان به چهره‌ زده‌اید زندگی می‌کنید و کیفیت زندگی‌تان به شدت کاهش می‌یابد.

۲. از دست دادن دوستان و آشنایان

به دنبال مصنوعی شدن شخصیت و رفتارها در اثر بروز این سندرم، از دست دادن دوستان و آشنایان دور از انتظار نیست. واقعیت این است که تمام انسان‌ها میل به دوست داشته شدن و مورد احترام قرار گرفتن دارند و هیچکس مایل نیست در زندگی خود یا دیگری نقشی مکمل ایفا کند یا حضوری کمرنگ داشته باشد. بنابراین، اگر به تلاش برای ایفای نقش شخصیت اصلی ادامه دهید، دیر یا زود اطرافیانتان را از خود می‌رانید.

اگر ترک این عادت برایتان بسیار دشوار است، سعی کنید با قدم‌های کوچک اما تأثیرگذار شروع کنید. در وهله‌ی اول می‌توانید تلاش کنید تا حد و مرز خودتان را در زندگی دیگران تشخیص دهید و به شخصیت اصلی زندگی خود بودن بسنده کنید. در قدم‌های بعدی می‌توانید با مرزگذاری‌های دقیق‌تر، نقش سالم‌تری در زندگی خودتان ایفا کنید.

۳. کلافگی

یک نکته‌ی قابل توجه در رابطه با افرادی که از این سندرم رنج می‌برند این است که در بسیاری از مواقع از مخرب بودن رفتار خود ناآگاه‌اند. در واقع برای این افراد، سندرم شخصیت اصلی نوعی مکانیسم دفاعی برای دوری جستن از مواجهه با مشکل‌های زندگی و شکست‌هایشان است. هنگامی که خود را شخصیت اصلی یک داستان رؤیایی تصور کنیم دیگر مجبور نیستیم از این حباب فریبنده خارج شویم و در صدد بهبود شرایط برآییم. اما متأسفانه عمر این آرمان‌شهر کوتاه است و نمی‌توان همیشه به آن پناه برد.

چگونه می‌توان از شر این سندرم خلاص شد؟

زنی در آرامش به سر می‌برد.

نخستین قدم در راستای بهبود یافتن از این سندرم شناسایی دلایل بروز و علائم آن است. اگر شما هم یکی از افراد مبتلا به این سندرم هستید، حتما موافقید که مهم‌ترین دلیل بروز آن مرزگذاری ناقص و ضعیف است. بسیاری از افرادی که به این سندرم دچار می‌شوند، در ابتدا مرزهای دقیق و مشخصی داشته‌اند، اما به مرور زمان میل به ایفای نقشی مهم‌تر در زندگی اطرافیان، آن‌ها را به پایمال کردن این مرزها واداشته است.

مرزهای خود را از نو تعریف کنید

به عنوان نخستین قدم، باید مرزهایتان را باری دیگر بررسی کنید. آن دسته‌ که به شما کمک می‌کنند در زندگی اطرافیان نقش مکمل ایفا کنید را نگه دارید و مرزهای تخریب شده‌ای که شما را وادار به بیش از حد مایه گذاشتن کرده‌اند را بازسازی کنید. به خاطر داشته باشید که برقراری مجدد این مرزها بدون برقراری ارتباط به اطرافیان ممکن نیست. شما باید بقیه را در جریان این تغییرها و اهمیت‌شان قرار دهید.

مدت زمان استفاده از شبکه‌های اجتماعی را کاهش دهید

در عصر کنونی، تأثیر بسیار پررنگ شبکه‌های اجتماعی روی شکل دادن به شخصیت و وجهه‌ی اجتماعی انسان غیرقابل‌انکار است. استفاده‌ی بی‌رویه از شبکه‌های مجازی شما را به طور دائم در معرض ترندهایی قرار می‌دهد که در صورت پیروی نکردن از آن‌ها احساس عقب ماندن می‌کنید. در این شرایط، تلاش می‌کنید آینه‌ای از آنچه می‌بینید شوید و همین به تمایل ظاهر شدن به عنوان شخصیت اصلی در جامعه دامن می‌زند. سعی کنید روی سلامت روانتان تمرکز کنید و با کسانی که دوستشان دارید بیشتر وقت بگذرانید.

دست از رومانتیک جلوه دادن وقایع زندگی بردارید

شخصیت‌های اصلی در فیلم‌ها و سریال‌ها معمولا درگیر وقایع عجیب و غریب و گهگاه دردناکی می‌شوند، اما در انتها باوقارتر از همیشه از پس همه چیز برمی‌آیند. اگر خود را چنین شخصیتی تصور می‌کنید، زندگی مدام ذوقتان را کور می‌کند. دست از افراط و تفریط بردارید و سعی نکنید با مثبت‌گرایی سمی هر چیزی را برای خود توجیه کنید. بپذیرید که زندگی پستی و بلندی دارد و کنار آمدن با دشواری‌ها بخشی جدانشدنی از انسان بودن است.

مرور کلی

سندرم شخصیت اصلی، بیش از هر عامل دیگری، از معیوب بودن نحوه‌ی برقراری ارتباط مؤثر نشأت می‌گیرد. ابتلا به این سندرم، دریافت‌کننده پیام را وادار به خروج از مسیر اعتدال می‌کند و به او این حس را القا می‌کند که باید مدام در تلاش برای درخشیدن باشد. بهترین راهکار برای بهبود این سندرم، بررسی موقعیت خود در زندگی شخصی و زندگی دیگران و سپس مرزگذاری منطقی و واقع‌گرایانه است. فراموش نکنید که برقراری ارتباط سالم با دیگران منوط به اولویت دادن به آرامش و سلامت روحی و روانی‌تان است.

این مطلب فقط جنبه‌ی آموزش و اطلاع‌رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه‌های این مطلب حتما با یک متخصص مشورت کنید. برای اطلاعات بیشتر بیانیه‌ی رفع مسؤولیت دیجی‌کالا مگ را بخوانید.

منابع: psychologytoday, aislesoflife



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما