لیکانتروپی بالینی؛ نگاهی علمی به اسرار پشت پرده‌ی گرگینه‌ها

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۳ دقیقه
لیکانتروپی بالینی

لیکانتروپی بالینی، یک سندروم روان‌شناسی است که فرد این توهم را می‌زند که می‌تواند به شکل یک حیوان دیگر در بیاید. در قدیم زیاد دیده شده که فرد یا افرادی ادعا کرده‌اند گرگینه بوده و به راحتی می‌توانند هر ماه به گرگ تبدیل شوند. این دسته از افراد از لیکانتروپی بالینی رنج می‌برند؛ یک اختلال روان‌شناسی به شدت نادر که در این مقاله به تفضیل درباره‌ی ریز و بم این بیماری صحبت می‌شود.

در همین ابتدا باید اشاره کرد که لیکانتروپی بالینی صرفا محدود به موضوع جذاب و هیجان‌انگیز ماهیت گرگینه‌ها در دنیای واقعی نیست و صرفا به هر نوع توهم انسان برای تبدیل به یک حیوان، لیکانتروپی بالینی گفته می‌شود. از آنجایی که بیشتر توهم‌های ثبت شده در تاریخ، توهم تبدیل به حیوان گرگ بوده، این تصور به اشتباه در اذهان عموم جا افتاده که این سندرم صرفا معطوف به توهم تبدیل به حیوان گرگ است. این مسئله تا جایی در گذشته پیش رفته که هنوز برخی باور دارند که گرگینه‌ها موجوداتی واقعی بوده و در دنیای واقعی چنین موجوداتی در خفا زندگی می‌کنند.

در برخی از متون حتی دیده شده افرادی که به این عارضه دچار شده‌اند، به این باور رسیده‌اند که به یک حیوان اساطیری نظیر گریفین (شیر دال) تبدیل می‌شوند. جدا از این مسائل، شاید این سوال در ذهن‌تان شکل گرفته چطور این بیماری در گذشته شناسایی شد؟ در ایام بسیار قدیم که نه علم و دانش درستی گسترش پیدا کرده بود و نه تجهیزات پیشرفته‌ای برای تصویربرداری از مغز وجود داشت، چطور لیکانتروپی بالینی کشف شده و در وهله‌ی بعدی چطور به عموم شناسانده شد؟

کاترین کروگر و ابن سینا؛ کاشفان بیماری لیکانتروپی بالینی

لیکانتروپی بالینی

کاترین کلارک کروگر نویسنده، استاد دانشگاه، محقق مذهبی و یکی از اعضای فعال در حوزه‌ی دین مسیحیت که اهل آمریکا بوده در زمینه‌ی نگارش بخش‌هایی از انجیل دخیل بوده است. به نظر می‌رسد اولین اشاره به بیماری لیکانتروپی بالینی، در متونی بوده که کروگر آنها را نوشته است. در این متون، رفتارهای پادشاه نبوکدنصر به تفضیل توضیح داده می‌شود که به یک نوع لیکانتروپی بالینی دچار شده بود. گویا این پادشاه، که یکی از پادشاهان بابل محسوب می‌شود، مدت‌ها با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد. با این حال نبوکدنصر اول توانست ۲۳ سال بر تخت پادشاهی فرمان‌روایی کند.

از سوی دیگر، در سایر متون به صورت جسته و گریخته درباره‌ی بیماری لیکانتروپی بالینی توضیح داده می‌شود. برای مثال اندرو لارنر، عصب‌شناس مشهور آمریکایی، سرنوشت اعضای داستان معروف اودیسه‌ی ومر را در بخش سحر و جادوی کیرکه (Circe) که یکی از الهه‌های یونان باستان و دختر هِلیوس بود، از اولین مثال‌های لیکانتروپی بالینی دانسته است. حتی در یکی از داستان‌های ایران باستان هم رگ و ریشه‌هایی از بیماری لیکانتروپی بالینی دیده می‌شود. یکی از پادشاهان آل بویه به اسم ابو طالب رستم تصور کرده که به یک گاو تبدیل شده است. این اتفاق در زمانه‌ای رخ می‌دهد که ابن سینا زنده بود. در نهایت امر، ابن سینا توانست این بیماری را در آن دوران با روش ابداعی‌اش درمان کند.

ایده‌‌ی بیماری لیکانتروپی به قرن هفتم و حتی عقب‌تر هم برمی‌گردد؛ درست زمانی‌که یک پزشک به اسم پائولوس آژینتا درباره‌ی این بیماری تحقیق کرده بود و به این نتیجه رسید که این سندرم با مالیخولیا در ارتباط است

ایده‌‌ی بیماری لیکانتروپی به قرن هفتم و حتی عقب‌تر هم برمی‌گردد؛ درست زمانی‌که یک پزشک به اسم پائولوس آژینتا درباره‌ی این بیماری تحقیق کرده بود و به این نتیجه رسید که این سندرم با مالیخولیا در ارتباط است. با محدودیت‌های علم پزشکی در آن زمان، محققین و دانشمندان متوجه برخی از علائم جسمانی در این بیماری شده بودند. بر طبق دست نوشته‌ها، افراد مبتلا به لیکانتروپی بالینی صورت و بدنی رنگ پریده داشته‌اند. همچنین پزشکی به اسم یوهان وِیِر در پژوهش‌هایش پیرامون ادعاهای گرگینه شدن بیماران توضیح می‌دهد که زبان بیماران خشک شده و آنها به شدت حس تشنگی را از خود بروز می‌دهند؛ درست همانند فردی که در دریا در حال غرق شدن بوده و او را نجات داده‌اند.

پادشاه جیمزِ اول و ششم در سال ۱۵۹۷ میلادی پیرامون این مبحث در رساله‌ای توضیح می‌دهند که نباید رفتارهای گرگینه‌وار بیماران را بر گردن مفاهیم ماورا الطبیعه و شیاطین انداخت؛ چراکه این رفتار هر چه هست، به اختلال‌‌های ذهنی بیمار ارتباط دارد. این دو تن هم باور داشته‌اند که مالیخولیا، پیش‌زمینه‌ی بروز لیکانتروپی بالینی است. جدا از تمامی این موارد، می‌توان این اختلال روانی و رفتارهای حیوانی را از طریق افسانه‌ها و فولکلورها در کشورهای مختلف بررسی کرد. با وجود این‌که لیکانتروپی بالینی یک سندرم به شدت نادر است، از دیرباز تا کنون دست‌مایه‌ی خلق داستان‌های هیجان‌انگیز و چه بسا ترسناک شده است.

نگاه دقیق‌تری به بیماری لیکانتروپی بالینی

لیکانتروپی بالینی

ایده‌ی تبدیل انسان به حیوان، نه تنها حس بسیار وحشتناکی را به خودِ فرد القا می‌کند، بلکه زندگی اطرافیان را هم تحت الشعاع قرار می‌دهد. از آنجایی که این سندرم نادر است، مطالعات بسیار زیادی در سطح بین‌المللی وجود ندارد که بتوان صریح و دقیق درباره‌ی این اختلال صحبت کرد. با وجود این‌که علت دقیق پیدایش بیماری لیکانتروپی بالینی هنوز کشف نشده، می‌توان درباره‌ی برخی از جوانب این بیماری با اطمینان خاطر بیشتری صحبت کرد.

لیکانتروپی بالینی ممکن است تحت تاثیر سایر اختلال‌های عصبی و روان‌شناسی، عوامل اجتماعی و فرهنگی و حتی مشکلات جسمانی دیگر در فرد بروز پیدا کند. دانشمندان در حال حاضر تصور می‌کنند که دلیل بروز بیماری از فردی به فرد دیگر متفاوت است. واژه‌ی لیکانتروپی به صورت تحت الفظی از دو بخش Lycan به معنای گرگ و Thropy به معنای هویت انسانی تشکیل شده است. بنابراین، این مفهوم در ابتدا صرفا به تبدیل انسان به گرگ گفته می‌شده اما با گذر زمان، تعریف جامع‌تر و کامل‌تری برای این سندرم در نظر گرفته شد مبنی بر این‌که هر توهمی از انسان برای تبدیل به حیوان باید به اسم لیکانتروپی بالینی شناخته شود. در هر صورت، این اختلال روانی موجب شد تا فیلم و سریال‌های زیادی با ایده‌ی گرگینه‌ها ساخته و اکران شوند.

شاید این سوال مطرح شود که در ذهنِ افراد مبتلا به این اختلال چه می‌گذرد؟ آیا آنها از ابتلا به این سندرم ابراز ناراحتی می‌کنند یا حس قدرت و خاص بودن به آنها دست می‌دهد؟ دانشمندان این مسئله را هم تا حدودی توانسته‌اند بررسی کنند. در برخی از بیماران این حس به وجود می‌آید که این بیماری به دلیل یک اتفاق شوم و نحس رخ داده و آنها بسته به کارهای بدی که در گذشته مرتکب شده‌اند توسط اهریمنان خاصی در حال شکنجه شدن هستند. برخی دیگر از بیماران هم تصور می‌کنند که این حسِ توهم، یک اتفاق بسیار خوب بوده و آنها مثل گرگ و سایر حیوانات قوی‌تر از انسان‌ها هستند. داخل پرانتز باید به این نکته هم اشاره کرد که حیوان گرگ، شاید در جوامع غربی یک موجود شوم و نحس باشد، اما در فرهنگ نورث و اساطیری شمال اسکاندیناوی، گرگ یک حیوان با خوی و خصلت‌های پسندیده و مطلوب نزد انسان‌ها به شمار می‌رود. این درک‌های ضد و نقیض است که موجب می‌شود تا بیماری لیکانتروپی بالینی، یک زمینه‌ی به شدت پر طرفدار برای روان‌شناسان هم باشد؛ چراکه یافتن ریشه‌ی این تفاوت‌های رفتاری در بیماران، خود علامت سوال بسیار بزرگی است که همچنان دانشمندان در تلاش هستند علت این تفاوت‌های رفتاری را پیدا کنند.

علت بیماری لیکانتروپی بالینی

لیکانتروپی بالینی

برخی از محققین فکر می‌کنند که لیکانتروپی بالینی به دلیل سندرم‌های شناسایی نادرست هذیانی (DMS) بروز پیدا می‌کند. این عبارت به گروهی از اختلال‌هایی گفته می‌شود که مردم در شناسایی اشیای آشنا ناتوان ظاهر شده یا باور دارند که اشیا یا افراد به گونه‌ای دیگر تغییر شکل پیدا کرده‌اند. بعضی از دانشمندان هم باور دارند که لیکانتروپی بالینی ممکن است با سندرم وابسته به فرهنگ (Culture-bound syndrome) در ارتباط باشد؛ این سندرم در واقع به یک بیماری روانی یا رفتارهای غیر معمول اطلاق می‌شود که توسط شرایط محیطی یا فرهنگی ایجاد می‌شود. با تمامی این تفاسیر، شاید نتوان در حال حاضر درباره‌ی علت دقیق لیکانتروپی بالینی ادعای خاصی را مطرح کرد، اما سندرم DMS ممکن است به دلایل زیر رخ دهد:

  • مسمومیت دارویی
  • بیماری‌های مغزی عروقی
  • جراحت و آسیب به مغز
  • دمانس یا زوال عقلی
  • توهم و هذیان
  • تشنج و بیماری صرع

دانشمندان با بررسی و مقایسه‌ی بیماران مبتلا به لیکانتروپی بالینی، به نتایج جالب دیگری هم دست یافته‌اند. برخی از نشانه‌ها و علائم در بیمارها مشابه است. برای مثال، اختلال‌های روانی نظیر رفتارهای دو قطبی، اسکیزوفرنیا یا حتی بیماری افسردگی در بیماران مشاهده شده است. بیماران اغلب به مصرف داروهای توهم‌زا، مشروبات الکی و سایر مواد مخدر روی می‌آورند. در برخی از بیماران هم ممکن است صرع رویت شود.

محققین این فرضیه را هم مطرح کرده‌اند که لیکانتروپی بالینی زمانی رخ می‌دهد که ارتباط بین مغز و تصویر انسان از خود، به طور موقت یا دائمی قطع شود. با این حال، تحقیقات بیشتری نیاز است تا این مسئله درک شود که سایر عوامل و شرایط چطور به بیماری لیکانتروپی بالینی ارتباط پیدا می‌کنند. در حال حاضر چند فاکتور بر بروز لیکانتروپی بالینی موثر است:

  • عواطف و احساساتی که قابل توضیح نیست. به این عارضه، سنِستوپاتی (Cenesthopathy) گفته می‌شود. بیماران معمولا این حس را این‌گونه توصیف می‌کنند که سیم‌هایی در دهانشان قرار گرفته یا احساس سفت شدن یا تنگ شدگی در بدن‌شان درک می‌کنند.
  • ناتوانی و مشکل در پردازش اطلاعات از طریق حواس پنج‌گانه
  • ناهنجاری‌ و اختلال‌هایی در نیمه‌ی راست مغز
  • آپنه‌ی خواب؛ یک اختلال و ناهنجاری مربوط به خواب که تنفس فرد در هنگام خواب ممکن است قطع و سپس مجدد وصل شود.
  • اختلال در ریتم سیرکادین یا سیکل مربوط به نور ماه

لیکانتروپی بالینی

فرضیه‌ی دیگری هم وجود دارد که بر طبق آن، اختلال و ناهنجاری‌هایی در پردازش اطلاعات بصری توسط سیستم بینایی است که موجب بروز لیکانتروپی بالینی در فرد بیمار می‌شود. بر اساس این فرضیه، پردازش حسی در لوب پس‌سری مغز ممکن است دچار اختلال‌های جدی شده باشد. احتمال می‌رود که درک نادرست از محیط اطراف توسط سیستم مختل شده‌ی بصری موجب شده تا فرد رفته رفته حسِ تبدیل شدن به یک حیوان را در خود پرورش دهد. البته پیرامون این بحث، اختلال در فهمِ تصویر واقعی از بدن خود بیمار هم عامل مهم دیگری است که باید در نظر گرفته شود.

برخی از بیماران ادعا می‌کنند که در هنگام ماه کامل به گرگ تبدیل می‌شوند. علت این اتفاق از لحاظ علمی چیست؟ دو دانشمند به نام‌های ارن و لِویس دلایل مرتبط با این اتفاق را در چهار دسته تقسیم کرده‌اند:

  • وجود برخی سیگنال‌های غیر قابل اندازه‌گیری از سمت ماه یا وجود گیرنده‌های فیزیولوژیکی، ژئوالکتریک یا ژئومغناطیسی در بدن
  • نور ماه روی خواب و/یا ریتم سیرکادین تاثیر می‌گذارد
  • اثرگذاری نور ماه در زمان تولد نوزاد (نکته‌ای که در داستان‌های اساطیری و فولکلورها هم پیرامون علت به وجود آمدن گرگینه‌ها ذکر می‌شود)
  • رشد مقطعی ماه روی استفاده‌ی دارویی افراد مبتلا به اختلال‌های افسردگی، سایکوز و سایر اختلال‌های این چنینی تاثیر منفی می‌گذارد.
در هر صورت، ارتباط بین ماه و پروسه‌ی خواب هم آن‌چنان اثر مهم و قابل توجهی ندارد که بتوان روی این سر نخ و ارتباطش با لیکانتروپی بالینی کار کرد

بر اساس برخی از مطالعاتی که به صورت جامع روی بیماران زیاد انجام شده، به نظر می‌رسد افرادی که از دوگانگی شخصیت رنج می‌برند، بیشتر مستعد ابتلا به بیماری لیکانتروپی بالینی هستند. این گزاره‌ای است که دانشمندی به اسم وِر در بررسی‌هایش به آن دست یافته است. از آن سو، برخی از محققین در تلاش هستند تا تاثیر ماه را بر ایجاد بیماری به اثبات برسانند. هر چند، دانشمندانی با هدف بررسی نزدیک به ۱۸ هزار بیمار با هر نوع اختلال روان‌شناسی در کشور سوئیس به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ گونه ارتباطی بین سیکل‌های ماه و بیماری‌های روانی وجود ندارد.

در هر صورت، ارتباط بین ماه و پروسه‌ی خواب هم آن‌چنان اثر مهم و قابل توجهی ندارد که بتوان روی این سر نخ و ارتباطش با لیکانتروپی بالینی کار کرد. به نظر می‌رسد علت ابتلا به لیکانتروپی بالینی در وهله‌ی اول مربوط به ریتم سیرکادین نبوده و بر اساس متونی که تا به امروز از ژورنال‌های معتبر و علمی به انتشار رسیده، وجود پیش‌زمینه‌های روان‌شناختی نظیر اختلال‌های شخصیتی و بیماری‌هایی نظیر اسکیزوفرنیا ارتباط واضح‌تر و محکم‌تری با بروز لیکانتروپی بالینی دارد.

علائم و نشانه‌های بیماری لیکانتروپی بالینی

لیکانتروپی بالینی

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، علائم و نشانه‌های بیماری لیکانتروپی بالینی از فردی به فرد دیگر متفاوت است. به نظر می‌رسد چهار نشانه در اکثر بیماران بروز پیدا می‌کند. این چهار نشانه و علامت عبارتند از:

  • بیمار ادعا می‌کند که در هنگام تماشای بدنش در آینه، تغییرات فیزیکی خاصی را مشاهده می‌کند؛ برای مثال بلند شدن دندان‌های نیش، به وجود آمدن پنجه و چنگال و حتی بلند شدنِ به یک‌باره‌ی موی سر و بدن.
  • تقلید و درآوردن صدای حیوانات مثل زوزه کشیدن
  • تمایل به مصرف و نشخوار کردن گوشت خام؛ درست رفتاری شبیه به حیوانات
  • راه رفتن همانند حیوانات روی چهار پا

برخی از بیماران این تجربه را هم داشته‌اند که در هنگام تجربه‌ی چهار حس فوق، لحظه‌ای احساس کرده‌اند که انسان هستند. به نظر می‌رسد این علامت‌ها قرار نیست به صورت پایدار در ذهن بیمار اجرا شود. همان‌طور که گفته شد، توهم در بیماران صرفا محدود به گرگ نیست و می‌توان توهم‌ تبدیل به حیوانات دیگری را هم در افراد مختلف شاهد بود. در یک سناریوی نادرتر ممکن است پیشرفت بیماری در فرد به حدی افزایش یابد که بیمار تصور کند حتی انسان‌های محیط اطرافش هم در حال تبدیل شدن به حیوانات یا حتی سایر موجودات هستند. پدیده‌ای که به شدت برای بیمار ترسناک و دلهره‌آور خواهد بود!

چه افرادی به لیکانتروپی بالینی مبتلا می‌شوند؟

لیکانتروپی بالینی

آیا هر فردی این پتانسیل را دارد تا به بیماری لیکانتروپی بالینی دچار شود؟ آیا این بیماری وابسته به جنس یا نژاد بوده یا یک جهش یا اختلال ژنتیکی مسبب بروز تمامی این اتفاقات است؟ این دسته از سوال‌ها موجب شده تا پژوهش‌های متنوعی پیرامون یافتن پاسخ در سراسر جهان شکل گیرد. برای مثال در مطالعه‌ای که روی ۴۳ پرونده‌ مبتلایان به بیماری لیکانتروپی بالینی و کینانتروپی (Kynanthropy) بین سال‌های ۱۸۵۲ تا ۲۰۲۰ میلادی انجام شده، یافته‌های جالبی گزارش شده است (کینانتروپی به اختلالی گفته می‌شود که فرد تصور می‌کند به یک سگ تبدیل شده یا این توانایی تبدیلی را در خود می‌بیند). از آنجایی که لیکانتروپی بالینی و کینانتروپی هر دو زیر مجموعه‌ی یک اختلال جامع‌تر به اسم زوان‌تروپی (Zoanthropy) هستند، محققین در این مطالعه از هر دو جامعه‌ی آماری این بیماری برای مطالعه بهره برده‌اند. زوان‌تروپی به اختلالی گفته می‌شود که فرد تصور می‌کند یک حیوان است.

محققین در مطالعه‌ی مذکور به این نتیجه رسیده‌اند که در افراد جوان که اولین اپیزود یک بیماری روانی یا سایکوز مزمن را تجربه می‌کنند، احتمال بیشتری وجود دارد تا لیکانتروپی بالینی هم بروز پیدا کند. با این اوصاف، پژوهشگران به این نکته هم اشاره می‌کنند که پیش‌زمینه‌ی ابتلا به لیکانتروپی بالینی، تمام و کمال معطوف به ناهنجاری و اختلال‌های روانی نیست. برای مثال برخی از بیماران به دلیل صرع و تشنج‌های پی در پی، در ادامه این بیماری عجیب و نادر را تجربه کرده‌اند. برخی دیگر از بیماران هم به دلیل مصرف مشروبات الکلی و داروهای توهم‌زا درگیر این بیماری شده‌اند.

بررسی فراوانی و گسترش بیماری لیکانتروپی بالینی در سطح بین‌المللی نشان داده که این عارضه نه تنها در کشور ایالات متحده‌ی آمریکا و غرب اروپا، بلکه در کشورهایی مثل هند، ترکیه و ایران هم دیده شده است. دانشمندان در حال حاضر عقیده دارند که لیکانتروپی بالینی وابسته به یک نژاد خاص از انسان‌ها نبوده و هر فردی در کل جهان این پتانسیل را دارد تا به این بیماری دچار شود.

آیا لیکانتروپی بالینی درمان می‌شود؟

لیکانتروپی بالینی

از آنجایی که لیکانتروپی بالینی در تمامی بیماران شبیه به یکدیگر نیست، نمی‌توان یک دستور العمل واحد و مشخصی را برای این بیماری ارائه کرد

از آنجایی که لیکانتروپی بالینی در تمامی بیماران شبیه به یکدیگر نیست، نمی‌توان یک دستور العمل واحد و مشخصی را برای این بیماری ارائه کرد. از لحاظ تجویز داروهای شیمیایی، پزشکان در حال حاضر تنها چند گزینه‌ی محدود در اختیار دارند؛ داروهای ضد افسردگی یا داروهایی که روی خلق‌وخو تاثیر مثبت القا می‌کنند. البته تجویز این دسته از داروها تنها به شرطی است که بیمار پیش‌زمینه‌ی ابتلا به افسردگی یا مانیا (شیدایی)‌ را در خود داشته باشد. بررسی متون نشان می‌دهد که اگر لیکانتروپی بالینی نشات گرفته از بیماری‌های افسردگی باشد، با مصرف داروهای ضد افسردگی و سایر داروهایی از این قبیل، وضعیت بیمار به تدریج و با گذر زمان بهبود می‌یابد.

برخی از دانشمندان در تلاش هستند تا ارتباط میان آپنه‌ی انسدادی خواب و احتمال بروز بیماری لیکانتروپی بالینی را به شیوه‌ای بهتر و دقیق‌تر کشف کنند. از آنجایی که در آپنه‌ی خواب، اکسیژن به درستی به بدن فرد انتقال نمی‌یابد، ممکن است بخشی از مغز دچار اختلال شود. دانشمندان حوزه‌ی علوم اعصاب و متخصصین در تلاش هستند با تحقیقات بیشتر، ساز و کار مولکولی بیماری آپنه که مرتبط با لیکانتروپی بالینی است را پیدا کنند. جدا از تمامی این موارد، اولین و مهم‌ترین کاری که بیمار باید انجام دهد، ملاقات با پزشک معالج و در میان گذاشتن سلسله اتفاقات و علائم با او است. قطع به یقین هر چه زودتر این مسئله با پزشک به اشتراک گذاشته شود، پروسه‌ی درمانی سریع‌تر و راحت‌تر خواهد بود.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X